عمرو بن‌ حجاج‌ زبیدی: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
۱٬۵۵۴ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۱ مارس ۲۰۱۸
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «عمروبن‌ حجاج‌ زبیدی از سران سپاه عبیدالله‌بن زیاد و فرمانده جناح راست سپاه...» ایجاد کرد)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
عمروبن‌ حجاج‌ زبیدی از سران سپاه عبیدالله‌بن زیاد و فرمانده جناح راست سپاه عمربن‌ سعد در کربلا بود.  
'''عمرو بن حجاج زبیدی،''' از سران و فرماندهان ارشد سپاه عمر بن سعد در کربلا بود. در برخی از منابع آمده که او در روزگار پیامبر اکرم (ص) به اسلام گروید و از افرادی بود که از نفوذ و جایگاه خاصی در بین قبیله زبید برخوردار بود.


{{جعبه اطلاعات قاتل شهدای کربلا
|اطلاعات قاتل =
| تصویر        =
| توضیح تصویر  =
| نام کامل    =عمرو‌ بن‌ حجاج‌ بن عبدالله‌ بن عبدالعزی‌ بن کعب‌ بن سلمة‌ بن مالک‌ بن سلمة‌ بن مازن‌ بن ربیعه‌ بن زبید
| کنیه        =
| لقب          =
| زادروز/زادگاه =
| محل زندگی    =
| نسب/قبیله    =
| خویشاوندان سرشناس  =
| تاریخ و مکان درگذشت=
| نحوه درگذشت=
| مدفن =
| اقدامات =
| انگیزه    =
| نقش‌های برجسته    =
| دیگر فعالیت‌ها  =
}}


عمروبن‌ حجاج‌بن عبدالله‌بن عبدالعزی‌بن کعب‌بن سلمةبن مالک‌بن سلمةبن مازن‌بن ربیعه‌بن زبید از اشراف و اعیان کوفه بود.<ref>- جمهرة انساب العرب، ص412. </ref>
عمرو‌ بن‌ حجاج‌ بن عبدالله‌ بن عبدالعزی‌ بن کعب‌ بن سلمة‌ بن مالک‌ بن سلمة‌ بن مازن‌ بن ربیعه‌ بن زبید از اشراف و اعیان کوفه بود.<ref>- جمهرة انساب العرب، ص412. </ref>




بنا به نقل ابن‌اسحاق او در زمان ‌پیامبراکرم(ص) اسلام آورد<ref>- اسدالغابه، ج3، ص710؛ الاصابه، ج5، ص111.  </ref> و معروف به عمروبن فحیل شد<ref>- اسدالغابه، ج3، ص710.  </ref> و در جنگ یرموک نیز شرکت داشت.<ref>- اسدالغابه، ج3، ص710؛ الاصابه، ج5، ص111.  </ref> اما به نظر می‌آید که عمروبن فحیل و عمروبن حجاج دو نفر می‌باشند.<ref>- الاصابه، ج4، ص555.  </ref>
بنا به نقل ‌‌ا‌بن‌اسحاق او در زمان ‌‌پیامبر (ص) اسلام آورد<ref>- اسدالغابه، ج3، ص710؛ الاصابه، ج5، ص111.  </ref> و معروف به عمرو‌ بن فحیل شد<ref>- اسدالغابه، ج3، ص710.  </ref> و در جنگ یرموک نیز شرکت داشت.<ref>- اسدالغابه، ج3، ص710؛ الاصابه، ج5، ص111.  </ref> اما به نظر می‌آید که عمرو‌ بن فحیل و عمرو‌ بن حجاج دو نفر می‌باشند.<ref>- الاصابه، ج4، ص555.  </ref>




زمانی که زیاد بر ضد حُجربن عَدی، از سران قریش شهادت گرفت، عمروبن‌ حجاج‌ نیز در زمره شهادت‌دهندگان بود.<ref>-  انساب الاشراف، ج5، ص255-256؛ تاریخ طبری، ج5، ص270.</ref>
زمانی که زیاد بر ضد حُجر‌ بن عَدی، از سران قریش شهادت گرفت، عمرو‌ بن‌ حجاج‌ نیز در زمره شهادت‌دهندگان بود.<ref>-  انساب الاشراف، ج5، ص255-256؛ تاریخ طبری، ج5، ص270.</ref>
در دوران حکومت یزید، عمروبن‌ حجاج‌ جزء افراد فرصت‌طلب‌ و سودجویی‌ بود که‌ با سنجیدن‌ توازن‌ قوا موضع‌ خود را مشخص‌ می‌کردند. چون دید نیروهای‌ امام‌ حسین‌(ع) هر روز بیشتر و متراکم‌تر می‌شوند، او از جمله بزرگان کوفه بود، که به امام‌ حسین‌(ع) نامه نوشتند و از او دعوت کردند که به کوفه بیاید،<ref>-  الطبقات الکبری، ج5، ص462؛ الاخبار الطوال، ص 229؛ تاریخ طبری، ج5، ص353؛ الفتوح، ج5، ص30؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص20-21؛ تجارب الامم، ج2، ص40. </ref> اما چون عبیدالله بر کوفه مسلط شد، به او پیوست.
در دوران حکومت یزید، عمرو‌ بن‌ حجاج‌ جزء افراد فرصت‌طلب‌ و سودجویی‌ بود ‌‌که‌ با سنجیدن‌ توازن‌ قوا موضع‌ خود را مشخص‌ می‌‌‌کردند. چون دید نیروهای‌ ‌‌امام‌ حسین‌ (ع) هر روز بیشتر و مترا‌‌کم‌تر می‌شوند، او از جمله بزرگان کوفه بود، که به ‌‌امام‌ حسین‌ (ع) نامه نوشتند و از او دعوت کردند که به کوفه بیاید،<ref>-  الطبقات الکبری، ج5، ص462؛ الاخبار الطوال، ص 229؛ تاریخ طبری، ج5، ص353؛ الفتوح، ج5، ص30؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص20-21؛ تجارب الامم، ج2، ص40. </ref> اما چون عبیدالله بر کوفه مسلط شد، به او پیوست.




