۹٬۵۴۶
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱۰: | خط ۱۰: | ||
| تاریخ مرگ = ۸۱ هجری قمری | | تاریخ مرگ = ۸۱ هجری قمری | ||
| آرامگاه = ایله یا طائف یا مدینه | | آرامگاه = ایله یا طائف یا مدینه | ||
| محل زندگی = | | محل زندگی = مدینه، طائف، مکه. | ||
| تابعیت = | | تابعیت = | ||
| تحصیلات = | | تحصیلات = | ||
خط ۱۶: | خط ۱۶: | ||
| سالهای فعالیت = | | سالهای فعالیت = | ||
| نماینده = | | نماینده = | ||
| شناختهشده برای = فرزند | | شناختهشده برای = فرزند امام علی (ع)، [[قیام مختار]] | ||
| نقشهای برجسته = | | نقشهای برجسته = امامزاده، راوی | ||
| سبک = | | سبک = | ||
| تأثیرگذاران = | | تأثیرگذاران = | ||
| تأثیرپذیرفتگان = | | تأثیرپذیرفتگان = | ||
| لقب = مهدی (به اعتقاد | | لقب = مهدی (به اعتقاد کیسانیه) | ||
| حزب = | | حزب = | ||
| جنبش = | | جنبش = | ||
خط ۳۷: | خط ۳۷: | ||
| پانویس = | | پانویس = | ||
}} | }} | ||
'''محمد بن حَنَفیه''' (۱۶-۸۱ ق) از فرزندان امیرالمومنین بود که به پندار | '''محمد بن حَنَفیه''' (۱۶-۸۱ ق) از فرزندان امیرالمومنین بود که به پندار کیسانیه، محمد بن حنفیه پس از شهادت امام حسین(ع)، [[مختار ثقفى|مختار]] را بر عراقین فرمانروایی داد و از او خواست که از قاتلان آن حضرت خونخواهی کند. | ||
== | ==زندگینامه== | ||
محمد بن حنفیه فرزند [[حضرت علی(ع)]] و [[خوله حنفیه]] (<small>دختر جعفر بن قیس</small>) از طبقه اول [[تابعان|تابعین]] بود که در سال | محمد بن حنفیه فرزند [[حضرت علی(ع)]] و [[خوله حنفیه]] (<small>دختر جعفر بن قیس</small>) از طبقه اول [[تابعان|تابعین]] بود که در سال ۱۶ قمری در ایام حکومت [[عمر بن خطاب]] متولد شد. شهرتش به ابن حنفیه به این دلیل است که مادرش (<small>خوله</small>) دختر جعفر بن قیس<ref>انساب الاشراف، ج۲، ص۲۰۰.</ref> از قبیلۀ بنی حنفیه بود. به گفته برخی محققان، مادرش کنیزی بوده که در حمله بنی اسد به بنی حنفیه در زمان خلافت ابوبکر به اسارت در آمد و علی(ع) او را خرید و آزاد کرد و سپس با او ازدواج کرد. | ||
گاه از او با نام محمد بن علی و گاه محمدِ اکبر | طبق روایتی پیامبر(ص) به امیرالمومنین(ع) فرمود: «که اگر صاحب فرزند پسری شدی نام او را نام من و کنیه اش را کنیه من بگذار و امام نیز چنین کرد. گاه از او با نام محمد بن علی و گاه محمدِ اکبر یاد میکنند و کنیه او نیز ابوالقاسم است.<ref>نگاه کنید: ابن سعد، ج۵، ص۶۷؛ مدرس وحید، ج ۲، ص۳۵۶.</ref> وی در جنگهای صفین و جمل حضور داشته و در جنگ جمل پرچمدار سپاه علی(ع) بودهاست. او در [[واقعه کربلا]] در مدینه ماند. پس از شهادت [[امام حسین(ع)]] بنابر نقلی ابتدا ادعای امامت کرد، اما پس از گواهی حجرالاسود به امامت [[امام سجاد(ع)]] از این ادعا دست کشید و به امامت پسر برادرش معتقد شد. کیسانیه، او را امام خود میدانند. بنا به نامهای که محمد حنفیه به مختار نوشت، کیسانیه او را از دست عبدالله بن زبیر نجات دادند. او اولین کسی است که مهدی موعود دانسته شده است. مشی سیاسی او در زندگیاش بسیار مسالمت آمیز بوده است. | ||
