زینب (س): تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
۱۱۴ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۹ مارس ۲۰۲۱
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۶: خط ۵۶:


===سخنرانی در کوفه===
===سخنرانی در کوفه===
بعد از [[عاشورا]]، اسیران را به [[کوفه]] بردند و در آنجا با وضع دلخراشی گرداندند. در بدو ورود به کوفه، زینب (س) برای حاضران خطبه‌ای خواند به طوری که همه تحت تاثیر آن قرار گرفتند. بُشربن خُزیم اسدی درباره [[خطبه]] حضرت زینب (س) می‌گوید: «در این روز، من به زینب دختر علی (ع) نگریستم. سوگند به خدا! کسی را مانند زینب، در سخنوری توانا ندیدم؛ چنانکه گویی از زبان امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) سخن می‌گوید. بر مردم نهیب زد: خاموش باشید! با این نهیب، نه تنها آن جماعت انبوه ساکت شدند، بلکه زنگ شتران نیز از صدا افتاد!»<ref>احمد صادقی اردستانی، پیشین، ص۲۲۷-۲۲۸. </ref> راوی می‌گوید: «پس از خطبه دختر حضرت علی (ع)، مردم کوفه شگفت زده دست‌ها را به دندان می‌گزیدند.»
بعد از [[عاشورا]]، اسیران را به [[کوفه]] بردند و در آنجا با وضع دلخراشی گرداندند. در بدو ورود به کوفه، زینب (س) برای حاضران [[خطبه حضرت زینب(س) در کوفه|خطبه]]<nowiki/>‌ای خواند به طوری که همه تحت تاثیر آن قرار گرفتند. بُشربن خُزیم اسدی درباره [[خطبه]] حضرت زینب (س) می‌گوید: «در این روز، من به زینب دختر علی (ع) نگریستم. سوگند به خدا! کسی را مانند زینب، در سخنوری توانا ندیدم؛ چنانکه گویی از زبان امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) سخن می‌گوید. بر مردم نهیب زد: خاموش باشید! با این نهیب، نه تنها آن جماعت انبوه ساکت شدند، بلکه زنگ شتران نیز از صدا افتاد!»<ref>احمد صادقی اردستانی، پیشین، ص۲۲۷-۲۲۸. </ref> راوی می‌گوید: «پس از خطبه دختر حضرت علی (ع)، مردم کوفه شگفت زده دست‌ها را به دندان می‌گزیدند.»


در پایان خطبه، [[:رده:اسیران کربلا|اسیران خاندان پیامبر(ص)]] را به [[دار الاماره|دارالاماره]] مرکز حکومت [[عبیدالله بن زیاد]] بردند.<ref> احمد صادقی اردستانی، پیشین، ص۲۴۶.</ref>
در پایان خطبه، [[:رده:اسیران کربلا|اسیران خاندان پیامبر(ص)]] را به [[دار الاماره|دارالاماره]] مرکز حکومت [[عبیدالله بن زیاد]] بردند.<ref> احمد صادقی اردستانی، پیشین، ص۲۴۶.</ref>
خط ۷۴: خط ۷۴:
یزید مجلسی بی‌سابقه ترتیب داده بود و اشراف و سران کشوری و لشکری شام در آن شرکت داشتند.<ref> سید عبدالکریم هاشمی نژاد، پیشین، ص۳۳۰.</ref> وی در حضور اسرا، اشعار کفرآمیز خواند و درباره پیروزی خود، مطالبی گفت و آیات قرآن را به نفع خود تأویل کرد.<ref> محمّد محمّدی اشتهاردی، پیشین، ص۲۴۸. </ref> یزید با چوبدستی، که در دست داشت، نسبت به سر بریده فرزند پیامبر(ص) اسائه ادب کرد.<ref> حسن الهی، پیشین، ص۲۰۸. </ref> و کینه‌ای که نسبت به پیامبر (ص) و اسلام در دل داشت، علنی ساخت و اشعاری را خواند که مضمون آن‌ها این بود: «کاش سران قبیله من، که در بدر کشته شدند، می‌بودند و می‌دیدند که طایفه خرزج چگونه از شمشیرهای ما به ناله آمدند، تا از خوشحالی فریاد می‌زدند: ای یزید! دست تو شل مباد! ما بزرگان [[بنی‌هاشم]] را کشتیم و آن را به حساب جنگ بدر گذاشتیم و این پیروزی را در برابر آن شکست قرار دادیم. [[هاشم بن‌عبدمناف|هاشم]] با حکومت بازی کرد، وگرنه، نه خبری از آسمان آمد و نه وحی‌ای نازل شد.<ref> ابومخنف، پیشین، ص۳۰۶-۳۰۷؛ سیدبن طاووس، پیشین، ص۲۱۳.</ref> من از نسل خُندُف<ref> «خندُف» جدّه پدری یزید بود که بین یزید و او سیزده واسطه وجود داشت.</ref> نیستم اگر از فرزندان احمد انتقام نگیرم.»
یزید مجلسی بی‌سابقه ترتیب داده بود و اشراف و سران کشوری و لشکری شام در آن شرکت داشتند.<ref> سید عبدالکریم هاشمی نژاد، پیشین، ص۳۳۰.</ref> وی در حضور اسرا، اشعار کفرآمیز خواند و درباره پیروزی خود، مطالبی گفت و آیات قرآن را به نفع خود تأویل کرد.<ref> محمّد محمّدی اشتهاردی، پیشین، ص۲۴۸. </ref> یزید با چوبدستی، که در دست داشت، نسبت به سر بریده فرزند پیامبر(ص) اسائه ادب کرد.<ref> حسن الهی، پیشین، ص۲۰۸. </ref> و کینه‌ای که نسبت به پیامبر (ص) و اسلام در دل داشت، علنی ساخت و اشعاری را خواند که مضمون آن‌ها این بود: «کاش سران قبیله من، که در بدر کشته شدند، می‌بودند و می‌دیدند که طایفه خرزج چگونه از شمشیرهای ما به ناله آمدند، تا از خوشحالی فریاد می‌زدند: ای یزید! دست تو شل مباد! ما بزرگان [[بنی‌هاشم]] را کشتیم و آن را به حساب جنگ بدر گذاشتیم و این پیروزی را در برابر آن شکست قرار دادیم. [[هاشم بن‌عبدمناف|هاشم]] با حکومت بازی کرد، وگرنه، نه خبری از آسمان آمد و نه وحی‌ای نازل شد.<ref> ابومخنف، پیشین، ص۳۰۶-۳۰۷؛ سیدبن طاووس، پیشین، ص۲۱۳.</ref> من از نسل خُندُف<ref> «خندُف» جدّه پدری یزید بود که بین یزید و او سیزده واسطه وجود داشت.</ref> نیستم اگر از فرزندان احمد انتقام نگیرم.»


