۵۵۵
ویرایش
T.ramezani (بحث | مشارکتها) جزبدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۸: | خط ۳۸: | ||
===خانواده=== | ===خانواده=== | ||
امام علی (ع) با برادرش عقیل که در نسبشناسی عرب شهره بود، درباره انتخاب همسری که اصیل باشد و فرزندانی دلیر و جنگاور بیاورد، مشورت کرد و عقیل فاطمه دختر حزام بن خالد را پیشنهاد کرد و گفت: در میان عرب دلیرتر از مردان بنی کلاب دیده نشدهاند. | امام علی (ع) با برادرش عقیل که در نسبشناسی عرب شهره بود، درباره انتخاب همسری که اصیل باشد و فرزندانی دلیر و جنگاور بیاورد، مشورت کرد و عقیل فاطمه دختر حزام بن خالد را پیشنهاد کرد و گفت: در میان عرب دلیرتر از مردان بنی کلاب دیده نشدهاند. | ||
پدر اُمّالبنین، ابو المجل حزام بن خالد، از قبیله بنی کلاب و مادرش لیلا یا ثمامه دختر سهیل بن عامر بن مالک بود.<ref>- عمدة | پدر اُمّالبنین، ابو المجل حزام بن خالد، از قبیله بنی کلاب و مادرش لیلا یا ثمامه دختر سهیل بن عامر بن مالک بود.<ref>- عمدة الطالب فی انساب آل ابی طالب، ابن عنبه، احمد، چاپ مهدی رجایی، قم: 1383 ش.، ص356.</ref> حزام از چهرههای شاخص و ممتاز عرب بود که به شجاعت، سخاوت، شرافت و کرامت مشهور بود. جدّ دوم مادری اُمّ البنین، عامر بن مالک نیز جنگاوری توانا و سوارکاری دلاور بود و اُمّ البنین سجایای رفتاری و وجودی پدر و جدش را به ارث برد و به فرزندانش منتقل کرد. | ||
امام علی (ع) در سال 25 هجری با وی ازدواج کرد.<ref>- همان، ص357.</ref> نتیجه این ازدواج چهار پسر بود به نامهای عباس، عبدالله، عثمان و جعفر. این چهار تن به شجاعت و دلیری مشهور بودند و از اینرو فاطمه را اُمّ البنین یعنی مادر پسران نامیدند. خود او در یکی از اشعارش به این نکته اشاره دارد. این چهار تن در کربلا در کنار برادر و پیشوای خود امام حسین (ع) به شهادت رسیدند.<ref>- مقاتل الطالبیین، ص82-84؛ عمدة | امام علی (ع) در سال 25 هجری با وی ازدواج کرد.<ref>- همان، ص357.</ref> نتیجه این ازدواج چهار پسر بود به نامهای عباس، عبدالله، عثمان و جعفر. این چهار تن به شجاعت و دلیری مشهور بودند و از اینرو فاطمه را اُمّ البنین یعنی مادر پسران نامیدند. خود او در یکی از اشعارش به این نکته اشاره دارد. این چهار تن در کربلا در کنار برادر و پیشوای خود امام حسین (ع) به شهادت رسیدند.<ref>- مقاتل الطالبیین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، ترجمۀ هاشم رسولی محلاتی، تهران: کتابفروشی صدوق. ، ص82-84؛ عمدة الطالب فی انساب آل ابی طالب، ابن عنبه، احمد، چاپ مهدی رجایی، قم: 1383 ش.، ص356.</ref> | ||
اُمّ البنین زنی ادیب و شاعری فصیح و اهل فضل و دانش بود.<ref>- اعلام النساء المؤمنات، ص496-497.</ref> او همچنین بانویی شجاع، فداکار و بسیار بافضیلت بود. در خانه امام علی (ع)، فرزندان فاطمه (س) را بر فرزندان خود مقدم میداشت. آنان نیز برای این بانوی بافضیلت احترام خاصی قائل بودند و همچون مادر دوستش میداشتند. هنگام حرکت امام حسین (ع) به سوی مکه اُمّ البنین بیهیچ تردیدی پسران خویش را با کاروان حسینی همراه کرد تا برادر خویش را یار و یاور باشند. | اُمّ البنین زنی ادیب و شاعری فصیح و اهل فضل و دانش بود.<ref>- اعلام النساء المؤمنات، کحاله، عمر رضا، بیروت: مؤسسأالرساله، 1397 ﻫ ق.، ص496-497.</ref> او همچنین بانویی شجاع، فداکار و بسیار بافضیلت بود. در خانه امام علی (ع)، فرزندان فاطمه (س) را بر فرزندان خود مقدم میداشت. آنان نیز برای این بانوی بافضیلت احترام خاصی قائل بودند و همچون مادر دوستش میداشتند. هنگام حرکت امام حسین (ع) به سوی مکه اُمّ البنین بیهیچ تردیدی پسران خویش را با کاروان حسینی همراه کرد تا برادر خویش را یار و یاور باشند. | ||
اُمّ البنین در واقعه کربلا حضور نداشت، اما هنگامی که کاروان سفر کربلا وارد مدینه میشد، کسی خواست خبر شهادت فرزندانش را به او بدهد و او گفت از حسین (ع) برایم بگویید. چون شنید که چهار فرزندش همراه امام حسین (ع) کشته شدهاند، گفت: ای کاش فرزندانم و تمامی آنچه در زمین است فدای امام حسین (ع) میشد و او زنده میماند. این سخن او را دلیل اخلاص کامل او به اهل بیت و امام حسین (ع) دانستهاند.<ref>- همانجا.</ref> او با صبوری و بزرگواری با شهادت فرزندانش برخورد کرد و به شهادت ایشان در کنار امام حسین (ع)، برادر و پیشوای خویش افتخار کرد. | اُمّ البنین در واقعه کربلا حضور نداشت، اما هنگامی که کاروان سفر کربلا وارد مدینه میشد، کسی خواست خبر شهادت فرزندانش را به او بدهد و او گفت از حسین (ع) برایم بگویید. چون شنید که چهار فرزندش همراه امام حسین (ع) کشته شدهاند، گفت: ای کاش فرزندانم و تمامی آنچه در زمین است فدای امام حسین (ع) میشد و او زنده میماند. این سخن او را دلیل اخلاص کامل او به اهل بیت و امام حسین (ع) دانستهاند.<ref>- همانجا.</ref> او با صبوری و بزرگواری با شهادت فرزندانش برخورد کرد و به شهادت ایشان در کنار امام حسین (ع)، برادر و پیشوای خویش افتخار کرد. | ||
چون خبر شهادت امام حسین (ع) را با لب تشنه شنید، چنان بر سر کوفت و فریاد واحسینا سرداد که از حال رفت و گفت بندهای دلم پاره گردید. آوردهاند که زینب (س) پس از ورود به مدینه به دیدار اُمّ البنین رفت و شهادت فرزندان او را به وی تعزیت گفت. <ref>- قمر بنیهاشم، ص16.</ref> این از منزلت بلند اُمّ البنین حکایت دارد. از آن پس اُمّ البنین هر روز با نوهاش عبیدالله فرزند حضرت عباس (ع) به قبرستان بقیع میرفت و در آنجا اشعاری که خود سروده بود، میخواند و دردمندانه مینالید و میگریست. مردمان بر او گرد میآمدند و با او در گریستن همنوا میشدند. حتی گفتهاند مروان بن حکم نیز میآمد و در آنجا میگریست. <ref>- مقاتل الطالبیین، ص85.</ref> سال وفات او مشخص نیست. | چون خبر شهادت امام حسین (ع) را با لب تشنه شنید، چنان بر سر کوفت و فریاد واحسینا سرداد که از حال رفت و گفت بندهای دلم پاره گردید. آوردهاند که زینب (س) پس از ورود به مدینه به دیدار اُمّ البنین رفت و شهادت فرزندان او را به وی تعزیت گفت. <ref>- قمر بنیهاشم، ص16.</ref> این از منزلت بلند اُمّ البنین حکایت دارد. از آن پس اُمّ البنین هر روز با نوهاش عبیدالله فرزند حضرت عباس (ع) به قبرستان بقیع میرفت و در آنجا اشعاری که خود سروده بود، میخواند و دردمندانه مینالید و میگریست. مردمان بر او گرد میآمدند و با او در گریستن همنوا میشدند. حتی گفتهاند مروان بن حکم نیز میآمد و در آنجا میگریست. <ref>- مقاتل الطالبیین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، ترجمۀ هاشم رسولی محلاتی، تهران: کتابفروشی صدوق. ، ص85.</ref> سال وفات او مشخص نیست. | ||
