گلشن شیرازى: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۸۲: خط ۸۲:
{{ب| این شاه بى‌قرین که ز تیغ سپاه کین | رنگین ز خون او شده هامون، حسین توست }}
{{ب| این شاه بى‌قرین که ز تیغ سپاه کین | رنگین ز خون او شده هامون، حسین توست }}


{{ب| این شاخ گل که از بدن چاک چاک او | پیکان چو غنچه آمده بیرون، حسین توست <ref>همان، ص 597 و 598.</ref> }}
{{ب| این شاخ گل که از بدن چاک چاک او | پیکان چو غنچه آمده بیرون، حسین توست<ref>همان، ص 597 و 598.</ref> }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}



نسخهٔ ‏۲۹ سپتامبر ۲۰۱۹، ساعت ۱۸:۵۵

گلشن شیرازی
نام اصلی میرزا محمد على
زمینهٔ کاری شعر و ادبیات
زادروز شیراز
ملیت ایرانی
تخلص «گلشن»

گلشن شیرازی از شعراى دوره قاجاریه بود.

زندگینامه

میرزا محمد على شیرازی، متخلص به «گلشن» از طایفۀ زنگنه و زادگاهش شیراز است. او شاعرى سخندان بوده و دیوانش مملوء از علوم رسمى و بهره‌ گرفته از فن عروض، قواعد شعرى و ریاضیات بوده است. گلشن در مدح ائمه طاهرین و مصائب سید الشهدا (ع) قصاید مختلف سروده است.

آثار

در آثار معدودى که در انواع قالب‌هاى شعرى از گلشن شیرازى باقى مانده، از سبک عراقى استفاده شده است

او داراى دو دوازده‌بند ماتمى در رثاى سالار شهیدان بوده که یکى از آن‌ها بر نظم، قافیه و ردیف محتشم کاشانى بوده است.

اشعار

فرازهایى از چهاربند او در رثای سالار شهیدان

در عالم این مصیبت عظمى چه ماتم است؟ کز فرش خاک، غلغله تا عرش اعظم است
چرخ بلند پایه به این رفعت و شکوه رویش چراست نیلى و پشتش چرا خم است؟
افتاد در زمانه عجب شورشى، مگر آغاز روز محشر و انجام عالم است؟!
یا از براى ماتم شاه جهانیان در هر دلى ز خلق جهان، صد جهان غم است
محشر به پاى خاست چو سبط نبى فتاد از پشت ذو الجناح به میدان کربلا
داد از دمى که رفت ز بیداد دیو و دد بر باد فتنه، تخت سلیمان کربلا
کاش آن زمان که گشت نگون شه ز ذو الجناح از توسن فلک، شه خاور نگون شدى
کاش آن زمان که خانۀ گردون اساس دین ویران ز صَرصَر ستم خصم دون شدى
یا چون زمین، اساس فلک آمدى به زیر یا چون فلک، اساس زمین واژگون شدى
این بال‌زن هماى همایون، حسین توست این شاهباز پر زده در خون، حسین توست
این شاه بى‌قرین که ز تیغ سپاه کین رنگین ز خون او شده هامون، حسین توست
این شاخ گل که از بدن چاک چاک او پیکان چو غنچه آمده بیرون، حسین توست[۱]

منابع

پی نوشت

  1. همان، ص 597 و 598.