ادیب الممالک فراهانی: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
۱٬۹۱۱ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲۷ اوت ۲۰۱۹
خط ۷۵: خط ۷۵:
===اشعار===
===اشعار===


====ترکیب‌بند عاشورایى====
===ترکیب‌بند: مرثیه‌ی اهل البیت (ع):===
1
{{شعر}}
{{شعر}}
1


{{ب| باد خزان وزید به بستان مصطفى | پژمرد غنچه‌هاى گلستان مصطفى }}


{{ب| درهم شکست قائمه عرش ایزدى | خاموش شد چراغ شبستان مصطفى }}
{{ب| باد خزان وزید به بستان مصطفی (ص)|پژمرد، غنچه‌های گلستان مصطفی }}
 
{{ب| درهم شکست قائمه‌ی عرش ایزدی‌|خاموش شد چراغ شبستان مصطفی }}


{{ب| دور از بدن به دامن خاک سیه فتاد | آن سر که بود زینت دامان مصطفى }}
{{ب| دور از بدن به دامن خاک سیه فتاد|آن سر که بود زینت دامان مصطفی }}


{{ب| انگشت بهر بردن انگشترى برید | دیو دغل ز دست سلیمان مصطفى }}
{{ب| انگشت بهر بردن انگشتری برید|دیو دغل ز دست سلیمان مصطفی }}


{{ب| بیجاده‌گون <ref>نوعى از یاقوت سرخ، کهربا.</ref> شد از تف <ref>حرارت و گرما.</ref> گرما و تشنگى |یاقوت و لعل و لؤلؤ و مرجان مصطفى }}
{{ب| بیجاده‌گون <ref> بیجاده‌گون: به رنگ بیجاده (کهربا)، زرد رنگ.</ref> شد از تف گرما و تشنگی‌|یاقوت و لعل و لؤلؤ و مرجان مصطفی }}


{{ب| تا چوب کینه خورد به دندان شاه دین | از یاد شد شکستن دندان مصطفى }}
{{ب| تا چوب کینه خورد به دندان شاه دین‌|از یاد شد شکستن دندان مصطفی }}


{{ب| بوى قمیص یوسف گل پیرهن وزید | زد چاک دست غم به گریبان مصطفى }}
{{ب| بوی قمیص <ref> قمیص: پیراهن.</ref> یوسف گل پیرهن وزید|زد چاک دست غم به گریبان مصطفی }}


{{ب| دار السلام خلد که دار السرور بود | شد زین قضیه کلبه احزان مصطفى }}
{{ب| دارالسّلام خلد که دار السّرور بود|شد زین قضیّه کلبه‌ی احزان مصطفی  }}


{{ب| یکباره آب کوثر و تسنیم و سلسبیل | خون شد ز اشک دیده گریان مصطفى }}
{{ب| یکباره آب کوثر و تسنیم و سلسبیل‌|خون شد ز اشک دیده‌ی گریان مصطفی }}


{{ب| طوبى خمید و حور پریشان نمود موى | از آه سرد و حال پریشان مصطفى }}
{{ب| طوبی خمید و حور پریشان نمود موی‌|از آه سرد و حال پریشان مصطفی }}


{{ب| در موقع «دنى فتدلى» که شد دراز | دست خدا به بستن پیمان مصطفى }}
{{ب| در موقع «دَنا فَتَدَلَّی» <ref>اشاره به آیات 8 تا 10 سوره‌ی نجم که مربوط به معراج رسول اللّه «ص» است. «ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی. فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی. فَأَوْحی إِلی عَبْدِهِ ما أَوْحی». آنگاه نزدیک آمد و بر او نازل گردید. با او به قدر دو کمان یا نزدیکتر از آن شد. پس خدا به بنده‌ی خود وحی فرمود آنچه را که هیچ کس درک آن نتواند کرد.</ref> که شد دراز|دست خدا به بستن پیمان مصطفی }}


{{ب| پیمانه‌اى ز خون جگر بر نهاد حق | بعد از قبول پیمان بر خوان مصطفى }}
{{ب| پیمانه‌ای ز خون جگر بنهاد حق‌|بعد از قبول پیمان بر خوان مصطفی }}


{{ب| یعنى: بنوش خون که شب و روزت این غذاست | خون خور همى که خون تو را خونبها خدا است }}
{{ب| یعنی بنوش خون که شب و روزت این غذاست‌|خون خور همی که خون تو را خونبها خداست  }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
'''2'''
 
2
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب| چون مصطفى قدح ز کف دوست نوش کرد | اندرز پیر عشق به جان بند گوش کرد }}
{{ب| چون مصطفی قدح ز کف دوست نوش کرد| اندرز پیر عشق به جان پند گوش کرد }}


{{ب| زان باده ساغرى به کف مرتضى نهاد | او را هم از شراب محبت خموش کرد }}
{{ب| ز آن باده ساغری به کف مرتضی نهاد|او را هم از شراب محبّت خموش کرد }}


{{ب| ساقىِّ کوثر از مىِ خمخانه بلا | جامى کشید و جا به در میفروش کرد }}
{{ب| ساقی کوثر از می خمخانه‌ی بلا|جامی کشید و جابه در می‌فروش کرد }}


{{ب| بوسید دست پیر دبستان عشق تا | شاگردیش به مکتب دانش سروش کرد }}
{{ب| بوسید دست پیر دبستان عشق تا|شاگردیش به مکتب دانش سروش کرد }}


