۶٬۰۷۷
ویرایش
جز (←وصیت) |
|||
خط ۱۴۵: | خط ۱۴۵: | ||
==وصیت== | ==وصیت== | ||
پسر زیاد که دید تیر تهمت وی کارگر نیفتاد، دستور قتل مسلم را داد و گفت: او را بر بام قصر برند، سر از بدنش جدا کنند و جسد او را از بالا به پایین بیفکنند. <ref>ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص339-340؛ تاریخ طبری، ج5، ص376-377؛ الفتوح، ج5، ص55-57؛ ارشاد، ج2، ص61-63؛ مقاتل الطالبیین، ص108-109؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص34-36.</ref> | پسر زیاد که دید تیر تهمت وی کارگر نیفتاد، دستور قتل مسلم بن عقیل را داد و گفت: او را بر بام قصر برند، سر از بدنش جدا کنند و جسد او را از بالا به پایین بیفکنند. <ref>ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص339-340؛ تاریخ طبری، ج5، ص376-377؛ الفتوح، ج5، ص55-57؛ ارشاد، ج2، ص61-63؛ مقاتل الطالبیین، ص108-109؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص34-36.</ref> | ||
مسلم که مرگ خود را نزدیک دید تصمیم به وصیت گرفت. وصیت در مسلمانی امری است مشروع که نسبت به متعلق آن، گاه واجب، گاه مستحب و گاه مباح است. پذیرفتن وصایت نیز کاری ممدوح است. در چنان مجلسی باید گروهی برمیخاستند و هر یک وصیت او را تعهد میکردند. ولی از میان آن همه، حتی یک تن برنخاست. ناچار خود در حاضران نگریست تا یکی را برگزیند. اما به چه کسی اعتماد کند؟ عمر بن سعد را مخاطب ساخت و گفت ما و تو خویشاوندیم. بیا و وصیت مرا بشنو! عمر نپذیرفت و برای خوش خدمتی به پسر زیاد درخواست او را نشنیده گرفت. تا اینکه | مسلم بن عقیل که مرگ خود را نزدیک دید تصمیم به وصیت گرفت. وصیت در مسلمانی امری است مشروع که نسبت به متعلق آن، گاه واجب، گاه مستحب و گاه مباح است. پذیرفتن وصایت نیز کاری ممدوح است. در چنان مجلسی باید گروهی برمیخاستند و هر یک وصیت او را تعهد میکردند. ولی از میان آن همه، حتی یک تن برنخاست. ناچار خود در حاضران نگریست تا یکی را برگزیند. اما به چه کسی اعتماد کند؟ عمر بن سعد را مخاطب ساخت و گفت ما و تو خویشاوندیم. بیا و وصیت مرا بشنو! عمر نپذیرفت و برای خوش خدمتی به پسر زیاد درخواست او را نشنیده گرفت. تا اینکه عبیدالله بن زیاد به او رخصت داد. مسلم او را به گوشهای برد و نخست درباره وام خود وصیت کرد که هفتصد درهم در کوفه مقروضم. آنچه دارم بفروش و این وام را بپرداز! دوم اینکه تن مرا در گوشهای به خاک بسپار! سوم اینکه قاصدی به سوی امام حسین (ع) بفرستد و چگونگی سرانجام او را به اطلاع امام برساند. <ref>ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص339؛ الاخبار الطوال، ص241؛ تاریخ طبری، ج5، ص376؛ الفتوح، ج5، ص56.</ref> این سه مطلب موضوع سیاسی نبود که افشا نکردن آن به زیان خاندان ابوسفیان باشد. ولی این وصی که پدرش را یکی از عشره مبشره <ref>عشرة مبشرة: ده تن از مهاجرین قریش که بنا به روایات کتب صحاح اهل سنت، پیامبر (ص) به آنان مژده بهشت داد. این ده تن عبارتند از: ابوبکر، عمر، عثمان، امام علی (ع)، طلحه، زبیر، عبدالرحمن بن عوف، سعد بن ابی وقاص، ابو عبیده جراح و سعید بن زید. شیعه امامیه احادیثی را که مأخذ آن این قول است، جرح و رد کردهاند.</ref> دانستهاند، آن روز در سقوط اخلاقی به درجهای رسیده بود که تا از نزد مسلم برگشت، همه را به عبیدالله بن زیاد گفت. <ref>لاخبار الطوال، ص241.</ref> عبیدالله بن زیاد پاسخ داد: گاهی مردم خیانتکاری را امین میپندارند و او را وصی خود میسازند! <ref>تاریخ طبری، ج5، ص377.</ref> با این گفته، عبیدالله بن زیاد میخواست عمر بن سعد را در آن مجلس و در پیش روی حاضران، رسوا سازد و درهم کوبد. <ref>قیام حسین (ع)، ص142.</ref> | ||