===تولد=== | ===تولد=== | ||
عباس بن علی بن ابی طالب (ع) در روز چهارم شعبان سال 26 هجری در عصر خلافت عثمان بن عفان در شهر مدینه متولد شد. پس از تولد، در گوش وی اذان گفت و گوسفندی را برای وی عقیقه کرد و هموزن موی تراشیده او نقره صدقه داد.<ref>- الطبقات الکبری، ج6، ص392؛ الکافی، ج1، ص464.</ref> | عباس بن علی بن ابی طالب (ع) در روز چهارم شعبان سال 26 هجری در عصر خلافت عثمان بن عفان در شهر مدینه متولد شد. پس از تولد، در گوش وی اذان گفت و گوسفندی را برای وی عقیقه کرد و هموزن موی تراشیده او نقره صدقه داد.<ref>- الطبقات الکبری، این سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دارصادر، 1405 ه ق.، ج6، ص392؛ الکافی، کلینی، محمدبن یعقوب، به کوشش علی اکبر غفاری، تهران: 1391 ه ق.، ج1، ص464.</ref> | ||
===نامگذاری=== | ===نامگذاری=== | ||
بنا بر روایات شیعی، امام علی (ع) او را عباس نامید و فرمود: من این کودک را به نام عمویم، عباس نامیدم. عباس به معنی شیر بیشه، شیر خشمناکی که شیرهای ژیان نیز از او میگریزند و دشمنان در برابر او لرزه بر اندامشان میافتاد و چهرهشان از ترس او در هم گرفته میشد. نویسنده | بنا بر روایات شیعی، امام علی (ع) او را عباس نامید و فرمود: من این کودک را به نام عمویم، عباس نامیدم. عباس به معنی شیر بیشه، شیر خشمناکی که شیرهای ژیان نیز از او میگریزند و دشمنان در برابر او لرزه بر اندامشان میافتاد و چهرهشان از ترس او در هم گرفته میشد. نویسنده معانی السبطین، حائری مازندرانی، محمدمهدی، قم: الشریف الرضی، 1363 ﻫ ق. مینویسد: امیرالمؤمنین علی (ع) او را از اینرو عباس نامید که به شجاعت، شکوه، صولت و خشم او در پیکار با دشمنان آگاهی داشت. او قهرمانی بود که شجاعت را از پدرش به ارث برده بود و بینی گمراهان در برابر او به خاک مالیده میشد.<ref>- معانی السبطین، حائری مازندرانی، محمدمهدی، قم: الشریف الرضی، 1363 ﻫ ق. ، ج1، ص437.</ref> در اصطلاح ادبی صیغه مبالغه است به معنی باصلابت و ترشروی، این نام از همان عصر، نشانگر شهامت و شجاعت در او بود. کسی که در هنگام نبرد بر پیشانیاش چین میاندازد و خوف و بیم در دل دشمن برمیانگیزاند. | ||
===خصوصیات=== | ===خصوصیات=== | ||
عباس بن علی (ع)، مردی شجاع، دلیر، مؤمن به خدا، باادب، با عزت و کرامت نفس و خویشتندار، صبور و بردبار و شکیبا، مهربان و باوفا و ارادهای قوی. از ویژگیهای روحی و شخصیتی آن حضرت بود. بسیار به برادرش امام حسین (ع) علاقهمند بود و به ایشان احترام میگداشت. او همیشه در پی آن حضرت حرکت میکرد. امام حسین (ع) که میرفت، او نیز میرفت. چون میایستاد، او نیز میایستاد. فقط در کربلا جلوی امام حسین (ع) حرکت میکرد تا اگر خطری جان مولایش را تهدید کند، او سپر بلای امام حسین (ع) باشد. در کنار امام حسین (ع) چون عبدی دو زانو مینشست و حتی امام حسین (ع) را برادر خطاب نمیکرد بلکه سیدی، مولای، یا بن رسول الله میگفت. ادب یکی از ارزشهای والای انسانی است و امام علی (ع) به ادب او توجه خاصی داشت و به همین جهت از ویژگیهای زندگی سراسر درخشان ایشان بود. | عباس بن علی (ع)، مردی شجاع، دلیر، مؤمن به خدا، باادب، با عزت و کرامت نفس و خویشتندار، صبور و بردبار و شکیبا، مهربان و باوفا و ارادهای قوی. از ویژگیهای روحی و شخصیتی آن حضرت بود. بسیار به برادرش امام حسین (ع) علاقهمند بود و به ایشان احترام میگداشت. او همیشه در پی آن حضرت حرکت میکرد. امام حسین (ع) که میرفت، او نیز میرفت. چون میایستاد، او نیز میایستاد. فقط در کربلا جلوی امام حسین (ع) حرکت میکرد تا اگر خطری جان مولایش را تهدید کند، او سپر بلای امام حسین (ع) باشد. در کنار امام حسین (ع) چون عبدی دو زانو مینشست و حتی امام حسین (ع) را برادر خطاب نمیکرد بلکه سیدی، مولای، یا بن رسول الله میگفت. ادب یکی از ارزشهای والای انسانی است و امام علی (ع) به ادب او توجه خاصی داشت و به همین جهت از ویژگیهای زندگی سراسر درخشان ایشان بود. | ||
از آنجایی که آن حضرت با پنج معصوم زیسته بود، از محضر آنان به خصوص دو برادر بزرگوارش امام حسن (ع) و امام حسین (ع) بهره معنوی بسیاری برد و از اینرو مقام علمی و اخلاقی والایی داشت. | از آنجایی که آن حضرت با پنج معصوم زیسته بود، از محضر آنان به خصوص دو برادر بزرگوارش امام حسن (ع) و امام حسین (ع) بهره معنوی بسیاری برد و از اینرو مقام علمی و اخلاقی والایی داشت. | ||
===القاب=== | ===القاب=== | ||
معمولاً القاب ویژگیهای آدمی را مشخص میسازد. به عباس بن علی (ع) به سبب داشتن صفات والا لقبهایی دادهاند از آنجمله: قمر بنی هاشم، سقا، قهرمان علقمه، صاحب لواء، حامی الظعینه، باب الحوائج، عبد صالح، شهید، مستجار، سپهسالار لشکر، ضَیغَم (شیر)، ظَهرُ الولایه (پشتیبان ولایت)، صدیق، ساعی و باب الحسین.<ref>- تنقیح | معمولاً القاب ویژگیهای آدمی را مشخص میسازد. به عباس بن علی (ع) به سبب داشتن صفات والا لقبهایی دادهاند از آنجمله: قمر بنی هاشم، سقا، قهرمان علقمه، صاحب لواء، حامی الظعینه، باب الحوائج، عبد صالح، شهید، مستجار، سپهسالار لشکر، ضَیغَم (شیر)، ظَهرُ الولایه (پشتیبان ولایت)، صدیق، ساعی و باب الحسین.<ref>- تنقیح المقال فی احوال الرجال، مامقانی، شیخ عبدالله، نجف: المطبعه الحیریه، 1352 ﻫ ق.، ج2، ص128؛ فرسان الهیجاء، محلاتی، ذبیح الله، مرکز نشر کتاب، 1390 ه ق.، ج1، ص189-190.</ref> | ||