{{ب| برداشت پرده از رخ معشوق لَم یزل | آن کِش <ref>که او را.</ref> خداى برد و جهان پرده‌پوش کرد }}
{{ب| برداشت پرده از رخ معشوق، لم یزل‌|آن کش خدای بر دو جهان پرده‌پوش کرد }}


{{ب| با تارک شکافته در مسجد اوفتاد | آن کش محمد عربى زیب دوش کرد }}
{{ب| با تارک شکافته در مسجد اوفتاد|آن کش پیمبر عربی زیب دوش کرد }}


{{ب| فوّاره‌سان ز جبهت <ref>پیشانى.</ref> پاکش ز جاى تیغ | جوشید خون و قلب جهان پر ز جوش کرد }}
{{ب| فوّاره‌سان ز جبهت پاکش ز جای تیغ‌|جوشید خون و قلب جهان پر ز جوش کرد }}


{{ب| زد چاک پیرهن حسن و شد حسین به تاب | کلثوم در فغان شد و زینب خروش کرد }}
{{ب| زد چاک پیرهن حسن و شد حسین به تاب‌|کلثوم در فغان شد و زینب خروش کرد }}


{{ب| آن یک به گریه گفت که: هوشم ز سر پرید | کز جوهر نخست که تاراج هوش کرد؟ }}
{{ب| آن یک به گریه گفت: هوشم ز سر پرید|کز جوهر نخست که تاراج هوش کرد }}


{{ب| گفت آن دگر که: ساقى تسنیم و سلسبیل | این باده را، ز دستِ که امروز نوش کرد؟ }}
{{ب| گفت آن دگر که ساقی تسنیم و سلسبیل‌|این باده را ز دست که امروز نوش کرد؟ }}


{{ب| شه در میانه پرتو رخسار یار دید | جان را فداى جلوه روى نکوش کرد }}  
{{ب| شه در میانه پرتو رخسار یار دید|جان را فدای جلوه‌ی روی نکوش کرد }}


{{ب| خرگه برون ز خلوت آن جمع برنهاد | پروانه بود و جان به سر شمع برنهاد }}
{{ب| خرگه برون ز خلوت آن جمع برنهاد|پروانه بود و جان به سر شمع برنهاد }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
'''3'''
 
3
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب| آمد به یادم از غم زهرا و ماتمش | آن محنت پیاپى و رنج دمادمش }}
{{ب| آمد به یادم از غم زهرا «س» و ماتمش |آن محنت پیاپی و رنج دمادمش }}
 
{{ب| آن دیده‌ی پر آبش و آن آه آتشین‌|آن قلب پر ز حسرت و آن حال درهمش }}


{{ب| آن دیدۀ پرآبش و آن آه آتشین | آن قلب پرحسرت و آن حال درهمش }}
{{ب| آن دست پر ز آبله و آن شانه‌ی کبود|آن پهلوی شکسته و آن قامت خَمَش }}


{{ب| آن دست پر ز آبله و آن شانه کبود | آن پهلوى شکسته و آن قامت خمش }}
{{ب| دردی که بود داغ پدر آخر الدّواش‌|زخمی که تازیانه همی بود مرهمش }}


{{ب| دردى که بود داغ پدر آخر الدّواش | زخمى که تازیانه همى بود مرهمش }}
{{ب| از دیده‌ی سرشک فشان در غم پدر|وز دیده‌ی نظاره به حال پسر عمش }}


{{ب| از دیده‌اى سرشک فشان در غم پدر | وز دیده‌اى نظاره به حال پسر عمش }}
{{ب| یکسو سریر و تخت سلیمان دین تهی‌|یک سو به دست اهرمن افتاده خاتمش }}


{{ب| یک سو سریر و تخت سلیمان دین تهى | یک سو به دست اهرمن افتاده خاتمش }}
{{ب| توحید را بدید خراب است کشورش‌|اسلام را بدید نگون است پرچمش }}


{{ب| توحید را بدید خراب است کشورش | اسلام را بدید نگون است پرچمش }}
{{ب| مصحف ذلیل و تالی مصحف اسیر غم‌|بسته به ریسمان گلوی اسم اعظمش }}


{{ب| مصحف ذلیل و تالى مصحف اسیر غم | منسوخ نصِّ واضح و آیات محکمش }}
{{ب| امُّ الکِتاب محو و امام مبین غریب‌|منسوخ نص واضح و آیات محکمش }}


{{ب| گه یاد کردى از حسن و هفتم صفر | گه از حسین و عاشر ماه محرّمش }}
{{ب| گه یاد کردی از حسن و هفتم صفر <ref> بعضی از مورّخان روز شهادت امام حسن مجتبی را هفتم صفر ذکر کرده‌اند.</ref>| گه از حسین و عاشر ماه محرّمش }}


{{ب| آتش زدى به جان سماعیل و هاجرش | خون ریختى ز دیده عیسى و مریمش }}
{{ب| آتش زدی به جان سِماعیل و هاجرش‌|خون ریختی ز دیده‌ی عیسی و مریمش }}


{{ب| از گریه‌اش ملایک گردون گریستند | کرّوبیان به ماتم او خون گریستند }}
{{ب| از گریه‌اش ملایک گردون گریستند|کرّوبیان به ماتم او خون گریستند }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
'''4'''
 
4
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب| آه از مصیبت حسن و حال مضطرش | احشاى پاره پاره و قلب مکدّرش }}
{{ب| آه از مصیبت حسن و حال مضطرش|احشای پاره‌پاره و قلب مکدّرش }}


