معاویه: تفاوت میان نسخه‌ها

پرش به ناوبری پرش به جستجو
۵۲٬۰۸۶ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۸ فوریهٔ ۲۰۱۸
جز
بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحه‌ای تازه حاوی «معاویه بن ابى سفیان زمامدارى خودکامه و طاغوتى جبّار بود.پدرش ابو سفیان و ماد...» ایجاد کرد)
 
جزبدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
معاویه بن ابى سفیان زمامدارى خودکامه و طاغوتى جبّار بود.پدرش ابو سفیان و مادرش هند جگرخوار از سر سخت‌ترین دشمنان اسلام بودند.معاویه،خلیفه‌اى سنگدل، حیله‌گر،دروغگو و فتنه‌انگیز بود.از زمان عثمان،والى شام گشت و با على«ع»جنگید و همواره علیه او توطئه مى‌نمود.حسن بن على«ع»نیز ناچار شد با معاویه قرار داد ترک مخاصمه امضا کند.معاویه به هیچ یک از تعهدات صلحنامه وفا نکرد.به کشتار بى‌گناهان و دستگیرى و قتل یاران على«ع»پرداخت و هواداران اهل بیت«ع»را سرکوب و قلع و قمع نمود و عمّال خویش را بر اموال و جانها و نوامیس مسلمین مسلّط ساخت و دیکتاتورى ترین شیوه‌هاى حکومتى را در قالب تزویر و تبلیغات،اعمال مى‌کرد و در ریشه کن ساختن دین پیامبر مى‌کوشید.معاویه،ملعون به زبان پیامبر«ص»بود. <ref>براى شناخت پلیدیها و جنایات معاویه،ر.ک:«الغدیر»،ج 1،ص 138 تا 384.</ref>
معاویه‌ پسر ابوسفیان‌بن‌ حَرب‌ است.‌‌ مادرش هند دختر عقبةبن ابی‌ربیعةبن عبدشمس نیز از خاندان بنی‌امیه بود که به سبب کشته شدن پدر، پسر و برادرش در جنگ بدر به دست امام علی(ع) و حمزه از دشمنان سرسخت اسلام و خصوصاً امام علی(ع) و حمزه بود و در جنگ اُحد در تحریض و ترغیب مکّیان بر ضد پیامبراکرم‌(ص) کوشش فراوان به کار برد.


از بدعتهاى معاویه،بیعت گرفتن اجبارى از مردم و شخصیّتها براى ولایت‌عهدى فرزند شراب‌خوار و نالایقش«یزید»بود.قوى‌ترین گروه مخالف با آن بیعت،بنى هاشم و در رأس آنان حسین بن على«ع»بود که مخالفت خویش را آشکارا اعلام کرد.اغلب چهره‌هاى سرشناس یا با تهدید یا با تطمیع،پذیرفته بودند ولى امام حسین«ع»حتى در برابر معاویه که به ستایش یزید پرداخت،به بیان زشتیهاى یزید اشاره کرد و از کار معاویه نکوهش نمود و رسوایش ساخت. <ref>مع الحسین فى نهضته،ص 54.</ref> در پاسخ نامۀ معاویه به آن حضرت،جنایات معاویه را در کشتن حجر بن عدى و یارانش و شهید کردن عمرو بن حمق و پیمان‌شکنى و فتنه‌انگیزیهایش بر شمرد و حکومت معاویه را بزرگترین فتنه دانست و مبارزه با معاویه را برترین جهاد و موجب قرب به خدا بر شمرد:«و انّى و اللّه ما اعرف افضل من جهادک فان افعل فانّه قربة الى ربّى و ان لم افعله فاستغفر اللّه لدینى...و اعلم انّ اللّه لیس بناس لک قتلک بالظنّة و اخذک بالتّهمة و امارتک صبیّا یشرب الشّراب و یلعب بالکلاب...». <ref>الغدیر،علامۀ امینى،ج 10،ص 161.</ref> همچنین ابا عبد الله«ع»یک سال پیش از مرگ معاویه در یک سخنرانى عمومى در موسم حج،از معاویه بعنوان طاغوت یاد کرد و ستمهاى او را بر شمرد و از مردم خواست چون به شهرهاى خود بازگشتند ،سخنان آن حضرت را به مردم برسانند و آنان را به حقّ فراموش‌شدۀ اهل بیت فرا خوانند،چرا که بیم زوال اسلام و از بین رفتن حق در کار است. <ref>همان،ج 1،ص 198،موسوعة کلمات الامام الحسین،ص 271.</ref>


