مکتب سقاخانه: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
۱۳٬۰۸۱ بایت اضافه‌شده ،  ‏۲ دسامبر ۲۰۱۸
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۵: خط ۲۵:


بـیشتر نقاشانی که‌ در‌ حوزه کار ایـن گـروه قـرار می‌گیرند اغلب سـعی در ارائه کـاری نو<ref>کریم امـامی از آن بـا عنوان «یک تابلو غیر فیگوراتیو جدید‌» نام‌ برده بود.</ref> از راه‌ ترکیب‌ عناصر کهن<ref>نقش‌های استیلیزه‌ای که در گوشه و کنار تصاویر قـدیمی مـذهبی و یا جـز تـزئینات اشـیا معمولی خانگی پیدا مـی‌شوند. </ref> داشتند.
بـیشتر نقاشانی که‌ در‌ حوزه کار ایـن گـروه قـرار می‌گیرند اغلب سـعی در ارائه کـاری نو<ref>کریم امـامی از آن بـا عنوان «یک تابلو غیر فیگوراتیو جدید‌» نام‌ برده بود.</ref> از راه‌ ترکیب‌ عناصر کهن<ref>نقش‌های استیلیزه‌ای که در گوشه و کنار تصاویر قـدیمی مـذهبی و یا جـز تـزئینات اشـیا معمولی خانگی پیدا مـی‌شوند. </ref> داشتند.
==پیشگامان مکتب سقاخانه==
[[پرویز تناولی]] و [[حسین زنده‌ رودی|حسین زنده‌رودی]] از آغازکنندگان راه‌ سقاخانه‌ بود. در مورد چگونگی شکل‌گیری حـرکت «سـقاخانه» پرویز تناولی گفته بود: «روزی، حدود سـال1340، مـن و زنـده‌رودی بـه حـضرت شاه عبد العـظیم رفـتیم و آنجا توجهمان به تعدادی تصویر چاپی مذهبی‌ که‌ برای فروش‌ گذاشته بود جلب شد. در آن‌ وقت مـا هـر دو در جـستجوی انواعی از مواد و مصالح ایرانی بودیم که‌ بـتوانیم از آن‌ها در کـار خـود اسـتفاده کـنیم؛ و آن تصاویر مذهبی‌ به‌ نظرمان‌ خیلی مناسب آمد. تعدادی از آن تصاویر را خریدیم و به خانه بردیم. از سادگی فرم آن‌ها، از ‌‌تکرار‌ نقش‌ها در آن‌ها و از رنگ‌های روشن و چشمگیر آن‌ها خوشمان آمد. اولین طرح‌هایی که‌ زنده‌رودی‌ با‌ الهام از آن تصاویر کشید درواقع اولین کارهای سقاخانه‌ای‌ هستند.». امامی می‌گوید‌: یکی از کـارهای اولیـه‌ او‌ را در همان اوان احتمالاً اواخر دهه پنجاه و اوایل دهه شصت در خانه دستی دیدم. طرح ساده جسد بی سرو دست شهیدی بود از شهدای کربلا که روی آن را با‌ اعداد و کلمات، با قلم ریز، طـلسم وار پر کـرده بود و هرچه خواسته بود نوشته بود، گاه جدی و گاه شوخی. از وی کار دیگری هم در سال‌های بعد، در خانه دوست دیگری‌ دیدم‌ که به آغاز راه سـقاخانه مـربوط می‌شود: یک حکاکی بزرگ رویـدادهای صـحرای کربلا را به سبک «نقاشی‌های قهوه‌خانه‌ای» قدم‌به‌قدم دنبال می‌کرد.
ولی شروع رسمی «سقاخانه» را با تابلوهایی می‌دانند که‌ از‌ نخستین «سیاه مشق» های زنده رودی فاصله گرفت. خطوط بـیرون اجـسام و افراد، نظمی هندسی یـافته بـود. کلمات زمینه با دقت بیشتری نوشته (به تصویر صفحه مراجعه شود) شده بود‌. محدوده‌ مربع‌ها و مستطیل‌ها و دایره‌ها رنگی شده بود: سرخ، سبز و زرد روشن و گاه آبی ملایم که به همراهی سـیاه، مـجموعه رنگ‌های ماه‌های عزاداری را تداعی می‌کرد. بیننده از تماشای این کارهای‌ زنده‌رودی‌ به‌ یاد حرم و تکیه و حسینیه می‌افتاد‌. بقول‌ امامی‌، «حال و هوایی کارها همین بود»؛ حال و هوای کارها مذهبی بود امّا نـه در حـد مسجد امـام (شاه) اصفهان، رفیع و فخیم، نه‌ در‌ حد‌ مسجد شهید مطهری (سپه‌سالار) تهران، سترگ و غیرشخصی؛ بلکه‌ نزدیک‌ و آشنا در حـد سقاخانه سر گذر. بر همین اساس بود که نام «سقاخانه» برای شـروع آثار، تـوسط وی انتخاب شد‌، اگرچه‌ این‌ نام‌گذاری، بقول خودش «گروهی را خوش و جمعی را ناخوش» آمد‌. البته باز هم بقول خـودش «‌در هـر حال این نام به کار رفت؛ و کدام نام است که در‌ آغاز‌ جامع‌ و کـامل بـاشد و هـمه را راضی کند. هر نام در ابتدا صرفاً‌ وسیله‌ای‌ است برای یاد کردن و مشخص و ممتاز ساختن شـخصی یا شئی از اشخاص و اشیا دیگر و در پایان‌ می‌شود‌ دربرگیرنده‌ همه صفات نیک و بد صـاحب‌نام.»  بدین‌سان حرکت و یا بـه اصـطلاح مکتب «سقاخانه‌» پا‌ گرفت‌ و شور و هیجانی برانگیخت.