محمد حنفیه در سال 81 قمری در سن 65 سالگی در مدینه در زمان خلافت عبدالملک بن مروان درگذشت. <ref>الطبقات الکبری، ج۵، ص:۸۷.</ref> | |||
==شخصیت== | |||
او از پدرش علی(ع)، عُمَر بن خَطاب، ابوهریره، عثمان، عمار بن یاسر، [[معاویه]] و... روایت کردهاست. فرزندانش عبدالله، حسن، ابراهیم و عون و نیز افراد دیگری چون امام باقر(ع)، سالم بن ابی جعد، منذر ثوری، عبدالله بن محمد عقیل، عمرو بن دینار، محمد بن قیس، عبدالاعلی بن عامر و برخی دیگر از محمد حفیه نقل حدیث کردهاند.<ref>صابری، ج۲، ص۵۱.</ref> | |||
او در مدینه حلقه درس بزرگی برپا کرد و همین مکتب بود که سرچشمهاندیشههای دیگر شد، تا جایی که میتوان حلقه درسی او در مدینه را با مجمع علمی حسن بصری در [[بصره]] مقایسه کرد؛ زیرا آن گونه که آن مجمع سرچشمه اندیشههای معتزله و نیز مسلک صوفیان و زاهدان معرفی شده، شاگردان این حلقه درسی هم پایهگذاران اندیشههای کلامی دانسته شدهاند. برای مثال، از همین حلقه درسی، دو پسر ابن حنفیه یعنی عبدالله ملقب به ابوهاشم و حسن ملقب به ابومحمد برخاستند که ابوهاشم واسطهاندیشههای معتزلی و ابومحمد نیز از پایهگذاران اندیشه ارجاء شد.<ref>صابری، ج۲، ص۵۴.</ref> | |||
او در | |||
==پرچمداری در جنگ جمل== | ==پرچمداری در جنگ جمل== | ||
جنگ جمل در سال ۳۶ هجری قمری رخ داد. در آن روز، محمد از حمله باز ایستاد، علی(ع) خود، پرچم را گرفت و پس از آنکه ارکان لشکر جمل را در هم ریخت، پرچم را به محمد برگرداند و به او گفت: «با حمله دوباره، کار سابقت را جبران کن». او به یاری خزیمة بن ثابت (<small>ذو الشهادتین</small>) و جمعی از انصار، که بسیارشان اهل بدر بودند حملههای پیاپی کرد و لشکر جمل را پراکنده ساخت.<ref>مدرس وحید، ج۲، ص۳۵۷؛ نک: ریشهری، ج۱، ص۱۸۳.</ref> | |||
ابن خلکان از گویندهای ناشناس نقل میکند که ابن حنفیه در بر دوش گرفتن پرچم سپاه | ابن خلکان از گویندهای ناشناس نقل میکند که ابن حنفیه در بر دوش گرفتن پرچم سپاه علی(ع) در نبرد جَمَل تردید داشت و حتی بر پدرش خرده گرفت.<ref>ابن خَلِکان، ج۴، ص۱۷۱.</ref> اما در نهایت پرچم را بر دوش گرفت. طبری، ابن کثیر و ابن جوزی بدون اشاره به تردید وی، داستان پرچمداری محمد بن حنفیه در نبرد جمل را ذکر کردهاند.<ref>نک: ابن جوزی، ج۵، ص۷۸؛ صابری، ج۲، ص۵۱.</ref> | ||
==غیبت در کربلا== | ==غیبت در کربلا== | ||
علما و | علما و رجالشناسان شیعه در مقام دفاع از محمد بن حنفیه دلایلی را برای توجیه غیبت او در واقعه [[کربلا]] مطرح کردهاند. به اعتقاد اینان عدم شرکت ابنحنفیه از سر نافرمانی و مخالفت با [[امام حسین(ع)]] نبوده و او در عدم همراهی با امام(ع) دلایل موجهی داشته است؛از جمله: | ||