عمروبن حجاج زبیدی نقش مستقیم در دستگیری هانی‌بن عروه را داشت:
عمرو‌ بن حجاج زبیدی نقش مستقیم در دستگیری هانی‌ بن عروه را داشت:




عبیدالله‌بن‌ زیاد از رؤسای قبایل خواست که به دیدارش بیایند، اما هانی‌بن عروه به دیدار او  نرفت و خود را به بیماری زد. عبیدالله از راه مکر و حیله وارد شد تا بتواند به طریقی او را به دارالاماره بکشاند و بین او و مسلم‌بن عقیل جدایی اندازد. عمروبن حجاج زبیدی پدر روعه همسر هانی<ref>- تاریخ طبری، ج5، ص364؛ الفتوح، ج5، ص45؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص28؛ اعلام الوری، ج1، ص440.</ref> را به همراه محمد بن اشعث، دوست هانی و اسماءبن حسان خارجه برادرزاده هانی<ref>- الاخبار الطوال، ص236.</ref> که هر سه از اقوام و دوستان هانی بودند و به دربار عبیدالله رفت و آمد داشتند، خواست تا هانی را وادار کنند که به نزدش بیاید. هر سه آنان به نزد هانی رفتند. اگر چه هانی مایل نبود به نزد عبیدالله برود، اما علیرغم میل خود و به تحریک آن سه تن به دارالاماره رفت<ref>- ر.ک : الاخبار الطوال، ص236؛ تاریخ طبری، ج5، ص349؛ الفتوح، ج5، ص45-46؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص27؛ اعلام الوری، ج1، ص440؛ تجارب الامم، ج2، ص40.</ref> و همین امر باعث شد تا عبیدالله بتواند بین او و مسلم جدایی اندازد که این جدایی در شکست نهضت مسلم، تأثیر بسیاری داشت.
عبیدالله‌ بن‌ زیاد از رؤسای قبایل خواست که به دیدارش بیایند، اما هانی‌ بن عروه به دیدار او  نرفت و خود را به بیماری زد. عبیدالله از راه مکر و حیله وارد شد تا بتواند به طریقی او را به دارالاماره بکشاند و بین او و مسلم‌ بن عقیل جدایی اندازد. عمرو‌ بن حجاج زبیدی پدر روعه همسر هانی<ref>- تاریخ طبری، ج5، ص364؛ الفتوح، ج5، ص45؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص28؛ اعلام الوری، ج1، ص440.</ref> را به همراه محمد بن اشعث، دوست هانی و اسماء‌ بن حسان خارجه برادرزاده هانی<ref>- الاخبار الطوال، ص236.</ref> که هر سه از اقوام و دوستان هانی بودند و به دربار عبیدالله رفت و آمد داشتند، خواست تا هانی را وادار کنند که به نزدش بیاید. هر سه آنان به نزد هانی رفتند. اگر چه هانی مایل نبود به نزد عبیدالله برود، اما علیرغم میل خود و به تحریک آن سه تن به دارالاماره رفت<ref>- ر.‌‌ک : الاخبار الطوال، ص236؛ تاریخ طبری، ج5، ص349؛ الفتوح، ج5، ص45-46؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص27؛ اعلام الوری، ج1، ص440؛ تجارب الامم، ج2، ص40.</ref> و همین امر باعث شد تا عبیدالله بتواند بین او و مسلم جدایی اندازد که این جدایی در شکست نهضت مسلم، تأثیر بسیاری داشت.




در دارالاماره بین عبیدالله و هانی‌ گفت‌وگو بالا گرفت، ولی‌ هانی‌ نپذیرفت که مسلم را تسلیم کند. به همین جهت توسط‌ عبیدالله شکنجه شد و بینی‌ و ابرویش شکست‌ و چهره‌اش‌ ‌زخمی‌ شد و صورتش آسیب دید. سپس‌ او را زندانی‌کرد.<ref>- ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص337؛ الاخبار الطوال، ص237-238؛ تاریخ طبری، ج5، ص365-367؛ مروج الذهب، ج2، ص252؛ الفتوح، ج5، ص46-47؛ مقاتل الطالبیین، ص102.</ref> شیخ مفید می‌نویسد: چون عمروبن حجاج دید که با دامادش هانی چنان رفتار ناپسندی کردند، ناراحت شد و طایفه مذحج را خبر کرد.<ref>- ارشاد، ج2، ص47؛ البدایه و النهایه، ج8، ص154.</ref> گروهی از‌ قبیله‌ مذحج با دریافت خبر قتل هانی‌ بر در دارالاماره اجتماع کردند و گرد قصر او را گرفتند.<ref>- الاخبار الطوال، ص238؛ تاریخ طبری، ج5، ص367؛ الفتوح، ج5، ص48.</ref> اما با گواهی شریح‌ قاضی‌ که‌ به مردم‌ گفت‌ هانی ‌زنده‌ است‌، متفرق شدند.<ref>- الاخبار الطوال، ص238؛ تاریخ طبری، ج5، ص367؛ الفتوح، ج5، ص48؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص28.</ref> عمروبن حجاج نیز در متفرق کردن آنان نقش مهمی داشت. بنا به نقل دینوری عمروبن حجاج گفت: اگر هانی زنده است، برای فتنه‌انگیزی و خونریزی شتاب مکنید و برگردید. آنان نیز برگشتند.<ref>- الاخبار الطوال، ص238.</ref>
در دارالاماره بین عبیدالله و هانی‌ گفت‌وگو بالا گرفت، ولی‌ هانی‌ نپذیرفت که مسلم را تسلیم کند. به همین جهت توسط‌ عبیدالله شکنجه شد و بینی‌ و ابرویش ش‌‌کست‌ و چهره‌اش‌ ‌زخمی‌ شد و صورتش آسیب دید. سپس‌ او را زندانی‌کرد.<ref>- ر.‌‌ک : انساب الاشراف، ج2، ص337؛ الاخبار الطوال، ص237-238؛ تاریخ طبری، ج5، ص365-367؛ مروج الذهب، ج2، ص252؛ الفتوح، ج5، ص46-47؛ مقاتل الطالبیین، ص102.</ref> شیخ مفید می‌نویسد: چون عمرو‌ بن حجاج دید که با دامادش هانی چنان رفتار ناپسندی کردند، ناراحت شد و طایفه مذحج را خبر کرد.<ref>- ارشاد، ج2، ص47؛ البدایه و النهایه، ج8، ص154.</ref> گروهی از‌ قبیله‌ مذحج با دریافت خبر قتل هانی‌ بر در دارالاماره اجتماع کردند و گرد قصر او را گرفتند.<ref>- الاخبار الطوال، ص238؛ تاریخ طبری، ج5، ص367؛ الفتوح، ج5، ص48.</ref> اما با گواهی شریح‌ قاضی‌ ‌‌که‌ به مردم‌ گفت‌ هانی ‌زنده‌ است‌، متفرق شدند.<ref>- الاخبار الطوال، ص238؛ تاریخ طبری، ج5، ص367؛ الفتوح، ج5، ص48؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص28.</ref> عمرو‌ بن حجاج نیز در متفرق کردن آنان نقش مهمی داشت. بنا به نقل دینوری عمرو‌ بن حجاج گفت: اگر هانی زنده است، برای فتنه‌انگیزی و خونریزی شتاب مکنید و برگردید. آنان نیز برگشتند.<ref>- الاخبار الطوال، ص238.</ref>