{{ب| آن دردها که در دل غمگین نهفته داشت | و آن زهرها که در جگر افروخت آذرش }}
{{ب| آن دردها که در دل غمگین نهفته داشت‌|و آن زهرها که در جگر افروخت آذرش }}


{{ب| آن طعنه‌ها که خورد ز دشمن به زندگى | و آن تیرها که زد پس مردن به پیکرش }}
{{ب| آن طعنه‌ها که خورد ز دشمن به زندگی‌|و آن تیرها که زد پس مردن به پیکرش }}


{{ب| یک لحظه ساغرش نشد از خون دل تهى | بعد از شهادت پدر و فوت مادرش }}
{{ب| یک لحظه ساغرش نشد از خون دل تهی‌|بعد از شهادت پدر و فوت مادرش }}


{{ب| نگشود چهره شاهد دولت به خلوتش | ننهاد پا عقیله صحّت به بسترش }}
{{ب| نگشود چهره شاهد دوست به خلوتش‌|ننهاد پا عقیله‌ی صحت <ref> عقیله صحت: عقیله هر چیز گرامی و پرارزش را گویند و در اینجا منظور نعمت تندرستی است.</ref> به بسترش }}


{{ب| اللّه اکبر از لب آبى که نیمشب | نوشید و سر زد از جگر: اللّهُ اکبرش }}
{{ب| اللّه اکبر از لب آبی که نیم شب‌|نوشید و سر زد از جگر اللّه اکبرش }}


{{ب| ز الماس سوده رنگ زمرّد گرفت سیم | یاقوت کرد جزع و، چو بیجاده گوهرش }}
{{ب| ز الماس سوده رنگ زمرّد گرفت سیم‌|یاقوت کرد جَزْع <ref>جزع: سنگی سیاه دارای خال‌های سفید و زرد و سرخ، مهره‌ی یمانی. مهره‌ی سلیمانی منظور چشم است.</ref> و چو بیجاده گوهرش }}


{{ب| آهى کشید و، طشت طلب کرد و، خون دل | در طشت ریخت نزد ستم دیده خواهرش }}
{{ب| آهی کشید و طشت طلب کرد و خون دل‌|در طشت ریخت نزد ستمدیده خواهرش }}


{{ب| زینب چو دید طشت پر از خون فغان کشید | گویى به خاطر آمد از آن طشت دیگرش }}
{{ب| زینب چو دید طشت پر از خون فغان کشید|گویی به خاطر آمد از آن طشت دیگرش }}


{{ب| چندان کشید آه که آتش گرفت چرخ | چندان گریست خون که گذشت آب از سرش }}
{{ب| چندان کشید آه که آتش گرفت چرخ‌|چندان گریست خون که گذشت آب از سرش }}


{{ب| طشت زر و حضور یزیدش آمدش به یاد | از دست شد شکیبش و از پا دراوفتاد }}
{{ب| طشت زر و حضور یزید آمدش به یاد|از دست شد شکیبش و از پا در اوفتاد  }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
'''5'''
 
5
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب| گر سر کنم مصیبتى از شاه کربلا | ترسم شرر به عرش زند آه کربلا }}
{{ب| گر سر کنم مصیبتی از شاه کربلا |ترسم شرر به عرش زند آه کربلا }}


{{ب| لرزد زمین ز کثرت اندوه اهل بیت | سوزد فلک ز ناله جان‌کاه کربلا }}
{{ب| لرزد زمین ز کثرت اندوه اهل بیت‌|سوزد فلک ز ناله‌ی جانکاه کربلا }}


{{ب| اى بس شبان تیره که بالید بر فلک | خاک از فروغ مشترى و ماه کربلا }}
{{ب| ای بس شبان نیزه که بالید بر فلک‌|خاک از فروغ مشتری و ماه کربلا }}


{{ب| گر یوسفى فتاد به کنعان دورن چاه | صد یوسف است گمشده در چاه کربلا }}
{{ب| گر یوسفی فتاد به کنعان درون چاه‌|صد یوسف است گم شده در چاه کربلا }}


{{ب| اى ساربان به کعبه مقصود محملم | گر مى‌برى بران شتر از راه کربلا }}
{{ب| ای ساربان به کعبه‌ی مقصود محملم‌|گر می‌بری بران شتر از راه کربلا }}


{{ب| وى رهنماى قافله این کاروان بکش | تا پایه سریر شهنشاه کربلا }}
{{ب| و ای رهنمای قافله این کاروان بکش‌|تا پایه‌ی سریر شهنشاه کربلا }}


{{ب| شاید که من به کام دل خود مشام جان | تر سازم از شمیم سحرگاه کربلا }}
{{ب| شاید که من به کام خود مشام جان‌|تر سازم از شمیم سحرگاه کربلا }}


{{ب| اى کعبه معظمّه فرق است از زمین | تا آسمان ز جاه تو تا جاه کربلا }}
{{ب| ای کعبه‌ی معظّمه فرق است از زمین‌|تا آسمان ز جاه تو تا جاه کربلا }}


{{ب| آه از دمى که آتش بیداد شعله زد | بر آسمان ز خیمه و خرگاه کربلا }}
{{ب| آه از دمی که آتش بیداد شعله زد|بر آسمان ز خیمه و خرگاه کربلا }}


{{ب| گوش کلیم طور ولا از درخت عشق | بشنید بانگ «انّى انا اللّه» کربلا }}
{{ب| گوش کلیم طور و لا از درخت عشق‌|بشنید بانگ «إِنِّی أَنَا اللَّهُ» کربلا }}