*'''بیماری محمدبن حنفیه در موقع حرکت امام(ع) از مدینه و مکه:''' از دلایلی که علامه حلی برای عدم حضور محمد بن حنفیه در کربلا در جواب مهنابن سنان آورده، بیماری محمد در موقع خروج امام(ع) از مدینه است.<ref>(بحارالانوار، ج۴۲،ص۱۱۰</ref>. در برخی منابع بیماری او چشم درد ذکر شده است.<ref>المقرم، ص۱۳۵</ref> | |||
*'''مأمور بودن محمدبن حنفیه از جانب امام(ع) برای ماندن در مدینه:''' ابناعثم کوفی نقل میکند: امام(ع) موقعی که میخواست از مدینه خارج شود و محمد بن حنفیه نتوانست وی را متقاعد به ماندن در مدینه کند، به محمد بن حنفیه فرمود: «ماندن تو در مدینه ایرادى ندارد تا در میان آنان چشم (خبررسان) من باشى و از تمام امورشان مرا با خبر سازی.»<ref>ابناعثم، همان، ص۲۳</ref> | |||
:::«<small>بسم اللٰه الرحمن الرحیم از حسین بن علی بن ابی طالب به [[بنی هاشم]]، اما بعد، هر کدام به من بپیوندید، | *'''مکلف نشدن محمدبن حنفیه از جانب امام حسین(ع) به شرکت در قیام و همراهی با آن حضرت:''' صاحب تنقیح المقال معتقد است که چون [[امام حسین(ع)]] در مدینه یا مکه فردی را مکلف به همراهی نکرده، لذا محمد بن حنفیه در عدم همراهی با امام(ع) مرتکب عملی نشدهاست که عدالتش را زیر سؤال ببرد. او مینویسد: امام حسین(ع) هنگامی که از حجاز به طرف [[عراق]] حرکت کرد، خود میدانست که به فیض [[شهادت]] خواهد رسید، ولی به ظاهر، به قصد جنگ و نبرد مسلحانه حرکت نکرد، تا بر همۀ مکلفین واجب نشود که به عنوان [[جهاد]]، با او همراه شوند؛ بلکه براساس وظیفۀ خود، یعنی به دست گرفتن رهبری ظاهری و پیشوایی مردم، که حضرتش را دعوت کرده بودند، حرکت کرد. در این صورت بر دیگران واجب نیست که با او همسفر شوند و اگر کسی هم همراهی نکند، گناهی را مرتکب نشده است. بلکه گناهکار فردی است که در قیام کربلا و محاصرۀ امام حسین(ع) در روز [[عاشورا]] حضور داشته و با آنکه از امام تخلف کرده، به یاری حضرتش نشتافته است. اما کسانی که در حجاز بودند و از همان اول با امام نیامدند، از ابتدا مکلف به حرکت و همراهی با امام نبودند و عدم همراهی آنان تخلف و موجب فسق و گناه آنان نیست. مامقانی پس از بیان این مقدمات میگوید:«بنابراین، تعدادی از صالحان و خوبان بودند که در آن هنگام، شرف شهادت برای آنان نوشته نشده بود و در حجاز ماندند و شکی نیست که احدی در عدالت آنان تردیدی نداشته است. پس نیامدن محمد حنفیه و [[عبدالله بن جعفر]] به علت سرپیچی یا انحراف ایشان نبوده است.<ref> مامقانی، عبداللّه. ۱۳۵۲ ق، تنقیح المقال فی علم احوال الرجال، ج۳، ص ۱۱۱، بیجا، مطبعة الحیدریة.</ref>» در اثبات الهداة نیز حدیثی از امام صادق(ع) نقل شده که: حمزة بن حمران میگوید: از خروج حسین(ع) و نرفتن ابن الحنفیه نزد امام(ع) یاد کردیم، فرمود:ای حمزه، برایت حدیثی میگویم که پس از این، دیگر از این موضوع نپرسی؛ چون حسین(ع) از مدینه جدا شد ورق کاغذی طلبید و در آن نوشت: «<small>بسم اللٰه الرحمن الرحیم از حسین بن علی بن ابی طالب به [[بنی هاشم]]، اما بعد، هر کدام به من بپیوندید، شهید میشوید و هرکه این کار را نکند، به پیروزی نمیرسد و السلام.»</small><ref>حر عاملی،اثبات الهداه، ج۴، ص۴۲</ref> | ||
