سید محمود توحیدى (ارفع کرمانی): تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۲: خط ۵۲:
{{ب| آرام همچون خلسه در دامانِ اشراق | سیر و سلوکى تند، اما بى‌صدا داشت }}
{{ب| آرام همچون خلسه در دامانِ اشراق | سیر و سلوکى تند، اما بى‌صدا داشت }}


{{ب| مهتاب دیشب حرف از خورشید مى‌زد | گویا خبر از کهکشان نینوا داشت }}
{{ب| مهتاب دیشب حرف از خورشید مى‌زد | گویا خبر از کهکشان [[نینوا]] داشت }}


{{ب| گفتم: چه آمد بر سرِ سرخیل عشاق؟ | گفتا: بپرس از نیزه، پرسیدم، حیا داشت! }}
{{ب| گفتم: چه آمد بر سرِ سرخیل عشاق؟ | گفتا: بپرس از نیزه، پرسیدم، حیا داشت! }}


{{ب| گفتم: تبسّم زد گلوى غنچه بر خون | گفتا: شقایق راز آن را بر ملا داشت }}
{{ب| گفتم: تبسّم زد گلوى غنچه بر [[خون]] | گفتا: شقایق راز آن را بر ملا داشت }}


{{ب| گفتم: به نخل تشنه بر دریا، چه آمد؟ | گفتا: عطش بر همتش صد مرحبا داشت }}
{{ب| گفتم: به نخل تشنه بر دریا، چه آمد؟ | گفتا: [[عطش]] بر همتش صد مرحبا داشت }}


{{ب| آبى که میراب از کنار لب به شط ریخت | یک شط نشان از مردى و جود و سخا داشت }}
{{ب| آبى که میراب از کنار لب به شط ریخت | یک شط نشان از مردى و جود و سخا داشت }}

نسخهٔ ‏۲۶ آوریل ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۴۵

سید محمود توحیدى (۱۳۲۲ ه. ش-۱۳۷۹ ه. ش) از شاعران معاصر ایرانی است.

سید محمود توحیدی
Arfaekerman1.jpg
نام اصلی سید محمود توحیدی
زمینهٔ کاری غزل‌سرا، چامه گو
زادروز ۱۳۲۲ ه. ش
کرمان
پدر و مادر مجدالسادات (پدر)
مرگ ۱۳۷۹ ه. ش
کرمان
ملیت ایرانی
جایگاه خاکسپاری بهارستان هنرمندان کرمان
در زمان حکومت پهلوی، جمهوری اسلامی
تخلص ارفع کرمانی
فرزندان عماد توحیدی، فؤاد توحیدی

زندگینامه

محمود توحیدی، متخلص به «ارفع کرمانی»، دوره ابتدایی و متوسطه را در کرمان و تحصیلات عالی را در دانشگاه فردوسی مشهد در رشته زبان و ادبیات فارسی به پایان رساند؛ سپس در وزارت آموزش و پرورش به خدمت پرداخت. او مدتی با مطبوعات همکاری نمود و همچنین در مسابقاتی که در دانشگاه فردوسی مشهد بین سال‌های ۱۳۵۰-۱۳۵۴ شمسی در رشته‌های ادبی برگزار شد، چهار سال متوالی در رشته‌های مقاله نویسی، داستان نویسی و نمایشنامه نویسی مقام اول را کسب کرد. او دبیر بازنشسته آموزش و پرورش کرمان بود و بیشتر اوقات خود را صرف تحقیق، مطالعه، اشاعه عرفان و تصوف می‌نمود.[۱]

آثار

کتاب‌ها

اشعار

سر خیل عشّاق

مهتاب دیشب رنگ و بویى آشنا داشت سُکر دعا، شوق لقا، عطر خدا داشت
آرام همچون خلسه در دامانِ اشراق سیر و سلوکى تند، اما بى‌صدا داشت
مهتاب دیشب حرف از خورشید مى‌زد گویا خبر از کهکشان نینوا داشت
گفتم: چه آمد بر سرِ سرخیل عشاق؟ گفتا: بپرس از نیزه، پرسیدم، حیا داشت!
گفتم: تبسّم زد گلوى غنچه بر خون گفتا: شقایق راز آن را بر ملا داشت
گفتم: به نخل تشنه بر دریا، چه آمد؟ گفتا: عطش بر همتش صد مرحبا داشت
آبى که میراب از کنار لب به شط ریخت یک شط نشان از مردى و جود و سخا داشت
گفتم: گلى افتاده زیر بوته‌اى خار گفتا: به یادت هست روزى جا کجا داشت؟
گفتم: سرى بر نیزه رو بر کاروان کرد گفتا: یتیمى دادِ «انْظُرْ یا ابا» داشت
گفتم: چرا خون مى‌چکید از چوب محمل؟ سر کوفت بر دیوار و از گفتن ابا داشت
مهتاب دیشب تا طلوع صبح «ارفع»! واکربلا! واکربلا! واکربلا داشت

منابع

پی نوشت

  1. وبلاگ دف و موسیقی سنتی
  2. مجموعۀ شعرى ارفع کرمانى، که چاپ اول آن با عنوان «در شهر قصه هیچ عجیبى عجیب نیست» در سال ۱۳۷۸ منتشر شده است.