خط ۲۴: خط ۴۳:




پس از شهادت هانی‌بن عروه، عمروبن حجاج از طرف قبیله مذحج، به عبیدالله‌بن‌ زیاد وفادار ماند و همراه چهار هزار سپاهی برای جنگ با امام حسین(ع)، وارد کربلا شد.
پس از شهادت هانی‌ بن عروه، عمرو‌ بن حجاج از طرف قبیله مذحج، به عبیدالله‌ بن‌ زیاد وفادار ماند و همراه چهار هزار سپاهی برای جنگ با امام حسین (ع)، وارد کربلا شد.




روز هفتم محرم عمربن سعد به دستور عبیدالله‌بن زیاد از دسترسی امام به آب و شریعه فرات جلوگیری کرد.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص481؛ الاخبار الطوال، ص255؛ تاریخ طبری، ج5، ص414-415؛ ارشاد، ج2، ص228.</ref> او به عمروبن حجاج زبیدی دستور داد تا به همراه پانصد سوار در کنار فرات موضع بگیرد و میان سپاه امام و فرات حائل گردد. مشاهده استقرار قوای پانصد نفری عمربن سعد در مقابل شریعه فرات امام را به اندیشه انداخت تا بیدرنگ برای ذخیره آب اقدام کند. این مأموریت به عباس‌بن‌ علی(ع) و نافع‌بن هلال واگذار شد. به روایت ابومخنف از حمیدبن مسلم، عباس(ع) و نافع با سی سوار و بیست پیاده روانه شدند و چون با مقاومت نیروهای عمروبن حجاج روبه‌رو گشتند، بر آنان یورش برده و با عقب نشاندن آنان، مشک‌های خویش را پر از آب کرده و به حضور امام بازگشتند.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص481؛ الاخبار الطوال، ص255؛ تاریخ طبری، ج5، ص414-415؛ تذکرة الخواص، ص223؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص54</ref>
روز هفتم محرم عمر‌ بن سعد به دستور عبیدالله‌ بن زیاد از دسترسی امام به آب و شریعه فرات جلوگیری کرد.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص481؛ الاخبار الطوال، ص255؛ تاریخ طبری، ج5، ص414-415؛ ارشاد، ج2، ص228.</ref> او به عمرو‌ بن حجاج زبیدی دستور داد تا به همراه پانصد سوار در کنار فرات موضع بگیرد و میان سپاه امام و فرات حائل گردد. مشاهده استقرار قوای پانصد نفری عمر‌ بن سعد در مقابل شریعه فرات امام را به اندیشه انداخت تا بیدرنگ برای ذخیره آب اقدام کند. این مأموریت به عباس‌ بن‌ علی (ع) و نافع‌ بن هلال واگذار شد. به روایت ابومخنف از حمید‌ بن مسلم، عباس (ع) و نافع با سی سوار و بیست پیاده روانه شدند و چون با مقاومت نیروهای عمرو‌ بن حجاج روبه‌رو گشتند، بر آنان یورش برده و با عقب نشاندن آنان، مشک‌های خویش را پر از آب کرده و به حضور امام بازگشتند.<ref>- انساب الاشراف، ج2، ص481؛ الاخبار الطوال، ص255؛ تاریخ طبری، ج5، ص414-415؛ تذکرة الخواص، ص223؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص54</ref>




در آن ساعت گفت‌وگویی بین نافع‌بن هلال، یار دلاور امام حسین(ع) و عمرو بن حجاج  رخ داد که عزم استوار اصحاب امام را نشان می‌دهد. نافع در حالی‌که عَلَم را به‌دست گرفته بود، جلو افتاد. عمروبن حجاج که موکل شریعه بود، صدا زد کیستی؟  
در آن ساعت گفت‌وگویی بین نافع‌ بن هلال، یار دلاور امام حسین (ع) و عمرو بن حجاج  رخ داد که عزم استوار اصحاب امام را نشان می‌دهد. نافع در حالی‌که عَلَم را به‌دست گرفته بود، جلو افتاد. عمرو‌ بن حجاج که موکل شریعه بود، صدا زد کیستی؟  




- منم نافع‌بن هلال.
- منم نافع‌ بن هلال.