{{ب| پرتو فکند مهر تجلّى ز شرق عشق | موساى عقل خیره شد از نور برق عشق }}
{{ب| پرتو فکند مهر تجلّی ز شرق عشق‌|موسای عقل خیره شد از نور برق عشق }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
'''6'''
 
6
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب| آه از دمى که در حرم عترت خلیل | برخاست از دراى شتر بانگ الرّحیل }}
{{ب| آه از دمی که در حرم عترت خلیل| برخاست از درای شتر بانگ «الرحیل» }}


{{ب| کردند از حجاز، بسیج ره عراق | گفتند «حَسبىَ اللّه ربّى هو الوکیل» }}
{{ب| کردند از حجاز بسیج ره عراق‌|گفتند: «حسبی اللّه ربّی هو الوکیل» <ref> بسنده است مرا خداوندی که پروردگار و تدبیر کننده و کارساز است.</ref>  }}


{{ب| با صد هزار آرزو و میل و اشتیاق | مى‌تاختند سوى بلا از هزار میل }}
{{ب| با صد هزار آرزو و میل و اشتیاق‌|می‌تاختند سوی بلا از هزار میل }}


{{ب| غم: توشه، رنج: راحله‌شان،مرگ: بدرقه | بخت سیاه: همره و، پیک اجل: دلیل }}
{{ب| غم توشه رنج راحله‌شان، مرگ بدرقه‌|بخت سیاه همره و پیک اجل دلیل }}


{{ب| تیر سه شعبه: منتظر حلق شیرخوار | زنجیر کین: در آرزوى گردن علیل }}
{{ب| تیر سه شعبه منتظر حلق شیرخوار|زنجیر کین در آرزوی گردن علیل }}


{{ب| مى‌زد فرات موج پیاپى ز اشتیاق | مى‌گفت و داشت دیده پر از خون چو رود نیل }}
{{ب| می‌زد فرات موج پیاپی ز اشتیاق‌|می‌گفت و داشت دیده پر از خون چو رود نیل }}


{{ب| کاى قوم مهر فاطمه را کى سزد دریغ | از جانشین ساقى تسنیم و سلسبیل }}
{{ب| کای قوم، مَهْر فاطمه را کی سزد دریغ‌|از جانشین ساقی تسنیم و سلسبیل }}


{{ب| مى‌گفت خاک بادیه کربلا، ز دور | مشتاق حضرت توام اى سید جلیل }}
{{ب| می‌گفت خاک بادیه‌ی کربلا ز دور|مشتاق حضرت توام ای سیّد جلیل }}


{{ب| بازآ که مهد پیکر صد پاره‌ات منم | اى خسروى که مهد تو جنبانده جبرئیل }}
{{ب| بازآ که مهد پیکر صد پاره‌ات منم‌|ای خسروی که مهد تو جنبانده جبرئیل <ref> در روایات عدیده وارد شده که جبرئیل گهواره‌ی مبارک سیّد الشهداء (ع) را در طفولیت حضرتش جنبانده
است. ر. ک. به ارشاد شیخ مفید؛ ص 249 و 250. بحار الانوار؛ ج 44، ص 188. عوالم العلوم؛ ج 17، ص 43.</ref> }}


{{ب| روز ازل مقدمة الجیش این سپاه | شد نایب امام زمان مسلم عقیل }}
{{ب| روز ازل مقدمة الجیش این سپاه‌|شد نایب امام زمان مسلم عقیل }}


{{ب| آن سالک سلیل محبت، که مردوار | در کف گرفت جان و نمود از وفا سبیل }}
{{ب| آن سالک سلیل <ref>سلیل: فرزند، بچه.</ref> محبّت که مردوار|در کف گرفت جان و نمود از وفا سبیل }}


{{ب| روزى که از مدینه روان سوى کوفه شد | آن روز نخل عشرت او بى‌شکوفه شد }}
{{ب| روزی که از مدینه روان سوی کوفه شد|آن روز نخل عشرت او بی‌شکوفه شد }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
'''7'''
 
7
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب| القصه چون به کوفه رسید از صف حجاز | جادوى چرخ شعبده تازه کرد ساز }}
{{ب| القصّه چون به کوفه رسید از صفّ حجاز| جادوی چرخ شعبده‌ای تازه کرد ساز }}


{{ب| هر چند کار بدرقه در کوفه نیک نیست | اما نخست خوب شدندش به پیشباز }}
{{ب| هرچند کار بدرقه در کوفه نیک نیست‌|امّا نخست خوب شدندش به پیشباز }}


{{ب| کرد آن یکى غبار رهش: توتیاى چشم | برد آن دگر به بوسه پایش دهان فراز }}
{{ب| کرد آن یکی غبار رهش توتیای چشم‌|برد آن دگر به بوسه‌ی پایش دهان فراز }}


{{ب| گفت آن یکى: مرا به درِ خویش بنده گیر | گفت آن دگر: مرا به عطایاى خود نواز }}
{{ب| گفت آن یکی مرا به در خویش بنده‌گیر|گفت آن دگر مرا به عطایای خود نواز }}


{{ب| گفت آن: مرا به خدمت خود ساز مفتخر | گفت آن: مرا ز مقدم خود دار سرفراز }}
{{ب| گفت آن مرا به خدمت خود ساز مفتخر|گفت آن مرا ز مَقدم خود دار سرفراز }}


{{ب| اما چو آن غریب به مسجد روانه شد | بهر اداى طاعت دادار بى‌نیاز }}
{{ب| امّا چون آن غریب به مسجد روانه شد|بهر ادای طاعت دادار بی‌نیاز }}


