Automoderated users، رباتها، دیوانسالاران، checkuser، مدیران نظرات، مدیران رابط کاربری، Moderators، پنهانگران، مدیران
۴٬۰۱۷
ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «زندگینامه آقا فتح اللّه قدسى فرزند سلطان على متخلّص به فؤاد(1268-1358 ق)از شعراى...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۹: | خط ۳۹: | ||
وى مثنوىهاى خود را با اقتباس و تضمینهاى مکرر از مثنوى ماندگار جلال الدین مولوى صبغۀ عرفانى بخشیده و در انواع قالبهاى شعرى خصوصا غزل و قصیده و ترجیعبند آثار منظومى در استقبال از سعدى،حافظ،هاتف،اصفهانى و قاآنى شیرازى آفریده است. | وى مثنوىهاى خود را با اقتباس و تضمینهاى مکرر از مثنوى ماندگار جلال الدین مولوى صبغۀ عرفانى بخشیده و در انواع قالبهاى شعرى خصوصا غزل و قصیده و ترجیعبند آثار منظومى در استقبال از سعدى،حافظ،هاتف،اصفهانى و قاآنى شیرازى آفریده است. | ||
دامنه تأثیر مرثیههاى عاشورایى | |||
اشعار عاشورایى فؤاد کرمانى از زمان خود او تاکنون مورد استفاده شیفتگان فارسى زبان ادب عاشورا و نیز ستایشگران اهل بیت عصمت و طهارت قرار گرفته و به خاطر عنایتى که این شاعر نامدار و بااخلاص آیینى به مقولههاى ارزشى فرهنگ عاشورا داشته قهرا اشعار ارزشى او در دگرگونى فکرى و تغییر نگرش شعراى آیینى پس از او در ارتباط با غناى کیفى مراثى عاشورایى سهم به سزایى داشته است. | |||
برگزیده آثار عاشورایى | |||
اگر آثار منظوم عاشورایى فؤاد کرمانى از نظر کمى معدود است ولى از نظر کیفى درخور تأمّل مىباشد: | |||
محمد علی مجاهدی، کاروان شعر عاشورا،زمزم هدایت، ج1، ص 499- | سه رباعى | ||
{{ب| اى سیف خدا!شهید سرمستِ خدا! | وى هست خدا!فانى در هستِ خدا! }} | |||
{{ب| ما را به یکى شفاعت از دست مده | اى دست خدا!اى پسرِ دستِ خدا! }} | |||
{{ب| اى چشم خدا!جمال بیچون خدا! | اى گنج خدا و دُرِّ مخزون خدا! }} | |||
{{ب| غلتان شدنت به خون جگر خونم کرد | اى خون خدا!اى پسر خون خدا! <ref>همان،ص 235.</ref> }} | |||
{{ب| مردى که حَسن خُلق و حسین آیین است | با هستى خویشتن مدامش کین است }} | |||
{{ب| سرمشقِ تو را خطّ فنا داد حسین | رو مشق فنا کن که شفاعت این است <ref>همان،ص 246.</ref> }} | |||
در سوگ امام حسین (علیه السلام) | |||
{{ب| بینش اهل حقیقت چو حقیقتبین است | در تو بینند که حقیقت این است }} | |||
{{ب| نیست چشم دگران سوى حقیقت نگران | ورنه آن راست حقیقت که چنین آیین است }} | |||
{{ب| من اگر جاهل گمراهم اگر شیخ طریق | قبلهام روى حسین است و همینم دین است }} | |||
{{ب| بوده پیش از گل من سرخوش جامش دل من | مستى ما به حقیقت ز مى دیرین است }} | |||
{{ب| نه همین روى تو در خواب چراغ دل ماست | هر شبم نور تو شمعى است که بر بالین است }} | |||
{{ب| ماسوا عاشق رنگاند سواى تو حسین | که جبین و کفت از خون سرت رنگین است }} | |||
{{ب| خردَلى بار غمت را دل عالم نکشد | آه ازین بار امانت که عجب سنگین است }} | |||
{{ب| فرقتِ روى تو از خلق جهان شادى برد | هر کرا دیدۀ بنیاست دل غمگین است }} | |||
{{ب| پیکرت مظهر آیات شد از ناوک تیر | بدنت مصحف و سیمات مگر یاسین است }} | |||
{{ب| یادم از پیکر مجروح تو آید همه شب | تا دم صبح که چشمم به رخ پروین است }} | |||
{{ب| در ضمیرم سر سیمین تو در طشت طلاست | تا به کأس <ref>جام و معادل فارسى آن کاسه است.</ref> نظرم طشت فلک زرّین است }} | |||
{{ب| باغ عشق است مگر معرکۀ کرب و بلا | که ز خونین کفنان غرق گل نسرین است }} | |||
{{ب| بوسه زد خسرو دین بر دهن اصغر و گفت: | دهنت باز ببوسم که لبت شیرین است }} | |||
{{ب| شیر دل آب کند بیند اگر کودک شیر | جاى شیرش به گلو آب دمِ زوبین <ref>نیزۀ کوچک و کوتاه.</ref> است }} | |||
{{ب| از قفا دشمن و اطفال تو هر سو به فرار | چون کبوتر که به قهر از پى او شاهین است }} | |||
{{ب| در خم طرّۀ اکبر دل لیلا مىگفت: | سفرم جانب شام و وطنم در چین است }} | |||
{{ب| دخترى را به که گویم که سر نعش پدر | تسلیت:سیلى شمر و،سرِ نى:تسکین است }} | |||
