۵۵۵
ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۳۵: | خط ۳۵: | ||
ضحاک بن عبدالله گوید: در آن هنگام که اباعبدالله (ع) به تلاوت قرآن مشغول بود، گروهی از لشکریان عمر بن سعد، برای اطلاع از احوال امام حسین (ع) و یاران او به سوی خیمهها آمدند. امام حسین (ع) مشغول تلاوت این آیهبود: ”وَ لا یحْسَبَنَّ الَّذینَ کفَروا اَنَمّا نُمْلی لَهُمْ خَیرٌ لاَِنْفُسِهِمْ اِنَّما نُمْلی لَهُمْ لِیزْدادُوا اِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ. ما کانَ اللهُ لِیذَرَ الْمُؤمِنینَ عَلی ما اَنْتُمْ عَلَیهِ حَتّی یمیزَ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیب“ِ <ref>قرآن مجید، سوره آل عمران، آیات178-179.</ref> مردمان کافر پندارند مهلت ما به ایشان برای آنان خیر است، بلکه مهلت دادهایم تا گناهانشان زیادتر شود و به عذاب دردناک مبتلا شوند. خدای متعال، بندگان مؤمن را به وضعی که شما هستید، وا نمیگذارد، مگر برای اینکه بد از خوب نمودار شود. یکی از آنان که ابو حریث عبدالله بن سُمیر سبیعی بود، گفت به خدای کعبه، ما پاکان هستیم که از شما جدا شدهایم و شما ناپاکان. اما بُرَیر گفت: ای بدکار! خداوند تو را از جمله پاکان قرار داده است؟ چون عبدالله، بُرَیر را شناخت به او ناسزا گفت و همراه گشتیهای پسر سعد برگشت. <ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 ﻫ ق / 1962 – 1967 م.، ج5، ص424؛ ارشاد القلوب، دیلمی، ابوم محمد حسن بن ابی الحسن، تهران: مرکز نشر کتاب، 1375 ﻫ ق.، ص446؛ البدایه و النهایه، ابن کثیر الدمشقی، عماد الدین اسماعیل بن عمر، قاهره: 1932 م.،ج8، ص177-178.</ref> | ضحاک بن عبدالله گوید: در آن هنگام که اباعبدالله (ع) به تلاوت قرآن مشغول بود، گروهی از لشکریان عمر بن سعد، برای اطلاع از احوال امام حسین (ع) و یاران او به سوی خیمهها آمدند. امام حسین (ع) مشغول تلاوت این آیهبود: ”وَ لا یحْسَبَنَّ الَّذینَ کفَروا اَنَمّا نُمْلی لَهُمْ خَیرٌ لاَِنْفُسِهِمْ اِنَّما نُمْلی لَهُمْ لِیزْدادُوا اِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ. ما کانَ اللهُ لِیذَرَ الْمُؤمِنینَ عَلی ما اَنْتُمْ عَلَیهِ حَتّی یمیزَ الْخَبیثَ مِنَ الطَّیب“ِ <ref>قرآن مجید، سوره آل عمران، آیات178-179.</ref> مردمان کافر پندارند مهلت ما به ایشان برای آنان خیر است، بلکه مهلت دادهایم تا گناهانشان زیادتر شود و به عذاب دردناک مبتلا شوند. خدای متعال، بندگان مؤمن را به وضعی که شما هستید، وا نمیگذارد، مگر برای اینکه بد از خوب نمودار شود. یکی از آنان که ابو حریث عبدالله بن سُمیر سبیعی بود، گفت به خدای کعبه، ما پاکان هستیم که از شما جدا شدهایم و شما ناپاکان. اما بُرَیر گفت: ای بدکار! خداوند تو را از جمله پاکان قرار داده است؟ چون عبدالله، بُرَیر را شناخت به او ناسزا گفت و همراه گشتیهای پسر سعد برگشت. <ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 ﻫ ق / 1962 – 1967 م.، ج5، ص424؛ ارشاد القلوب، دیلمی، ابوم محمد حسن بن ابی الحسن، تهران: مرکز نشر کتاب، 1375 ﻫ ق.، ص446؛ البدایه و النهایه، ابن کثیر الدمشقی، عماد الدین اسماعیل بن عمر، قاهره: 1932 م.،ج8، ص177-178.</ref> | ||
===صبح عاشورا=== | ===صبح عاشورا=== | ||
