۹٬۵۴۶
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۸۶: | خط ۸۶: | ||
- سلامتی و ایمنی آنان را تضمین میکنم. | - سلامتی و ایمنی آنان را تضمین میکنم. | ||
اما او نمیپذیرد و امام چون دانست که او در ضلالت افتاده است، بینتیجه از او جدا شد و در حالی که میفرمود: پسر سعد! چه میپنداری؟ دیری نخواهد گذشت که بر بستر خود کشته میشوی و در روز حشر نیز خدا تو را نخواهد آمرزید. | اما او نمیپذیرد و امام چون دانست که او در ضلالت افتاده است، بینتیجه از او جدا شد و در حالی که میفرمود: پسر سعد! چه میپنداری؟ دیری نخواهد گذشت که بر بستر خود کشته میشوی و در روز حشر نیز خدا تو را نخواهد آمرزید. حضرت او را نفرین کرد و فرمود: «امیدوارم پس از مرگ من، از [[گندم عراق]] نخورى مگر اندکى.» | ||
عمر بن سعد مسخرهکنان پاسخ میدهد: اگر گندم بهرهام نشود، از جو استفاده میکنم.<ref>- ر.ک : الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی.، ج۵، ص۹۲-۹۳؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، ۱۳۶۷ قمری.، ج۱، ص۲۴۵ </ref> | |||
===دعوت از قبیله بنیاسد=== | ===دعوت از قبیله بنیاسد=== | ||
در کربلا حبیب بن مُظاهر، زمانی که کمی یاران امام را دید، عرض کرد که در این منطقه تیرهای از بنیاسد زندگی میکنند. اگر اجازه میدهی با آنان صحبت کنم که برای یاری شما به کربلا بیایند. امام حسین (ع) موافقت کرد. حبیب نیمه شب به سوی آنان رفت. آنان با او به احترام برخورد کردند. حبیب گفت: شما را به شرافت و بزرگی که در روز بازپسین خواهید داشت، میخوانم. پسر دختر پیامبر شما تنها و مظلوم در بیابان کربلا محاصره شده است. مردم کوفه او را دعوت کردند تا یاریاش کنند، در حالی که بهسوی آنان آمده است، او را رها کردهاند و آماده شدهاند با او بجنگند و او را به قتل برسانند. به خداوند سوگند یاد میکنم هر یک از شما در کنار امام حسین (ع) به قتل رسد، در برترین جایگاهها در بهشت، دوست و همنشین پیامبر (ص) خواهد بود. عبدالله بن بشر از میان جمع برخاست و گفت: من این درخواست را میپذیرم. دیگران نیز اعلام کردند که آمادهاند از امام حسین (ع) حمایت کنند. در میان آنان یکی از جاسوسان عبیدالله بن زیاد بود که خبر را به عمر بن سعد رساند. عمر بن سعد، [[ازرق بن حرث صیداوی|ازرق بن حرث صیداوی]] را در رأس یک گروه چهار صد نفره مسلح فرستاد تا جلوی آنان را بگیرد. در نزدیکی [[فرات]]<nowiki/> درگیری پیش آمد و قبیله بنیاسد مجبور به بازگشت شدند.<ref>- انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۴۸۰.</ref> | در کربلا حبیب بن مُظاهر، زمانی که کمی یاران امام را دید، عرض کرد که در این منطقه تیرهای از بنیاسد زندگی میکنند. اگر اجازه میدهی با آنان صحبت کنم که برای یاری شما به کربلا بیایند. امام حسین (ع) موافقت کرد. حبیب نیمه شب به سوی آنان رفت. آنان با او به احترام برخورد کردند. حبیب گفت: شما را به شرافت و بزرگی که در روز بازپسین خواهید داشت، میخوانم. پسر دختر پیامبر شما تنها و مظلوم در بیابان کربلا محاصره شده است. مردم کوفه او را دعوت کردند تا یاریاش کنند، در حالی که بهسوی آنان آمده است، او را رها کردهاند و آماده شدهاند با او بجنگند و او را به قتل برسانند. به خداوند سوگند یاد میکنم هر یک از شما در کنار امام حسین (ع) به قتل رسد، در برترین جایگاهها در بهشت، دوست و همنشین پیامبر (ص) خواهد بود. عبدالله بن بشر از میان جمع برخاست و گفت: من این درخواست را میپذیرم. دیگران نیز اعلام کردند که آمادهاند از امام حسین (ع) حمایت کنند. در میان آنان یکی از جاسوسان عبیدالله بن زیاد بود که خبر را به عمر بن سعد رساند. عمر بن سعد، [[ازرق بن حرث صیداوی|ازرق بن حرث صیداوی]] را در رأس یک گروه چهار صد نفره مسلح فرستاد تا جلوی آنان را بگیرد. در نزدیکی [[فرات]]<nowiki/> درگیری پیش آمد و قبیله بنیاسد مجبور به بازگشت شدند.<ref>- انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۴۸۰.</ref> |