سروش اصفهانى: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
۴۴ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۱ مهٔ ۲۰۱۶
خط ۱۲۹: خط ۱۲۹:
در آخرین بند سروش اصفهانى خداوند را به ائمه اطهار (ع) سوگند مى‌دهد که از گناه وى و پدر و مادرش درگذرد. و براى نابودى دشمنان ملک و دین به شمشیر ناصرى اثر ذو الفقار ببخشد و او را پناه خلق و خود را پناه وى قرار دهد.
در آخرین بند سروش اصفهانى خداوند را به ائمه اطهار (ع) سوگند مى‌دهد که از گناه وى و پدر و مادرش درگذرد. و براى نابودى دشمنان ملک و دین به شمشیر ناصرى اثر ذو الفقار ببخشد و او را پناه خلق و خود را پناه وى قرار دهد.


چون نقل این ترکیب شصت‌ بندى از حوصله این مقال افزون است فقط برخى از بندهاى آن را به عنوان نمونه مرور مى‌کنیم:
چون نقل این ترکیب شصت‌ بندى از حوصله این مقال افزون است فقط برخى از بندهاى آن را به عنوان نمونه مرور مى‌کنیم:  
 


{{شعر}}
{{شعر}}


{{ب|آمد محمد حنفیه به اضطراب | گفت:اى برادر از سفر کوفه رخ بتات}}
{{ب|آمد محمد حنفیه به اضطراب | گفت: اى برادر از سفر کوفه رخ بتات}}


{{ب|مرکب خداى را به سوى کوفه زین مکن | خلق مدینه را ز فراقت حزین مکن}}  
{{ب|مرکب خداى را به سوى کوفه زین مکن | خلق مدینه را ز فراقت حزین مکن}}  
خط ۱۵۹: خط ۱۶۰:
{{ب|آمد بر امام مبین حُرّ خوش‌سرشت | بگشاده حور بهروى آغوش در بهشت }}
{{ب|آمد بر امام مبین حُرّ خوش‌سرشت | بگشاده حور بهروى آغوش در بهشت }}


{{ب|از کرده توبه کرد و درآمد به حربگاه |با اهل کوفه گفت که:اى قوم بدکنشت}}  
{{ب|از کرده توبه کرد و درآمد به حربگاه |با اهل کوفه گفت که: اى قوم بدکنشت}}  


{{ب|آخر به سوى شاه نوشتید نامه‌ها |بى‌آن‌که شاه نامه به سوى شما نوشت }}
{{ب|آخر به سوى شاه نوشتید نامه‌ها |بى‌آن‌که شاه نامه به سوى شما نوشت }}
خط ۱۶۵: خط ۱۶۶:
{{ب|او را گذاشتید و شدید از پى یزید | کردید پشت بر حرم روى در کنشت }}
{{ب|او را گذاشتید و شدید از پى یزید | کردید پشت بر حرم روى در کنشت }}


{{ب|شنعت،بر آن گروه بسى کرد و برکشید | شمشیر از نیام و زمین را به خون سرشت }}
{{ب|شنعت، بر آن گروه بسى کرد و برکشید | شمشیر از نیام و زمین را به خون سرشت }}


{{ب|آهنگ شاه کرد پس از قتل بیشمار |یک ذره از خلوص و ارادت فرو نهشت }}
{{ب|آهنگ شاه کرد پس از قتل بیشمار |یک ذره از خلوص و ارادت فرو نهشت }}
خط ۱۹۱: خط ۱۹۲:
{{ب|باز سپیدم آمده از آشیان قدس | مَنعم مکن که ساعد سلطانم آرزوست}}  
{{ب|باز سپیدم آمده از آشیان قدس | مَنعم مکن که ساعد سلطانم آرزوست}}  


{{ب|شد سیر از مصاحبتِ جسم،جان من | دیدار حور و صحبت رضوانم آرزوست }}
{{ب|شد سیر از مصاحبتِ جسم، جان من | دیدار حور و صحبت رضوانم آرزوست }}


{{ب|پشتم خمیده گشت ز پیرى بنفشه‌وار | از دست حور،دسته ریحانم آرزوست}}  
{{ب|پشتم خمیده گشت ز پیرى بنفشه‌وار | از دست حور، دسته ریحانم آرزوست}}  


{{ب|دادش اجازه شاه سوى خصم رفت و گفت | در راه شاه،باختنِ جانم آرزوست }}
{{ب|دادش اجازه شاه سوى خصم رفت و گفت | در راه شاه، باختنِ جانم آرزوست }}


{{ب|موى سپید کرده به خون سرخ،کاین چنین | رفتن سوى پیمبر و یزدانم آرزوست }}
{{ب|موى سپید کرده به خون سرخ، کاین چنین | رفتن سوى پیمبر و یزدانم آرزوست }}


{{ب|شاه آمد و نهاد سرش در کنار خویش | فرمود:باد مُزد تو با کردگار خویش}}
{{ب|شاه آمد و نهاد سرش در کنار خویش | فرمود: باد مُزد تو با کردگار خویش}}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