===حسین زنده رودی===
حسین زنده‌رودی برای‌ نخستین بار‌ در آثاری که در حدود سال 8331 عرضه کرد هنر عامیانه مذهبی را بکار‌ گرفت‌ و امکانات بصری بـالقوه آن را نشان داد. زنده رودی در ابتدای کار سقاخانه‌ با‌ نقش‌های‌ متأثر از فاجعه کربلا آغاز کرد ولی پس از مدتی به «خوشنویسی» پرداخت. حتی‌ برخی‌ معتقد هستند که اساساً وی کارش را با بازی با خطاطی ایرانی شروع‌ کرد‌. در‌ هـر حـال با وجود اینکه وی ذاتاً خطاط نبود، با کوشش و صرف وقت فراوان، ترکیبات‌ موزون‌ و مواجی از پاره کلمات به هم زنجیر شده در زمینه‌ای از رنگ‌های‌ پراکنده‌ و پدید‌ آورد. آثار اولیه‌اش‌ از سـطح‌های سازنده هندسی‌ای شکل می‌گرفت که‌ از‌ نوشته‌ و نقش و نگارها و رنگ‌های درخشان پوشیده می‌شدند. روشی که بعدها در کار فرامرز‌ پیلارام‌ ماندگار شد. او نیز مدت‌ها با همین سطوح مشغول بود، اگرچه بـا دقـتی بیشتر از زنده‌رودی‌، جاهایی‌ را از نوشته پر می‌کرد.
امّا زنده‌رودی در جستجوی تغییر و تحول در‌ کار‌ خود بود. او کم‌کم شکل‌های محدودکننده هندسی‌ را‌ رها‌ کرده و به عنصر خطاطی روی آورد؛ و خطاطی‌ را‌ امّا نه در بعد خوشنویسانه‌اش که در حـال و هـوای کـلی ترکیب‌بندی حروف منفرد‌ و کلمات‌ و جـملات، بـی‌آنکه بـخواهد معنا و مفهومی‌ ادبی‌ را در‌ آن‌ میان‌ تعقیب کند، بکار گرفت. شاید بتوان‌ گفت‌ که زنده رودی شیفته سیاه‌مشق‌های قدیمی شده بود. در این سـمیر، زنـده‌رودی‌ کـم‌کم‌ در جرگه‌ای از هنرمندان معاصر ایران‌ جای گرفت که آثـار‌ آن‌ها  ترکیبی از نقاشی و خط (و یا‌ خط‌ و نقاشی) است.
چنانچه پیش‌تر به آن‌ها اشاره کردیم، افراد دیگری نیز در این‌ جمع‌ بـودند. تـنی چـند از آنان‌ به‌ دانشکده‌ هنرهای تزئینی رفت‌وآمد‌ داشتند‌. زنده‌رودی خود نـیز چند‌ ماهی‌ در آنجا دانشجو بود، در یک کلاس کنار فرامرز پیلارام، صادق تبریزی و مسعود عربشاهی‌. در آن زمان‌، در همان‌ دانشکده‌، پرویز‌ تناولی مجسمه‌سازی درس می‌داد‌. برخی، نقش دانشکده هـنرهای تـزئینی را در شکل‌گیری کار نقاشان سقاخانه تا حدودی مؤثر می‌دانند‌. کریم‌ امامی نقل کرده که یکی از‌ استادان‌ ایـن‌ دانـشکده‌، مـهندس‌ هوشنگ کاظمی، روزی‌ به‌ گلایه به وی گفته بود: سهم این دانشکده در پدیـد آمـدن مـکتب سقاخانه نادیده مانده است‌. وی‌ می‌افزاید‌: چرا که در دروس مختلف این دانشکده‌، دانشجویان‌ به‌ گـنجینه‌ بـزرگی‌ کـه‌ هنرهای تزئینی گذشته ایران را تشکیل می‌دهد آشنا می‌شدند، از جمله درسی به نام «تزئینی» کـه تـوسط خود کاظمی تدریس می‌شد.