{{ب| از صد هزار تن که ستادند در پى‌اش | یک تن نمانده بود چو فارغ شد از نماز }}
{{ب| از صد هزار تن که ستادند در پی‌اش‌|یک تن نمانده بود چو فارغ شد از نماز }}


{{ب| دید آن کسان که لاف هواداریش زدند | دارند این زمان ز ملاقاتش احتراز }}
{{ب| دید آن کسان که لاف هواداریش زدند|دارند این زمان ز ملاقاتش احتراز }}


{{ب| و آنان که دامنش بگرفتند با دو دست | سازند دست کین به گریبان او دراز }}
{{ب| و آنان که دامنش بگرفتند با دو دست‌|سازند دست کین به گریبان او دراز }}


{{ب| بدخواه در کمین و اجل تیر در کمان | نه چاره‌اى پدید و نه باب نجات باز }}
{{ب| بدخواه در کمین و اجل تیر در کمان‌|نه چاره‌ای بدید و نه باب نجات باز }}


{{ب| خود را غریب دید و فغان از جگر کشید | چون نى به ناله در شد و چون شمع در گداز }}
{{ب| خود را غریب دید و فغان از جگر کشید|چون نی به ناله در شد و چون شمع درگداز }}


{{ب| گفت: اى صبا ز جانب مسلم ببر پیام | هر جا رسى به کوى حسین از ره حجاز }}
{{ب| گفت ای صبا ز جانب مسلم ببر پیام‌|هرجا رسی به کوی حسین از ره حجاز: }}


{{ب| کاى شه! میا به کوفه و سوى حجاز گرد | من آمدم، فداى تو گشتم تو بازگرد }}
{{ب| «کای شه میا به کوفه و سوی حجاز گرد|من آمدم فدای تو گشتم تو بازگرد.»  }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
'''8'''
 
8
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب| در کوفه از وفا و محبت نشانه نیست | وز مهر و آشتى سخنى در میانه نیست }}
{{ب| در کوفه از وفا و محبّت نشانه نیست‌|وز مهر و آشتی سخنی در میانه نیست }}


{{ب| کردار جز نفاق و عمل جز خلاف نه | گفتار جز دروغ و سخن جز فسانه نیست }}
{{ب| کردار جز نفاق و عمل جز خلاف نه‌|گفتار جز دروغ و سخن جز فسانه نیست }}


{{ب| یا کوفیان نیافته‌اند از وفا نشان | یا هیچ از وفا اثرى در زمانه نیست }}
{{ب| یا کوفیان نیافته‌اند از وفا نشان‌|یا هیچ از وفا اثری در زمانه نیست }}


{{ب| اى شه!میا به کوفه که این ورطه هلاک | گرداب هایلى است که هیچش کرانه نیست }}
{{ب| ای شه میا به کوفه که این ورطه‌ی هلاک‌|گرداب هایلی است که هیچش کرانه نیست }}


{{ب| این مردم منافقِ زشتِ دو رویه را | خوف از خداى واحد فرد یگانه نیست }}
{{ب| این مردم منافق زشت دو رویه را|خوف از خدای واحد فرد یگانه نیست }}


{{ب| دارند تیرها به کمان برنهاده لیک | جز پیکر تو ناوکِ‌شان را نشانه نیست }}
{{ب| دارند تیرها به کمان بر نهاده لیک‌|جز پیکر تو ناوکشان را نشانه نیست }}


{{ب| بهر گلوى اصغر تو تیر کینه هست | وز بهر کودکان تو جز تازیانه نیست }}
{{ب| بهر گلوی اصغر تو تیر کینه هست‌|وز بهر کودکان تو جز تازیانه نیست }}


{{ب| هشدار اى کبوتر بام حرم که بس | دام است در طریق و اثر ز آب و دانه نیست }}
{{ب| هشدار ای کبوتر بام حرم که بس‌|دام است در طریق و اثر ز آب و دانه نیست }}


{{ب| بس عذرها به کشتنت آراستند لیک | جز کینه تو در دل ایشان بهانه نیست }}
{{ب| بس عذرها به کشتنت آراستند لیک‌|جز کینه‌ی تو در دل ایشان بهانه نیست }}


{{ب| جانم فداى خاک قدوم تو شد ولى | مسکین سرم که بر درِ آن آستانه نیست }}
{{ب| جانم فدای خاک قدوم تو شد ولی‌|مسکین سرم که بر در آن آستانه نیست }}


{{ب| این گفت و مستِ جرعه صهباى وصل شد | عکس فروغ دوست بدو سوى اصل شد }}
{{ب| این گفت و مست جرعه‌ی صهبای وصل شد|عکس فروغ دوست بُد و سوی اصل شد }}  
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
'''9'''
 
9
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب| چون کاروان غصه به گیتى نزول کرد | اول سراغ خانه آل رسول کرد }}
{{ب| چون کاروان غصّه به گیتی نزول کرد |اوّل سراغ خانه‌ی آل رسول کرد }}


{{ب| مهمان مصطفى شد و هر دم حکایتى | با مرتضى و با حسین و بتول کرد }}
{{ب| مهمان مصطفی شد و هر دم حکایتی‌|با مرتضی و با حسنین و با بتول کرد }}


{{ب| از عترت رسول خدا هر کرا شناخت | افسانه‌اى سرود که او را ملول کرد }}
{{ب| از عترت رسول خدا هر که را شناخت‌|افسانه‌ای سرود که او را ملول کرد }}