لقب قمر بنیهاشم را به این جهت به ایشان دادند که جمال و زیبایی، قامت رشید، سیمایی جذاب.<ref>- بحار | لقب قمر بنیهاشم را به این جهت به ایشان دادند که جمال و زیبایی، قامت رشید، سیمایی جذاب.<ref>- بحار الانوار الجامعه لدرر الائمه الاطهار (ع)، مجلسی، ملا محمد باقر، تهران: مکتبه الاسلامیه، 1362 ش.، ج45، ص39.</ref> اصولاً خاندان بنیهاشم زیباروی و خوش سیما بودند که در میان آنان عباس از همه خوش سیماتر بود. | ||
سقا، ساقی و سقای کربلا، بدین جهت که چندین بار در روزهای قبل از عاشورا صفوف دشمن را شکافت و خود را به فرات رساند و تشنگان را سیراب ساخت. | سقا، ساقی و سقای کربلا، بدین جهت که چندین بار در روزهای قبل از عاشورا صفوف دشمن را شکافت و خود را به فرات رساند و تشنگان را سیراب ساخت. | ||
خط ۸۱: | خط ۸۱: | ||
===ازدواج=== | ===ازدواج=== | ||
به سال 45 هجری با لُبابه دختر عبیدالله بن عباس، عموزاده پدرش که از بانوان ارجمند و بزرگوار بود، ازدواج کرد. نتیجه این ازدواج سه پسر و یک دختر بود: قاسم، فضل، عبیدالله و حمیده. قاسم و فضل در کودکی از دنیا رفتند. نسل حضرت عباس (ع) از فرزندش عبیدالله است که در این نسل رادمردان بزرگ، عالمان و فقیهان برجسته وجود دارند. عبیدالله دارای مقام بسیار ارجمند است. وی از یاران امام سجاد (ع) به شمار میآمد. امام سجاد (ع) هر گاه او را میدید به یاد عمویش عباس اشک میریخت. | به سال 45 هجری با لُبابه دختر عبیدالله بن عباس، عموزاده پدرش که از بانوان ارجمند و بزرگوار بود، ازدواج کرد. نتیجه این ازدواج سه پسر و یک دختر بود: قاسم، فضل، عبیدالله و حمیده. قاسم و فضل در کودکی از دنیا رفتند. نسل حضرت عباس (ع) از فرزندش عبیدالله است که در این نسل رادمردان بزرگ، عالمان و فقیهان برجسته وجود دارند. عبیدالله دارای مقام بسیار ارجمند است. وی از یاران امام سجاد (ع) به شمار میآمد. امام سجاد (ع) هر گاه او را میدید به یاد عمویش عباس اشک میریخت. | ||
عباس بن علی بن ابی طالب (ع) 14 سال با پدر بزرگوارش امام علی (ع)، 24 سال با برادرش امام حسن (ع) و 34 سال با برادر دیگرش امام حسین (ع) زندگی کرد و سرانجام در دهم محرمِ (روز عاشورا) سال 61 هجری در سرزمین نینوا (کربلا) در عراق به شهادت رسید.<ref>- الطبقات الکبری، ج6، ص441؛ انساب الاشراف، ج2، ص512؛ تاریخ طبری، ج5، ص400،394؛ تهذیب الاحکام، ج6، ص41-42.</ref> سن ایشان را به هنگام شهادت 34 سال ذکر کردهاند. | عباس بن علی بن ابی طالب (ع) 14 سال با پدر بزرگوارش امام علی (ع)، 24 سال با برادرش امام حسن (ع) و 34 سال با برادر دیگرش امام حسین (ع) زندگی کرد و سرانجام در دهم محرمِ (روز عاشورا) سال 61 هجری در سرزمین نینوا (کربلا) در عراق به شهادت رسید.<ref>- الطبقات الکبری، این سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دارصادر، 1405 ه ق.، ج6، ص441؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، احمد بن محمد، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: 1996 – 2000 م.، ج2، ص512؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 ﻫ ق / 1962 – 1967 م.، ج5، ص400،394؛ تهذیب الاحکام، طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن، چاپ حسن موسوی خرسان، بیروت: 1402 ﻫ ق / 1981 م.، ج6، ص41-42.</ref> سن ایشان را به هنگام شهادت 34 سال ذکر کردهاند. | ||
==نقش در حوادث روزگار== | ==نقش در حوادث روزگار== | ||
از همان کودکی همگام با حوادث بزرگی بود که تنشی عمیق در بنیادهای فکری مسلمانان ایجاد کرد و آن مسلط شدن امویان بر تمام دستگاههای دولتی که بحرانهای حادی را در میان مسلمانان به وجود آورد و بالاخره به کشته شدن عثمان انجامید. | از همان کودکی همگام با حوادث بزرگی بود که تنشی عمیق در بنیادهای فکری مسلمانان ایجاد کرد و آن مسلط شدن امویان بر تمام دستگاههای دولتی که بحرانهای حادی را در میان مسلمانان به وجود آورد و بالاخره به کشته شدن عثمان انجامید. | ||
خط ۹۷: | خط ۹۷: | ||
اما در حوادثی که منجر به قیام عاشورا میشود، نقش عباس (ع) بسیار درخشان است: | اما در حوادثی که منجر به قیام عاشورا میشود، نقش عباس (ع) بسیار درخشان است: | ||
1- در شبی که والی مدینه، امام حسین (ع) را برای بیعت کردن با یزید دعوت کرد، او همراه دیگر افراد بنی هاشم برادرش را تا خانه ولید بن عتبة بن ابی سفیان همراهی نمود و همانجا به پاسداری از جان امام حسین (ع) پرداخت.<ref>- مناقب آل ابیطالب، ج3، ص88.</ref> | 1- در شبی که والی مدینه، امام حسین (ع) را برای بیعت کردن با یزید دعوت کرد، او همراه دیگر افراد بنی هاشم برادرش را تا خانه ولید بن عتبة بن ابی سفیان همراهی نمود و همانجا به پاسداری از جان امام حسین (ع) پرداخت.<ref>- مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب مازندرانی، ابوجعفر رشیدالدین محمدبن علی، قم: انتشارات علامه. آل ابیطالب، ج3، ص88.</ref> | ||
2- آنگاه که امام حسین (ع) از بیعت با یزید امتناع ورزید و به سوی مکه حرکت کرد، عباس بن علی (ع) بر همراهی با امام حسین (ع) و ایثار و جانبازی در راه به ثمر رسیدن اهداف و آرمانهای والای آن حضرت لحظهای کوتاهی نکرد.<ref>- الاخبار | 2- آنگاه که امام حسین (ع) از بیعت با یزید امتناع ورزید و به سوی مکه حرکت کرد، عباس بن علی (ع) بر همراهی با امام حسین (ع) و ایثار و جانبازی در راه به ثمر رسیدن اهداف و آرمانهای والای آن حضرت لحظهای کوتاهی نکرد.<ref>- الاخبار الطول، دینوری، ابو حنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره : 1960 م.، ص220 ؛ الفتوح، ج5، ص45.</ref> | ||
3- همراهی با کاروان از مکه به سوی کوفه.<ref>- انساب الاشراف، ج3، ص160 ؛ | 3- همراهی با کاروان از مکه به سوی کوفه.<ref>- انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، احمد بن محمد، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: 1996 – 2000 م.، ج3، ص160 ؛ ترجمه الامام الحسین (ع) من تاریخ دمشق، ابن عساکر، ابوالقاسم علی بن حسن، تحقیق علامه شیخ باقر محمودی، بیروت: مؤسسه المحمودی، 1398 ﻫ ق.، ص67.</ref>حضرت عباس همواره مراقب کاروان و برآوردن خواستههای بانوان و فرزندان برادرش بود و با کوششهای خود سختیهای راه را آسان میکرد و مشکلات آنان را برآورده میساخت به اندازهای که محبت و توجه او را وصفناپذیر یافتند.<ref>- فرهنگ جامع سخنان امام حسین (ع) ترجمه موسوعة کلمات الامام الحسین (ع)، گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم (ع)، به کوشش علی مؤیدی و دیگران. قم: نشر مشرقین، 1381 ش.ص43.</ref> | ||