صبح عاشورا امام حسین (ع)، پس از نماز صبح اصحابش را به تقوای الهی و صبر بر جهاد دعوت کرد. هنگامی که دو سپاه برابر هم قرار گرفتند، امام حسین (ع) از بُرَیر خواست تا با دشمن سخن بگوید و با آنان احتجاج کند. بریر خطاب به کوفیان گفت: اکنون نسل محمد (ص) در میان شماست. اینان ذرّیه، عترت، دختران و حرم پیامبرند. از آنان چه میخواهید؟ گفتند: تسلیم شدن بر حکم ابن زیاد. بُرَیر گفت: آیا نمیپذیرید به همانجا که آمدهاند، باز گردند؟ آیا فراموش کردهاید که با نامههای شما به اینجا آمدهاند؟ آیا از آبی که یهود و نصار و مجوس بهره میبرند، آنان را منع میکنید؟ با ذرّیه پیامبرتان بد رفتار میکنید. خداوند روز قیامت شما را سیراب نکند. <ref>الفتوح، ج5، ص99.</ref> هنگامی که یسار غلام آزاد شده زیاد به میدان آمد و هماورد خواست، عبدالله بن عُمَیر کلبی به جنگ او آمد. یسار گفت: من تو را نمیشناسم، زهیر یا حبیب و یا بُرَیر که از زمامداراناند، به جنگ من آیند. <ref>الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبة اتراث، بیروت: 1385- 1386 ه ق.، ج4، ص65؛ نهایة الارب، ج20، ص446.</ref> اما امام حسین (ع) به آنان اجازه نداد و یسار نیز به دست عبدالله کشته شد. <ref>ارشاد القلوب، دیلمی، ابوم محمد حسن بن ابی الحسن، تهران: مرکز نشر کتاب، 1375 ﻫ ق.، ص454.</ref> بُرَیر قبل از ظهر عاشورا و پس از اجازه از امام حسین (ع) به میدان شتافت و درحالی که رجز میخواند، به دشمن حمله کرد: <ref>بحار الانوار، ج45، ص15؛ لواعج الاشجان، امین، سیدمحسن، ترجمه ناصر پاکپرور. تهران: واحد تحقیقات اسلامی بنیاد بعثت، 1366 ش. ، ص276-277.</ref> | صبح عاشورا امام حسین (ع)، پس از نماز صبح اصحابش را به تقوای الهی و صبر بر جهاد دعوت کرد. هنگامی که دو سپاه برابر هم قرار گرفتند، امام حسین (ع) از بُرَیر خواست تا با دشمن سخن بگوید و با آنان احتجاج کند. بریر خطاب به کوفیان گفت: اکنون نسل محمد (ص) در میان شماست. اینان ذرّیه، عترت، دختران و حرم پیامبرند. از آنان چه میخواهید؟ گفتند: تسلیم شدن بر حکم ابن زیاد. بُرَیر گفت: آیا نمیپذیرید به همانجا که آمدهاند، باز گردند؟ آیا فراموش کردهاید که با نامههای شما به اینجا آمدهاند؟ آیا از آبی که یهود و نصار و مجوس بهره میبرند، آنان را منع میکنید؟ با ذرّیه پیامبرتان بد رفتار میکنید. خداوند روز قیامت شما را سیراب نکند. <ref>الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدرآباد دکن: 1395 ه ق/ 1975 م.، ج5، ص99.</ref> هنگامی که یسار غلام آزاد شده زیاد به میدان آمد و هماورد خواست، عبدالله بن عُمَیر کلبی به جنگ او آمد. یسار گفت: من تو را نمیشناسم، زهیر یا حبیب و یا بُرَیر که از زمامداراناند، به جنگ من آیند. <ref>الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبة اتراث، بیروت: 1385- 1386 ه ق.، ج4، ص65؛ نهایة الارب، ج20، ص446.</ref> اما امام حسین (ع) به آنان اجازه نداد و یسار نیز به دست عبدالله کشته شد. <ref>ارشاد القلوب، دیلمی، ابوم محمد حسن بن ابی الحسن، تهران: مرکز نشر کتاب، 1375 ﻫ ق.، ص454.</ref> بُرَیر قبل از ظهر عاشورا و پس از اجازه از امام حسین (ع) به میدان شتافت و درحالی که رجز میخواند، به دشمن حمله کرد: <ref>بحار الانوار، ج45، ص15؛ لواعج الاشجان، امین، سیدمحسن، ترجمه ناصر پاکپرور. تهران: واحد تحقیقات اسلامی بنیاد بعثت، 1366 ش. ، ص276-277.</ref> | ||
===رجزخوانی=== | ===رجزخوانی=== | ||
{{شعر}} | {{شعر}} |
ویرایش