- برای چه آمده‌ای؟
- برای چه آمده‌ای؟
خط ۳۹: خط ۵۸:
- آمدم برای آشامیدن آبی که ما را از آن منع کرده‌اید.
- آمدم برای آشامیدن آبی که ما را از آن منع کرده‌اید.


- بنوش و گوارا باد بر تو.
- بنوش و گوارا باد بر تو.


- والله تا زمانی که مولایم و یاران او تشنه‌اند، قطره‌ای نمی‌نوشم.
- والله تا زمانی که مولایم و یاران او تشنه‌اند، قطره‌ای نمی‌نوشم.
خط ۴۶: خط ۶۵:




نافع به پیادگان گفت مشک‌ها را پر کنید. عمروبن حجاج زبیدی و یارانش بر آنان حمله کردند اما آنان دشمن را متفرق کردند.<ref>- الاخبار الطوال، ص255؛ تاریخ طبری، ج5، ص412-413؛ الفتوح، ج5، ص92؛ تذکرة الخواص، ص223؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص54.</ref>  
نافع به پیادگان گفت مشک‌ها را پر کنید. عمرو‌ بن حجاج زبیدی و یارانش بر آنان حمله کردند اما آنان دشمن را متفرق کردند.<ref>- الاخبار الطوال، ص255؛ تاریخ طبری، ج5، ص412-413؛ الفتوح، ج5، ص92؛ تذکرة الخواص، ص223؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص54.</ref>  




عمربن سعد شب جمعه نهم محرم 61 با یارانش به سوی امام پیش رفت و فریاد زد: ” یا خَیل‌َ الله اِرکَبی‌ وَ اَبْشِری‌ بِالجَنَّة‌ِ “<ref>- وقعة الطف، ص193؛ ارشاد، ج2، ص220. </ref> ای‌ لشکر خداوند سوار شوید که‌ شما را بشارت‌ به‌ بهشت‌ می‌دهم‌. این‌ سخن‌، یاران ‌عمربن‌ سعد را تحت‌ تأثیر قرار داد. آفتاب‌ تازه‌ داشت‌ غروب‌ می‌کرد که‌ هجوم‌ به‌ طرف‌ خیام‌ آغاز شد. دشمنان ‌بدون‌ اطلاع‌ قبلی‌ حمله‏ور شدند.<ref>- ارشاد، همانجا. </ref> امام‌ حسین‌(ع) برادرش حضرت عباس(ع) را برای گفتگو با دشمنان فرستاد. گفتند: آمده‌ایم‌ فرمان‌ امیر را به‌ شما ابلاغ‌ کنیم‌ یا تسلیم‌ شوید و یا با شما خواهیم‌ جنگید. عباس(ع) جواب‌ سپاه‌ را به‌ اطلاع‌ امام‌ رساند. امام برای تأخیر جنگ تا صبح مهلت خواست. ایشان فرمود: به‌ آنان‌ بگو اگر موافقت می‌کنند‌ امشب‌ را به‌ ما فرصت‌ دهند، باشد که‌ برای‌ خدای‌ خود نماز بگزاریم‌ و با او راز و نیاز کرده‌ و به‌ درگاهش‌ استغفار نماییم‌. خدا می‌داند که‌ من‌ تا چه‌ اندازه‌، نمازگزاردن‌، قرآن‌ خواندن‌، نیایش‌ و استغفار را دوست‌ می‌دارم. عباس‌ پیام ‌امام‌ را رساند و توانست یک شب را مهلت بگیرد.<ref>- وقعة الطف، ص195-196؛ الاخبار الطوال، همانجا؛ تاریخ طبری، ج5، ص418-419؛ ارشاد، ج2، ص440؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص250-251.</ref> عمربن سعد نظر شمر را پرسید. شمر گفت: سالار تویی و رأی، رأی تو است. آنگاه رو به کسان دیگر کرد و رأی آنان را پرسید. عمروبن حجاج گفت: سبحان‌الله! به خدا اگر دیلمیان بودند و این را از تو می‏خواستند، می‏پذیرفتی؛<ref>- انساب الاشراف، ج3، ص391-392؛ تاریخ طبری، ج5، ص417؛ الفتوح، ج5، ص98؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص57؛ البدایه و النهایه، ج8، ص176.</ref> و آنان یک شب به امام مهلت دادند.
عمر‌ بن سعد شب جمعه نهم محرم 61 با یارانش به سوی امام پیش رفت و فریاد زد: ” یا خَیل‌َ الله اِر‌‌کبی‌ وَ اَبْشِری‌ بِالجَنَّة‌ِ “<ref>- وقعة الطف، ص193؛ ارشاد، ج2، ص220. </ref> ای‌ لش‌‌کر خداوند سوار شوید ‌‌که‌ شما را بشارت‌ به‌ بهشت‌ می‌دهم‌. این‌ سخن‌، یاران ‌عمر‌ بن‌ سعد را تحت‌ تأثیر قرار داد. آفتاب‌ تازه‌ داشت‌ غروب‌ می‌‌‌کرد ‌‌که‌ هجوم‌ به‌ طرف‌ خیام‌ آغاز شد. دشمنان ‌بدون‌ اطلاع‌ قبلی‌ حمله‏ور شدند.<ref>- ارشاد، همانجا. </ref> ‌‌امام‌ حسین‌ (ع) برادرش حضرت عباس (ع) را برای گفتگو با دشمنان فرستاد. گفتند: آمده‌ایم‌ فرمان‌ امیر را به‌ شما ابلاغ‌ ‌‌کنیم‌ یا تسلیم‌ شوید و یا با شما خواهیم‌ جنگید. عباس (ع) جواب‌ سپاه‌ را به‌ اطلاع‌ امام‌ رساند. امام برای تأخیر جنگ تا صبح مهلت خواست. ایشان فرمود: به‌ آنان‌ بگو اگر موافقت می‌کنند‌ امشب‌ را به‌ ما فرصت‌ دهند، باشد ‌‌که‌ برای‌ خدای‌ خود نماز بگزاریم‌ و با او راز و نیاز ‌‌کرده‌ و به‌ درگاهش‌ استغفار نماییم‌. خدا می‌داند ‌‌که‌ من‌ تا چه‌ اندازه‌، نمازگزاردن‌، قرآن‌ خواندن‌، نیایش‌ و استغفار را دوست‌ می‌دارم. عباس‌ پیام ‌امام‌ را رساند و توانست یک شب را مهلت بگیرد.<ref>- وقعة الطف، ص195-196؛ الاخبار الطوال، همانجا؛ تاریخ طبری، ج5، ص418-419؛ ارشاد، ج2، ص440؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص250-251.</ref> عمر‌ بن سعد نظر شمر را پرسید. شمر گفت: سالار تویی و رأی، رأی تو است. آنگاه رو به کسان دیگر کرد و رأی آنان را پرسید. عمرو‌ بن حجاج گفت: سبحان‌الله! به خدا اگر دیلمیان بودند و این را از تو می‏خواستند، می‏پذیرفتی؛<ref>- انساب الاشراف، ج3، ص391-392؛ تاریخ طبری، ج5، ص417؛ الفتوح، ج5، ص98؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص57؛ البدایه و النهایه، ج8، ص176.</ref> و آنان یک شب به امام مهلت دادند.




