حبیب چایچیان (حسان): تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
۱۲٬۰۹۵ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۴ اوت ۲۰۱۹
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۹۳: خط ۹۳:
{{ب| دوست دارم در دلم افزون شود مهرش«حسانا»! | تا ز داغ حسرت آن تشنهْ لب سقا،بسوزم }}
{{ب| دوست دارم در دلم افزون شود مهرش«حسانا»! | تا ز داغ حسرت آن تشنهْ لب سقا،بسوزم }}


{{پایان شعر}}
===بلا گردان تو===
{{شعر}}
{{ب| دوست دارم شمع باشم، تا که خود تنها بسوزم‌|بر سر بالینت امشب، از غم فردا بسوزم }}
{{ب| دوست دارم هاله باشم، تا ببویم روی ماهت‌|یا شوم پروانه، از شوق تو بی‌پروا بسوزم }}
{{ب| دوست دارم ماه باشم، تا سحر بیدار باشم‌|تا چو مشعل بر سر راهت در این صحرا بسوزم }}
{{ب| دوست دارم سایه باشم، تا در آغوشم بخوابی‌|چشم دوزم بر جمالت، ز آن رخ گیرا بسوزم }}
{{ب| دوست دارم لاله باشم، بر سر راهت بشینم‌|تا نهی پا بر سرم، وز شوق سر تا پا بسوزم }}
{{ب| دوست دارم خال باشم، بر رخ مهر آفرینت‌|از لبت آتش بگیرم، تا جهانی را بسوزم }}
{{ب| دوست دارم خار باشم، دامن وصلت بگیرم‌|تا ز مهر آتشینت، ای گل زهرا بسوزم }}
{{ب| دوست دارم ژاله باشم، من به خاک پایت افتم‌|تا چو گل شاداب باشی و من، از گرما سوزم }}
{{ب| دوست دارم خادمت باشم، کنم دربانی‌ات را|دل نهم در بوته‌ی عشقت شها، یکجا بسوزم  }}
{{ب| دوست دارم اشک ریزم، تا مگر از اشک چشمم‌|تو شوی سیراب و من، خود جای آن لبها بسوزم }}
{{ب| دوست دارم کام عطشان تو را سیراب سازم‌|گرچه خود از تشنه کامی بر لب دریا بسوزم }}
{{ب| دوست دارم دستم افتد تا مگر دستم بگیری‌|لحظه‌ای پیشم نشینی، تا سپند آسا بسوزم }}
{{ب| دوست دارم در دلم افزون شود مهرش «حسانا»|تا ز داغ حسرت آن تشنه لب سقّا بسوزم }}
{{پایان شعر}}
===کهربا===
{{شعر}}
{{ب| هاله‌ای بر چهره از نور خدا دارد حسین‌|جلوه‌ی هر پنج تن آل عبا دارد حسین }}
{{ب| آشنای عشق را بی‌آشنا گفتن خطاست‌|در غریبی هم هزاران آشنا دارد حسین }}
{{ب| در هوای کوی وصلش بیقراران بی‌شمار|دل مگر کاه است و گویی کهربا دارد حسین }}
{{ب| معجز قرآن جاویدان حسین بن علی است‌|برترین اعجازها، در کربلا دارد حسین }}
{{ب| خیمه‌گاهش کعبه و آب فراتش زمزم است‌|قتلگاهی برتر از کوه منا دارد حسین }}
{{ب| شور شیرین غمش رمز حیات سرمدی است‌|از سرشک دیدگان، آب بقا دارد حسین }}
{{ب| تا شفا بخشد روان و جسم هر بیمار را|در حریم وصل خود خاک شفا دارد حسین }}
{{ب| حرمت ذبح عظیم کربلا بنگر (حسان)|خون بهایی همچو ذات کبریا دارد حسین <ref>دیوان حسان؛ ص 137.</ref>  }}
{{پایان شعر}}
===امشب و فردا===
{{شعر}}
{{ب| امشب شهادت نامه‌ی عشّاق، امضا می‌شود|فردا ز خون عاشقان، این دشت دریا می‌شود }}
{{ب| امشب کنار یکدیگر، بنشسته آل مصطفی‌|فردا پریشان جمعشان، چون قلب زهرا می‌شود }}
{{ب| امشب بود برپا اگر، این خیمه‌ی ثارُ اللّهی‌|فردا به دست دشمنان، برکنده از جا می‌شود }}
