اهلی شیرازی
شیخ محمّد بن یوسف بن شهاب متخلّص به اهلی شیرازی از شعرای شیعی نامدار قرن نهم هجری است که در سال 858 ه ق.
در شیراز متولد شد. در جوانی از شیراز به هرات رفت و به دربار سلطان حسین بایقرا پیوست. پس از چندی به آذربایجان رفت و به مدح سلطان یعقوب آق قویونلو پرداخت و مثنوی «شمع و پروانه» را در 894 قمری به نام او سرود.
پس از ظهور دولت صفویه به دربار شاه اسماعیل شتافت و در اشعار خود به مدح او پرداخت و مثنوی «سحر حلال» را به نام او کرد. پس از مرگ پادشاه صفوی به زادگاه خود بازگشت و در آنجا از خلق گوشه گرفت تا سرانجام در سال 942 هجری در سن 84 سالگی در گذشت و در کنار قبر حافظ مدفون است.
اهلی از شاعران بزرگ تاریخ ادب فارسی است که در سرودن شعر دستی توانا داشت. قصاید خود را به تقلید از استادان گذشته نظیر انوری، خاقانی، ظهیر فاریابی، کمال الدّین اصفهانی و سلمان ساوجی سروده است. اهلی اصولا غزلسرا است و شمار غزلهای او به 1401 میرسد. اما قصاید، قطعات و رباعیات نیز دارد و پس از غزل شمار رباعیاتی که سروده به دیگر انواع شعر او قرونی دارد. تعدادی از قصاید اهلی در منقبت پیامبر (ص) و ائمه اطهار (ع) و نیز مرثیهی شهدای کربلا بالاخص امام حسین (ع) است. مجموعهی ابیات دیوان او به 14735 میرسد و تعداد 12 تألیف نیز به او نسبت دادهاند. اهلی شاعری عارف مسلک بود و از ریا و زهد فروشی گریزان بود. از اشعارش چنین بر میآید که زندگی را در تهیدستی میگذراند.
علت تخلّص وی به «اهلی» را ارادت به اهل بیت (ع) ذکر کردهاند. [۱]
ای نقد جان، نثار شهیدان کربلاچون خاک رهگذار شهیدان کربلا | {{{2}}} | |
طوری که قدر و منزلش از فلک گذشتسنگیست از مزار شهیدان کربلا | {{{2}}} | |
آب خضر به پردهی ظلمت نهفته چیست؟گر نیست شرمسار شهیدان کربلا | {{{2}}} | |
در چشم آفتاب کند خاک، اگر رودبر آسمان، غبار شهیدان کربلا | {{{2}}} | |
گر خضر از حیات پشیمان شود رواستکو نیست در شمار شهیدان کربلا | {{{2}}} | |
گلگشت عاشقان همه در خون خود بوداین است لالهزار شهیدان کربلا | {{{2}}} | |
تا دست لطف حق چه نهد مرهم نهانبر زخم آشکار شهیدان کربلا | {{{2}}} | |
استاده است ساقی کوثر، می طهوربر کف، در انتظار شهیدان کربلا | {{{2}}} |
آغشته شد به خون، سرو فرقی که موی اوخون در درون نافهی تاتار کرده است | {{{2}}} | |
قدر حسین کم نشد و شد عزیزترخود را یزید، روسیه و خوار کرده است | {{{2}}} | |
چون سوز این عزا نچکد ز دیده آب؟جایی که چشم چشمه گهربار کرده است | {{{2}}} | |
آن ناکسی که قصد حسین اختیار کردبیشک که قصد احمد مختار کرده است | {{{2}}} | |
و انکس که به خاطر نبی آزرده شد از اوحق را ز جهل و معصیت، آزار کرده است | {{{2}}} | |
یا مرتضی علی، به شهیدان روا مدارظلمی چنین، که چرخ ستمکار کرده است | {{{2}}} |
آمد عشور و در همه ماتم گرفته استآه این چه ماتم است که عالم گرفته است؟ | {{{2}}} | |
زان مانده است تشنه جگر، خاک کربلاکز خون اهل بیت نبی نم گرفته است | {{{2}}} | |
بر نیزه نیست سرخی خون از سر حسینکآتش به جان نیزه و پرچم گرفته است | {{{2}}} | |
زین دود سینهها که برآمد عجب مدارگر تیرگی در آینهی جم گرفته است | {{{2}}} | |
سیمرغوار گم شد ازین غصّه، خرّمیکز قاف تا به قاف جهان غم گرفته است | {{{2}}} | |
از بار منّت کرم خاندان اوستپشت فلک که همچو کمان خم گرفته است | {{{2}}} | |
زال سپهر، خون جگر گوشهاش بریختشیری که صد هزار چو رستم گرفته است | {{{2}}} | |
پیوسته گرچه کار جهان صید کردن استصیدی چنین به دام فنا کم گرفته است | {{{2}}} |
چرخ از شفق نه صاعقه در خرمنش گرفتخون حسین تازه شد و دامنش گرفت | {{{2}}} | |
باد اجل بکُشت چراغی که بر فلکقندیل مهر و مه، ز دل روشنش گرفت | {{{2}}} | |
از داغ دل بسوخت چنان لاله زین عزاکآتش ز داغ سینه به پیراهنش گرفت | {{{2}}} | |
روزم شب از عزای حسین است و روزگارزان است تیرهروز که آه منش گرفت | {{{2}}} | |
خون حسین آن که پی لعل و دُر بریختآن لعل و دُر شد آتش و در مخزنش گرفت | {{{2}}} | |
این نور چشم شاهسواریست کآسمانکحل نظر ز گرد سم تُوسَنش گرفت | {{{2}}} | |
در خون نشست ساکن نُه مسکن فلکاز رستخیز گریه که در مسکنش گرفت | {{{2}}} | |
آن کو امان نداد به خون حسین و آلفریاد الامان همه در مأمنش گرفت | {{{2}}} | |
بر اهل بیت و آل علی مرحمت نکردشمر لعین که لعنت مرد و زنش گرفت | {{{2}}} | |
زیر زمین ز مَکْمن [۲] غیبش عذابهاستتنها نه دست مرگ درین مکمنش گرفت | {{{2}}} | |
همسایه هم ز پهلوی او سوخت زیر خاکز آن عذاب که در مدفنش گرفت | {{{2}}} |
ماه محرّم است و شد دجله روان ز چشم مابهر حسین تشنه لب، شاه شهید کربلا | {{{2}}} | |
با شهدای کربلا، لاف وفا هر آن که زدگرنه شهید گریه شد، مدّعی است و بیوفا | {{{2}}} | |
بس که ز آتش جگر، گریهی گرم میکنممردمک دو دیدهام، سوخته شد درین عزا | {{{2}}} | |
دشمن آل مرتضی، پردهی خویش میدردپنجهی شیر حق کجا، روبه حیلهگر کجا؟ | {{{2}}} | |
بندهی اهل بیت شده اهلی از آن همیشه استروی نیاز بر زمین، دست امید بر دعا [۳] | {{{2}}} |
منابع
دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج 2، ص: 795-796.