صبح روز عاشورا، عمربن‌ سعد میمنه‌ سپاه‌ را به‌ عمروبن‌ حجاج‌ سپرد.<ref>-  انساب الاشراف، ج3، ص395،389؛ الاخبار الطوال، ص302-303؛ تاریخ طبری، ج4، ص430،422؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص59-60؛ البدایه و النهایه، ج8، ص178.</ref>
صبح روز عاشورا، عمر‌ بن‌ سعد میمنه‌ سپاه‌ را به‌ عمرو‌ بن‌ حجاج‌ سپرد.<ref>-  انساب الاشراف، ج3، ص395،389؛ الاخبار الطوال، ص302-303؛ تاریخ طبری، ج4، ص430،422؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص59-60؛ البدایه و النهایه، ج8، ص178.</ref>




عمروبن‌ حجاج‌ در روز عاشورا، سپاهیان را بر ضد امام تحریک می‌کرد و فریاد می‌زد: از امیر خود اطاعت کنید و همراه جماعت باشید و از کشتن کسی که از دین خارج شده و با امیرالمؤمنین یزید مخالفت کرده، به خود شکی راه ندهید.
عمرو‌ بن‌ حجاج‌ در روز عاشورا، سپاهیان را بر ضد امام تحریک می‌کرد و فریاد می‌زد: از امیر خود اطاعت کنید و همراه جماعت باشید و از کشتن کسی که از دین خارج شده و با امیرالمؤمنین یزید مخالفت کرده، به خود شکی راه ندهید.




امام‌ حسین‌(ع) فرمود: وای بر تو ای پسر حجاج! مردم را علیه من تحریک می‌کنی؟ ما از دین برگشته‌ایم و شما استوار مانده‌اید؟ به خدا قسم اگر جانتان را بگیرند و بر اعمال خویش بمیرید، خواهی دانست که کدام‌یک از ما از دین برگشته و کداممان در خور این است که به آتش بسوزد.<ref>-  تاریخ طبری، ج5، ص435؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص30؛ البدایه و النهایه، ج8، ص182.</ref>  
‌‌امام‌ حسین‌ (ع) فرمود: وای بر تو ای پسر حجاج! مردم را علیه من تحریک می‌کنی؟ ما از دین برگشته‌ایم و شما استوار مانده‌اید؟ به خدا قسم اگر جانتان را بگیرند و بر اعمال خویش بمیرید، خواهی دانست که کدام‌یک از ما از دین برگشته و کداممان در خور این است که به آتش بسوزد.<ref>-  تاریخ طبری، ج5، ص435؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص30؛ البدایه و النهایه، ج8، ص182.</ref>  




یک بار دیگر هنگامی که امام‌ حسین‌(ع) تشنه به سوی فرات حرکت کرد، به امام جسارت کرد و گفت: ای حسین! فرات را می‌بینی که سگ و خوک از آن آب می‌آشامند؟ تو هرگز جرعه‌ای از آن را نخواهی آشامید مگر اینکه از حمیم جهنم بیاشامی.<ref>-  انساب الاشراف، ج3، ص390. </ref>
یک بار دیگر هنگامی که ‌‌امام‌ حسین‌ (ع) تشنه به سوی فرات حرکت کرد، به امام جسارت کرد و گفت: ای حسین! فرات را می‌بینی که سگ و خوک از آن آب می‌آشامند؟ تو هرگز جرعه‌ای از آن را نخواهی آشامید مگر اینکه از حمیم جهنم بیاشامی.<ref>-  انساب الاشراف، ج3، ص390. </ref>