==به شهادت رسیدن== | ==به شهادت رسیدن== | ||
به دستور ابن زیاد، مسلم را به بالای کاخ دارالاماره بردند. او به هنگام شهادت تکبیرگویان استغفار میکرد و بر پیامبر (ص) درود میفرستاد و میگفت: خداوندا! بین ما و قوم گمراه و فریبخورده داور باش. مسلم را مشرف به “خدائین“ <ref>ارشاد، ج2، ص62؛ تاریخ کوفه، ص301.</ref> گردن زدند. به گونهای که سرش در میدان افتاد و پس از آن پیکرش را از بام، پایین افکندند. <ref>الاخبار الطوال، ص241؛ ارشاد، ج2، ص62.</ref> بُکیر بن حُمران احمری <ref>انساب الاشراف، ج2، ص340؛ تاریخ طبری، ج5، ص377؛ مقاتل الطالبیین، ص109؛ البدایه و النهایه، ج8، ص157.</ref> یا بکر بن حُمران احمری <ref>ارشاد، ج2، ص63.</ref> و یا احمر بن بکیر، <ref>الاخبار الطوال، ص241.</ref> که بارها در جنگ مغلوب مسلم شده بود و خشم و کینه زیادی علیه مسلم در دل داشت، از طرف ابن زیاد مأمور قتل مسلم شد. او سر مسلم را از تن جدا کرد و به نزد ابن زیاد برد. سرانجام مسلم با وضعی دلخراش به شهادت رسید. بدینگونه دفتر زندگی شرافتمندانه مردی بسته شد که جز پیروی از فرمان پیشوای خویش، اندیشهای نداشت و تا آخرین لحظه از اسلام و ارزشهای الهی آن حمایت کرد. او به شهادت رسید و در جوار رحمت حق، حیات ابدی یافت. پس از شهادت مسلم، عبیدالله، هانی را هم به قتل رساند و دستور داد ریسمان به پای هر دو نعش ببندند و در بازارهای کوفه بگردانند. <ref>البدایه و النهایه، ج8، ص157.</ref> آنگاه جسد مطهر این دو شهید را در محله ”کناسِه“ <ref>نام محلی در کوفه که قبلاً حالت بازاری و تجاری داشته و موقعیت آن بین مسجد سهله و مسجد کوفه بوده است. افراد اعدامی را در آن مکان بر دار میکشیدند. امام علی (ع) در این محله لشکر خود را سامان داد و به جنگ صفین شتافت. امام حسن (ع) نیز پس از شهادت پدر، سپاه خود را در آنجا آماده کرد. عبیدالله بن زیاد هم کوفیان را در همین محل بسیج کرد و به جنگ امام حسین (ع) فرستاد. بدن مسلم و هانی را در این میدان به دار کشیدند. پیکر انقلابی شهید زید بن علی بن الحسین (ع) را نیز در همین مکان چهار سال به دار آویختند.</ref> به دار بیاویزند و او نخستین هاشمی بود که به دار آویخته شد. <ref>تاریخ ابن خلدون، ج3، ص29.</ref> و نخستین شهید از خاندان امام حسین (ع) در نهضت کربلا بود. <ref>مقاتل الطالبیین، ص86.</ref> سپس سر این دو شهید را توسط هانی بن ابی حیه همدانی و زبیر بن اَروَج تمیمی به نزد یزید فرستاد <ref>انساب الاشراف، ج2، ص341-342؛ تاریخ طبری، ج5، ص380.</ref> و گزارش کار را چنین ارائه نمود: ”اما بعد، ستایش خدای را که حق امام علی (ع) را گرفت و او را از دشمن، آسوده خاطر ساخت. به امام علی (ع) خبر میدهم که مسلم بن عقیل به خانه هانی بن عروه رفت و من با قراردادن مأموران مخفی و خدعه و فریب توانستم آن دو را از خانه بیرون آورده و گردن بزنم و سرهای آنان را بوسیله هانی بن ابی حیه و زبیر بن اروج تمیمی که از سرسپردگان وفادارند، برای تو فرستادم. از این دو نفر درباره مسلم و هانی هرچه میخواهی سؤال کن که هر دو بصیر و راستگو و اهل ورع هستند. والسلام“ <ref>ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص339؛ الاخبار الطوال، ص241؛ تاریخ طبری، ج5، ص376؛ الفتوح، ج5، ص56.