خط ۲۲۹: خط ۲۳۰:


{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب|فرمود شاه دین که:بنه از سر این خیال| لشکر:گران و کار بزرگ و تو خردسال }}
{{ب|فرمود شاه دین که: بنه از سر این خیال| لشکر: گران و کار بزرگ و تو خردسال }}


{{ب|ماه نُوِى بوَد گه تابیدنت،بتاب! |سرو نوى بود گه بالیدنت،ببال! }}
{{ب|ماه نُوِى بوَد گه تابیدنت، بتاب! |سرو نوى بود گه بالیدنت، ببال! }}


{{ب|از صد تبر درخت کهن را گزند نیست| وز یک تبر ز پاى درآرند صد نهال }}
{{ب|از صد تبر درخت کهن را گزند نیست| وز یک تبر ز پاى درآرند صد نهال }}
خط ۲۳۷: خط ۲۳۸:
{{ب|چندان که لابه کرد نپذیرفت شاه دین | آمد به گوشه‌اى دل نازک پر از ملال }}
{{ب|چندان که لابه کرد نپذیرفت شاه دین | آمد به گوشه‌اى دل نازک پر از ملال }}


{{ب|تعویذ و گفته پدر آمد به خاطرش | برخواند و گشت خاطرش آسوده از کلال <ref>درماندگى و خستگى.</ref>}}
{{ب|تعویذ و گفته پدر آمد به خاطرش | برخواند و گشت خاطرش آسوده از کلال <ref>''درماندگى و خستگى.''</ref>}}


{{ب|دید اندر او نوشته به هر جا که بنگرى| بگرفته گِرد عَمّ تو را لشکر ظلال }}
{{ب|دید اندر او نوشته به هر جا که بنگرى| بگرفته گِرد عَمّ تو را لشکر ظلال }}
خط ۲۴۹: خط ۲۵۰:
{{ب|بربست عقد فاطمه را از براى تو| عباس و عون شاهد عقد و گواه حال }}
{{ب|بربست عقد فاطمه را از براى تو| عباس و عون شاهد عقد و گواه حال }}


{{ب|مَهر عروس،در ره امت فدا شدن | آرى چنین رجال خرامند در حجال <ref>حجله‌ها.</ref>}}
{{ب|مَهر عروس، در ره امت فدا شدن | آرى چنین رجال خرامند در حجال <ref>''حجله‌ها.''</ref>}}


{{ب|در خیمه با عروس برآسود ساعتى | کآمد ز دشت معرکه آواز القتال }}
{{ب|در خیمه با عروس برآسود ساعتى | کآمد ز دشت معرکه آواز القتال }}
خط ۲۵۵: خط ۲۵۶:
{{ب|از جاى جست و گریه‌کنان با عروس گفت | ما و تو را به روز قیامت بود وصال }}
{{ب|از جاى جست و گریه‌کنان با عروس گفت | ما و تو را به روز قیامت بود وصال }}


{{ب|گردون چه گفت؟گفت:دریغا ازین خرام! |اختر چه گفت؟گفت:فسوسا برین جمال!}}  
{{ب|گردون چه گفت؟گفت: دریغا ازین خرام! |اختر چه گفت؟گفت: فسوسا برین جمال!}}  


{{ب|در بر گرفت بهر وداعش امام ناس | پوشاند بر مثال کفن در برش لباس}}
{{ب|در بر گرفت بهر وداعش امام ناس | پوشاند بر مثال کفن در برش لباس}}
خط ۲۶۹: خط ۲۷۰:
{{ب|عون و محمد آمده از بهر عون تو |فرماى تا روند به میدان اهل کین }}
{{ب|عون و محمد آمده از بهر عون تو |فرماى تا روند به میدان اهل کین }}


{{ب|فرمود:کودکند و ندارند حرب را | طاقت على الخصوص که بالشکرى چنین }}
{{ب|فرمود: کودکند و ندارند حرب را | طاقت على الخصوص که بالشکرى چنین }}


{{ب|طفلان ز بیم جان نسپردن به راه شاه | گه سر به آسمان و گهى چشم بر زمین }}
{{ب|طفلان ز بیم جان نسپردن به راه شاه | گه سر به آسمان و گهى چشم بر زمین }}
خط ۲۹۱: خط ۲۹۲:
{{ب|اندر میان خویش و گروه مخالفان | سلطان دین خداى جهان را گواه کرد }}
{{ب|اندر میان خویش و گروه مخالفان | سلطان دین خداى جهان را گواه کرد }}


{{ب|گفتا بدین گروه فرستادم این غلام <ref>پسر جوان.</ref> | کِش هر که دید یاد رسول اله کرد }}
{{ب|گفتا بدین گروه فرستادم این غلام <ref>''پسر جوان.''</ref> | کِش هر که دید یاد رسول اله کرد }}