4- هنگامی که امام حسین (ع) شبانه با عمر بن سعد دیدار داشت، برادرش عباس نیز همراهش بود.<ref>- زندگانی حضرت ابوالفضل العباس (ع)، ص154.</ref> | 4- هنگامی که امام حسین (ع) شبانه با عمر بن سعد دیدار داشت، برادرش عباس نیز همراهش بود.<ref>- زندگانی حضرت ابوالفضل العباس (ع)، ص154.</ref> | ||
خط ۱۰۷: | خط ۱۰۷: | ||
5- از فعالیتهای مهم عباس بن علی (ع) در کربلا، شرکت مؤثر او در عملیات تهیه آب بود. وقتی که ابن سعد به دستور عبیدالله آب را بر روی کاروان امام حسین (ع) بستند، تشنگی بر ایشان شدت یافت. امام حسین (ع) برادرش عباس را با سی سوار و بیست نفر پیاده با بیست مشک فرستاد تا آب بیاورند. عباس (ع) در کنار شریعه به پیادگان گفت مشکها را پر کنید. عمرو بن حجاج و یارانش بر آنان حمله کردند و حضرت عباس (ع) و نافع بن هلال دشمن را متفرق کردند و یارانشان مشکها را پر از آب کرده و به خیمهها رساندند. از آن روز حضرت ملقب به سقا شد. | 5- از فعالیتهای مهم عباس بن علی (ع) در کربلا، شرکت مؤثر او در عملیات تهیه آب بود. وقتی که ابن سعد به دستور عبیدالله آب را بر روی کاروان امام حسین (ع) بستند، تشنگی بر ایشان شدت یافت. امام حسین (ع) برادرش عباس را با سی سوار و بیست نفر پیاده با بیست مشک فرستاد تا آب بیاورند. عباس (ع) در کنار شریعه به پیادگان گفت مشکها را پر کنید. عمرو بن حجاج و یارانش بر آنان حمله کردند و حضرت عباس (ع) و نافع بن هلال دشمن را متفرق کردند و یارانشان مشکها را پر از آب کرده و به خیمهها رساندند. از آن روز حضرت ملقب به سقا شد. | ||
6- عصر روز نهم محرم، شمر به سوی خیمهگاه امام حسین (ع) آمد و بانگ زد: فرزندان خواهر من کجایند؟ عباس و برادران او (جعفر، عبدالله و عثمان) کجایند؟ (امّ البنین مادر بزرگوار آنان از قبیله بنی کلاب بود که شمر و عبدالله بن ابی محل که نزد عمر بن سعد بودند، از این قبیله بودند. آنان از ابن زیاد اماننامهای برای پسران امّ البنین گرفتند).<ref>- تاریخ طبری، ج5، ص416؛ | 6- عصر روز نهم محرم، شمر به سوی خیمهگاه امام حسین (ع) آمد و بانگ زد: فرزندان خواهر من کجایند؟ عباس و برادران او (جعفر، عبدالله و عثمان) کجایند؟ (امّ البنین مادر بزرگوار آنان از قبیله بنی کلاب بود که شمر و عبدالله بن ابی محل که نزد عمر بن سعد بودند، از این قبیله بودند. آنان از ابن زیاد اماننامهای برای پسران امّ البنین گرفتند).<ref>- تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 ﻫ ق / 1962 – 1967 م.، ج5، ص416؛ ارشاد القلوب، دیلمی، ابوم محمد حسن بن ابی الحسن، تهران: مرکز نشر کتاب، 1375 ﻫ ق.، ج2، ص440.</ref> کسی به شمر پاسخ نداد. امام حسین (ع) فرمود: ”اَجیبوهُ وَ اِنْ کانَ فاسِقاً“<ref>- فرهنگ جامع سخنان امام حسین (ع)، ص434.</ref> گر چه انسان تبهکاری است، اما پاسخش گویید! پاسخ دادند: چه میگویی و چه میخواهی؟ | ||
شمر گفت: شماها در امان هستید! خودتان را با حسین به کشتن ندهید. از امیرالمؤمنین یزید اطاعت کنید! عباس (ع) فرمود: خداوند تو و اماننامهات را لعنت کند. به ما امان میدهی در حالی که فرزند پیامبر خدا در امان نیست؟ از ما میخواهی که در حلقه اطاعت لعنت شدگان و فرزندان لعنت شدگان درآییم؟ نیازی به امان تو نیست. امان خدا بهترین و برترین امانهاست. شمر خشمگین بازگشت.<ref>- ر.ک : انساب الاشراف، ج3، ص184؛ تاریخ طبری، ج5، ص؛ | شمر گفت: شماها در امان هستید! خودتان را با حسین به کشتن ندهید. از امیرالمؤمنین یزید اطاعت کنید! عباس (ع) فرمود: خداوند تو و اماننامهات را لعنت کند. به ما امان میدهی در حالی که فرزند پیامبر خدا در امان نیست؟ از ما میخواهی که در حلقه اطاعت لعنت شدگان و فرزندان لعنت شدگان درآییم؟ نیازی به امان تو نیست. امان خدا بهترین و برترین امانهاست. شمر خشمگین بازگشت.<ref>- ر.ک : انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، احمد بن محمد، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: 1996 – 2000 م.، ج3، ص184؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 ﻫ ق / 1962 – 1967 م.، ج5، ص؛ ارشاد القلوب، دیلمی، ابوم محمد حسن بن ابی الحسن، تهران: مرکز نشر کتاب، 1375 ﻫ ق.، ج2، ص440؛ اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ابو علی فضل بن حسن، تحقیق سید محمد مهدی و سید حسن خرسان، تهران: انتشارات علمیه اسلامیه، 1338 ﻫ ق.، ج2، ص324؛الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبة اتراث، بیروت: 1385- 1386 ه ق.، ج4، ص56؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، 1367 ﻫ ق. ، ج2، ص33؛ تذکره الخواص فی خصائص الائمه، سبط ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن، مکتبه النینوی الحدیثه.، ص249. </ref> | ||
7- ابن سعد عصر تاسوعا و بعد از نماز عصر فریاد زد: یا لشکر خداوند سوار شوید که شما را بشارت به بهشت میدهم.<ref>- | 7- ابن سعد عصر تاسوعا و بعد از نماز عصر فریاد زد: یا لشکر خداوند سوار شوید که شما را بشارت به بهشت میدهم.<ref>- وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمدهادی یوسفی غروی. ، ص193؛ ارشاد القلوب، دیلمی، ابوم محمد حسن بن ابی الحسن، تهران: مرکز نشر کتاب، 1375 ﻫ ق.، ج2، ص440.</ref> این سخن، یاران عمر بن سعد را تحت تأثیر قرار داد. آفتاب تازه داشت غروب میکرد که هجوم به طرف خیام آغاز شد و دشمنان بدون اطلاع قبلی حملهور شدند.<ref>- ارشاد القلوب، دیلمی، ابوم محمد حسن بن ابی الحسن، تهران: مرکز نشر کتاب، 1375 ﻫ ق.، ج2، ص440.</ref> امام حسین (ع) در برابر خیمه خود شمشیر را برگرفته و سر بر زانو گذارده و به خواب رفته بود. زینب (س) که صدای همهمه اسبان و لشکریان را شنید، به خیمه امام حسین (ع) نزدیک شد و به برادرش عرض کرد: برادرم! آیا این صداها را نمیشنوی که هر آن نزدیکتر میشوند؟ امام حسین (ع) همچنان که شمشیرش را بررسی میکرد و قبضهاش را در دست میفشرد، فرمود: | ||
