۶٬۰۷۷
ویرایش
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
جزبدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۲۷: | خط ۲۷: | ||
===معنای واژه شمر=== | ===معنای واژه شمر=== | ||
در کتابهای لغت نام او به صورت شَمِر آمده، اما در نزد عامه مردم به شِمر معروف است. گفته میشود شمر واژهای عبری است و اصل آن شامر به معنی سامر (افسانهسرای، هم صحبت در شبنشینی) است.<ref>- وقعة الطف، ص124، پاورقی3.</ref> کُنیه شمر را ابوسابغه نوشتهاند.<ref>- الطبقات الکبری، ج6، ص46-47؛ الوافی بالوفیات، ج16، ص180؛ میزان الاعتدال، ج2، ص280.</ref> | در کتابهای لغت نام او به صورت شَمِر آمده، اما در نزد عامه مردم به شِمر معروف است. گفته میشود شمر واژهای عبری است و اصل آن شامر به معنی سامر (افسانهسرای، هم صحبت در شبنشینی) است.<ref>- وقعة الطف، ص124، پاورقی3.</ref> کُنیه شمر را ابوسابغه نوشتهاند.<ref>- الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دارصادر، 1405 قمری.، ج6، ص46-47؛ الوافی بالوفیات، ج16، ص180؛ میزان الاعتدال، ج2، ص280.</ref> | ||
===پدر=== | ===پدر=== | ||
پدرش ذوالجوشن، شُرَحبیل بن اَعوَر بن عمرو نام داشت.<ref>- الطبقات الکبری، ج6، ص46.</ref>درباره سبب نامگذاری او به ذوالجوشن گفته شده است که وی نخستین مرد عرب بود که زره بر تن کرد و این زره را پادشاه ایران به وی داده بود، یا از آنرو که سینهاش برآمده بود.<ref>- ترتیب القاموس المحیط، ذیل جشن.</ref> به قولی نیز نام او جَوشَن بن ربیعه بود.<ref>- الطبقات الکبری، ج6، ص46؛ تاریخ دمشق، ج23، ص186.</ref> ذوالجوشن به خواسته پیامبر (ص) در اسلام آوردن وقعی ننهاد، اما پس از فتح مکه که متوجه پیروزی مسلمانان بر مشرکان شد، اسلام آورد.<ref>- الطبقات الکبری، ج6، ص46-47؛ تاریخ دمشق، ج23، ص187-188.</ref> | پدرش ذوالجوشن، شُرَحبیل بن اَعوَر بن عمرو نام داشت.<ref>- الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دارصادر، 1405 قمری.، ج6، ص46.</ref>درباره سبب نامگذاری او به ذوالجوشن گفته شده است که وی نخستین مرد عرب بود که زره بر تن کرد و این زره را پادشاه ایران به وی داده بود، یا از آنرو که سینهاش برآمده بود.<ref>- ترتیب القاموس المحیط، ذیل جشن.</ref> به قولی نیز نام او جَوشَن بن ربیعه بود.<ref>- الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دارصادر، 1405 قمری.، ج6، ص46؛ تاریخ دمشق، ج23، ص186.</ref> ذوالجوشن به خواسته پیامبر (ص) در اسلام آوردن وقعی ننهاد، اما پس از فتح مکه که متوجه پیروزی مسلمانان بر مشرکان شد، اسلام آورد.<ref>- الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دارصادر، 1405 قمری.، ج6، ص46-47؛ تاریخ دمشق، ج23، ص187-188.</ref> | ||
===مادر=== | ===مادر=== | ||