علامه مجلسی در بیان این جمله امام حسین(ع) میفرماید: ظاهر این عبارت مذمت است اما این احتمال هم هست که حضرت دیگران را بین آمدن و نیامدن مخیر کرده بود، پس چون آمدن آن، امر واجبی نبود، بلکه اختیاری بود، تخلف از آن گناه محسوب نمیشود.<ref> بحار، ج۴۲، ص ۸۱.</ref> | علامه مجلسی در بیان این جمله امام حسین(ع) میفرماید: ظاهر این عبارت مذمت است اما این احتمال هم هست که حضرت دیگران را بین آمدن و نیامدن مخیر کرده بود، پس چون آمدن آن، امر واجبی نبود، بلکه اختیاری بود، تخلف از آن گناه محسوب نمیشود.<ref> بحار، ج۴۲، ص ۸۱.</ref> | ||
پس از این که [[حسین بن علی(ع)]] را مجبور به [[بیعت]] با [[یزید بن معاویه|یزید]] کردند و او از این کار سر باز زد، محمد حنفیه پیشنهاد کرد که برادرش برای حفظ جان به | پس از این که [[حسین بن علی(ع)]] را مجبور به [[بیعت]] با [[یزید بن معاویه|یزید]] کردند و او از این کار سر باز زد، محمد حنفیه پیشنهاد کرد که برادرش برای حفظ جان به مکه برود و اگر در آنجا هم تهدید شد به یمَن برود و اگر در یمن هم آرامش نداشت به ریگستانها و کوهستانها پناهنده شود. حسین رای او را ستود و گفت: "برادر جان، تو رخصت داری در مدینه بمانی و در اینجا چشم من باشی و امور دشمنان را به من برسانی"<ref>قمی، ص۹۸.</ref> | ||
==ارتباط با کیسانیه و مختار== | ==ارتباط با کیسانیه و مختار== | ||
به پندار | به پندار کیسانیه، محمد بن حنفیه پس از کشته شدن حسین بن علی، [[مختار ثقفى|مختار]] را بر عراقین (<small>[[کوفه]] و [[بصره]]</small>) فرمانروایی داد و از او خواست که از قاتلان آن حضرت خونخواهی کند. کیسانیه، مدتی پس از شهادت [[امام حسین]] قیام کردند و قائل به امامت محمد بن حنفیه شدند. آنان معتقدند که وی اسرار دین و علم تاویل و علوم باطنی را از امام حسن و [[امام حسین]] فرا گرفت. بعضی از ایشان ارکان شریعت مانند [[نماز]] و روزه را تاویل کردند و قائل به تناسخ و حلول بودند، همه فرقههای کیسانی درباره امامت محمد بن حنفیه و روا بودن بداء بر خدا هم عقیدهاند. این فرقه را مختاریه نیز خواندهاند.<ref>نوبختی، ص۸۷.</ref> | ||
درباره روابط ابن حنفیه با مختار اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی معتقدند او به مختار اعتقادی نداشت و نمایندگی خودش را به او نداد، برخی، مختار را نماینده او میدانند، و برخی هم از رضایت ضمنی محمد حنفیه از کارهای مختار در عین این که به او ماموریت هم نداده بود سخن به میان آوردهاند.<ref>نک: تاریخ سیاسی صدر اسلام، ص ۲۱۴ و ۲۱۵؛ نوبختی، ج۲، ص ۵۲ و ۵۳.</ref> | درباره روابط ابن حنفیه با مختار اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی معتقدند او به مختار اعتقادی نداشت و نمایندگی خودش را به او نداد، برخی، مختار را نماینده او میدانند، و برخی هم از رضایت ضمنی محمد حنفیه از کارهای مختار در عین این که به او ماموریت هم نداده بود سخن به میان آوردهاند.<ref>نک: تاریخ سیاسی صدر اسلام، ص ۲۱۴ و ۲۱۵؛ نوبختی، ج۲، ص ۵۲ و ۵۳.</ref> | ||