{{ب| امشب صدای خواندن قرآن به گوش آید ولی‌|فردا صدای الامان، زین دشت برپا می‌شود }}
{{ب| امشب کنار مادرش، لب تشنه اصغر خفته است‌|فردا خدایا بسترش، آغوش صحرا می‌شود }}
{{ب| امشب که جمع کودکان، در خواب ناز آسوده‌اند|فردا به زیر خارها، گمگشته پیدا می‌شود }}
{{ب| امشب رقیه حلقه‌ی زرین اگر دارد به گوش‌|فردا دریغ این گوشوار از گوش او وا می‌شود }}
{{ب| امشب به خیل تشنگان، عبّاس باشد پاسبان‌|فردا کنار علقمه، بی‌دست سقا می‌شود }}
{{ب| امشب که قاسم زینت گلزار آل مصطفاست‌|فردا ز مرکب سرنگون، این سرو رعنا می‌شود }}
{{ب| امشب گرفته در میان اصحاب، ثارُ اللّه را|فردا عزیز فاطمه، بی‌یار و تنها می‌شود }}
{{ب| امشب به دست شاه دین، باشد سلیمانی نگین‌|فردا به دست ساربان، این حلقه یغما می‌شود }}
{{ب| امشب سر سِرّ خدا، بر دامن زینب بُوَد|فردا انیس خولی و دیر نصاری می‌شود }}
{{ب| ترسم زمین و آسمان، زیر و زبر گردد «حسان»|فردا اسارت نامه‌ی زینب چو اجرا می‌شود <ref>ای اشکها بریزید، ص 179.</ref> }}
{{پایان شعر}}
===منزلگاه===
{{شعر}}
{{ب| بار بگشائید اینجا کربلاست‌|آب و خاکش با دل و جان آشناست }}
{{ب| السلام! ای سرزمین کربلا|السلام! ای منزل نور خدا }}
{{ب| السلام! ای وادی دلجوی عشق‌|ور چه خوش می‌آید اینجا بوی عشق }}
{{ب| السلام! ای خیمه‌گاه خواهرم‌|قتلگاه جان گداز اکبرم }}
{{ب| کربلا! گهواره‌ی اصغر تویی‌|مقتل عباس مه پیکر تویی }}
{{ب| آمدم، آغوش خود را باز کن‌|بستر مهمان خود را ساز کن }}
{{ب| آمدم، با شهپر جان آمدم‌|آتشم امّا چو طوفان آمدم <ref>گلهای پرپر؛ ص 33.</ref> }}
{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب| هم عیش و سرور است، هم اوتاد غم اینجا|هم خنده‌ی شوق است و هم اشک ندم اینجا }}
{{ب| هم نعره‌ی جنگ است و هم آوازه‌ی عشق است‌|آمیخته تکبیر و رجز دم به دم اینجا }}
{{ب| هم لشکر ایمان و هم افراد شیاطین‌|هم دوزخیان جمع شده هم حرم اینجا }}
{{ب| میزان خدایی و سراپرده‌ی شاهی است‌|هم ناله‌ی مظلوم و فغان از ستم اینجا }}
{{ب| رنگین شده این بادیه از خون شهیدان‌|از محنت و غم پشت فلک گشته خم اینجا }}
{{ب| قربانی عشق است که افتاده بهر سو|اعضای بدن ریخته در هر قدم اینجا }}
{{ب| صحرای بلا است ولی رشک حنان است‌|گلگوی کفنان، لاله رخان، نیست کم اینجا }}
{{ب| هم عرصه‌ی جولان سواران بود این دشت‌|و آرامگه کودک شش ماهه هم اینجا }}
{{ب| این دشت بلا مجمع هر ضد و نقیض است‌|دریای وجود است و دیار عدم اینجا }}
{{ب| بارد به زمین دست و سر و ساعد و بازو|خیزد به هوا آه دل و گرد غم اینجا }}
{{ب| امواج فراتست و لب سوخته بسیار|مشکی و عمودی و دو دست و علم اینجا }}
{{ب| اوراق پراکنده‌ی قرآن بود آیا|یا عترت پیغمبر خیر الامم اینجا }}
{{ب| با حالت غم بر سر اجساد شهیدان‌|صف بسته ملک‌های سما پشت هم اینجا <ref>همان؛ ص 42 و 43.</ref> }}
