محمدرضا شفیعی کدکنی
محمد رضا شفیعی کدکنی (1318 ه. ش) یکی از شاعران معاصر است.
زندگینامه
محمد رضا شفیعی کدکنی فرزند محمد، شاعر، نویسنده و پژوهشگر معاصر به سال 1318 ه. ش در «کدکن» [۱] چشم به جهان گشود. دورههای آموزش دبستان را در محیط خانوادگی و دبیرستان را در مشهد به پایان رساند. ضمنا علوم اسلامی و فلسفهی قدیم را نیز نزد استادان مدارس قدیم خراسان فرا گرفت. سپس وارد دانشگاه مشهد شد و در رشتهی زبان و ادبیات فارسی لیسانس گرفت و ادامهی تحصیل را در دانشگاه تهران پیگرفت و با دریافت درجهی دکترا فارغ التحصیل شد.
دکتر شفیعی یکی از پرمایهترین و آگاهترین شاعران معاصر است. وی با آگاهی فراوان از گذشتهی فرهنگی ایران، از فرهنگ اسلامی و عرب نیز بهرهی بسیار دارد. شعر او جلوهگاه اجتماع و طبیعت است زبان شعر او فصیح و دقیق و روشن است. شعر او محصول خالص طبع و طبیعت است. در شعرش اثری از مغلقگویی و یا پرگویی دیده نمیشود، زبانش نرم و پرتوان، و اشعارش غالبا رنگ اجتماعی دارد. او در ابداع ترکیبهای زیبا و نو از خود خلّاقیت فراوان نشان میدهد.
شفیعی شاعری را با غزل آغاز کرد و ابتدا اشعارش در وزنها و قالبهای قدیم بود امّا خیلی زود قالب و بیان شعر سنتی را رها کرد و به سوی شکل و زبان شعر نیمایی روی آورد و به شعر اجتماعی و حماسی جدید پرداخت. در اشعار او عشق به طبیعت و همهی مظاهر آن جلوهگر است. اصولا برای او، طبیعت حالت تمثیلی دارد. آن را با انسان در میآمیزد، از زبان طبیعت، ستایش انسان و ندای مهر را میشنود، و سپس انسان را به صفا و صمیمیت و صفات خوب انسانی میخواند. [۲] دکتر شفیعی از سال 1344 تا 1347 در بنیاد فرهنگ ایران و کتابخانهی مجلس سنا و از سال 1348 به طور تمام وقت استادی دانشکدهی ادبیات دانشگاه تهران را بر عهده داشته است. مدتی نیز به دعوت دانشگاههای بین المللی (انگلیس و آمریکا) به عنوان استاد به تدریس و تحقیق اشتغال داشته است.
ایشان علاوه بر تدریس در دانشگاه و سرودن شعر و نوشتن نقد ادبی و احوال و آثار شاعران، مقالات و کتابهای بسیاری نوشته و در زمینهی تحقیق و ترجمه، کتابهای متعددی انتشار داده است.
از مهمترین مجموعههای شعری او میتوان به: «زمزمهها»، «شبخوانی»، «از زبان برگ»، «در کوچه باغهای نشابور»، «از بودن و سرودن»، «مثل درخت در شب باران»، «بوی جوی مولیان» و «هزارهی دوم آهوی کوهی»، اشاره کرد. «صور خیال در شعر فارسی»، «موسیقی شعر» و «تصحیح اسرار التوحید» نمونههایی از آثار پژوهشی اوست. [۳]
اشعار
چهره شفق:
باز در خاطرهها، یاد تو ای رهرو عشق | شعلهی سرکش آزادگی افروخته است | |
یک جهان بر تو و بر همّت و مردانگیت | از سر شوق و طلب، دیدهی جان دوخته است |
نقش پیکار تو در صفحهی تاریخ جهان | میدرخشد، چو فروغ سحر از ساحل شب | |
پر توش بر همه کس تابد و میآموزد | پایداری و وفاداری، در راه طلب |
چهر رنگین شفق، میدهد از خون تو یاد | که ز جان بر سر پیمان ازل ریخته شد | |
راست چون منظرهی تابلوِ آزادی است | که فروزنده به تالار شب آویخته شد |
رسم آزادی و پیکار و حقیقتجویی | همه جا، صفحهی تابندهی آئین تو بود | |
آنچه بر ملّت اسلام، حیاتی بخشید | جنبش عاطفه و نهضت خونین تو بود |
تا ز خون تو جهانی شود از بند آزاد | بر سرِ ایدهی انسانی خود جان دادی | |
در ره کعبهی حق جویی و مردیّ و شرف | آفرین بر تو که هفتاد و دو قربان دادی |
آنکه از مکتب آزادگیت درس آموخت | پیش آمال ستمگر ز چه تسلیم شود؟ | |
زور و سرمایهی دشمن نفریبد او را | که اسیر ستم مردم دژخیم شود |
رهرو کعبهی عشقی و در آفاق وجود | با پر شوق، سوی دوست برآری پرواز | |
یکّه تاز ملکوتی، که به صحرای ازل | روی از خواستهی عشق نتابیدی باز |
جان به قربان تو ای رهبر آزادی و عشق | که روانت سر تسلیم نیاورد فرود | |
ز آن فداکاری مردانه و جانبازی پاک | جاودان بر تو و بر عشق و وفای تو درود [۴] |