{{ب| تا نوبت ملال شه تشنه‌لب رسید | آه شاه را به باختن جان عجول کرد }}
{{ب| تا نوبت ملال شه تشنه لب رسید|آن شاه را به باختن جان عجول کرد }}


{{ب| در صدر دفتر شهدا آمد از نخست | امضاى خود نوشت و شهادت قبول کرد }}
{{ب| در صدر دفتر شهدا آمد از نخست‌|امضای خود نوشت و شهادت قبول کرد }}


{{ب| بار امانتى که فلک ز آن ابا نمود | برداشت تا شفاعت مشتى جهول کرد }}
{{ب| بار امانتی که فلک ز آن ابا نمود|برداشت تا شفاعت مشتی جهول کرد }}


{{ب| آن تن که داشت بر کتف مصطفى صعود | بر خاک قتلگاه ز بالا نزول کرد }}
{{ب| آن تن که داشت بر کتف مصطفی صعود|بر خاک قتلگاه ز بالا نزول کرد }}


{{ب| و آن گاه به خط و خاتم مستوفى قضا | سرمایه برات شفاعت وصول کرد }}
{{ب| و آنگه به خط و خاتم مستوفی قضا|سرمایه‌ی برات شفاعت وصول کرد }}


{{ب| آه از دمى که تاخت ز میدان به خیمه‌گاه | وز خیمه باز جانب میدان عدول کرد }}
{{ب| آه از دمی که تاخت ز میدان به خیمه‌گاه‌|وز خیمه باز جانب میدان عدول کرد }}


{{ب| در شأن خویش و مرتبت خود به نزد حق | گفت آن چه هیچ‌کس نتواند نکول کرد }}
{{ب| در شأن خویش و مرتبت خود به نزد حق‌|گفت آن چه هیچکس نتواند نکول کرد }}


{{ب| اتمام حجت ازلى را به صد زبان | با آن گروه بی‌خرد بوالفضول کرد }}
{{ب| اتمام حجّت ازلی را به صد زبان‌|با آن گروه بی‌خرد بو الفضول کرد }}


{{ب| چندى میان معرکه «هل من مغیث <ref>آیا فریادرسى هست؟!</ref> » گفت |چندى به فصل خود ز پیمبر حدیث گفت }}
{{ب| چندی میان معرکه «هل من مغیث» <ref>هل من مغیث: آیا فریادرسی هست؟</ref> گفت‌|چندی به فضل خود ز پیمبر حدیث گفت }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
'''10'''
 
10
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب| چندان کز این مقوله بر آن قوم بى‌ادب | برخواند آن ستوده شهِ ابطحى نسب }}
{{ب| چندان کزین مقوله بر آن قوم بی‌ادب| برخواند آن ستوده شه ابطحی نسب }}


{{ب| یک تن نداد پاسخ وى را وز این قبیل | آزرده گشت خاطر شاهنشه عرب }}
{{ب| یک تن نداد پاسخ وی را وز این قِبَل‌|آزرده گشت خاطر شاهنشه عرب }}


{{ب| آمد به قتلگاه به بالین کشتگان | فریاد کرد به جگرى خسته از تعب }}
{{ب| آمد به قتلگاه به بالین کشتگان‌|فریاد کرد با جگری خسته از تعب: }}


{{ب| کاى دوستان محرم و یاران محترم | اى همرهان نیک و رفیقان منتخب }}
{{ب| «کای دوستان مَحرم و یاران محترم‌|ای همرهان نیک و رفیقان منتخب }}


{{ب| اى اکبر جوانم و عباس صف‌شکن | اى مسلم بن عوسجه، اى حر و اى وهب }}
{{ب| ای اکبر جوانم و عبّاس صفّ‌شکن‌|ای مسلم بن عوسجه، ای حُرّ و ای وهب }}


{{ب| رفتید جمله در کنَف <ref>سایه، جانب، کرانه.</ref> رحمت خدا | خوردید نوشداروى غفران ز فیض رب }}
{{ب| رفتید جمله در کنف رحمت خدا|خوردید نوشداروی غفران ز فیض ربّ }}


{{ب| من مانده‌ام غریب درین دشت پربلا | محزون و داغدیده جگر خون و تشنه‌لب }}
{{ب| من مانده‌ام غریب در این دشت پربلا|محزون و داغدیده، جگرخون و تشنه لب }}


{{ب| خیزید و بر غریبى من رحمتى کنید | کامروز گشته صبح امید چو تیره شب }}
{{ب| خیزید و بر غریبی من رحمتی کنید|کامروز گشته صبح امیدم چو تیره‌شب }}


{{ب| کشتند یاوران مرا جمله بیگناه | خستند کودکان مرا جمله بى‌سبب }}
{{ب| کشتند یاوران مرا جمله بی‌گناه‌|خستند کودکان مرا جمله بی‌سبب  }}


{{ب| پژمرده از عطش گل رخسار شیرخوار | بیمار را ز تشنگى افزوده تاب و تب }}
{{ب| پژمرده از عطش رخسار شیرخوار|بیمار را ز تشنگی افزوده تاب و تب» }}


{{ب| چون دید پاسخى نرسیدش به گوش جان | ز آن دوستان صادق و یاران باادب }}
{{ب| چون دید پاسخی نرسیدش به گوش جان‌|ز آن دوستان صادق و یاران با ادب }}


{{ب| آهى کشید و گفت: خدا باد یارتان | خوش رفته‌اید آیمِتان من هم از عقب }}
{{ب| آهی کشید و گفت: «خدا باد یارتان‌|خوش رفته‌اید آیمتان من هم از عقب» }}


