جیحون یزدى: تفاوت میان نسخه‌ها

۴٬۸۴۸ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۴ سپتامبر ۲۰۱۹
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۵۷: خط ۵۷:


=== اشعار ===
=== اشعار ===
====خطاب به هلال محرّم====
{{شعر}}
{{ب| باز ای مه محرّم پر شور سر زدی‌|و اندر دلم شراره ز عاشور بر زدی  }}
{{ب| سختا که روی تو مگر از سنگ کرده‌اند|کاینک دوباره حلقه‌ی ماتم به در زدی }}
{{ب| باز آمدی و بر دل مجروح من چو پار|از غصّه نیشتر زدی و بیشتر زدی }}
{{ب| تو آن نه‌ای مگر که به سر تاختی ز خیر|و آنگاه ره به زاده‌ی خیر البشر زدی }}
{{ب| تو آن نه‌ای مگر که به جای کفی ز آب‌|پیکان به حلق اصغر خونین جگر زدی }}
{{ب| آن سر که چرخْ روی به پایش همی نهاد|بر نوک نی نموده به هر رهگذر زدی }}
{{ب| دستی که آستین ورا بوسه داد چرخ‌|در قطع آن تو دامن کین بر کمر زدی }}
{{ب| با «مُرّة بن منقذ» <ref> مرّة بن منقذ العبدی قاتل حضرت علی اکبر (ع) است.</ref> شدی یار پس ز مکر|نزد پدر عمود به فرق پسر زدی }}
{{ب| تو خود همان مهی که به پیشانی حسین‌|با سنگ جور نقشه‌ی شق القمر زدی }}
{{ب| تو خود همان مهی که به میل تنی شریر|در خیمه‌گاه آل پیمبر شرر زدی }}
{{ب| بر پیکر امام امم با زبان تیغ‌|زخمی دهان نبسته که زخمی دگر زدی  }}
{{ب| شاهی که خاک مقدم او روح کیمیاست‌|بر نیزه‌ی سنان، سرش از بهر زر زدی }}
{{ب| از کام خشک و چشم تر عترت رسول‌|تا حشر شعله در دل هر خشک و تر زدی }}
{{ب| از روبهان چند بر انگیختی سپه‌|وانگه به حیله پنجه با شیر نر زدی }}
{{ب| از دادگر نگشته به شرم و سکینه را|سیلی به رخ ز مردم بیدادگر زدی }}
{{ب| زینب که در سِیَر ز علی بود یادگار|او را به تازیانه‌ی هر بد سِیَر زدی  }}
{{پایان شعر}}


====در شهادت حضرت على اصغر(ع)====
====در شهادت حضرت على اصغر(ع)====
خط ۱۹۹: خط ۲۳۵:
{{ب| طبع (جیحون) تا که حر را بنده شد | از مقالش، صفحه مشک آکنده شد <ref>''همان''، ص 354 تا 357.</ref> }}
{{ب| طبع (جیحون) تا که حر را بنده شد | از مقالش، صفحه مشک آکنده شد <ref>''همان''، ص 354 تا 357.</ref> }}


{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب| شاه لاهوت گذر خسرو ناسوت گذار|گشت چون بی‌کس و شد بر زبر اسب سوار }}
{{ب| دخت و اخت و زن و فرزند و کنیزان نزار|از حرم زد به دوچارش صف هشتاد و چهار }}
{{ب| همه بر دوره‌ی او اشک فشان جمع شدند|بال و پر ریخته پروانه‌ی آن شمع شدند  }}
{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب| در یمینش به گلو بوسه‌زنان خواهر او|در یسارش به سمّ اسب رخ دختر او }}
{{ب| در جنوبش به فغان عصمت جان‌پرور او|در شمالش به جزع عترت بی‌یاور او }}
{{ب| آن یکی گفت: مرا بر که سپاری آخر|و آن دگر گفت که: خود رای چه داری آخر  }}
{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب| شه به صد جهد برون زد علم از عالم جسم‌|لیکن افتاد دل عالم روحش به طلسم }}
{{ب| دید ز ارواح رُسُل تا به ملائک همه قسم‌|هر دمش از پی نصرت همی خوانند به اسم }}
{{ب| گفت: «لا حول و لا قوّة الّا باللّه»|که چو از جسم جَهَم روح مرا بندد راه  }}
{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب| شد به میدان و محاسن به کف دست نهاد|گفت ای قوم اگرم باز ندانید نژاد }}
{{ب| منم آن کس که نبی بوسه به لبهایم داد|این سخن را همه بشنیده و دارید به یاد }}
{{ب| هست آیا ز شما کس که کند یاری من‌|یا نخواهد ز پس عزّت من خواری من  }}
{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب| عوض یاری او سنگ زدندش به جبین‌|خون پیشانی او رفت به گردون ز زمین }}
{{ب| هر کماندار زدش تیر به پیکر ز کمین‌|هر ستمکار زدش نیزه به پهلو از کین }}
{{ب| ناگهان خصم زدش تیغ بدان سان بر فرق‌|که شد از ضربه‌ی وی برنس <ref>برنس: کلاه، کلاه دراز.</ref> او در خون غرق }}
{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب| آمد از زخم فزون از زبر اسب به زیر|جسمش از نیزه چو در بیشه نهان گردد شیر }}
{{ب| بیمناکان پی خون ریختنش گشته دلیر|برق شمشیر همی تافت به برق شمشیر }}
{{ب| سرش از تن ببریدند و بلرزید فلک‌|جان «جیحون» ز غمش عیش ربا شد ز مَلَک }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


۳٬۴۸۸

ویرایش