هم اکنون پیامبر اکرم (ص) را در خواب دیدم. به من میگفت: به سوی ما میآیی. زینب (س) از شنیدن سخن برادر سراسیمه شد و به گریه افتاد و فریاد زد: واحسینا! وای بر من! امام حسین (ع) فرمود: آرام باش خواهرم! خدا بر تو رحمت فرستد.<ref>- تاریخ طبری، ج5، ص416-417؛ الفتوح، ج5، ص175-176؛ | هم اکنون پیامبر اکرم (ص) را در خواب دیدم. به من میگفت: به سوی ما میآیی. زینب (س) از شنیدن سخن برادر سراسیمه شد و به گریه افتاد و فریاد زد: واحسینا! وای بر من! امام حسین (ع) فرمود: آرام باش خواهرم! خدا بر تو رحمت فرستد.<ref>- تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 ﻫ ق / 1962 – 1967 م.، ج5، ص416-417؛ الفتوح، ج5، ص175-176؛ ارشاد القلوب، دیلمی، ابوم محمد حسن بن ابی الحسن، تهران: مرکز نشر کتاب، 1375 ﻫ ق.، ج2، ص440.</ref> حضرت عباس (ع) از طرف امام حسین (ع) برای گفتگو با دشمنان مأمور شد. همراه با ایشان بیست نفر برگزیده شدند. آنان با سپاه عمر بن سعد سخن گفتند و علت آمدنشان را پرسیدند.<ref>- تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 ﻫ ق / 1962 – 1967 م.، ج5، ص417. </ref> گفتند: آمدهایم فرمان امیر را به شما ابلاغ کنیم یا تسلیم شوید و یا با شما خواهیم جنگید. عباس (ع) جواب سپاه را به اطلاع امام حسین (ع) رساند. امام حسین (ع) فرمود: به آنان بگو اگر موافقت میکنند امشب را به ما فرصت دهند، باشد که برای خدای خود نماز بگزاریم و با او راز و نیاز کرده و به درگاهش استغفار نماییم. خدا میداند که من تا چه اندازه، نماز گزاردن، قرآن خواندن، نیایش و استغفار را دوست میدارم. عباس پیام امام حسین (ع) را رساند و توانست یک شب را مهلت بگیرد. <ref>- وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمدهادی یوسفی غروی. ، ص195-196؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 ﻫ ق / 1962 – 1967 م.، ج5، ص418-419؛ ارشاد القلوب، دیلمی، ابوم محمد حسن بن ابی الحسن، تهران: مرکز نشر کتاب، 1375 ﻫ ق.، ج2، ص440؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، 1367 ﻫ ق. ، ج2، ص250-251.</ref> بدینگونه امام حسین (ع) شب دهم محرم را مهلت یافت تا با خدای خود به راز و نیاز بپردازد. با یاران و خانوادهاش صحبت کند و وصیت نماید و تاکتیکهای نظامی و جنگی را بررسی نمایند. | ||
8- در شب عاشورا همصدا با دیگر بنی هاشم و اصحاب امام حسین (ع)، آمادگی خود را در دفاع از آن حضرت اعلام کرد و او نخستین کسی بود که سخن گفت: ”ما نَفْعَل؟ اَنَبقی بَعدَک؟ لااَرَنا الله ذلِکَ اَبَداً“ <ref>- | 8- در شب عاشورا همصدا با دیگر بنی هاشم و اصحاب امام حسین (ع)، آمادگی خود را در دفاع از آن حضرت اعلام کرد و او نخستین کسی بود که سخن گفت: ”ما نَفْعَل؟ اَنَبقی بَعدَک؟ لااَرَنا الله ذلِکَ اَبَداً“ <ref>- ارشاد القلوب، دیلمی، ابوم محمد حسن بن ابی الحسن، تهران: مرکز نشر کتاب، 1375 ﻫ ق.، ج2، ص238؛ اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ابو علی فضل بن حسن، تحقیق سید محمد مهدی و سید حسن خرسان، تهران: انتشارات علمیه اسلامیه، 1338 ﻫ ق.، ج2، ص235؛ بحار الانوار الجامعه لدرر الائمه الاطهار (ع)، مجلسی، ملا محمد باقر، تهران: مکتبه الاسلامیه، 1362 ش.، ج44، ص394. </ref> چه کنیم؟ بعد از تو بمانیم؟ خداوند ما را در چنان حالی نبیند. سخن عباس این بود که حیات آنان وابسته به حیات امام حسین (ع) است. مگر میشود آنان پس از امامشان زنده باشند؟ زندگی پس از امام حسین (ع) برای آنان بیتفسیر و بیمعناست. او در روز عاشورا با عمل شجاعانه خویش این آمادگی را اثبات نمود. | ||
9- صبح عاشورا امام حسین (ع) قلب سپاه را به عباس سپرد و پرچم را به دست او داد. <ref>- | 9- صبح عاشورا امام حسین (ع) قلب سپاه را به عباس سپرد و پرچم را به دست او داد. <ref>- ارشاد القلوب، دیلمی، ابوم محمد حسن بن ابی الحسن، تهران: مرکز نشر کتاب، 1375 ﻫ ق.، ج2، ص260.</ref> | ||
10- هنگامی که اصحاب یا خاندان در محاصره قرار میگرفتند، او با حملهای محاصره را میشکست و آنان را نجات میداد. | 10- هنگامی که اصحاب یا خاندان در محاصره قرار میگرفتند، او با حملهای محاصره را میشکست و آنان را نجات میداد. | ||
خط ۱۲۱: | خط ۱۲۱: | ||
11- عصر عاشورا عباس به برادرانش گفت: ”اینک وارد کارزار شوید و مخلصانه در راه یاری دین خدا با دشمنان او نبرد کنید.“ <ref>- همان، ص269.</ref> | 11- عصر عاشورا عباس به برادرانش گفت: ”اینک وارد کارزار شوید و مخلصانه در راه یاری دین خدا با دشمنان او نبرد کنید.“ <ref>- همان، ص269.</ref> | ||
12- پس از شهادت همه اصحاب و خاندان و زمانی که تشنگی به حرم فشار آورد، ابوالفضل از امام حسین (ع) اذن جهاد خواست و گفت: برادر! سینهام تنگ شده و از زندگی سیر شدهام و میخواهم از این منافقان انتقام بگیرم. امام حسین (ع) فرمود: بچهها تشنهاند. با هم به طرف شط فرات برویم، شاید بتوانیم مقداری آب به خیمهها برسانیم. آنگاه به میدان برو. این سخن در موقعیتی گفته شد که صدای العطش، العطش کودکان بلند بود. امام حسین (ع) بر اسب خود سوار شد و با ابوالفضل که پیشاپیش او حرکت میکرد، به جانب فرات رهسپار شدند.<ref>- همانجا.</ref> هر دو برادر با قلبهای شکسته و پریشان و آغشته به خونِ عزیزان بر دشمن زبون حملهور شدند. عباس که مردی رشید و بلند قامت بود، با خشم صفهای دشمنان را میشکافت و با تار و مار کردن آنان، خود را به فرات رساند و از امام حسین (ع) جدا شد. لشکر پسر سعد راه را بر امام حسین (ع) گرفتند. امام حسین (ع) از روی مسناة<ref>- به معنی سیلبند و خاکریز است که جلوی آب را میگیرد و گاهی قسمتی از زمین بهطور طبیعی برجسته است و سدی خاکی در جلوی آب محسوب میشد. معمولاً عبور و مرور از روی سیلبندِ طبیعی یا مصنوعی آسانتر از عبور از دشت ناهموار است که دارای گودال یا خار و خاشاک و یا نیزار و یا باتلاق است. در کنارههای فرات احیاناً نیزار یا باتلاق وجود داشته است و گمان میرود که امام حسین (ع) برای اینکه در سر راهش به گودال یا خار و خاشاک یا نیزار و یا باتلاق برخورد نکند، از روی سیلبندی که در آنجا بود، به سوی فرات حرکت کرده است.