</ref> | به دستور ابن زیاد، مسلم را به بالای کاخ دارالاماره بردند. او به هنگام شهادت تکبیرگویان استغفار میکرد و بر پیامبر (ص) درود میفرستاد و میگفت: خداوندا! بین ما و قوم گمراه و فریبخورده داور باش. مسلم را مشرف به “خدائین“ <ref>ارشاد، ج2، ص62؛ تاریخ کوفه، ص301.</ref> گردن زدند. به گونهای که سرش در میدان افتاد و پس از آن پیکرش را از بام، پایین افکندند. <ref>الاخبار الطوال، ص241؛ ارشاد، ج2، ص62.</ref> بُکیر بن حُمران احمری <ref>انساب الاشراف، ج2، ص340؛ تاریخ طبری، ج5، ص377؛ مقاتل الطالبیین، ص109؛ البدایه و النهایه، ج8، ص157.</ref> یا بکر بن حُمران احمری <ref>ارشاد، ج2، ص63.</ref> و یا احمر بن بکیر، <ref>الاخبار الطوال، ص241.</ref> که بارها در جنگ مغلوب مسلم شده بود و خشم و کینه زیادی علیه مسلم در دل داشت، از طرف ابن زیاد مأمور قتل مسلم شد. او سر مسلم را از تن جدا کرد و به نزد ابن زیاد برد. سرانجام مسلم با وضعی دلخراش به شهادت رسید. بدینگونه دفتر زندگی شرافتمندانه مردی بسته شد که جز پیروی از فرمان پیشوای خویش، اندیشهای نداشت و تا آخرین لحظه از اسلام و ارزشهای الهی آن حمایت کرد. او به شهادت رسید و در جوار رحمت حق، حیات ابدی یافت. پس از شهادت مسلم، عبیدالله، هانی را هم به قتل رساند و دستور داد ریسمان به پای هر دو نعش ببندند و در بازارهای کوفه بگردانند. <ref>البدایه و النهایه، ج8، ص157.</ref> آنگاه جسد مطهر این دو شهید را در محله ”کناسِه“ <ref>نام محلی در کوفه که قبلاً حالت بازاری و تجاری داشته و موقعیت آن بین مسجد سهله و مسجد کوفه بوده است. افراد اعدامی را در آن مکان بر دار میکشیدند. امام علی (ع) در این محله لشکر خود را سامان داد و به جنگ صفین شتافت. امام حسن (ع) نیز پس از شهادت پدر، سپاه خود را در آنجا آماده کرد. عبیدالله بن زیاد هم کوفیان را در همین محل بسیج کرد و به جنگ امام حسین (ع) فرستاد. بدن مسلم و هانی را در این میدان به دار کشیدند. پیکر انقلابی شهید زید بن علی بن الحسین (ع) را نیز در همین مکان چهار سال به دار آویختند.</ref> به دار بیاویزند و او نخستین هاشمی بود که به دار آویخته شد. <ref>تاریخ ابن خلدون، ج3، ص29.</ref> و نخستین شهید از خاندان امام حسین (ع) در نهضت کربلا بود. <ref>مقاتل الطالبیین، ص86.</ref> سپس سر این دو شهید را توسط هانی بن ابی حیه همدانی و زبیر بن اَروَج تمیمی به نزد یزید فرستاد <ref>انساب الاشراف، ج2، ص341-342؛ تاریخ طبری، ج5، ص380.</ref> و گزارش کار را چنین ارائه نمود: ”اما بعد، ستایش خدای را که حق امام علی (ع) را گرفت و او را از دشمن، آسوده خاطر ساخت. به امام علی (ع) خبر میدهم که مسلم بن عقیل به خانه هانی بن عروه رفت و من با قراردادن مأموران مخفی و خدعه و فریب توانستم آن دو را از خانه بیرون آورده و گردن بزنم و سرهای آنان را بوسیله هانی بن ابی حیه و زبیر بن اروج تمیمی که از سرسپردگان وفادارند، برای تو فرستادم. از این دو نفر درباره مسلم و هانی هرچه میخواهی سؤال کن که هر دو بصیر و راستگو و اهل ورع هستند. والسلام“ <ref>ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص339؛ الاخبار الطوال، ص241؛ تاریخ طبری، ج5، ص376؛ الفتوح، ج5، ص56.</ref> |