{{ب| باد این خبر به سوى حرم برد در نهفت | به گاهواره فغان برکشید و گفت: }}
{{ب| باد این خبر به سوی حرم برد در نهفت‌|اصغر به گاهواره فغان برکشید و گفت: }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
'''11'''
 
11
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب| لبیّک اى پدر!که منَت یار و یاورم | در یارى تو نایب عباس و اکبرم }}
{{ب| لبیک ای پدر که منت یار و یاورم |در یاری تو، نایب عبّاس و اکبرم }}


{{ب| مدهوش باده خم میخانه غمم | مشتاق دیدن رخ عمّ و برادرم }}
{{ب| مدهوش باده‌ی خُم میخانه‌ی غمم‌|مشتاق دیدن رخ عمّ و برادرم }}


{{ب| آب ار نمى‌رسد به لب لعل نازکم | شیر ار نمانده در رگ پستان مادرم }}
{{ب| آب ار نمی‌رسد به لب لعل نازکم‌|شیر ار نمانده در رگ پستان مادرم }}


{{ب| در آرزوى ناوک تیر سه شعبه‌ام | در حسرت زلال روان‌بخش کوثرم }}
{{ب| در آرزوی ناوک تیر سه شعبه‌ام‌|در حسرت زلال روانبخش کوثرم }}


{{ب| در شوق آن دقیقه که صیّاد روزگار | با ناوک کمان قضا بشکند پرم }}
{{ب| در شوق آن دقیقه که صیّاد روزگار|با ناوک کمان قضا بشکند پرم }}


{{ب| خواهم به شاخ سدره نهم آشیان فراز | تا بنگرى که عرش خدا را کبوترم }}
{{ب| خواهم به شاخ سِدره نهم آشیان فراز|تا بنگری که عرش خدا را کبوترم }}


{{ب| هر چند جثّه، کوچک و تن، لاغر است لیک | از دولتت هواى بزرگى است در سرم }}
{{ب| هرچند جثّه کوچک و تن لاغر است، لیک‌|از دولتت هوای بزرگیست در سرم }}


{{ب| آن قطره‌ام که سالک دریاى قلزمم | آن ذرّه‌ام که عاشق خورشید انورم }}
{{ب| آن قطره‌ام که سالک دریای قلزمم‌|آن ذرّه‌ام که عاشق خورشید انورم }}


{{ب| با دست‌هاى کوچک خود جان خسته را | در کف گرفته‌ام که به پاى تو بسپرم }}
{{ب| با دست‌های کوچک خود جان خسته را|در کف گرفته‌ام که به پای تو بسپرم }}


{{ب| آغوش برگشاى و مرا گیر در بغل | تا گوى استباق <ref>طلب پیشى و سبقت کردن.</ref> ز میدان به در برم }}
{{ب| آغوش برگشای و مرا گیر در بغل‌|تا گوی استباق <ref>استباق: پیشی گرفتن، سبقت گرفتن.</ref> ز میدان به در برم» }}


{{ب| شاه شهید در طرب از این ترانه شد | او را به بر گرفت و به میدان روانه شد }}
{{ب| شاه شهید در طرب از این ترانه شد|او را به برگرفت و به میدان روانه شد }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
'''12'''
 
12
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب| آمد میان معرکه گفت: اى گروه دون | کز راه حق شدید به یکبارگى برون }}
{{ب| آمد میان معرکه گفت: ای گروه دون| کز راه حق شدید به یکبارگی برون }}


{{ب| از جورتان تپید به خون اکبر جوان | وز ظلمتان لواى ابى الفضل شد نگون }}
{{ب| از جورتان تپید به خون اکبر جوان‌|وز ظلمتان لوای ابی‌الفضل شد نگون }}


{{ب| دیگر بس است ظلم که شد از حساب بیش | دیگر بس است جور که گشت از شمر فزون }}  
{{ب| دیگر بس است ظلم که شد از حساب بیش‌|دیگر بس است جور که گشت از شُمَر فزون }}


{{ب| این طفل شیرخواره سه روزست کز عطش | نوشد به جاى شیر ز پستان غصه، خون }}
{{ب| این طفل شیرخواره سه روز است کز عطش‌|نوشد به جای شیر ز پستان غصّه، خون }}


{{ب| رنگ بنفشه یافته رخسار چون گلشن | بیجاده <ref>نوعى از یاقوت سرخ، کهربا.</ref> فام کرده لب لعل لاله‌گون }}
{{ب| رنگ بنفشه یافته رخسار چون گلش‌|بیحاده فام کرده لب لعل لاله‌گون }}


{{ب| گیرم که من به زَعم <ref>گمان بردن، تصور کردن.</ref> شما باشدم گناه | این بیگنه خلاف نکرده‌است تاکنون }}
{{ب| گیرم که من به رغم شما باشدم گناه‌|این بیگنه خلاف نکرده تاکنون }}


{{ب| آبى دهید بر لب خشکش خداى را | کاندر دلش شکیب نه و اندر تنش سکون }}
{{ب| آبی دهید بر لب خشکش خدای را|کاندر دلش شکیب نه و اندر تنش سکون <ref> امام برای هیچکس از دشمن تقاضای آب نکرد. در کتاب‌های معتبر تاریخی آمده که امام قصد خداحافظی
از فرزندش را داشت و او را بوسید که دشمن به سوی گلوی اصغر تیر پرتاب کرد. ر. ک. به ارشاد شیخ مفید. اللهوف ابن طاووس. شهادت علی اصغر.</ref> }}