عمروبن‌ حجاج‌ با عده‌ای‌ از سربازان‌ به‌طور ناگهانی‌ بر میمنه‌ سپاه‌ امام‌ حمله‌ آورد و چون‌ نزدیک ‌رسیدند، اصحاب‌ امام روی‌ زانو نشسته‌، نیزه‌های‌ خود را به‌ سوی‌ اسبان‌ گرفتند و اسبها‌ از پیش‌روی‌ مانده ‌سر به‌ عقب‌ برداشتند. اصحاب‌ امام‌ از این‌ فرصت‌ استفاده‌ کرده‌ و آنان‌ را هدف‌ تیرها قرار دادند که‌ در نتیجه ‌جمعی‌ کشته‌ و مجروح شدند.<ref>- انساب الاشراف، ج3، ص190؛ تاریخ طبری، ج5، ص230؛ ارشاد، ج2، ص228؛ نهایة الارب، ج7، ص186. </ref>  
عمرو‌ بن‌ حجاج‌ با عده‌ای‌ از سربازان‌ به‌طور ناگهانی‌ بر میمنه‌ سپاه‌ امام‌ حمله‌ آورد و چون‌ نزدی‌‌ک ‌رسیدند، اصحاب‌ امام روی‌ زانو نشسته‌، نیزه‌های‌ خود را به‌ سوی‌ اسبان‌ گرفتند و اسبها‌ از پیش‌روی‌ مانده ‌سر به‌ عقب‌ برداشتند. اصحاب‌ امام‌ از این‌ فرصت‌ استفاده‌ ‌‌کرده‌ و آنان‌ را هدف‌ تیرها قرار دادند ‌‌که‌ در نتیجه ‌جمعی‌ ‌‌کشته‌ و مجروح شدند.<ref>- انساب الاشراف، ج3، ص190؛ تاریخ طبری، ج5، ص230؛ ارشاد، ج2، ص228؛ نهایة الارب، ج7، ص186. </ref>  




عمروبن‌ حجاج ‌که‌ دید ممکن‌ است‌ تمام‌ لشکریانش‌ در جنگ‌ تن‌ به‌ تن‌ از پای‌ در آیند، به‌ لشکر ابن‌سعد توصیه‌ کرد که‌ هماورد نطلبند. به‌ آنان‌ گفت‌: ای‌ نادانان‌! می‌دانید با چه‌ کسانی‌ نبرد می‌کنید؟ اینان شجاعان‌ شهر و مردمی‌ طالب‌ مرگند. با کسانی‌ که‌ خود را برای‌ هرگونه‌ پیش‌آمد مهیا کرده‌ و از مرگ‌ هراسی‌ ندارند. هیچ‌کس‌ از شما، تنها به‌ جنگ نرود. اینان‌ عده‌ اندکی‌ هستند و به‌ خدا سوگند اگر آنان‌ را سنگسار کنید، همگی‌ آنان‌ را خواهید کشت‌. پس‌ به‌صورت‌ دسته‌ جمعی‌ حمله‌ برید! عمربن‌ سعد گفت‌: آری‌! درست‌ است‌. سپاهیان‌ عمروبن‌ حجاج‌ از سوی ‌فرات‌ بر سپاه‌ امام‌ حسین(ع) حمله‌ کردند. مدتی‌ با هم‌ درگیر شدند تا آن‌که‌ آشوب‌ فرونشست‌ و یاران‌ حجاج‌ به‌جای‌ خود بازگشتند. در این‌ یورش‌، مسلم‌بن‌ عوسجه‌ بر اثر حمله گروهی دشمنان، بر خاک افتاد. بنا به قولی عمروبن‌ حجاج، مسلم را غافلگیرانه شهید کرد.<ref>- ر.ک : تاریخ طبری، ج5، ص435-439؛ ارشاد، ج2، ص455-456؛ نهایة الارب، ج7، ص188. </ref>
عمرو‌ بن‌ حجاج ‌‌‌که‌ دید مم‌‌کن‌ است‌ تمام‌ لش‌‌کریانش‌ در جنگ‌ تن‌ به‌ تن‌ از پای‌ در آیند، به‌ لش‌‌کر ‌‌ا‌بن‌سعد توصیه‌ ‌‌کرد ‌‌که‌ هماورد نطل‌ بند. به‌ آنان‌ گفت‌: ای‌ نادانان‌! می‌دانید با چه‌ ‌‌کسانی‌ نبرد می‌‌‌کنید؟ اینان شجاعان‌ شهر و مردمی‌ طالب‌ مرگند. با ‌‌کسانی‌ ‌‌که‌ خود را برای‌ هرگونه‌ پیش‌آمد مهیا ‌‌کرده‌ و از مرگ‌ هراسی‌ ندارند. هیچ‌‌‌کس‌ از شما، تنها به‌ جنگ نرود. اینان‌ عده‌ اند‌‌کی‌ هستند و به‌ خدا سوگند اگر آنان‌ را سنگسار ‌‌کنید، همگی‌ آنان‌ را خواهید ‌‌کشت‌. پس‌ به‌صورت‌ دسته‌ جمعی‌ حمله‌ برید! عمر‌ بن‌ سعد گفت‌: آری‌! درست‌ است‌. سپاهیان‌ عمرو‌ بن‌ حجاج‌ از سوی ‌فرات‌ بر سپاه‌ امام‌ حسین (ع) حمله‌ ‌‌کردند. مدتی‌ با هم‌ درگیر شدند تا آن‌‌‌که‌ آشوب‌ فرونشست‌ و یاران‌ حجاج‌ به‌جای‌ خود بازگشتند. در این‌ یورش‌، مسلم‌ بن‌ عوسجه‌ بر اثر حمله گروهی دشمنان، بر خاک افتاد. بنا به قولی عمرو‌ بن‌ حجاج، مسلم را غافلگیرانه شهید کرد.<ref>- ر.‌‌ک : تاریخ طبری، ج5، ص435-439؛ ارشاد، ج2، ص455-456؛ نهایة الارب، ج7، ص188. </ref>




پس از شهادت امام‌ حسین‌(ع)، او جزء کسانی بود که سرهای شهدا را به کوفه نزد عبیدالله‌بن زیاد بردند و از او جایزه ناچیزی گرفتند.<ref>- انساب الاشراف، ج3، ص412؛ تاریخ طبری، ج5، ص456؛ المنتظم، ج5، ص139. </ref>
پس از شهادت ‌‌امام‌ حسین‌ (ع)، او جزء کسانی بود که سرهای شهدا را به کوفه نزد عبیدالله‌ بن زیاد بردند و از او جایزه ناچیزی گرفتند.<ref>- انساب الاشراف، ج3، ص412؛ تاریخ طبری، ج5، ص456؛ المنتظم، ج5، ص139. </ref>