{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب| غرق گل شد کربلا، چون رهگذار زینب است‌|یا که خونین مقتل یار و تبار زینب است }}
{{ب| قامت موزون اکبر، سرو ناز کربلاست‌|چشمه‌ی این باغ، چشم اشکبار زینب است }}
{{ب| گلبن قاسم دهد بر این گلستان خرّمی‌|یادگار مجتبی در روزگار زینب است }}
{{ب| لاله‌ی عطشان این گلشن، علی اصغر بُود|شاهد این گفته، قلب داغدار زینب است }}
{{ب| در کنار علقمه، سروی مگر آتش گرفت‌|یا سرا پا غرقه در خون، جان نثار زینب است؟ }}
{{ب| این گلستانی که پا مال سُم اسبان شده‌|جسم و جان احمد و دار و ندار زینب است  }}
{{ب| با چنین طوفان گل ریزی، چه گلهایی شکفت‌|کس نمی‌داند، خزان یا نوبهار زینب است }}
{{ب| گلشن آل خلیل از آتش بیداد سوخت‌|عقل در حیرت ازین صبر و قرار زینب است }}
{{ب| از اسارت در ره آزادی او را ننگ نیست‌|بلکه فرمان بردن از کفّار، عار زینب است }}
{{ب| خطبه خواند چون علی با آن حیای فاطمی‌|یاد بودِ مش پیغمبر، وقار زینب است }}
{{ب| نطق کردن در خیابان، بین آن غوغاگران‌|با وجود حضرت سجّاد، کار زینب است }}
{{ب| کوفه شد غرق سکوت آنگه که فرمود «اسْکُتُوا»|رشته‌ی جانها مگر در اختیار زینب است؟ }}
{{ب| یادبود احتجاج و نطق زهرا تازه شد|رنگ قرآن، در کلام زرنگار زینب است }}
{{ب| حفظ جان حضرت سجّاد، از تیغ عدو|جلوه‌ای از روح زهرا، شاهکار زینب است }}
{{ب| داد فتوی عاشقان را سرشکستن جایز است‌|چوب محمل، شاهد این ابتکار زینب است }}
{{ب| روز عاشورا که شد روشنگر جان بشر|سایه‌ی غمهای آن، از شام تار زینب است }}
{{ب| گشت ظالم عاقبت از تخت عزّت سرنگون‌|فتح مظلومان، ز یُمن اقتدار زینب است }}
{{ب| این عَلَم‌های سیاه و این همه افغان و آه‌|پرچم فتح و سرود افتخار زینب است <ref>خلوتگه راز؛ ص 220 و 221.</ref> }}
{{پایان شعر}}
{{شعر}}
{{ب| چو باده نرگس مستت، بهانه داد به دستم‌|سبوی هوش به سنگ گران عشق شکستم }}
{{ب| به باد ساقی کوثر، شدم به بزم تو سقّا|ز شوق بی‌خبر از خویش و از ولای تو مستم }}
{{ب| شده است خانه‌ی دربست دل، حریم خیالت‌|که باب چشم امیدم به روی غیر تو بستم }}
{{ب| چو شمع بر لب ساحل، اگر چه پای بر آبم‌|ولی به یاد تو سوزان، ز پای تا به سر ستم }}
{{ب| نمی‌رسی به لبانم، اگر چه تشنه‌ام ای آب‌|که سربلند چو کوهم، نه پیش پای تو پستم }}
{{ب| مگیر آتشم از دل، که آبروی من است این‌|مکن ذلیل چو خاکم، نه من هوای پرستم }}
{{ب| لوای فتح من از آن در اهتزاز بماند|که در هوای تو ای گل، دمی ز پا ننشستم }}
{{ب| چو میوه داد فراوان، درخت بشکند از بار|ثمر چو داد نهالم، چه غم اگر که شکستم }}
{{ب| دو دست من ثمرم بود و پیش پای تو افتاد|خجل ز هدیه‌ی ناقابلم به پیش تو هستم }}
{{ب| گرفته دست نیازم همیشه دامنت ای شاه‌|ز پا فتاده‌ام اکنون بیا بگیر تو دستم }}
{{ب| «حسان» اگر دهدت می، بگیر از کف ساقی‌|که من ز رطل گرانش ز هست و نیست بر ستم <ref>همان؛ ص 1139.</ref> }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


۳٬۴۸۸

ویرایش

منوی ناوبری