مجرم افشار: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۷: خط ۵۷:
=== اشعار ===
=== اشعار ===
{{شعر}}
{{شعر}}
 
{{ب|طبع من! اى مرغ لاهوت آشیان | در مکانى لیک باشى لامکان}}
 
{{ب|طبع من!اى مرغ لاهوت آشیان | در مکانى لیک باشى لامکان}}
   
   
{{ب|سیر را از این مکان پر باز کن | بر فضاى لا مکان پر باز کن}}  
{{ب|سیر را از این مکان پر باز کن | بر فضاى لا مکان پر باز کن}}  
خط ۷۳: خط ۷۱:
{{ب|تا بدانم حالت عشاق را | بنگرم تکلیف‌هاى شاق را}}  
{{ب|تا بدانم حالت عشاق را | بنگرم تکلیف‌هاى شاق را}}  


{{ب|حسن چِبْوَد؟عشق چه؟معشوق کیست؟ | در رهش جانبازى عاشق ز چیست؟}}  
{{ب|حسن چِبْوَد؟ عشق چه؟ معشوق کیست؟ | در رهش جانبازى عاشق ز چیست؟}}  


{{ب|این چه تکلیف است کز جان درگذر؟ | از جفا و از ستم منما حذر!}}  
{{ب|این چه تکلیف است کز جان درگذر؟ | از جفا و از ستم منما حذر!}}  
خط ۹۲: خط ۹۰:


{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
{| class="" style="margin: 0 auto; "
| class="b" |<span class="beyt">طبع من!اى مرغ لاهوت آشیان </span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt"> در مکانى لیک باشى لامکان</span>
|-
| class="b" |<span class="beyt">سیر را از این مکان پر باز کن </span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt"> بر فضاى لا مکان پر باز کن</span>
|-
| class="b" |<span class="beyt">برشکن این بیضه ناسوت را </span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt"> سیر بنما گلشن لاهوت را </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt">ز آن گلستانى وز آن خرم فضا </span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt"> چون بدین ویران سرا گردى رضا؟</span>
|-
| class="b" |<span class="beyt">جمع کن این صورت تفریق را </span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt"> ز آن سپس بگشا لب تحقیق را</span>
|-
| class="b" |<span class="beyt">شمه‌اى از حسن و عشق آغاز کن </span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt"> بر رخم درهاى معنى باز کن</span>
|-
| class="b" |<span class="beyt">تا بدانم حالت عشاق را </span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt"> بنگرم تکلیف‌هاى شاق را</span>
|-
| class="b" |<span class="beyt">حسن چِبْوَد؟عشق چه؟معشوق کیست؟ </span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt"> در رهش جانبازى عاشق ز چیست؟</span>
|-
| class="b" |<span class="beyt">این چه تکلیف است کز جان درگذر؟ </span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt"> از جفا و از ستم منما حذر!</span>
|-
| class="b" |<span class="beyt">سر بده از خویش و فرزند و تبار </span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt"> اهل خود را کن اسیر هر دیار</span>
|-
| class="b" |<span class="beyt">اکبرت را طعمه شمشیر کن </span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">خون، غذاى اصغر بى‌شیر کن</span>
|-
| class="b" |<span class="beyt">تشنه‌لب در زیر خنجر جان سپار </span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt"> این مثل جبرست یا خود اختیار؟ </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt">گر بود جبر این چه جبارى بود </span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">این چه ظلم و زحمت و خوارى بود؟</span>
|-
| class="b" |<span class="beyt">ور همى‌گویى که باشد جبر خاص </span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt"> جبر خاص اوست مختص خواص </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt">من ندانم جبر خاص و جبر عام </span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt"> پخته گو مطلب نماند هیچ خام</span>
|-
| class="b" |<span class="beyt">بر خواص خویشتن جبر از چه راه؟ </span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt"> و آن گهى تکلیف بر صبر از چه راه؟</span>
|}