{{ب| گفتار شه هنوز به پایان نرفته بود | کآن طفل ناله‌اى ز جگر زد چو ارغنون <ref>نوعى ساز شبیه پیانو که مى‌گویند افلاطون مخترع آن بوده.</ref> }}
{{ب| گفتار شه هنوز به پایان نرفته بود|کان طفل ناله‌ای ز جگر زد چو ارغنون }}


{{ب| و آن گاه خنده‌اى به رخ شه نمود و خفت | دیگر ز من مپرس که شد این قضیه چون؟ }}
{{ب| آنگاه خنده‌ای به رخ شه نمود و خفت‌|دیگر ز من مپرس که شد این قضیه چون }}


{{ب| این قاصد اجل ز کجا بود ناگهان؟ | و آن را به حلق تشنه که بوده‌است رهنمون؟ }}
{{ب| این قاصد اجل ز کجا بود ناگهان‌|و آن را به حلق تشنه که بوده است رهنمون }}


{{ب| شد پاره حلق اصغر بى‌شیر و تازه گشت | زخم دل حسین جگر خسته از درون }}
{{ب| شد پاره حلق اصغر بی‌شیر و تازه گشت‌|زخم دل حسین جگر خسته از درون }}


{{ب| نظّاره کرد شاه به رخسار آن صغیر | با ناله گفت: «نحن الى اللّه راجعون» }}
{{ب| نظّاره کرد شاه به رخسار آن صغیر|با ناله گفت: «نحن الی اللّه راجعون» <ref> ما به سوی خدا باز می‌گردیم.</ref> }}


{{ب| اى آهوى حرم به خدا مى‌سپارمت | در حیرتم که چون به سوى خیمه آرمت؟! }}
{{ب| ای آهوی حرم به خدا می‌سپارمت‌|در حیرتم که چون به سوی خیمه آرمت  }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
'''13'''
 
13
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب| آه از حسین و داغ فزون از شماره‌اش | و آن دردها که نتوانست چاره‌اش }}
{{ب| آه از حسین و داغ فزون از شماره‌اش| و آن دردها که کس نتوانست چاره‌اش }}


{{ب| فریادهاى العطش آل و عترتش | تبخال‌هاى لعل لب شیرخواره‌اش }}
{{ب| فریادهای العطش آل و عترتش‌|تبخال‌های لعل لب شیرخواره‌اش }}


{{ب| آن اکبرى که گشت به خون غرقه عارضش | آن اصغرى که ماند تهى گاهواره‌اش }}
{{ب| آن اکبری که گشت به خون غرقه عارضش‌|آن اصغری که ماند تهی گاهواره‌اش }}


{{ب| آن جبهه شکسته و حلق بریده‌اش | آن ریش خون‌چکان و تن پاره پاره‌اش }}
{{ب| آن جبهه‌ی شکسته و حلق بریده‌اش‌|آن ریش خون چکان و تن پاره‌پاره‌اش }}


{{ب| آن ماه چارده که ز خون بسته هاله‌اش | آن آسمان که زخم بدن بُد ستاره‌اش }}
{{ب| آن ماه چارده که ز خون بست هاله‌اش‌|آن آسمان که زخم بدن بُد ستاره‌اش }}


{{ب| آن سر که بر فراز نى از کوفه تا به شام | بردند با تبیره <ref>طبل و دهل.</ref> و کوس و نقاره‌اش }}
{{ب| آن سر که بر فراز نی از کوفه تا به شام‌|بردند با تبیره <ref> تبیره: طبل.</ref> و کوس و نقاره‌اش }}


{{ب| آن نوعروس حجله حسرت که دست کین | تاراج کرد زیور و خلخال و یاره <ref>زیورى که زنان به مچ دست مى‌بندند، طوق.</ref> اش }}
{{ب| آن نوعروس حجله‌ی حسرت که دست کین‌|تاراج کرد زیور و خلخال و باره‌اش }}


{{ب| آن کودکى که درگهِ یغماى خیمه‌گاه | از گوش برد دست ستم گوشواره‌اش }}
{{ب| آن کودکی که در گه یغمای خیمه‌گاه‌|از گوش برد دست ستم گوشواره‌اش }}


{{ب| آن بانوى حریم جلالت که چشم خصم | مى‌کرد با نگاه حقارت نظاره‌اش }}
{{ب| آن بانوی حریم جلالت که چشم خصم‌|می‌کرد با نگاه حقارت نظاره‌اش }}


{{ب| آن خسته علیل که با بند آهنین | بردند گه پیاده و گاهى سواره‌اش }}
{{ب| آن خسته‌ی علیل که با بند آهنین‌|بردند گه پیاده و گاهی سواره‌اش }}


{{ب| آن دست بسته طفل یتیمى که خسته گشت | پاى برهنه از اثر خار و خاره‌اش }}
{{ب| آن دست بسته طفل یتیمی که خسته گشت‌|پای برهنه از اثر خار و خاره‌اش }}


{{ب| داغى که کهنه شد به یقین بى‌اثر شود | وین داغ هر زمان اثرش بیشتر شود! <ref>دیوان ادیب الممالک فراهانى، ص 565 تا 572.</ref> }}
{{ب| داغی که کهنه شد به یقین بی‌اثر شود|و این داغ هر زمان اثرش بیشتر شود <ref>دیوان ادیب الممالک؛ ص 565- 572.</ref> }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


۳٬۴۸۸

ویرایش

منوی ناوبری