===نجات محمد حنفیه از دست عبدالله بن زبیر=== | ===نجات محمد حنفیه از دست عبدالله بن زبیر=== | ||
وقتی | وقتی مختار بر [[کوفه]] مسلط شد، مردم را به محمد حنفیه دعوت کرد. عبد الله بن زبیر که بر مکه و مدینه تسلط داشت از ترس این که مبادا مردم به محمد بن حنفیه بگرایند، او و عبدالله بن عباس را به بیعت با خود دعوت کرد و آنها نپذیرفتند. ازاین رو ابن زبیر آنها را در حجره زمزم زندانی و تهدید به قتل کرد. محمد حنفیه و عبدالله بن عباس به مختار، نامه نوشتند و از او یاری خواستند. مختار، پس از دیدن نامه، ظبیان بن عماره را با چهارصد نفر و چهارصد هزار درهم و با عده بسیار دیگری به مکه فرستاد.<ref>اخبارالدوله العباسیه، ص ۹۹ - ۱۰۰.</ref> | ||
آنان با پرچمهایی که در دست داشتند به | آنان با پرچمهایی که در دست داشتند به مسجد الحرام وارد شده و با صدای بلند دعوی خونخواهی [[حسین بن علی]] میکردند تا به زمزم رسیدند. ابن زبیر هیزم فراوانی به قصد سوزاندن آنها فراهم کرد. آنان، درب مسجد الحرام را شکسته و به ابن حنفیه دست یافتند و گفتند بین ما و عبدالله زبیر یکی را انتخاب کن. محمدبن حنفیه گفت: «روا نمیدانم در خانه خدا جنگ و خونریزی شود.» ابن زبیر به آنها رسید و فریاد زد «شگفتا از این چوب به دستان» (<small>هنگامی که یاران مختار وارد حرم شدند به جای شمشیر چوب به دست داشتند، چون در حرم همراه داشتن شمشیر جایز نیست</small>)، گمان میکنید میگذارم محمد پیش از بیعت با من از اینجا برود؟ آنگاه یاران مختار که بیرون مسجدالحرام بودند، به مسجد درآمده فریاد خونخواهی [[امام حسین(ع)|حسین(ع)]] را سر دادند. ابن زبیر از آنان ترسید و از خارج شدن محمد حنفیه جلوگیری نکرد. محمد، به همراه چهار هزار نفر به «درۀ علی» رفت و تا کشته شدن مختار در همانجا زندگی میکرد.<ref>نوبختی، ص ۸۵ و ۸۶.</ref> | ||
===اعتقاد برخی کیسانیه به مهدویت او=== | ===اعتقاد برخی کیسانیه به مهدویت او=== | ||
برخی پژوهشگران فرق و مذاهب اسلامی معتقدند محمد بن حنفیه اولین کسی بود که در اسلام | برخی پژوهشگران فرق و مذاهب اسلامی معتقدند محمد بن حنفیه اولین کسی بود که در اسلام مهدی نامیده شد.<ref>صابری، ج۲، ص۵۵.</ref>معتقدین به مهدویت ادعا میکردند او در کوه رضوی سکونت کرده و از دو نهر از شیر و عسل ارتزاق میکند تا روزی که خداوند امرش را بگشاید.<ref>اشعری، مقالات الاسلامیین، تحقیق: محمد محییالدین عبدالحمید، ج۱، ص۹۰ و ۹۱؛ بغدادی، الفرق بین الفرق، قاهره، مکتبة محمد صبیح و اولاده، ص۳۹، ۴۱ و ۴۳.</ref> آیت الله خویی محمد بن حنفیه را مبرای از کیسانیه دانسته و معتقد بود کیسانیه بعد از او پدید آمدند.<ref>معجم الرجال، ج ۱۸، ص ۱۰۳-۱۰۲.</ref> | ||
==ادعای امامت== | ==ادعای امامت== | ||
===احتجاج با امام سجاد(ع)=== | ===احتجاج با امام سجاد(ع)=== | ||