{{ب| مىکشد غیرت دینم که بگویم به امم: | این جفا بر نبى از امّت بىتمکین است }} | |||
{{ب| گر(فؤاد)از غم عشق تو غنى شد چه عجب؟ | عشقِ سلطانِ غنى گنج دل مسکین است <ref>همان،ص 62 و 63.</ref> }} | |||
در منقبت و مرثیت سید الشهداء(علیه السلام) | |||
{{ب| زنده در هردو جهان نیست به جز کشته دوست | کشتهام کشته او را که جهان زنده به اوست }} | |||
{{ب| از درِ دوست درآ،جلوهگه دوست ببین | که رخ دوست نبینى مگر از دیده دوست }} | |||
{{ب| خضر ما تشنه دریا شد و ما تشنه وى | وین زلال از دل دریاست که ما را به سبوست }} | |||
{{ب| گفتم از سرّ دهانش به لب آرم سخنى | حکمتش بست زبانم که درین سرّ مگوست }} | |||
{{ب| چشمهها،چشم مرا هر سر مو از غم توست | اى که در باغ تنت چشمه خون هر سر موست }} | |||
{{ب| بر سر کوى تو بازى سر و جان باختن است | آن چه بازى است در آخر همه بر این سر کوست }} | |||
{{ب| ما که باشیم که در پاى تو از جان گذریم | کاولیا را سر و دل در خم چوگان تو،گوست }} | |||
{{ب| پیش ما از همه سو قبله به جز روى تو نیست | وجهِ اللّهى و روى تو عیان از همه سوست }} | |||
{{ب| چهرۀ نغز تو در پردۀ مغز من و،من | مىدرم پوست که مغز آمده در پردۀ پوست }} | |||
{{ب| تیرباران چو تنت از همه سو گشت حسین | سوى حق روى دولت از همه و از همه سوست }} | |||
{{ب| گشت از خون تنت کرب و بلا دشت ختن | اینک از تربت او صورت من غالیه بوست }} | |||
{{ب| سجده بر خاک تو شایسته بود وقت نماز | اى که از خون جبینت به جبین آب وضوست }} | |||
{{ب| هر کریمى نشود کشته بر آزادى خلق | جز تو اى زنده!که جود و کرمت عادت و خوست }} | |||
{{ب| بر لب خشک تو جیحون رود از چشم ترم | هر کجا رهگذرم بر لب بحر و لب جوست }} | |||
{{ب| زخم شمشیر ندیدم که بدوزند به تیر | جز جراحات عروق تو که اینگونه رفوست }} | |||
{{ب| تشنه اطفال تو در بادیه مردند و هنوز | خضر بر چشمه خضراى لبت بادیهپوست }} | |||
{{ب| ناوکم بر دهن آید که نگویم به کسى | اصغرت را ز کمان تیر سه پهلو به گلوست }} | |||
{{ب| تیغ فولاد کجا روى لطیف تو کجا؟ | دل بر اینروى نگرید اگر از آهن و روست <ref>همان ص 58 و 59.</ref> }} | |||
فى ثناء الحسین(علیه السلام) | |||
{{ب| قامتت را چو قضا بهر شهادت آراست | با قضا گفت مشیّت که:قیامت برخاست }} | |||
{{ب| راستى شور قیامت ز قیامت <ref>قیام تو.</ref> خبرى است | بنگرد زاهد کجبین اگر از دیدۀ راست }} | |||
{{ب| خلق در ظلِّ خودى محو و تو در ظلّ خدا | ماسوا در چه مقیماند و مقام تو کجاست؟ }} | |||
{{ب| هرطرف مىنگرم روى دلم جانب توست | عارفم بیت خدا را که دلم قبله نماست }} | |||
{{ب| زنده در قبر دل ما بدن کشتۀ توست | جان مایى و تو را قبر-حقیقت-دل ماست }} | |||
{{ب| دشمنت کشت ولى نور تو خاموش نگشت | آرى آن جلوه که فانى نشود نور خداست }} | |||
{{ب| بیرق سلطنت افتاد کیان را ز کیان | سلطنت،سلطنت توست که پاینده لواست }} | |||
{{ب| نه بقا کرد ستمگر،نه به جا ماند ستم | ظالم از دست شد و پایه مظلوم به جاست }} | |||
{{ب| زنده را،زنده نخوانند که مرگ از پى اوست | بلکه زنده است شهیدى که حیاتش ز قفاست }} | |||
{{ب| دولت آن یافت که در پاى تو سر داد ولى | این قبا راست نه بر قامت هر بىسروپاست }} | |||
{{ب| ما فقیریم و گدا بر سر کوى تو ولى | پادشاه است فقیرى که درین کوچه گداست }} | |||
{{ب| تو در اول سر و جان باختى اندر ره عشق | تا بدانند خلایق که فنا شرط بقاست }} | |||
{{ب| از خودى خواست خدا نقش تو را محو کند | خواست چون روى تو را آینه بر طلعت خواست }} | |||
{{ب| تا ندا کرد ولاى تو در اقلیم الست | بهر لبّیکِ ندایت،دو جهان پر ز صداست }} | |||
{{ب| رفت بر عرشه نى تا سرت اى عرش خدا | کرسى و لوح و قلم بهر عزاى تو به پاست }} | |||
{{ب| مُنکسِف گشت چو خورشید حقیقت به جمال | گر بگریند ز غم،دیدۀ ذرّات رواست }} | |||
{{ب| گریه بر زخم تنت چون نکند چشم(فؤاد)؟ | اى شه تشنه که بر زخم تنت گریه دواست <ref>همان،ص 60 و 61.</ref> }} | |||
محمد علی مجاهدی، کاروان شعر عاشورا،زمزم هدایت، ج1، ص 499-504. |
ویرایش