از مادر شمر نیز به پلیدی یاد میکنند تا جایی که گویند وی هنگام جابجایی گوسفندانش از جایی به جای دیگر، دامنش به گناه آلوده گشت و فرزندش شمر از راه نامشروع به دنیا آمد.<ref>- منتهی الآمال، ج1، ص714 به نقل از مثالب العرب هشام کلبی.</ref> امام حسین (ع) نیز در واقعه کربلا او را پسر زن بزچران خطاب کرده است.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص487؛ ارشاد، ج2، ص96.</ref> | از مادر شمر نیز به پلیدی یاد میکنند تا جایی که گویند وی هنگام جابجایی گوسفندانش از جایی به جای دیگر، دامنش به گناه آلوده گشت و فرزندش شمر از راه نامشروع به دنیا آمد.<ref>- منتهی الآمال، ج1، ص714 به نقل از مثالب العرب هشام کلبی.</ref> امام حسین (ع) نیز در واقعه کربلا او را پسر زن بزچران خطاب کرده است.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص487؛ ارشاد، ج2، ص96.</ref> | ||
خط ۵۵: | خط ۵۵: | ||
===نامه تهدیدآمیز عبیدالله بن زیاد به عمر بن سعد=== | ===نامه تهدیدآمیز عبیدالله بن زیاد به عمر بن سعد=== | ||
باید او و یارانش تسلیم بی قید و شرط تو گردند. آنگاه در مورد مجازات و یا بخشش آن خود تصمیم خواهی گرفت. به من خبر رسیده که حسین و پسر عمر بن سعد تمام شب را میان دو لشکر مینشینند و سخن میگویند. سخنان این عنصر فاسد چون با طبیعت تجاوزکار پسر مرجانه موافق بود، در وی اثر کرد و بی درنگ گفت: این نظر صحیح است و نامهای نوشت و به دست شمر داد و گفت: به نزد عمر بن سعد برو و به او بگو که هر چه زودتر باید حسین و یارانش را به فرمان من درآوری! اگر پذیرفتند ایشان را نزد من بفرست و اگر از حکم من سر باز زدند، بیدرنگ با آنان نبرد کن. حال اگر عمر بن سعد دستور مرا پذیرفت، تو به فرمان او درآی و در غیر این صورت تو خود فرمانروای لشکر خواهی شد. در نامهای هم به عمر بن سعد دستور داد در صورت امتناع از بیعت به نام یزید، با امام بجنگد و نوشت که اگر دستور ما را اجرا میکنی، به تو پاداش شنونده و فرمانبردار خواهیم داد و اگر از اجرای آن خودداری کنی، از شغل و لشکر کناره بگیر و آن را به شمر واگذار کن که ما دستور خود را به او دادهایم.<ref>- ر.ک : وقعة الطف، ص187-188؛ الطبقات الکبری، ج5، ص97-98؛ انساب الاشراف، ج2، ص480، 482-483؛ الاخبار الطوال، ص253-255؛ تاریخ طبری، ج5، ص413-414؛ ارشاد، ج2، ص87-89؛ تاریخ الاسلام، حوادث و وفیات 61-80 هجری، ص183؛ البدایه و النهایه، ج8، ص175. </ref> | باید او و یارانش تسلیم بی قید و شرط تو گردند. آنگاه در مورد مجازات و یا بخشش آن خود تصمیم خواهی گرفت. به من خبر رسیده که حسین و پسر عمر بن سعد تمام شب را میان دو لشکر مینشینند و سخن میگویند. سخنان این عنصر فاسد چون با طبیعت تجاوزکار پسر مرجانه موافق بود، در وی اثر کرد و بی درنگ گفت: این نظر صحیح است و نامهای نوشت و به دست شمر داد و گفت: به نزد عمر بن سعد برو و به او بگو که هر چه زودتر باید حسین و یارانش را به فرمان من درآوری! اگر پذیرفتند ایشان را نزد من بفرست و اگر از حکم من سر باز زدند، بیدرنگ با آنان نبرد کن. حال اگر عمر بن سعد دستور مرا پذیرفت، تو به فرمان او درآی و در غیر این صورت تو خود فرمانروای لشکر خواهی شد. در نامهای هم به عمر بن سعد دستور داد در صورت امتناع از بیعت به نام یزید، با امام بجنگد و نوشت که اگر دستور ما را اجرا میکنی، به تو پاداش شنونده و فرمانبردار خواهیم داد و اگر از اجرای آن خودداری کنی، از شغل و لشکر کناره بگیر و آن را به شمر واگذار کن که ما دستور خود را به او دادهایم.