</ref> بهطرف فرات حرکت کرد، ولی سواره نظام ابن سعد جلوی امام حسین (ع) را گرفتند. مردی از بنی دارم لشکر را مخاطب ساخته و گفت: وای بر شما! میان حسین و آب فرات حائل شوید و نگذارید به آب دسترسی پیدا کند. امام حسین (ع) رو به آسمان کرد و گفت: پروردگارا! اورا تشنه بدار. وی امام حسین (ع) را هدف تیر قرار داد و تیرش به دهان مبارک امام حسین (ع) اصابت کرد. امام حسین (ع) تیر را بیرون کشید و دستش را زیر زخم گرفت، چون از خون پر شد، آن را به طرف آسمان پاشید و فرمود: پروردگارا! از کار ناپسندی که با فرزند دختر پیامبرت انجام میدهند، به درگاه تو مینالم. خدایا شمارشان را کم کن و به پراکندگی، جانشان رابگیر!<ref>- تاریخ طبری، ج5، ص420؛ | 12- پس از شهادت همه اصحاب و خاندان و زمانی که تشنگی به حرم فشار آورد، ابوالفضل از امام حسین (ع) اذن جهاد خواست و گفت: برادر! سینهام تنگ شده و از زندگی سیر شدهام و میخواهم از این منافقان انتقام بگیرم. امام حسین (ع) فرمود: بچهها تشنهاند. با هم به طرف شط فرات برویم، شاید بتوانیم مقداری آب به خیمهها برسانیم. آنگاه به میدان برو. این سخن در موقعیتی گفته شد که صدای العطش، العطش کودکان بلند بود. امام حسین (ع) بر اسب خود سوار شد و با ابوالفضل که پیشاپیش او حرکت میکرد، به جانب فرات رهسپار شدند.<ref>- همانجا.</ref> هر دو برادر با قلبهای شکسته و پریشان و آغشته به خونِ عزیزان بر دشمن زبون حملهور شدند. عباس که مردی رشید و بلند قامت بود، با خشم صفهای دشمنان را میشکافت و با تار و مار کردن آنان، خود را به فرات رساند و از امام حسین (ع) جدا شد. لشکر پسر سعد راه را بر امام حسین (ع) گرفتند. امام حسین (ع) از روی مسناة<ref>- به معنی سیلبند و خاکریز است که جلوی آب را میگیرد و گاهی قسمتی از زمین بهطور طبیعی برجسته است و سدی خاکی در جلوی آب محسوب میشد. معمولاً عبور و مرور از روی سیلبندِ طبیعی یا مصنوعی آسانتر از عبور از دشت ناهموار است که دارای گودال یا خار و خاشاک و یا نیزار و یا باتلاق است. در کنارههای فرات احیاناً نیزار یا باتلاق وجود داشته است و گمان میرود که امام حسین (ع) برای اینکه در سر راهش به گودال یا خار و خاشاک یا نیزار و یا باتلاق برخورد نکند، از روی سیلبندی که در آنجا بود، به سوی فرات حرکت کرده است.</ref> بهطرف فرات حرکت کرد، ولی سواره نظام ابن سعد جلوی امام حسین (ع) را گرفتند. مردی از بنی دارم لشکر را مخاطب ساخته و گفت: وای بر شما! میان حسین و آب فرات حائل شوید و نگذارید به آب دسترسی پیدا کند. امام حسین (ع) رو به آسمان کرد و گفت: پروردگارا! اورا تشنه بدار. وی امام حسین (ع) را هدف تیر قرار داد و تیرش به دهان مبارک امام حسین (ع) اصابت کرد. امام حسین (ع) تیر را بیرون کشید و دستش را زیر زخم گرفت، چون از خون پر شد، آن را به طرف آسمان پاشید و فرمود: پروردگارا! از کار ناپسندی که با فرزند دختر پیامبرت انجام میدهند، به درگاه تو مینالم. خدایا شمارشان را کم کن و به پراکندگی، جانشان رابگیر!<ref>- تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 ﻫ ق / 1962 – 1967 م.، ج5، ص420؛ ارشاد القلوب، دیلمی، ابوم محمد حسن بن ابی الحسن، تهران: مرکز نشر کتاب، 1375 ﻫ ق.، ج2، ص463؛ نهایه الارب فی معرفه انساب العرب، قلقشندی، احمدبن علی، بیروت: 1405 ﻫ ق / 1984 م. ، ج7، ص194.</ref> | ||
گویند قطرهای از آن خون به زمین برنگشت. سپس امام حسین (ع) به جای خود برگشت، در حالی که به شدت تشنه بود. | گویند قطرهای از آن خون به زمین برنگشت. سپس امام حسین (ع) به جای خود برگشت، در حالی که به شدت تشنه بود. | ||
خط ۱۵۸: | خط ۱۵۸: | ||
هراس از مرگ، چهره دشمن را درهم کشیده بود، لیکن عباس در این میان خندان و متبسّم بود. | هراس از مرگ، چهره دشمن را درهم کشیده بود، لیکن عباس در این میان خندان و متبسّم بود. | ||
آثار عظمت، صلابت، شجاعت و قوت قلب از همان کودکی در چهرهاش دیده میشد.<ref>- تنقیح | آثار عظمت، صلابت، شجاعت و قوت قلب از همان کودکی در چهرهاش دیده میشد.<ref>- تنقیح المقال فی احوال الرجال، مامقانی، شیخ عبدالله، نجف: المطبعه الحیریه، 1352 ﻫ ق.، ج2، ص128؛ اعیان الشیعه، امین، سید محسن، چاپ حسن امین، بیروت: 1403 ﻫ ق.، ج7، ص429.</ref> | ||
==شهادت== | ==شهادت== | ||
عباس در بازگشت به خیمهها با سپاه دشمن که فرات را در محاصره داشتند، درگیر شد و در حملهای دست راست و سپس دست چپ او را قطع کردند و با ضربهای که بر فرقش وارد شد، از اسب به زمین افتاد و پس از جراحتهای بسیار و ضعف عجیبی که بر او عارض شده بود، به دست زید بن ورقاء حنفی و حکیم بن طفیل سِنبسی به شهادت رسید.<ref>- مقاتل الطالبیین، ص90.</ref> | عباس در بازگشت به خیمهها با سپاه دشمن که فرات را در محاصره داشتند، درگیر شد و در حملهای دست راست و سپس دست چپ او را قطع کردند و با ضربهای که بر فرقش وارد شد، از اسب به زمین افتاد و پس از جراحتهای بسیار و ضعف عجیبی که بر او عارض شده بود، به دست زید بن ورقاء حنفی و حکیم بن طفیل سِنبسی به شهادت رسید.<ref>- مقاتل الطالبیین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، ترجمۀ هاشم رسولی محلاتی، تهران: کتابفروشی صدوق. ، ص90.</ref> | ||
شهادت عباس (ع)، برای امام حسین (ع) و بازماندگان خاندان رسالت و یاران آنان فاجعه دردناکی بود. آنگاه که امام حسین (ع) از شهادت عباس آگاه گردید، ناله برآورد و جمله پرسوزی فرمود: ”اَلانَ اِنْکسَرَ ظَهْری وَ قَلَّت حِیلَتی وَ شَمَّتَ | شهادت عباس (ع)، برای امام حسین (ع) و بازماندگان خاندان رسالت و یاران آنان فاجعه دردناکی بود. آنگاه که امام حسین (ع) از شهادت عباس آگاه گردید، ناله برآورد و جمله پرسوزی فرمود: ”اَلانَ اِنْکسَرَ ظَهْری وَ قَلَّت حِیلَتی وَ شَمَّتَ بیعَدُوّی“<ref>- الفتوح، ج5، ص114؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، 1367 ﻫ ق. ، ج2، ص30.</ref> اکنون کمرم شکست و چارهام اندک و دشمنم زیاد شد. | ||
