صادق سرمد
سید محمدصادق سرمد از شاعران معاصر ایرانی است.
سیّد محمد صادق سرمد | |
---|---|
زادروز | 1286 ه. ش تهران |
مرگ | 1339 ه.ش شهرری |
سبک نوشتاری | قصیده |
زندگینامه
سیّد محمد صادق سرمد فرزند سیّد محمد علی، در سال 1286 ه. ش در تهران در خانوادهای روحانی متولد شد. پدر او یکی از مطّلعین و معتمدین و جدش میرزا نصر اللّه نیز یکی از عرفا و ادبای زمان خود به شمار میرفت. وی از دانشکده حقوق فارغ التحصیل گردید. از سن 33 سالگی به وکالت دادگستری پرداخت و در دورهی 18 مجلس شورای ملی به نمایندگی انتخاب شد.
نبوغ ادبی و شعری سرمد از یازده سالگی تجلّی نمود چنانچه در نوزده سالگی به عضویت انجمن ادبی ایران انتخاب گردید و در اکثر انجمنهای ایران نیز شرکت میکرد.
سرمد تا سال 1320 شمسی آثار منثور و منظوم خود را در جراید و مجلّات ادبی ایران و هند منتشر کرد. وی امتیاز روزنامهی «صدای ایران» را به دست آورد و مدت 6 سال آن را منتشر کرد. پس از مهر 1322 شمسی به همراه چند تن از روزنامهنگاران به کشور انگلستان عزیمت کرد و در اسفند 1328 شمسی به عنوان ملک الشعرای دربار جزو ملتزمین شاه به پاکستان رفت و قصاید و قطعاتی به یادگار این سفر سرود. وی در سرودن انواع شعر به کهن و نو مهارت داشت و در انواع شعر طبع آزمایی نمود. امّا بیشتر توجّهش به قصیدهسرایی بود.
سرمد در سال 1339 شمسی به علت ابتلا به بیماری سرطان در سن 53 سالگی وفات یافت و در امامزاده عبد اللّه در شهر ری به خاک سپرده شد. او به علت گرایش مذهبی گاهگاهی اشعاری نغز در مدیحه و مرثیهی اهل بیت (ع) میسرود.
دیوان کامل اشعارش در سال 1347 شمسی توسط خانوادهاش به چاپ رسیده است. [۱]
اشعار
شام عاشورا
امشب است آن شب که عالم غرق شیون میشود | شیون مرد و زن اندر کوی و برزن میشود | |
شام عاشورا است امشب وز قضای ایزدی | سرنوشت روزگار امشب معیّن میشود | |
حق به ظاهر میشود محکوم باطل وز قضا | چند روزی سلطنت بر کام دشمن میشود | |
کفر اگر چه پنجهی ایمان به عدوان بشکند | دولت ایمان به یُمن عدل ایمن میشود | |
تیغ ناپاکان کند از تن سر پاکان جدا | همچنان بر نیزه بینی سر که بیتن میشود | |
لیکن از هر قطرهی خون شهیدان خدا | روی گیتی گر همه صحراست گلشن میشود | |
روید از خون شهیدان شاخهی طوبای عدل | وز درخت غصب و عدوان ریشه افکن میشود | |
حق نهد بر فرق تاج و باطل افتد از رواج | چون چنین گردد حق از باطل مبیّن میشود | |
آن زمان دیگر نگردد هیچ آزادی اسیر | نه اسیری هیچ بیملجأ و مأمن میشود | |
آن زمان نه هیچ خاین لاف خدمت میزند | آن زمان نه هیچ پاک، آلوده دامن میشود | |
آن زمان عالم شود روشن ز نور معرفت | وز فروغ معدلت آفاق روشن میشود | |
آن زمان باقی نماند خاطر افسردهای | آن زمان آسوده خاطر، خاطرِ من میشود |
روز حسین(ع)
ز ایّام نامور که همه ثبت دفتر است | امروز دیگر و دگر ایّام دیگر است | |
امروز دیگر است ز ایّام نامدار | کامروز را فضیلت بسیار در بر است | |
امروز اگر چه روزی از جمله روزهاست | از صد هزار روز و مه و سال برتر است | |
تاریخ چیست؟ صفحهای از عالم بزرگ | امروز با بزرگی عالم برابر است | |
تاریخ چیست؟ اکبر ایام روزگار | و امروز را نگر که ز تاریخ اکبر است | |
یک روز روزِ کورش و داراست در جهان | یک روز روزِ دولت کسری و قیصر است | |
چون روزگار قیصر و دارا به سر رسید | یک چند روزگار به کام سکندر است | |
پیمانهی حیات سکندر چو گشت پر | معلوم شد که آب حیات مکدّر است | |
روز سران سرآمد و شد روز سروری | کش روزگار بر سر ایّام سرور است | |
امروز را به خون شهیدان نوشتهاند | روز حسین (ع) کشتهی تیغ ستمگر است | |
روز علی سر آمد و روز حسین گشت | روز پسر چو روز پدر حیرتآور است | |
روز حسین روز رسول است و اهل بیت | روز حسین روز حق و روز داور است | |
امروز کربلا را بیحدّ بود قتیل | امروز دشت ماریه را کشته بیمر [۲] است | |
هر جا قدم نهی سر بیتن به پای توست | هر سو نظر کنی تن بیدست و بیسر است | |
یک جا فتاده بر سر نعش پسر پدر | یک جا به روی نعش پسر خفته مادر است | |
یک سو خواهر است به سوی برادران | سوی دگر برادر گریان خواهر است | |
این نیست کربلا که بلا خیز شد چنین | این صحنهی قیامت و صحرای محشر است | |
این ماهی شناور در موج بحر نیست | این نعش اکبر است که در خون شناور است | |
این بال و پر به خون زده صید پرنده نیست | این تیر خورده کودک نوزاد اصغر است | |
این بر فراز نی سر سبطّ رسول نیست | این برفراز چرخ برین مهر انور است | |
خاتون کربلاست که امّ المَصائب است | این زینب است و خواهر عبّاس و جعفر است | |
دردا و حسرتا که ز بیمهری سپهر | افتاده در خیام حرم هر چه آذر است | |
امروز تشنگان را در جام، جای آب | اشک است و خون که چشمهی آن دیدهی تر است | |
امروز هر چه بود بر آل علی گذشت | تا خود برآید آنچه به فردا مقدّر است | |
یک روز روز حاصل ایّام آدمی است | جز آن هر آن چه روز گذارد مکرّر است | |
آن روز روز خدمت خلق است بهر حق | خرّم کسی که خدمت خلقش میسّر است | |
پایان زندگانی هر کس به مرگ اوست | جز مرد حق که مرگ وی آغاز دفتر است | |
آغاز شد حیات حسینی به مرگ او | وین قصّه رمز آب حیات است و کوثر است | |
مرد خدای تن به مذلّت نمیدهد | کانسان به کسب عزّت و ذلّت مخیّر است | |
آن کس که در اقامهی حق میشود شهید | عمر ابد نصیب وی از موت احمر است | |
روزی که مرد حق به حقیقت کند قیام | آن روز روز رجعت آل پیمبر است | |
سربازی حسین و سرافرازی حسین | امروز زینت سر هر تاج و افسر است | |
تا حشر بر قیام حسینی درود باد | کاین درس زندگی بشر تا به محشر است |