هنگامی که اسیران خاندان رسالت را به کوفه وارد نمودند و پس از شکستی که عبیدالله‌بن زیاد در دارالاماره بر اثر سخنان حضرت زینب(س) متقبل شد، ابن‌زیاد ندای‌ نماز جماعت‌ داد، مردم‌ در مسجد جمع‌ شدند. ابن‌زیاد بر منبر رفت‌ و گفت: سپاس خدای‌ را که حق‌ و اهل‌حق‌ را پیروزی‌ داد و امیرالمؤمنین‌ یزیدبن‌ معاویه‌ و گروه‌ او را نصرت‌ بخشید و دروغ‌گوی پسر دروغ‌گو حسین‌بن‌ علی  و شیعیانش را هلاک‌ کرد.<ref>- تاریخ طبری، ج5، ص459؛ اللهوف، ص195؛ ارشاد، ج2، ص474؛ نهایة الارب، ج7، ص201.</ref> از میان جمعیت عبدالله‌بن عفیف ازدی برخاست و بر ابن‌زیاد بانگ زد و اهل کوفه را علیه او برانگیخت و گفت: ای پسر مرجانه‌! دروغ‌گوی پسر دروغ‌گو تو و پدرت هستید و آن‌کس که‌ تو را امیر کرده‌ است‌ و پدرش. ای پسر مرجانه! پسران پیامبر(ص) را می‌کشید و سخنی همچون سخن صدیقان‌ می‌گویید؟<ref>- اللهوف، ص196.</ref> ابن‌زیاد که سخت سراسیمه شده‌ بود، از ترس شورش مردم فریاد زد او را بگیرید! اما عمروبن‌ حجاج‌ گفت فعلاً صلاح نیست زیرا ازدیان در مسجد فراوانند؛ و دستگیری او به شب محول شد.<ref>- انساب الاشراف، ج3، ص413؛ الفتوح، ج5، ص125. </ref>
هنگامی که اسیران خاندان رسالت را به کوفه وارد نمودند و پس از شکستی که عبیدالله‌ بن زیاد در دارالاماره بر اثر سخنان حضرت زینب (س) متقبل شد، ‌‌ا‌بن‌زیاد ندای‌ نماز جماعت‌ داد، مردم‌ در مسجد جمع‌ شدند. ‌‌ا‌بن‌زیاد بر منبر رفت‌ و گفت: سپاس خدای‌ را ‌‌که حق‌ و اهل‌حق‌ را پیروزی‌ داد و امیرالمؤمنین‌ یزید‌ بن‌ معاویه‌ و گروه‌ او را نصرت‌ بخشید و دروغ‌گوی پسر دروغ‌گو حسین‌ بن‌ علی  و شیعیانش را هلا‌‌ک‌ ‌‌کرد.<ref>- تاریخ طبری، ج5، ص459؛ اللهوف، ص195؛ ارشاد، ج2، ص474؛ نهایة الارب، ج7، ص201.</ref> از میان جمعیت عبدالله‌ بن عفیف ازدی برخاست و بر ‌‌ا‌بن‌زیاد بانگ زد و اهل کوفه را علیه او برانگیخت و گفت: ای پسر مرجانه‌! دروغ‌گوی پسر دروغ‌گو تو و پدرت هستید و آن‌‌‌کس ‌‌که‌ تو را امیر ‌‌کرده‌ است‌ و پدرش. ای پسر مرجانه! پسران پیامبر (ص) را می‌‌‌کشید و سخنی همچون سخن صدیقان‌ می‌گویید؟<ref>- اللهوف، ص196.</ref> ‌‌ا‌بن‌زیاد ‌‌که سخت سراسیمه شده‌ بود، از ترس شورش مردم فریاد زد او را بگیرید! اما عمرو‌ بن‌ حجاج‌ گفت فعلاً صلاح نیست زیرا ازدیان در مسجد فراوانند؛ و دستگیری او به شب محول شد.<ref>- انساب الاشراف، ج3، ص413؛ الفتوح، ج5، ص125. </ref>




پس از مرگ یزید و تسلط زبیریان بر کوفه، به آنان پیوست و درجنگ عبدالله‌بن‌مطیع(والی منصوب از طرف عبدالله‌بن زبیر بر کوفه) با مختار، از مشاوران ابن‌مطیع بود و مردم را علیه مختار بسیج می‌کرد.<ref>-  البدایه و النهایه، ج8، ص267.</ref>  
پس از مرگ یزید و تسلط زبیریان بر کوفه، به آنان پیوست و درجنگ عبدالله‌ بن‌مطیع (والی منصوب از طرف عبدالله‌ بن زبیر بر کوفه) با مختار، از مشاوران ‌‌ا‌بن‌مطیع بود و مردم را علیه مختار بسیج می‌کرد.<ref>-  البدایه و النهایه، ج8، ص267.</ref>  