<ref>- ر.ک : وقعة الطف، ص187-188؛ الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دارصادر، 1405 قمری.، ج5، ص97-98؛ انساب الاشراف، ج2، ص480، 482-483؛ الاخبار الطوال، ص253-255؛ تاریخ طبری، ج5، ص413-414؛ ارشاد، ج2، ص87-89؛ تاریخ الاسلام، حوادث و وفیات 61-80 هجری، ص183؛ البدایه و النهایه، ج8، ص175. </ref> | ||
===ورود شمر به کربلا=== | ===ورود شمر به کربلا=== | ||
خط ۷۹: | خط ۷۹: | ||
===حمله شمر به خیمه امام حسین (ع)=== | ===حمله شمر به خیمه امام حسین (ع)=== | ||
با شهید شدن بسیاری از اصحاب امام حسین (ع)، دشمنان به سوی خیمههای آن حضرت حمله بردند. شمر نیزه خویش را در خیمه امام حسین (ع) فرو برد و فریاد زد آتش بیاورید تا این خیمه را با اهلش بسوزانم. امام او را نفرین کرد که: ای شمر خداوند تو را به آتش بسوزاند. کار وی آن چنان وقیحانه بود که دوستش شبث بن ربعی نیز او را سرزنش نمود و به او گفت که ترساننده زنان شدهای.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص493؛ تاریخ طبری، ج5، ص438؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص69؛ البدایه و النهایه، ج8، ص181. </ref> | با شهید شدن بسیاری از اصحاب امام حسین (ع)، دشمنان به سوی خیمههای آن حضرت حمله بردند. شمر نیزه خویش را در خیمه امام حسین (ع) فرو برد و فریاد زد آتش بیاورید تا این خیمه را با اهلش بسوزانم. امام او را نفرین کرد که: ای شمر خداوند تو را به آتش بسوزاند. کار وی آن چنان وقیحانه بود که دوستش شبث بن ربعی نیز او را سرزنش نمود و به او گفت که ترساننده زنان شدهای.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص493؛ تاریخ طبری، ج5، ص438؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص69؛ البدایه و النهایه، ج8، ص181. </ref> | ||
یک بار دیگر در عصر عاشورا و قبل از شهادت امام حسین (ع)، شمر قصد داشت به خیمه و خرگاه امام که بار و بنه و خاندانش در آن بودند، حمله کند. او فریاد زد بین حسین و خیمهها حائل شوید و به خیمهها حمله برید. روح بزرگ و آزاده امام هرگز اجازه نمیداد تا موقعی که زنده است به فرزندان و زنان و افراد خاندانش آسیبی وارد شود، پس با فریادی رسا خصم را مورد خطاب قرار داد: ”وَیحَکم یا شیعَةَ آلِ اَبی سُفْیانَ! اِنْ لَمْ یکنْ لَکمْ دینٌ وَ کنْتُمْ لا تَخافوُنَ یوْمَ الْمَعادَ فَکوُنوُا اَحْراراً فی دُنْیاکمْ هذِه ِوَارْجِعوُا اِلی اَحْسابِکمْ اِنْ کنْتُمْ عَرَباً کما تَزْعُموُن“ وای بر شما ای پیروان خاندان ابوسفیان! اگر دین ندارید و از معاد نمیهراسید، در دنیای خود آزاده باشید و اگر شما چنانچه میپندارید عربید، به آیین نژادی خود رفتار کنید. شمر خجالت زده بازگشت.