Automoderated users، رباتها، دیوانسالاران، checkuser، مدیران نظرات، مدیران رابط کاربری، Moderators، پنهانگران، مدیران
۴٬۰۱۷
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۱۶۵: | خط ۱۶۵: | ||
{{ب|مکافات این عمل را برنتابد وسعت گیتى| چه جاى وسعت گیتى؟که بس تنگ است محشر هم}} | {{ب|مکافات این عمل را برنتابد وسعت گیتى| چه جاى وسعت گیتى؟که بس تنگ است محشر هم}} | ||
{{ب|فلک!آل نبى را جا کجا زیبد به ویرانه |نه آخر غیر این ویرانه بودت جاى دگر هم}} | {{ب|فلک!آل نبى را جا کجا زیبد به ویرانه |نه آخر غیر این ویرانه بودت جاى دگر هم}} | ||
{{ب|ز ابر دیده(یغما)!برق آه ار باز ننشانى| زنى تا چشم برهم خامه خواهد سوخت دفتر هم}} | {{ب|ز ابر دیده(یغما)!برق آه ار باز ننشانى| زنى تا چشم برهم خامه خواهد سوخت دفتر هم<ref>همان،ص 321 و 322.</ref>}} | ||
{{پایان شعر}} | {{پایان شعر}} | ||
===تضمین غزل سعدى=== | |||
از توام با همه حسرت نه سراغى نه صفایى بر منت با همه رحمت نه عبورى نه عطایى | |||
ندهى بار به خویشیم نه به سر وقت من آیى | |||
(من ندانستم از اول که تو بىمهر و وفایى عهد نابستن از آن به که ببندى و نپایى) | |||
تو به از جان و سرى از سر و جان دل به تو دادم اى مراد سر و جان!چون نکند دل ز تو یادم | |||
من بر آن سر که بود جان به تو خوشدل به تو شادم | |||
(مردمان منع کنندم که چرا دل به تو دادم؟ باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایى؟) | |||
بىتو در کُنج غم اى پشت به خویش اى به تو رویم! گاهى از غم بخروشم گهى از درد بمویم | |||
بارها با دل غمگین که به جان غم همه زویم | |||
(گفته بودم چو بیایى غم دل با تو بگویم چه بگویم؟که غم از دل برود چون تو بیایى!) | |||
دولت وصل تو جوییم همه هجر نصیبان روز عمر همه بىصبح رخت شام غریبان | |||
سال و مه با طلب کوى توام دست و گریبان | |||
(حلقه بر در نتوانم زدن از بیم رقیبان این توانم که بیاییم به محلت به گدایى) | |||
کس نبیند چو تویى غرقه به خون کردن و کشتن خشک لب برطرف بادیه خون خوردن و کشتن | |||
ترسمت باز از این چرخ نگون مردن و کشتن | |||
(شمع را باید ازین خانه برون بردن و کشتن تا که همسایه نداند که تو در خانه مایى) | |||
حسرت یثرب و هجر حرم و غصب امامت محشر قتلگه و آن همه غوغا و غرامت | |||
رنج کوفه غم شام آن دگرا آشوب و قیامت | |||
(عشق و درویشى و انگشتنمایى و ملامت همه سهل است،تحمل نکنم بار جدایى) | |||
از گذرگاه جمالت نظر آن سوى نبیند حاصلم چیست چو از باغ گلت بوى نبیند | |||
در دو کیهان به جز از چشم خداجوى نبیند | |||
(پرده بردار که بیگانه خود آن روى نبیند تو بزرگى و در آیینه کوچک ننمایى) | |||
جاودان بال و پرم کاش به بند تو بریزد بو 1به ما مهر دل صیدپسند تو بخیزد | |||
مرغ(یغما)چه که با دام بلند تو ستیزد | |||
(سعدى آن نیست که هرگز ز کمند تو گریزد تا بدانست که در قید تو خوشتر ز رهایى 2) | |||
===تضمین غزل سعدى=== | |||
آنکه با موکب او قافلهها دل برود در رکابش دل دیوانه و عاقل برود | |||
وز جمالش غم جان خارج و داخل برود | |||
(گفتمش سیر ببینم مگر از دل برود آن چنان جاى گرفتهست که مشکل برود) | |||
گر برم ز آتش دل بر مه و خورشید شعاع مکن از مهر نصیحت مکن از کینه نزاع | |||
روز میدان وداع است نه ایوان سماع | |||
(دلى از سنگ بباید به سر راه وداع تا تحمل کند آن لحظه که محمل برود) | |||
نظرآسا چو پىِ قافله پو مىگیرم تا ز دلجو نشود دیده گلو مىگیرم | |||
ور کند چشمه به مژگان سر جو مىگیرم | |||
(اشک حسرت به سر انگشت فرو مىگیرم که اگر راه دهم،قافله در گل برود) | |||
از نظر مىرودم چهر دلاراى حبیب کى بپاید ز پىاش پاى دل از پند ادیب | |||
عقل و سر مىبرود در قدمش دست و رکیب | |||
(عجب است ار نرود قاعده صبر و شکیب پیش هر دیده که آن شکل و شمایل برود) | |||
فاصله کورى و دیدم به نظر یک سر موست نکنم فرق که این دیده من یا لب جوست | |||
شاید ار پى نبرم کاین سر من و آن ره اوست | |||
(ره ندیدم،چو برفت از نظرم صورت دوست همچو چشمى که چراغش ز مقابل برود) | |||
صحتش درد،اگر فاطمه بیمار تو نیست راحتش رنج،دل ار خسته و افکار تو نیست | |||
اى تو جان همه!تنها دل و جان زار تو نیست | |||
(کس ندانم که درین شهر گرفتار تو نیست مگر آن کس که به شهر آید و غافل برود) | |||
بارها خون دل از شش جهتم راه ببست جوش عمان نظر سیل به قلزم پیوست | |||
لیک خود پارهاى از تخته نیارست گسست | |||
(موج این بار چنان کشتى طاقت بشکست که عجب دارم اگر تخته به ساحل برود) | |||
سوى کویم مکش از یار سفر کرده هجر خانه گور بود منزل دلمرده هجر | |||
راحت وصل بود مرگ به افسرده هجر | |||
(قیمت وصل نداند مگر آزرده هجر خسته آسوده بخسبد چو به منزل برود) | |||
ز آتش عشق خود اندر تب و تابم مىکشت یا خیال لبش از دیده در آبم مىکشت | |||
گر به رحمت به مثل یا به عذابم مىکشت | |||
(لطف بود آنکه به شمشیر عتابم مىکشت قتل صاحبنظر آن است که قاتل برود!) | |||
دولت وصل تو را طالب غیبیم و شهود همه را در ره سودات زیان مایه سود | |||
والى ار مهر نورزد چه ورا حاصل بود؟ | |||
(سعدى ار عشق نبازد چه کند ملک وجود؟ حیف باشد که همه عمر به باطل برود) 1 | |||
==پی نوشت== | |||
{{پانویس2}} | |||
==منابع== | |||
{{منابع}} | |||
* ''محمد علی مجاهدی، کاروان شعر عاشورا،زمزم هدایت، ج1، ص275-283.'' | |||
{{پایان}} |
ویرایش