در جواب طبع سرشار در بیان حسن و عشق و پاره‌اى اسرار در نفى جبر و اثبات اختیار و مراتب این چهار:
در جواب طبع سرشار در بیان حسن و عشق و پاره‌اى اسرار در نفى جبر و اثبات اختیار و مراتب این چهار:
خط ۱۶۳: خط ۹۵:


{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|طبع گفت:اى بیخبر از راز عشق | لب ببند ایرا <ref>''زیرا.''</ref> نیى دمساز عشق}}  
{{ب|طبع گفت:اى بیخبر از راز عشق | لب ببند ایرا <ref>زیرا</ref> نیى دمساز عشق}}  


{{ب|با دلیل عقل دارى قیل و قال | عقل را اینجا بود پا در عقال}}  
{{ب|با دلیل عقل دارى قیل و قال | عقل را اینجا بود پا در عقال}}  
خط ۱۹۳: خط ۱۲۵:
{{ب|چون عسل فانى بود اندر مگس | این مثل را مى‌نگوید جبر کس}}  
{{ب|چون عسل فانى بود اندر مگس | این مثل را مى‌نگوید جبر کس}}  


{{ب|اختیار زرع با زارع بود <ref>''به حدیث:الزّرع للزارع و لو کان غاصبا اشاره دارد.''</ref> | این حدیث نغز از شارع بود}}  
{{ب|اختیار زرع با زارع بود <ref>''به حدیث: «الزّرع للزارع و لو کان غاصبا» اشاره دارد.''</ref> | این حدیث نغز از شارع بود}}  


{{ب|هرچه بر عاشق کند معشوق او | جبر بنماید تو را بر او نکو}}  
{{ب|هرچه بر عاشق کند معشوق او | جبر بنماید تو را بر او نکو}}  
خط ۱۹۹: خط ۱۳۱:
{{ب|آرى آرى عاشقان مست او | هستى خود را بداند هست او}}  
{{ب|آرى آرى عاشقان مست او | هستى خود را بداند هست او}}  


{{ب|این بود معنى براى جبر خاص | مى‌نباشد بهر هرکس جز خواص <ref>''همان،ص 1519 تا 1522.''</ref>}}
{{ب|این بود معنى براى جبر خاص | مى‌نباشد بهر هرکس جز خواص <ref>''همان، ص 1519 تا 1522.''</ref>}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}



نسخهٔ ‏۱۵ سپتامبر ۲۰۱۹، ساعت ۱۲:۲۴

محمد على افشار
زمینهٔ کاری شاعر
زادروز همدان
مرگ 1280 ه.ق
کرمانشاه
ملیت ایرانی
تخلص «مجرم»

مجرم افشار شاعر آئینی سده سیزدهم بود.

زندگینامه

نامش میرزا محمد على، زادگاهش قریه چنار، ساکن اسد آباد همدان، تخلص شعرى‌اش «مجرم» و اصلش از طایفه افشار بوده است. وی در کودکی صوتى داشته، به درس و مشق هم مى‌پرداخته و در ایام عاشورا در مجالس شبیه نسخه اطفال مى‌خوانده است؛ اما در شاعرى تربیت از میرزا حاجى محمد (بیدل) دیده و ترقى کامل کرده و آن چه محقق است قریب بیست هزار بیت از همه قسم شعر داشته که همه را اهل فن به خوبى تصدیق داشته‌اند بلکه مسمّطات او را کم از «منوچهرى» نمى‌دانسته‌اند. بعد از فوتش، از قرار تقریر مردم و میرزا على (پسرش)، میرزا قادر بروجردى، با میرزا على طرح الفت کلى ریخته عاقبت دیوان را از میان برد و مفقود الاثر کرد. [۱]

سبک شعرى

در آثار معدودى که از مجرم افشار بر جاى مانده شیوه بیانى آن‌ها بر سبک عراقى استوار است که گه‌گاه با رگه‌هایى از سبک خراسانى همراه است. چون وى داراى مشرب عرفانى بوده اشعارش را هاله‌اى از اشراق و معرفت فراگرفته است. مجرم افشار در مثنوى عرفانى خود چهار مقوله (حسن، عشق، جبر و اختیار) را در رابطه با حادثه خون نگار عاشورا مورد تجزیه و تحلیل قرار داده و ضمن نفى جبر و اثبات اختیار مراتب چهارگانه مذکور را تبیین کرده است.

