على باباجانى: تفاوت میان نسخهها
پرش به ناوبری
پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش |
(←آثار) |
||
خط ۴۷: | خط ۴۷: | ||
}} | }} | ||
'''على باباجانى''' (زاده 1352 در اراک) شاعر | '''على باباجانى''' (زاده 1352 در اراک) شاعر «شعر کودک» در زمینه سرودههاى آیینی و عاشورایى است. | ||
== آثار == | ==آثار== | ||
=== کتابها === | ===کتابها=== | ||
==== مجموعه شعر ==== | ====مجموعه شعر==== | ||
* «یک آسمان فرشته» | *«یک آسمان فرشته» | ||
==== سفرنامه ==== | ====سفرنامه==== | ||
* «آنجا که دلم جا ماند» | *«آنجا که دلم جا ماند» | ||
=== اشعار === | ===اشعار=== | ||
====تیر سه شعله!==== | ====تیر سه شعله!==== | ||
خط ۱۰۰: | خط ۱۰۰: | ||
==منابع== | ==منابع== | ||
* [[کاروان شعر عاشورا|محمد علی مجاهدی، ''کاروان شعر عاشورا''، زمزم هدایت، ج 1، ص 551-552.]] | *[[کاروان شعر عاشورا|محمد علی مجاهدی، ''کاروان شعر عاشورا''، زمزم هدایت، ج 1، ص 551-552.]] | ||
[[رده:شاعران]] | [[رده:شاعران]] |
نسخهٔ ۱۴ اوت ۲۰۱۹، ساعت ۱۵:۰۹
على باباجانى | |
---|---|
زادروز | 1352 ه.ش اراک |
دیوان سرودهها | یک مجموعه شعر با عنوان:«یک آسمان فرشته»و یک سفرنامه را با نام«آنجا که دلم جا ماند»در دست چاپ دارد. |
مدرک تحصیلی | دیپلم |
على باباجانى (زاده 1352 در اراک) شاعر «شعر کودک» در زمینه سرودههاى آیینی و عاشورایى است.
آثار
کتابها
مجموعه شعر
- «یک آسمان فرشته»
سفرنامه
- «آنجا که دلم جا ماند»
اشعار
تیر سه شعله!
نگاه نازنینش خواب مىخواست | عطش،آن غنچه را بیتاب مىخواست | |
چرا تیر سه شعله؟آى آتش! | علىِّ اصغر من آب مىخواست! |
نذر حضرت زینب(س)
تو شیونِ ناى نینوایى،زینب! | با صحبت سَرخم آشنایى زینب! | |
بعد از من و این حماسۀ خونین رنگ | گلبانگ بلند کربلایى زینب! | |
زینب،خبر خون خدا را مىبرد | یک آینه از دشت بلا را مىبرد | |
در سینه،غم برادر و در دستش | خاکستر سرخ خیمهها را مىبرد | |
شدم ابرى و پیش شب نشستم | و تشنه در کویر تب نشستم | |
دلم شد کربلاى اشک و آتش | کنار غربت زینب نشستم |
ماه سبز
آبرو دادى زمین را،دستِ آبآورترین! | آسمان را شستى از شب،ماه جارى در زمین! | |
پرکشید آن دست و،لبریز از گل خورشید شد | تا بچیند سایهها را،سایههاى در کمین | |
قصّۀ دنبالهدار مشک تو اى ماه سبز! | ریشهْ ریشه مىشود جارى به نامت در زمین | |
آن تبسّمهاى مسمومى که در تو زخم کاشت | نیزه نیزه مىشود خونْ گریه در فصل یقین | |
باورم کن!دستهاى تشنهام پر مىکشند | سوى دستان شما از این قفس،از آستین |