<ref>- الطبقات الکبری، ج5، ص101؛ انساب الاشراف، ج2، ص499؛ تاریخ طبری، ج5، ص450؛ البدایه و النهایه، ج8، ص187؛ مقاتل الطالبیین، ص118. </ref> | یک بار دیگر در عصر عاشورا و قبل از شهادت امام حسین (ع)، شمر قصد داشت به خیمه و خرگاه امام که بار و بنه و خاندانش در آن بودند، حمله کند. او فریاد زد بین حسین و خیمهها حائل شوید و به خیمهها حمله برید. روح بزرگ و آزاده امام هرگز اجازه نمیداد تا موقعی که زنده است به فرزندان و زنان و افراد خاندانش آسیبی وارد شود، پس با فریادی رسا خصم را مورد خطاب قرار داد: ”وَیحَکم یا شیعَةَ آلِ اَبی سُفْیانَ! اِنْ لَمْ یکنْ لَکمْ دینٌ وَ کنْتُمْ لا تَخافوُنَ یوْمَ الْمَعادَ فَکوُنوُا اَحْراراً فی دُنْیاکمْ هذِه ِوَارْجِعوُا اِلی اَحْسابِکمْ اِنْ کنْتُمْ عَرَباً کما تَزْعُموُن“ وای بر شما ای پیروان خاندان ابوسفیان! اگر دین ندارید و از معاد نمیهراسید، در دنیای خود آزاده باشید و اگر شما چنانچه میپندارید عربید، به آیین نژادی خود رفتار کنید. شمر خجالت زده بازگشت.<ref>- الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دارصادر، 1405 قمری.، ج5، ص101؛ انساب الاشراف، ج2، ص499؛ تاریخ طبری، ج5، ص450؛ البدایه و النهایه، ج8، ص187؛ مقاتل الطالبیین، ص118. </ref> | ||
===مجروح کردن امام حسین (ع)=== | ===مجروح کردن امام حسین (ع)=== | ||
شمر که دید به سادگی نمیتواند بر امام دست یابد، سوارهها را به کمک خواند و آنان را پشت سر پیادهها قرار داد و به تیراندازان نیز دستور داد تا بدن امام را هدف تیر قرار دهند. سپس با فرمان او همه به سوی امام حمله آوردند.<ref>- تاریخ طبری، ج5، ص424-425؛ ارشاد، ج2، ص111-112؛ الفتوح، ج5، ص96-97؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص358.</ref> | شمر که دید به سادگی نمیتواند بر امام دست یابد، سوارهها را به کمک خواند و آنان را پشت سر پیادهها قرار داد و به تیراندازان نیز دستور داد تا بدن امام را هدف تیر قرار دهند. سپس با فرمان او همه به سوی امام حمله آوردند.<ref>- تاریخ طبری، ج5، ص424-425؛ ارشاد، ج2، ص111-112؛ الفتوح، ج5، ص96-97؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص358.</ref> | ||
درحالیکه زخمها یکی پس از دیگری بر پیکر امام، فرود میآمد و خون از بدنش میرفت، صالح بن وهب یزنی با نیزه به امام حمله کرد و لگن خاصره او را شکست و امام از اسب به زیر افتاد<ref>- الفتوح، ج5، ص117-118؛ مقاتل الطالبیین، ص118.</ref> و پیاده به جنگ ادامه داد و بر دشمن میتاخت و خود را از نیزهها و تیرهای آنان دور نگاه میداشت. چون شمر با گروهی از پیادگان به امام حمله کرد، امام شجاعانه آنان را منهزم ساخت. آنگاه شمر با کسانی همچون ابوالجنوب عبدالرحمن بن زیاد جُعفی، خَولی بن یزید اصبحی، زُرعَة بن شَریک، عمرو بن طلحه جُعفی، قشعم (قثعم) بن عمرو جعفی، صالح بن وَهب یزنی و سِنان بن اَنس نخعی، امام را احاطه و آنان را به قتل امام تحریض کرد. آنان ضربههای نهایی را بر امام وارد و همگی در قتل آن حضرت مشارکت کردند.<ref>- الطبقات الکبری، ج5، ص104؛ تاریخ طبری، ج5، ص450؛ ارشاد، ج2، ص112؛ مقاتل الطالبیین، ص118.