{{ب|شهزاده تاخت با رخ تابان به پیش صف |دشت مصاف مطلع خورشید و ماه کرد }}
{{ب|شهزاده تاخت با رخ تابان به پیش صف |دشت مصاف مطلع خورشید و ماه کرد }}
خط ۲۹۷: خط ۲۹۸:
{{ب|شمشیر برکشید و میان سپاه شد | مانند شیر حق متفرق سپاه کرد }}
{{ب|شمشیر برکشید و میان سپاه شد | مانند شیر حق متفرق سپاه کرد }}


{{ب|بیتاب شد زِ تشنگى و تفِ <ref>حرارت و گرما.</ref> آفتاب | برتافت رخ ز لشکر و آهنگ شاه کرد }}
{{ب|بیتاب شد زِ تشنگى و تفِ <ref>''حرارت و گرما.''</ref> آفتاب | برتافت رخ ز لشکر و آهنگ شاه کرد }}


{{ب|شاهش به برکشید و زبان در دهان نهاد |تفسیده <ref>خشک و پرالتهاب از اثر تشنگى.</ref> نیز کام پدر دید و آه کرد}}  
{{ب|شاهش به برکشید و زبان در دهان نهاد |تفسیده <ref>''خشک و پرالتهاب از اثر تشنگى.''</ref> نیز کام پدر دید و آه کرد}}  


{{ب|با حلق تشنه باز به فرمان شاه دین| بهر وداع روى سوى خیمه‌گاه کرد }}
{{ب|با حلق تشنه باز به فرمان شاه دین| بهر وداع روى سوى خیمه‌گاه کرد }}
خط ۳۲۱: خط ۳۲۲:
{{ب|شد سوى خیمه طفل گرانمایه برگرفت | و آمد به دشت و گفت بدان قوم نابکار }}
{{ب|شد سوى خیمه طفل گرانمایه برگرفت | و آمد به دشت و گفت بدان قوم نابکار }}


{{ب|رحمى به تشنه‌کامى من،گر نمى‌کنید | بارى کنید رحم بر این طفل شیرخوار }}
{{ب|رحمى به تشنه‌کامى من، گر نمى‌کنید | بارى کنید رحم بر این طفل شیرخوار }}


{{ب|گفتند بهر آل على نیست بهره‌اى | گردد اگر زمین همه پر آب خوشگوار }}
{{ب|گفتند بهر آل على نیست بهره‌اى | گردد اگر زمین همه پر آب خوشگوار }}
خط ۳۳۷: خط ۳۳۸:
{{ب|بردن به خیمه‌اش نتوانست از آن‌که بود | از روى شهربانوى بیچاره شرمسار }}
{{ب|بردن به خیمه‌اش نتوانست از آن‌که بود | از روى شهربانوى بیچاره شرمسار }}


{{ب|شد سوى خیمه‌گه،قدمى چند و بازگشت |برکند خاک بادیه با نوک ذو الفقار}}  
{{ب|شد سوى خیمه‌گه، قدمى چند و بازگشت |برکند خاک بادیه با نوک ذو الفقار}}  


{{ب|کردش دفین و باز برآمد به پشت زین | ز آن پس میان به کشته شدن بیست استوار }}
{{ب|کردش دفین و باز برآمد به پشت زین | ز آن پس میان به کشته شدن بیست استوار }}
خط ۳۴۹: خط ۳۵۰:
{{ب|روزى چنان به یاد زمین و زمان نداشت |جورى ستاره کرد که خود در گمان نداشت }}
{{ب|روزى چنان به یاد زمین و زمان نداشت |جورى ستاره کرد که خود در گمان نداشت }}


{{ب|دانى دراز بود چرا روز قتل شاه؟ | زیرا که قوّت حرکت،آسمان نداشت }}
{{ب|دانى دراز بود چرا روز قتل شاه؟ | زیرا که قوّت حرکت، آسمان نداشت }}


{{ب|گشتند یاوران همه مقتول و یاورى | کش آورد سمند و بگیرد عنان نداشت }}
{{ب|گشتند یاوران همه مقتول و یاورى | کش آورد سمند و بگیرد عنان نداشت }}
خط ۳۵۹: خط ۳۶۰:
{{ب|افتاد بر زمین و ز بس زخم بر تنش | چندان که بر زمین بنشیند توان نداشت }}
{{ب|افتاد بر زمین و ز بس زخم بر تنش | چندان که بر زمین بنشیند توان نداشت }}


{{ب|مى‌رفت خون ز حلقش و با حق جز این سخن | کز جرم شیعیان بگذر،بر زبان نداشت }}
{{ب|مى‌رفت خون ز حلقش و با حق جز این سخن | کز جرم شیعیان بگذر، بر زبان نداشت }}


{{ب|گفتم که از جسارت قاتل کنم حدیث| لیکن(سروش)ناطقه یاراى آن نداشت }}
{{ب|گفتم که از جسارت قاتل کنم حدیث| لیکن (سروش) ناطقه یاراى آن نداشت }}


{{ب|بگرفت آفتاب و بلرزید کوه و دشت | بارید خون تازه ازین باژگونه طشت}}
{{ب|بگرفت آفتاب و بلرزید کوه و دشت | بارید خون تازه ازین باژگونه طشت}}

منوی ناوبری