عباس در فاصلهای دورتر از خیام به شهادت رسید. <ref>- | عباس در فاصلهای دورتر از خیام به شهادت رسید. <ref>- اللهوف فی قتلی الطفوف (مقتل الحسین)، ابن طاووس، علی بن موسی بن محمد، نجف: مکتبه الحیدریه، 1385 ﻫ ق. ، ص48.</ref> او در هنگام شهادت برادرش را صدا زد. امام حسین (ع) بر بالین او حضور یافت و او را در حالی که هنوز جانی در بدن داشت، در آغوش گرفت و فرمود: برادرم خداوند بالاترین پاداشها را به تو عنایت فرماید. به راستی تو در راه خدا جهاد کردی و حق جهاد را به خوبی به جای آوردی. آنگاه در شهادت برادرش بسیار گریست. | ||
در همین مقام است که شاعر میگوید: <ref>- | در همین مقام است که شاعر میگوید: <ref>- اللهوف فی قتلی الطفوف (مقتل الحسین)، ابن طاووس، علی بن موسی بن محمد، نجف: مکتبه الحیدریه، 1385 ﻫ ق. ، ص48؛ ادب الحسین و حماسته، صابری همدانی، احمد، قم: چاپخانه پیروز، 1395 ﻫ ق.، ص37.</ref> | ||
{{شعر}} | {{شعر}} | ||
خط ۲۲۰: | خط ۲۲۰: | ||
پس ای پروردگار من آنان را در آتش سوزان بیفکن! | پس ای پروردگار من آنان را در آتش سوزان بیفکن! | ||
امام حسین (ع) چون دیگر هیچ یاوری نداشت، برایش ممکن نبود که پیکر برادر را نزد سایر شهدا بیاورد، از اینرو پیکر پاکش در همان نقطهای که به شهادت رسید، بر زمین باقی ماند.<ref>- الامامه و السیاسه، ج2، ص257؛ | امام حسین (ع) چون دیگر هیچ یاوری نداشت، برایش ممکن نبود که پیکر برادر را نزد سایر شهدا بیاورد، از اینرو پیکر پاکش در همان نقطهای که به شهادت رسید، بر زمین باقی ماند.<ref>- الامامه و السیاسه، ابن قتیبه الدینوری، ابو محمد عبدالله بن مسلم، چاپ طه محمد الزینی، بیروت: دارالمعرفه.، ج2، ص257؛ ارشاد القلوب، دیلمی، ابوم محمد حسن بن ابی الحسن، تهران: مرکز نشر کتاب، 1375 ﻫ ق.، ج2، ص464؛ اللهوف فی قتلی الطفوف (مقتل الحسین)، ابن طاووس، علی بن موسی بن محمد، نجف: مکتبه الحیدریه، 1385 ﻫ ق. ، ص48؛ بحار الانوار الجامعه لدرر الائمه الاطهار (ع)، مجلسی، ملا محمد باقر، تهران: مکتبه الاسلامیه، 1362 ش.، ج45، ص401؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، 1367 ﻫ ق. ، ج2، ص30.</ref> | ||
بدن عباس (ع) در کنار علقمه به خاک سپرده شد و برای محل قطع شدن دو دست آن بزرگوار دو مقام به نام ”کفالعباس“ قرار داده شده است. اما سرش را به دمشق برده و در آنجا به خاک سپرده شد. بنابراین مزارات عباس، چهار مزار است: مزار و محل دفن جنازه او، مزار مقام دست راست و دست چپ که در نزدیکی آرامگاه حضرت عباس قرار دارد و مزاری در دمشق به نام ”باب الصغیر“ که گفته میشود محل دفن سرهای شهدای کربلا است. | بدن عباس (ع) در کنار علقمه به خاک سپرده شد و برای محل قطع شدن دو دست آن بزرگوار دو مقام به نام ”کفالعباس“ قرار داده شده است. اما سرش را به دمشق برده و در آنجا به خاک سپرده شد. بنابراین مزارات عباس، چهار مزار است: مزار و محل دفن جنازه او، مزار مقام دست راست و دست چپ که در نزدیکی آرامگاه حضرت عباس قرار دارد و مزاری در دمشق به نام ”باب الصغیر“ که گفته میشود محل دفن سرهای شهدای کربلا است. | ||
خط ۲۳۵: | خط ۲۳۵: | ||
حضرت عباس در لسان ائمه ستوده شده است: | حضرت عباس در لسان ائمه ستوده شده است: | ||
امام سجاد (ع) فرمودند: خداوند عمویم عباس را رحمت کند که از خودگذشتگی کرد و نیک از عهده آزمایش برآمد. خود را فدای برادر کرد تا آنکه دستانش بریده شد. پس خداوند به جای آنها چون جعفر طیار دو بال عطا کرد تا بدانها با ملائک در بهشت پرواز کند. او را در نزد خداوند منزلتی است که همه شهدا در روز قیامت بر او غبطه میخورند. <ref>- | امام سجاد (ع) فرمودند: خداوند عمویم عباس را رحمت کند که از خودگذشتگی کرد و نیک از عهده آزمایش برآمد. خود را فدای برادر کرد تا آنکه دستانش بریده شد. پس خداوند به جای آنها چون جعفر طیار دو بال عطا کرد تا بدانها با ملائک در بهشت پرواز کند. او را در نزد خداوند منزلتی است که همه شهدا در روز قیامت بر او غبطه میخورند. <ref>- امالی، صدوق (ابن بابویه)، ابوجعفر محمد بن علی، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بیروت: 1990 م. صدوق، مجلس 70، حدیث 10.</ref> | ||
امام جعفر صادق (ع) فرمودند: عمویم عباس بینش و بصیرتی تیز، دقیق و نافذ، ایمانی محکم و استوار داشت. همراه برادرش امام حسین (ع) جهاد کرد و به خوبی از عهده آزمایش بیرون آمد و شهید از دنیا رفت.<ref>- تنقیح | امام جعفر صادق (ع) فرمودند: عمویم عباس بینش و بصیرتی تیز، دقیق و نافذ، ایمانی محکم و استوار داشت. همراه برادرش امام حسین (ع) جهاد کرد و به خوبی از عهده آزمایش بیرون آمد و شهید از دنیا رفت.<ref>- تنقیح المقال فی احوال الرجال، مامقانی، شیخ عبدالله، نجف: المطبعه الحیریه، 1352 ﻫ ق.، ج2، ص128؛ اعیان الشیعه، امین، سید محسن، چاپ حسن امین، بیروت: 1403 ﻫ ق.، ج7، ص430. </ref> | ||
امام هادی (ع) فرمودند: سلام بر اباالفضل العباس فرزند امیرالمؤمنین علی (ع) که با کمال مواسات و ایثار و برادری، جانش را نثار برادرش حسین کرد. دنیا را وسیله آخرت قرار داد. خود را فداکارانه فدای برادر نمود. نگاهبان دین و سپاه امام حسین (ع) بود. تلاش بسیار برای آبرسانی به سوی لبتشنگان نمود و دو دستش در راه خداوند قطع شد. <ref>- بحار | امام هادی (ع) فرمودند: سلام بر اباالفضل العباس فرزند امیرالمؤمنین علی (ع) که با کمال مواسات و ایثار و برادری، جانش را نثار برادرش حسین کرد. دنیا را وسیله آخرت قرار داد. خود را فداکارانه فدای برادر نمود. نگاهبان دین و سپاه امام حسین (ع) بود. تلاش بسیار برای آبرسانی به سوی لبتشنگان نمود و دو دستش در راه خداوند قطع شد. <ref>- بحار الانوار الجامعه لدرر الائمه الاطهار (ع)، مجلسی، ملا محمد باقر، تهران: مکتبه الاسلامیه، 1362 ش.، ج45، ص66.</ref> | ||