</ref> | درحالیکه زخمها یکی پس از دیگری بر پیکر امام، فرود میآمد و خون از بدنش میرفت، صالح بن وهب یزنی با نیزه به امام حمله کرد و لگن خاصره او را شکست و امام از اسب به زیر افتاد<ref>- الفتوح، ج5، ص117-118؛ مقاتل الطالبیین، ص118.</ref> و پیاده به جنگ ادامه داد و بر دشمن میتاخت و خود را از نیزهها و تیرهای آنان دور نگاه میداشت. چون شمر با گروهی از پیادگان به امام حمله کرد، امام شجاعانه آنان را منهزم ساخت. آنگاه شمر با کسانی همچون ابوالجنوب عبدالرحمن بن زیاد جُعفی، خَولی بن یزید اصبحی، زُرعَة بن شَریک، عمرو بن طلحه جُعفی، قشعم (قثعم) بن عمرو جعفی، صالح بن وَهب یزنی و سِنان بن اَنس نخعی، امام را احاطه و آنان را به قتل امام تحریض کرد. آنان ضربههای نهایی را بر امام وارد و همگی در قتل آن حضرت مشارکت کردند.<ref>- الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دارصادر، 1405 قمری.، ج5، ص104؛ تاریخ طبری، ج5، ص450؛ ارشاد، ج2، ص112؛ مقاتل الطالبیین، ص118.</ref> | ||
===به شهادت رساندن امام حسین (ع)=== | ===به شهادت رساندن امام حسین (ع)=== | ||
درباره کسی که امام را به شهادت رساند و سر مبارک آن حضرت را از تن جدا کرد، روایات گوناگون است. به گفته واقدی، شمر امام حسین (ع) را کشت و با اسب خود بدن آن حضرت را لگدکوب کرد.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص512؛ نیز تاریخ خلیفة بن خیاط، ص146؛ مقاتل الطالبیین، ص119؛ جمهرة انساب العرب، ص287. </ref> برخی روایات جدا کردن سر آن حضرت را نیز به شمر نسبت دادهاند. گفته شده وی بر سینه امام نشست و سر او را از قفا جدا کرد.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص500-501؛ الاخبار الطوال، ص258؛ تاریخ طبری، ج5، ص453؛ ارشاد، ج2، ص112؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص41-42؛ تاریخ الاسلام، حوادث و وفیات 61-80 هجری، ص14؛ الوافی بالوفیات،ج16، ص180؛ لسان المیزان، ج4، ص259؛ جمهرة انساب العرب، ص287.</ref> بعضی به سنان بن انس اشاره کردهاند.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص503؛ تاریخ طبری، ج5، ص453؛ مقاتل الطالبیین، ص118؛ العقد الفرید، ج4، ص356.</ref> | درباره کسی که امام را به شهادت رساند و سر مبارک آن حضرت را از تن جدا کرد، روایات گوناگون است. به گفته واقدی، شمر امام حسین (ع) را کشت و با اسب خود بدن آن حضرت را لگدکوب کرد.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص512؛ نیز تاریخ خلیفة بن خیاط، ص146؛ مقاتل الطالبیین، ص119؛ جمهرة انساب العرب، ص287. </ref> برخی روایات جدا کردن سر آن حضرت را نیز به شمر نسبت دادهاند. گفته شده وی بر سینه امام نشست و سر او را از قفا جدا کرد.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص500-501؛ الاخبار الطوال، ص258؛ تاریخ طبری، ج5، ص453؛ ارشاد، ج2، ص112؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص41-42؛ تاریخ الاسلام، حوادث و وفیات 61-80 هجری، ص14؛ الوافی بالوفیات،ج16، ص180؛ لسان المیزان، ج4، ص259؛ جمهرة انساب العرب، ص287.</ref> بعضی به سنان بن انس اشاره کردهاند.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص503؛ تاریخ طبری، ج5، ص453؛ مقاتل الطالبیین، ص118؛ العقد الفرید، ج4، ص356.</ref> | ||