چون مختار قصد داشت وارد کوفه شود، یاران ابن‌مطیع با تیرباران راه را بر او بستند، اما مختار با سپاهیانش به طرف کوفه حرکت کرد. ابن‌مطیع ترسید اما عمروبن‌ حجاج‌ او را به جنگ با مختار تحریض کرد و به او گفت: مردم را فرا خوان و دوباره حمله کن. ابن‌مطیع، عمروبن‌ حجاج‌ را با دو هزار سپاهی و دیگر سران سپاه از قبیل شمربن دی‌الجوشن و نوفل‌بن مساحق به جنگ مختار فرستاد، اما ابراهیم‌بن مالک اشتر فرمانده سپاه مختار بر آنان حمله کرد و آنان شکست خورده مجبور به عقب‌نشینی شدند. مختار وارد دارالاماره شد و بر کوفه مسلط گردید و قاتلین امام‌ حسین‌(ع) را دنبال کرد.<ref>- تاریخ طبری، ج6، ص28-30؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص223-224؛ المنتظم، ج6، ص54؛ تجارب الامم، ج2، ص157-158.</ref>
چون مختار قصد داشت وارد کوفه شود، یاران ‌‌ا‌بن‌مطیع با تیرباران راه را بر او بستند، اما مختار با سپاهیانش به طرف کوفه حرکت کرد. ‌‌ا‌بن‌مطیع ترسید اما عمرو‌ بن‌ حجاج‌ او را به جنگ با مختار تحریض کرد و به او گفت: مردم را فرا خوان و دوباره حمله کن. ‌‌ا‌بن‌مطیع، عمرو‌ بن‌ حجاج‌ را با دو هزار سپاهی و دیگر سران سپاه از قبیل شمر‌ بن دی‌الجوشن و نوفل‌ بن مساحق به جنگ مختار فرستاد، اما ابراهیم‌ بن مالک اشتر فرمانده سپاه مختار بر آنان حمله کرد و آنان شکست خورده مجبور به عق‌ بنشینی شدند. مختار وارد دارالاماره شد و بر کوفه مسلط گردید و قاتلین ‌‌امام‌ حسین‌ (ع) را دنبال کرد.<ref>- تاریخ طبری، ج6، ص28-30؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص223-224؛ المنتظم، ج6، ص54؛ تجارب الامم، ج2، ص157-158.</ref>




در زمان قیام مختار او به همراهی شبث‌بن ربعی و محمدبن اشعث و گروهی از اشرافِ کوفه، راه بصره را پیش گرفتند تا به مصعب‌بن زبیر بپیوندند.<ref>-  الاخبار الطوال، ص301. </ref>  
در زمان قیام مختار او به همراهی شبث‌ بن ربعی و محمد‌ بن اشعث و گروهی از اشرافِ کوفه، راه بصره را پیش گرفتند تا به مصعب‌ بن زبیر بپیوندند.<ref>-  الاخبار الطوال، ص301. </ref>  
به دستور مختار خانه‌اش را ویران کردند.
به دستور مختار خانه‌اش را ویران کردند.




ابومخنف به روایت مجالدبن سعید آورده است که او بعد از اینکه مدتی در کنار مخالفان مختار علیه او جنگید، سرانجام به شراف و واقصه گریخت و از سرنوشت او اطلاعی در دست نیست،<ref>- تاریخ طبری، ج6، ص52؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص236؛ البدایه و النهایه، ج8، ص270؛ تجارب الامم، ج2، ص157.</ref> اما ابن‌اثیر پس از ذکر همین گزارش افزوده که: گفته شده است به هنگام فرار، یاران مختار به او رسیدند و در حالی که از شدت تشنگی بی‌حال شده بود، سرش را بریدند و پنهان داشتند.<ref>- تاریخ طبری، ج4، ص334؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص236.</ref>  
ابومخنف به روایت مجالد‌ بن سعید آورده است که او بعد از اینکه مدتی در کنار مخالفان مختار علیه او جنگید، سرانجام به شراف و واقصه گریخت و از سرنوشت او اطلاعی در دست نیست،<ref>- تاریخ طبری، ج6، ص52؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص236؛ البدایه و النهایه، ج8، ص270؛ تجارب الامم، ج2، ص157.</ref> اما ‌‌ا‌بن‌اثیر پس از ذکر همین گزارش افزوده که: گفته شده است به هنگام فرار، یاران مختار به او رسیدند و در حالی که از شدت تشنگی بی‌حال شده بود، سرش را بریدند و پنهان داشتند.<ref>- تاریخ طبری، ج4، ص334؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص236.</ref>  




بنا به نقل دینوری عمروبن حجاج به قصد بصره گریخت اما از سرزنش اهل بصر‌ه ترسید و کنار آبی به نام سَراف رفت. مردم آنجا به او گفتند: ما از مختار در امان نیستیم، از پیش ما برو. او حرکت کرد و رفت، اما گروهی از مردم آنجا پشیمان شدند و سوار بر اسب به تعقیب او رفتند، تا او را برگردانند. عمروبن حجاج همین‌که آنان را از دور دید، پنداشت لشکریان مختار هستند که به تعقیب او آمده‌اند. در شدت گرمای تابستان در منطقه‌ای به نام” بُییضِه“ که میان سرزمین‌های قبایل کلب و طی بود، به صحرای شتزاری رفت و در گرمای نیمروزی خود و همراهانش از تشنگی مردند.<ref>- الاخبار الطوال، ص302-303. </ref> او که بیش از همه در ریختن خون مقدس امام‌ حسین‌(ع) پای می‌فشرد، این چنین در دنیا مجازات شد.   
بنا به نقل دینوری عمرو‌ بن حجاج به قصد بصره گریخت اما از سرزنش اهل بصر‌ه ترسید و کنار آبی به نام سَراف رفت. مردم آنجا به او گفتند: ما از مختار در امان نیستیم، از پیش ما برو. او حرکت کرد و رفت، اما گروهی از مردم آنجا پشیمان شدند و سوار بر اسب به تعقیب او رفتند، تا او را برگردانند. عمرو‌ بن حجاج همین‌که آنان را از دور دید، پنداشت لشکریان مختار هستند که به تعقیب او آمده‌اند. در شدت گرمای تابستان در منطقه‌ای به نام”بُییضِه“ که میان سرزمین‌های قبایل کلب و طی بود، به صحرای شتزاری رفت و در گرمای نیمروزی خود و همراهانش از تشنگی مردند.<ref>- الاخبار الطوال، ص302-303. </ref> او که بیش از همه در ریختن خون مقدس ‌‌امام‌ حسین‌ (ع) پای می‌فشرد، این چنین در دنیا مجازات شد.   




۱۰٬۰۷۲

ویرایش

منوی ناوبری