===پرویز تناولی===
پرویز تناولی را اگرچه بیشتر به‌ عنوان مجسمه‌ساز می‌شناسند امـّا در هـر حـال نقش او در شکل‌گیری و روند جریان سقاخانه را نمی‌توان نادیده گرفت. او پس از بازگشت از ایتالیا، به جستجوی مصالحی پرداخـت کـه کمبودهایی‌ را‌ که در زمینه پیکرتراشی ایران تشخیص می‌داد جبران کند. تناولی به نمونه‌های فـلزکاری قـدیمی ایـران و از جمله «قفل» توجه خاصی پیدا کرد و نیز «عشق فرهاد و شیرین». در طول سال‌های‌ کار‌ خود، تـناولی چـندین نوع تکنیک را در مقایس‌های مختلف آزمود و آثار بی‌شماری خلق کرد. او در دوران سقاخانه‌ای‌ خود‌، به استفاده از عناصر مذهبی‌ مختلف‌ در شکل سه‌بعدی آن‌ها پرداخت. نمونه‌های آثار معروف تـناولی «هـیچ» هـای هستند.
===فرامرز پیلارام===
فرامرز پیلارام یکی دیگر از نقاشان گروه سقاخانه بود. وی تقریباً همزمان‌ بـا‌ زنـده‌رودی به کار نقاشی‌ پرداخت‌. در بی‌ینال سوم تهران، یکی از کارهای او که یک ترکیب هندسی طلایی بر زمـینه‌ای از مـهرهای قدیمی ایران بود برنده جایزه شد و از راه بی‌ینال ونیز به موزه هنر‌ مـدرن‌ نـیویورک راه یافت. پیلارام بعد از کار گرفتن مهر، بـه اسـتفاده از خـط فارسی رسید و خوشنویسی او به کمکش آمد.
===مسعود عربشاهی===
مـسعود عـربشاهی فارغ التحصیل دانشکده هنرهای تزئینی بود. او از‌ آغاز‌ راه با‌ ترکیب نقش‌های زینتی کهن پردهـ‌های خـود را به وجود می‌آورد. در جمع سقاخانه‌ای‌ها، عـربشاهی تـنها کسی بـود کـه‌ از خـط و نقش‌های مذهبی استفاده نکرد. خویشاوندی آثار وی بـا گروه‌ سقاخانه‌ از‌ همان راه جستجو در عناصر تصویری و ترسیمی کهن و نقش‌های زینتی قدیمی ایـران اسـت.
===صادق تبریزی===
صادق تبریزی نیز فارغ ‌‌التحصیل‌ دانـشکده هنرهای تزئینی بود. او، در ابـتدا، نـه تنها از راه نقاشی بلکه‌ از‌ راه‌ سـفالگری نـیز آثار متعددی به وجود آورد. تبریزی در آغاز، با رنگ‌های زنده کار می‌کرد و گاه‌ نیز بـا تـکنیک کولاژ قطعات تزئینی را از زنجیر و نـگین گـرفته تـا تمبر‌ پستی و کـارنامه تـحصیلی عسکدار‌ به‌ تابلوهای خـود مـی‌افزود. سپس با روحیه‌ای شاد و گاه طنزآلود، مردان و زنان مینیاتوری را وارد کارهای خدو کرد و همین روش را، بـا اسـتفاده از رنگ و روغن و در قطع بزرگ، مدتی ادامـه داد‌.
===منصور قندریز===
مـنصور قندریز کـه رشـته کـار و زندگی او در یک حادثه اتـومبیل در حدود سال 2431 بریده شد از دیگر نقاشان گروه سقاخانه بود که مهارتی خاص در کار ترکیب نقش‌های کـوچک‌ قدیمی‌ و ایجاد یک ترکیب بازسازی شـده «جـدید» داشـت.
===ناصر اویسی و ژازه طباطبائی===
دو تـن دیـگر از نقاشان معاصر ایـران، نـاصر اویسی و ژازه طباطبائی را نیز به دلیل جستجوهایشان در هنرهای تزئینی قدیم و هنر سنتی و عامیانه‌ ایران‌ با جریان سـقاخانه مـرتبط مـی‌دانند. اگرچه شاید نتوان آن‌ها را چندان در مکتب سقاخانه‌ای‌ها به‌طور مـستقیم جـا داد، چـنانچه ظاهراً خودشان هم هرگز خود را، به این نام نخواندند‌. درباره‌ آثار این دو تن و دیگر هنرمندان این جریان، در مقالاتی دیگر به تفصیل سخن خواهیم راند.

منوی ناوبری