===پس از شهادت امام حسین (ع)=== | ===پس از شهادت امام حسین (ع)=== | ||
پس از شهادت امام حسین (ع) و غارت و آتش زدن خیمهها، شمر قصد داشت علی بن الحسین (ع) تنها فرزند ذکور باقی مانده از نسل امام حسین (ع) را که به علت بیماری شدید نتوانسته بود در جنگ شرکت کند، به قتل رساند، اما مانع او شدند. بنا به نقلی زینب (س) او را در کنار خود قرار داد و بدین وسیله جانش را محافظت کرد. بنا به نقل دیگر از قول حُمَید بن مسلم، لشکریان به سر وقت علی بن الحسین (ع) رفتند. شمر خواست وی را بکشد. به او گفتم سبحان الله! شما کودکان را هم میکشید؟ در این هنگام عمر بن سعد رسید و گفت کسی به خیمه زنان نرود و به این کودک بیمار هم آسیب نرساند. او همچنین عدهای را مأمور خیمههای غارت شده و زنان و علی بن الحسین (ع) قرار داد تا از آنان محافظت شود و صدمهای به آنان وارد نشود. حمید بن مسلم گوید: علی بن الحسین (ع) به من گفت: خیر ببینی. به خدا سوگند که خدا با گفته تو شرّی را از سر من باز کرد.<ref>- ر.ک : الطبقات الکبری، ج5، ص212؛ المعارف، ص258؛ تاریخ طبری، ج5، ص454؛ ارشاد، ج2، ص112-113؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص79.</ref> | پس از شهادت امام حسین (ع) و غارت و آتش زدن خیمهها، شمر قصد داشت علی بن الحسین (ع) تنها فرزند ذکور باقی مانده از نسل امام حسین (ع) را که به علت بیماری شدید نتوانسته بود در جنگ شرکت کند، به قتل رساند، اما مانع او شدند. بنا به نقلی زینب (س) او را در کنار خود قرار داد و بدین وسیله جانش را محافظت کرد. بنا به نقل دیگر از قول حُمَید بن مسلم، لشکریان به سر وقت علی بن الحسین (ع) رفتند. شمر خواست وی را بکشد. به او گفتم سبحان الله! شما کودکان را هم میکشید؟ در این هنگام عمر بن سعد رسید و گفت کسی به خیمه زنان نرود و به این کودک بیمار هم آسیب نرساند. او همچنین عدهای را مأمور خیمههای غارت شده و زنان و علی بن الحسین (ع) قرار داد تا از آنان محافظت شود و صدمهای به آنان وارد نشود. حمید بن مسلم گوید: علی بن الحسین (ع) به من گفت: خیر ببینی. به خدا سوگند که خدا با گفته تو شرّی را از سر من باز کرد.<ref>- ر.ک : الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دارصادر، 1405 قمری.، ج5، ص212؛ المعارف، ص258؛ تاریخ طبری، ج5، ص454؛ ارشاد، ج2، ص112-113؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص79.</ref> | ||
===سرهای شهدا=== | ===سرهای شهدا=== | ||