ناگهان زینب (س) از گوشه مجلس با سخنان یزید به مقابله برخاست و با صدای رسا، خطبه‌ای ایراد کرد. خطبه حضرت زینب (س) در کاخ سبز یزید، حقّانیت امام حسین (ع) و باطل بودن اعمال یزید را آشکار ساخت. خطبه منطقی حضرت زینب (س) در مجلس یزید، حاضران را سخت تحت تأثیر قرار داد، به گونه‌ای که یزید نسبت به اسرا، اندکی نرمش و انعطاف نشان داد و از هرگونه واکنش سخت پرهیز نمود.<ref>مجلسی، پیشین، ج۴۵، ص۱۳۵؛ سیدبن طاووس، پیشین، ص۲۲۱. </ref> [[نعمان بن بشیر]]، نیز به او توصیه کرد تا رفتار ملایمی داشته باشد.<ref>مجلسی، پیشین، ج۴۵، ص۱۳۵؛ سیدبن طاووس، پیشین، ص۲۲۱. </ref> دراثر روشنگری حضرت زینب (س)، یزید مجبور شد جنایت و قتل امام حسین (ع) را به گردن [[ابن زیاد]] بیندازد و او را لعن کند.<ref>شیخ مفید، الارشاد، ص۳۵۸؛ حسن الهی، پیشین، ص۲۴۴.</ref>
ناگهان زینب (س) از گوشه مجلس با سخنان یزید به مقابله برخاست و با صدای رسا، [[خطبه حضرت زینب(س) در شام|خطبه]]<nowiki/>‌ای ایراد کرد. خطبه حضرت زینب (س) در کاخ سبز یزید، حقّانیت امام حسین (ع) و باطل بودن اعمال یزید را آشکار ساخت. خطبه منطقی حضرت زینب (س) در مجلس یزید، حاضران را سخت تحت تأثیر قرار داد، به گونه‌ای که یزید نسبت به اسرا، اندکی نرمش و انعطاف نشان داد و از هرگونه واکنش سخت پرهیز نمود.<ref>مجلسی، پیشین، ج۴۵، ص۱۳۵؛ سیدبن طاووس، پیشین، ص۲۲۱. </ref> [[نعمان بن بشیر]]، نیز به او توصیه کرد تا رفتار ملایمی داشته باشد.<ref>مجلسی، پیشین، ج۴۵، ص۱۳۵؛ سیدبن طاووس، پیشین، ص۲۲۱. </ref> دراثر روشنگری حضرت زینب (س)، یزید مجبور شد جنایت و قتل امام حسین (ع) را به گردن [[ابن زیاد]] بیندازد و او را لعن کند.<ref>شیخ مفید، الارشاد، ص۳۵۸؛ حسن الهی، پیشین، ص۲۴۴.</ref>


یزید اجازه داد آنان چند روزی در شام عزاداری کنند. زنان آل ابوسفیان از جمله هند همسر یزید (در خرابه) به پیشواز [[اهل بیت]] (ع) رفتند و دست و پای دختران رسول خدا (ص) را می‌بوسیدند، گریه و زاری می‌کردند و سه روز عزارداری بپا داشتند.<ref>ابومخنف، پیشین، ص۳۱۱؛ شیخ عبّاس قمی، پیشین، ص۲۶۵.</ref> سرانجام، اسیران خاندان پیامبر (ص) با تکریم و احترام، به مدینه بازگشتند.<ref>ابن عساکر، اعلام النسا، ص۱۹۱.</ref>
یزید اجازه داد آنان چند روزی در شام عزاداری کنند. زنان آل ابوسفیان از جمله هند همسر یزید (در خرابه) به پیشواز [[اهل بیت]] (ع) رفتند و دست و پای دختران رسول خدا (ص) را می‌بوسیدند، گریه و زاری می‌کردند و سه روز عزارداری بپا داشتند.<ref>ابومخنف، پیشین، ص۳۱۱؛ شیخ عبّاس قمی، پیشین، ص۲۶۵.</ref> سرانجام، اسیران خاندان پیامبر (ص) با تکریم و احترام، به مدینه بازگشتند.<ref>ابن عساکر، اعلام النسا، ص۱۹۱.</ref>

منوی ناوبری