محمد بن حنفیه، برادرانش [[امام حسن]](ع) و [[امام حسین]](ع) را از خود برتر میدانست. اما بنابر روایتی پس از شهادت امام حسین(ع) به [[امام سجاد(ع)]] نامهای نوشت و از او خواست امامتش را بپذیرد. استدلال ابن حنفیه این بود که امام حسین(ع) بر خلاف امامان پیشینش به امام بعد از خود سفارش نکرده، همچنین محمد حنفیه فرزند بلافصل | محمد بن حنفیه، برادرانش [[امام حسن]](ع) و [[امام حسین]](ع) را از خود برتر میدانست. اما بنابر روایتی پس از شهادت امام حسین(ع) به [[امام سجاد(ع)]] نامهای نوشت و از او خواست امامتش را بپذیرد. استدلال ابن حنفیه این بود که امام حسین(ع) بر خلاف امامان پیشینش به امام بعد از خود سفارش نکرده، همچنین محمد حنفیه فرزند بلافصل علی(ع) بوده و از جهت سن و کثرت روایت بر زین العابدین(ع) برتری دارد و.... امام سجاد در پاسخ به عمویش او را به خدا ترسی و دوری از جهالت خواند و برایش نوشت: <small>«پدرم قبل از این که قصد [[عراق]] کند به امامت من سفارش کرده و ساعتی قبل از [[شهادت|شهادتش]] هم از من پیمان گرفت.»</small> | ||
امام سجاد(ع) از ابن حنفیه دعوت کرد پیش حجرالاسود رفته و مسئله را آنجا مطرح کنند، حَجَر به امامت هرکه شهادت داد او امام است. آنجا، ابتدا محمد پس از نیایش با خدا از سنگ خواست بر امامتش شهادت دهد، اما این اتفاق نیفتاد. سپس امام سجاد(ع) به نیایش پرداخته و به سنگ گفت بر امامتش شهادت دهد و سنگ به سخن درآمده و برامامت علی بن حسین، بعد از حسین بن علی شهادت داد و محمد حنفیه نیز امامت آن حضرت را پذیرفت.<ref>نک: صفار، ص۵۰۲؛ ابن بابویه، ص۶۲-۶۰؛ کلینی، ج۱، ص۳۴۸</ref> بعضی از علماء احتمال صوری بودن این منازعه را دادهاند که ضعفای شیعه به وی متمایل نشوند.<ref>الخرائج و الجرائج، ج۱، ص ۲۵۸ و بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۳۰</ref> | |||
امام سجاد(ع) از ابن حنفیه دعوت کرد پیش | |||
===اعتقاد به امامت حضرت سجاد(ع)=== | ===اعتقاد به امامت حضرت سجاد(ع)=== | ||
در | در روایتی از امام صادق(ع) آمده است که محمد حنفیه قبل از وفات به امامت امام سجاد(ع) ایمان داشت.<ref>الامامه و التبصره من الحیره، ص ۶۰.</ref> و [[قطب الدین راوندی]] روایتی از ابوخالد کابلی که خادم ابن حنفیه بوده نقل میکند که در آن ابوخالد از محمد حنفیه درباره امامتش سوال میکند و محمد در پاسخ به او میگوید: «<small>امام من و تو و سایر مسلمانان، [[امام سجاد|علی بن الحسین(ع)]] است.</small>»<ref>قطب راوندی، ج۱، ص۲۶۲-۲۶۱.</ref>{{یاران امام حسین}} | ||
«<small>امام من و تو و سایر مسلمانان، [[امام سجاد|علی بن الحسین(ع)]] است.</small>»<ref>قطب راوندی، ج۱، ص۲۶۲-۲۶۱.</ref> | |||
{{یاران امام حسین}} | |||
==پیوند به بیرون== | ==پیوند به بیرون== | ||
خط ۱۴۷: | خط ۱۲۱: | ||
[[رده:افراد]] | [[رده:افراد]] | ||
<references /> | <references /> | ||
[[رده:خویشان امام حسین(ع)]] | |||
[[رده:فرزندان حضرت علی(ع)]] | |||
[[رده:خونخواهان امام حسین(ع)]] | |||
[[رده:قیام کنندگان علیه بنیامیه]] |