روز یازدهم محرم، عمر بن سعد دستور داد سرهای 72 تن شهدای کربلا را از تن جدا کرده و آنها را به همراه شمر و تنی چند از فرماندهان سپاه نزد عبیدالله بن زیاد به کوفه برند.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص503؛ تاریخ طبری، ج5، ص456.</ref> قبیلههایی که در جنگ شرکت کرده بودند، برای تقرب به ابنزیاد سرهای شهدا را بین خود تقسیم نمودند. قبیله هوازن به رهبری شمر 20 سر<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص504؛ تاریخ طبری، ج5، ص456.</ref> و بنا به نقل ابنطاووس 12 سر<ref>- اللهوف، ص62-63.</ref> را به نزد ابنزیاد بردند. گفته شده است شمر پیشاپیش عمر بن سعد سرهای شهدا را حرکت میداد.<ref>- الاخبار الطوال، ص260.</ref> | روز یازدهم محرم، عمر بن سعد دستور داد سرهای 72 تن شهدای کربلا را از تن جدا کرده و آنها را به همراه شمر و تنی چند از فرماندهان سپاه نزد عبیدالله بن زیاد به کوفه برند.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص503؛ تاریخ طبری، ج5، ص456.</ref> قبیلههایی که در جنگ شرکت کرده بودند، برای تقرب به ابنزیاد سرهای شهدا را بین خود تقسیم نمودند. قبیله هوازن به رهبری شمر 20 سر<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص504؛ تاریخ طبری، ج5، ص456.</ref> و بنا به نقل ابنطاووس 12 سر<ref>- اللهوف، ص62-63.</ref> را به نزد ابنزیاد بردند. گفته شده است شمر پیشاپیش عمر بن سعد سرهای شهدا را حرکت میداد.<ref>- الاخبار الطوال، ص260.</ref> | ||
خط ۹۳: | خط ۹۳: | ||
==پس از واقعه کربلا== | ==پس از واقعه کربلا== | ||
پس از واقعه کربلا و بازگشت اهل بیت (ع) به مدینه، شمر نیز با پایان یافتن مأموریتش به کوفه بازگشت و تا قیام مختار ثقفی در آنجا ماند. گفته شده است او نماز میخواند و از خداوند طلب بخشش میکرد و در توجیه شرکت در قتل امام حسین (ع) میگفت که از امرای خود فرمانبرداری کرده است.<ref>- الطبقات الکبری، ج5، ص117؛ تاریخ دمشق، ج23، ص280؛ میزان الاعتدال، ج2، ص280؛ لسان المیزان، ج4، ص259-260.</ref> | پس از واقعه کربلا و بازگشت اهل بیت (ع) به مدینه، شمر نیز با پایان یافتن مأموریتش به کوفه بازگشت و تا قیام مختار ثقفی در آنجا ماند. گفته شده است او نماز میخواند و از خداوند طلب بخشش میکرد و در توجیه شرکت در قتل امام حسین (ع) میگفت که از امرای خود فرمانبرداری کرده است.<ref>- الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دارصادر، 1405 قمری.، ج5، ص117؛ تاریخ دمشق، ج23، ص280؛ میزان الاعتدال، ج2، ص280؛ لسان المیزان، ج4، ص259-260.</ref> | ||
شمر در کوفه کرسی حدیث دایر کرد و به روایت حدیث پرداخت. او از پدرش و ابواسحاق سبیعی روایت نموده است، اما منابع اهل سنت از او با نکوهش یاد کرده و گفتهاند که او از قاتلان امام حسین (ع) بوده و شایستگی برای روایت حدیث ندارد.<ref>- میزان الاعتدال، ج2، ص280؛ لسان المیزان، ج4، ص259-260؛ الوافی بالوفیات،ج16، ص180.</ref> | شمر در کوفه کرسی حدیث دایر کرد و به روایت حدیث پرداخت. او از پدرش و ابواسحاق سبیعی روایت نموده است، اما منابع اهل سنت از او با نکوهش یاد کرده و گفتهاند که او از قاتلان امام حسین (ع) بوده و شایستگی برای روایت حدیث ندارد.<ref>- میزان الاعتدال، ج2، ص280؛ لسان المیزان، ج4، ص259-260؛ الوافی بالوفیات،ج16، ص180.</ref> | ||
==قیام مختار== | ==قیام مختار== |