اشعار

طبع من! اى مرغ لاهوت آشیان در مکانى لیک باشى لامکان
سیر را از این مکان پر باز کن بر فضاى لا مکان پر باز کن
برشکن این بیضه ناسوت را سیر بنما گلشن لاهوت را
ز آن گلستانى وز آن خرم فضا چون بدین ویران سرا گردى رضا؟
جمع کن این صورت تفریق را ز آن سپس بگشا لب تحقیق را
شمه‌اى از حسن و عشق آغاز کن بر رخم درهاى معنى باز کن
تا بدانم حالت عشاق را بنگرم تکلیف‌هاى شاق را
حسن چِبْوَد؟ عشق چه؟ معشوق کیست؟ در رهش جانبازى عاشق ز چیست؟
این چه تکلیف است کز جان درگذر؟ از جفا و از ستم منما حذر!
سر بده از خویش و فرزند و تبار اهل خود را کن اسیر هر دیار
اکبرت را طعمه شمشیر کن خون، غذاى اصغر بى‌شیر کن
تشنه‌لب در زیر خنجر جان سپار این مثل جبرست یا خود اختیار؟
گر بود جبر این چه جبارى بود این چه ظلم و زحمت و خوارى بود؟
ور همى‌گویى که باشد جبر خاص جبر خاص اوست مختص خواص
من ندانم جبر خاص و جبر عام پخته گو مطلب نماند هیچ خام
بر خواص خویشتن جبر از چه راه؟ و آن گهى تکلیف بر صبر از چه راه؟

در جواب طبع سرشار در بیان حسن و عشق و پاره‌اى اسرار در نفى جبر و اثبات اختیار و مراتب این چهار:


طبع گفت:اى بیخبر از راز عشق لب ببند ایرا [۲] نیى دمساز عشق
با دلیل عقل دارى قیل و قال عقل را اینجا بود پا در عقال
چون ز شاه عشق آیت شد جهان از سپاه عقل رایت شد نهان
خود ظهور حسن و عشق از حق بود هر دوان از یک محل مشتق بود
چون ظهور عقل کو از مصدرست لیک اندر عقل مصدر مضمر است
حسن و عشق، اکنون چو نور و ناردان کاین دو از آتش همى گردد عیان
نور را، زیب رخ لیلى کند نار او در قلب مجنون جا کند
نام آن در رخ همى حسن آمده نام این عشق و به دل آتش زده
چون که درهاى مراتب باز شد حسن و عشق از یکدیگر ممتاز شد
خود مقام جمع و تفریق‌ست این گوش بگشا جاى تحقیق‌ست این
عین یکدیگر بود شیر و پنیر در مراتب این پنیر و اوست شیر
گاه نور گونه لیلى شود تا که مجنون بیند و شیدا شود
هستى عاشق بسوزد ز آن شرار بلکه هم تفویض و جبر و اختیار
از مگس گردد عسل پیدا مثل گر مگس وقتى کند میل عسل
چون عسل فانى بود اندر مگس این مثل را مى‌نگوید جبر کس
اختیار زرع با زارع بود [۳] این حدیث نغز از شارع بود
هرچه بر عاشق کند معشوق او جبر بنماید تو را بر او نکو
آرى آرى عاشقان مست او هستى خود را بداند هست او
این بود معنى براى جبر خاص مى‌نباشد بهر هرکس جز خواص [۴]

منابع

پی نوشت

  1. حدیقة الشعراء،سید احمد دیوان بیگى شیرازى،با تصحیح و تحشیه دکتر عبد الحسین نوائى(انتشارات زرین، تهران،سال 1366)،ج 3،ص 1518 و 1519.
  2. زیرا
  3. به حدیث: «الزّرع للزارع و لو کان غاصبا» اشاره دارد.
  4. همان، ص 1519 تا 1522.