صاحب الزمان حضرت حجت (عج) فرمودند: سلام بر اباالفضل، عباس بن علی بن ابی طالب (ع)، همدرد بزرگ برادر که جانش را فدای او ساخت و از دیروز، بهره فردایش را برگزید. آنکه فدایی برادر بود و از او حفاظت کرد و برای رساندن آب به او کوشید و دستانش قطع گشت.<ref>- زندگی ابوالفضل العباس (ع)، ص49 به نقل از المزار محمد بن مشهدی.</ref> | صاحب الزمان حضرت حجت (عج) فرمودند: سلام بر اباالفضل، عباس بن علی بن ابی طالب (ع)، همدرد بزرگ برادر که جانش را فدای او ساخت و از دیروز، بهره فردایش را برگزید. آنکه فدایی برادر بود و از او حفاظت کرد و برای رساندن آب به او کوشید و دستانش قطع گشت.<ref>- زندگی ابوالفضل العباس (ع)، ص49 به نقل از المزار محمد بن مشهدی.</ref> | ||
در زیارت رجبیه از او نام برده شده است و در زیارت ناحیه مقدسه به وی چنین سلام داده شده است: ”السَّلامُ عَلَی أبی الفَضلِ العَبّاسِ بنِ اَمیرِ المُؤمِنینَ المُواسی أخاهُ بِنَفسِهِ الاخِذِ لِغَدِهِ مِن أمسِهِ الفادی لَهُ الواقی السّاعی اِلَیهِ بِمائِهِ المَقطوعَةِ یداهُ لَعَنَ اللهُ قاتِلَهُ یزیدَ بنَ وَقادٍ الرقّادَ الحَیتِی وَ حَکیمَ بنَ الطُّفَیلِ الطّائِی“ سلام بر عباس بن امیرالمؤمنین، که با جان خویش برادرش را یاری میکرد و به خاطر او از خود میگذشت. برای برادرش نگهبان و سرباز فداکاری بود. با اینکه خود تشنه بود، آبی را که داشت تلاش کرد تا به حسین (ع) برساند. آنکه دو دستش بریده شد. | در زیارت رجبیه از او نام برده شده است و در زیارت ناحیه مقدسه به وی چنین سلام داده شده است: ”السَّلامُ عَلَی أبی الفَضلِ العَبّاسِ بنِ اَمیرِ المُؤمِنینَ المُواسی أخاهُ بِنَفسِهِ الاخِذِ لِغَدِهِ مِن أمسِهِ الفادی لَهُ الواقی السّاعی اِلَیهِ بِمائِهِ المَقطوعَةِ یداهُ لَعَنَ اللهُ قاتِلَهُ یزیدَ بنَ وَقادٍ الرقّادَ الحَیتِی وَ حَکیمَ بنَ الطُّفَیلِ الطّائِی“ سلام بر عباس بن امیرالمؤمنین، که با جان خویش برادرش را یاری میکرد و به خاطر او از خود میگذشت. برای برادرش نگهبان و سرباز فداکاری بود. با اینکه خود تشنه بود، آبی را که داشت تلاش کرد تا به حسین (ع) برساند. آنکه دو دستش بریده شد. | ||
خداوند قاتلان او، یزید بن رقاد (وقاد) حیتی و حکیم بن طفیل طائی را لعنت کند.<ref>- برای تفصیل بیشتر درباره زندگی ابوالفضل العباس (ع) ر.ک : | خداوند قاتلان او، یزید بن رقاد (وقاد) حیتی و حکیم بن طفیل طائی را لعنت کند.<ref>- برای تفصیل بیشتر درباره زندگی ابوالفضل العباس (ع) ر.ک : وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمدهادی یوسفی غروی. ، ص195-196؛ الامامه و السیاسه، ابن قتیبه الدینوری، ابو محمد عبدالله بن مسلم، چاپ طه محمد الزینی، بیروت: دارالمعرفه.، ج2، ص257؛ الاخبار الطول، دینوری، ابو حنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره : 1960 م.، ص255-257؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی، احمد بن محمد، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: 1996 – 2000 م.، ج3، ص184؛ اللهوف فی قتلی الطفوف (مقتل الحسین)، ابن طاووس، علی بن موسی بن محمد، نجف: مکتبه الحیدریه، 1385 ﻫ ق. ، ص48؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 ﻫ ق / 1962 – 1967 م.، ج5، ص412،418-419؛ ارشاد القلوب، دیلمی، ابوم محمد حسن بن ابی الحسن، تهران: مرکز نشر کتاب، 1375 ﻫ ق.، ج2، ص238؛ اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ابو علی فضل بن حسن، تحقیق سید محمد مهدی و سید حسن خرسان، تهران: انتشارات علمیه اسلامیه، 1338 ﻫ ق.، ج2، ص235؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، 1367 ﻫ ق. ، ج2، ص53،34؛ نهایه الارب فی معرفه انساب العرب، قلقشندی، احمدبن علی، بیروت: 1405 ﻫ ق / 1984 م. ، ج7، ص194؛ مقاتل الطالبیین، اصفهانی، ابوالفرج علی بن حسین، ترجمۀ هاشم رسولی محلاتی، تهران: کتابفروشی صدوق. ، ص90؛ اعلام الوری باعلام الهدی، طبرسی، ابو علی فضل بن حسن، تحقیق سید محمد مهدی و سید حسن خرسان، تهران: انتشارات علمیه اسلامیه، 1338 ﻫ ق.، ج2، ص324؛الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبة اتراث، بیروت: 1385- 1386 ه ق.، ج4، ص92؛ تذکره الخواص فی خصائص الائمه، سبط ابن جوزی، ابوالفرج عبدالرحمن، مکتبه النینوی الحدیثه.، ص249؛ جمهره النسب، ابن کلبی، چاپ ناجی حسن، بیروت: 1407 ﻫ ق / 1986 م.، ص31؛ البدایه و النهایه، ابن کثیر الدمشقی، عماد الدین اسماعیل بن عمر، قاهره: 1932 م.، ج8، ص187-189؛ مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب مازندرانی، ابوجعفر رشیدالدین محمدبن علی، قم: انتشارات علامه. آل ابیطالب، ج4، ص108،122؛ رجال طوسی، شیخ طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن، به کوشش محمد صادق آل بحر العلوم، نجف: 1381 ﻫ ق.، ص102؛ اعیان الشیعه، امین، سید محسن، چاپ حسن امین، بیروت: 1403 ﻫ ق.، ج4، ص129؛ سیر اعلام النبلاء، ذهبی، محمدبن احمد، چاپ شعیب آرنؤوط و دیگران، بیروت: 1401-1409 ه ق/ 1981-1988 م.، ج3، ص320؛ وسیله الدارین فی انصار الحسین (ع)، محمد مهدی شمس الدین، ترجمه سید ناصر هاشم زاده، تهران: شرکت چاپ و نشر بین الملل، 1387 ش.، موسوی زنجانی، بیروت: مؤسسه اعلمی، 1402 ﻫ ق. ، ص49؛ منتهی الآمال، قمی، شیخ عباس، تهران: انتشارات فراروی، 1381 ش. ، ص410-411،460،442،418،462-465،482؛ الحدائق الوردیه، محلی شهید، حمیدالدین احمد بن محمد علی، دمشق: دار اسامه.، ج1، ص120؛ بحار الانوار الجامعه لدرر الائمه الاطهار (ع)، مجلسی، ملا محمد باقر، تهران: مکتبه الاسلامیه، 1362 ش.، ج44، ص391، ج45، ص39-42، 66-68؛ نفس المهموم، ص318؛ 5. ابصار العین فی انصار الحسین (ع)، محمد مهدی شمس الدین، ترجمه سید ناصر هاشم زاده، تهران: شرکت چاپ و نشر بین الملل، 1387 ش. (ع)، سماوی، محمد بن طاهر، تحقیق محمد جعفر طبنسی، مرکز الدراسات الاسلامیه لحرس الثوره.، ص 75-78؛ انصار الحسین (ع)، محمد مهدی شمس الدین، ترجمه سید ناصر هاشم زاده، تهران: شرکت چاپ و نشر بین الملل، 1387 ش.، ص149؛ تنقیح المقال فی احوال الرجال، مامقانی، شیخ عبدالله، نجف: المطبعه الحیریه، 1352 ﻫ ق.، ج2، ص128؛نقد الرجال، حسینی تفرشی، میرمصطفی بن حسین، تهران: 1318 ش. ، ص179؛ اعیان الشیعه، امین، سید محسن، چاپ حسن امین، بیروت: 1403 ﻫ ق.، ج7، ص430؛</ref> | ||
با شهادت عباس (ع) آخرین سرباز امام حسین (ع) از ایشان جدا گشت. | با شهادت عباس (ع) آخرین سرباز امام حسین (ع) از ایشان جدا گشت. |
ویرایش