امام حسین«ع»پیش از یزید،با پدرش معاویه و بنى امیّه مخالف بود،آن هم نه نزاعى شخصى،بلکه نزاع مکتبى،وقتى از آن حضرت دربارۀ بنى امیّه پرسیدند،فرمود:«انّا و هم الخصمان اللّذان اختصما فى ربّهم...» <ref>حیاة الامام الحسین بن على،ج 2،ص 234.</ref> و این نزاع،پیوسته در گفتگوها و مجادلات، محسوس بود.خود معاویه هم مى‌دانست که سید الشهدا«ع»هرگز سازش نخواهد کرد و در وصیّتى که پیش از مرگ به یزید داشت،به او گفت که از مخالفت چهار نفر از قریش که مهمترین آنان حسین بن على«ع»است بیم دارد و هشدار داد که اهل عراق،او را وادار به خروج بر ضدّ یزید مى‌کنند و توصیه کرد که:«و امّا الحسین،...و ایّاک و المکاشفة له فى محاربة سلّ سیف او محاربة طعن رمح...و ایّاک یا بنیّ ان تلقى اللّه بدمه فتکون من الهالکین». <ref>همان،ص 237،الفتوح،ابن اعثم کوفى،ج 4،ص 332.</ref> پس از مرگ معاویه در رجب سال 60 هجرى و هجرت امام به مکّه،کوفیان نامه به آن حضرت نوشتند و ضمن سپاس خداوند بر مرگ دشمن جبّار امام حسین«ع»از آن حضرت درخواست کردند به کوفه آید و محور حرکت و تجمّع آنان در مبارزه بر ضدّ شامیان شود. <ref>مع الحسین فى نهضته،ص 76 به نقل از مقتل خوارزمى.</ref>
تاریخ تولد معاویه معلوم نیست ولی اگر به گفته واقدی در هنگام وفات به سال 60 هجری، 78 سال داشته باشد، تاریخ تولد او 18 سال پیش از هجرت ، یعنی در دهه اول قرن هفتم میلادی بوده است. او در سال فتح مکه یعنی در همان سال و همان وقت که پدرش اسلام آورد، مسلمان شد.


معاویه در تحکیم سلطۀ بنى امیّه بر مسلمانان و روى کار آمدن یزید و جنایتهاى بعدى سهم عمده داشت.در زیارت عاشورا اشاره است به اینکه بنى امیّه و پسر هند جگرخوار که به زبان خدا و رسول خدا ملعون است،روز عاشورا را روز شادمانى قرار دادند.آنگاه لعن بر آنان است:«اللّهم العن ابا سفیان و معاویة و یزید بن معاویة»و آنان با کشتن پسر پیامبر در کربلا،به نظر خودشان انتقام کشته‌هاى خود را در بدر و احد گرفتند.و این چیزى بود که یزید در اوج قدرت پس از حادثۀ عاشورا،مستانه مى‌خواند:«لیت اشیاخى ببدر شهدوا...». <ref>بحار الانوار،ج 45،ص 133.</ref> امام سجاد«ع»نیز در مجلس یزید،در رسواسازى او به کفر معاویه و ابو سفیان و جنگیدنشان با پیامبر خدا اشاره کرد و فرمود:جدّم على«ع»در روز بدر و احد و احزاب پرچمدار رسول خدا«ص»بود،امّا پدر و جدّ تو،پرچمدار کفر بودند«...و ابوک و جدّک فى ایدیهما رایات الکفّار» <ref>همان،ص 136.</ref>


پیامبراکرم‌(ص) از نفوذ خاندان بنی‌امیه و از شخصیت ابوسفیان استفاده کرد و از دشمنی‌های گذشته یاد نکرد و در به دست آوردن دل آنان کوشید چنانکه از غنائم غزوه حنین به ابوسفیان و دو پسرش یزید و معاویه سهم زیادتری داد و از این‌رو ایشان را ” المؤلفة القلوبهم“‌ می‌شمارند. معاویه که خواندن و نوشتن می‌دانست از جمله کاتبان پیامبراکرم‌(ص) نیز شد، اما به گفته بعضی از سیره‌نویسان کاتب وحی نبود، بلکه نامه‌های پادشاهان و رؤسای قبایل را می‌نوشت و امور روزانه و حساب اموال و صدقات و تقسیم آنان را برعهده داشت و در این امور، شخصی به نام حنظلةبن ربیع تمیمی با او شرکت داشت.




پس از رحلت پیامبراکرم‌(ص)، ابوبکر نیز برادر بزرگتر معاویه، یزید را با چند فرمانده دیگر مأمور فتح شام و فلسطین کرد. در این سفرهای جنگی معاویه نیز حضور داشت. در زمان خلافت‌ عمربن‌ خطّاب حکومت شام که منصب بسیار مهمی بود به یزیدبن ابی‌سفیان و حکومت‌ اُردن به معاویه واگذار‌ شد. پس‌ ‌ از مرگ‌ برادرش‌ یزید به سال 17 یا 18 هجری، از طرف عمر به‌ حکومت‌ دمشق‌ منصوب‌ شد. پس از کشته شدن عمر به سال 23 هجری، عثمان‌ بن‌ عفان که خود از بنی‌امیه بود‌، همه‌ شام را‌ به‌ او واگذار کرد. معاویه بسیاری از نواحی شام را فتح کرد و مخصوصاً سواحل شام و سوریه را به تصرف درآورد. در سال 32 یا 35 هجری با نیروی دریایی بزرگی به جزیره قبرس حمله برد و آن را مسخّر ساخت. معاویه توانست با دوراندیشی و سیاستمداری موقعیت خود را در شام استوار سازد. چون امیرالمؤمنین‌ علی(ع) به خلافت رسید و حاکم دیگری برای شام معین کرد، معاویه توانست به پشت‌گرمی موقعیت مستحکم و سپاه وفادار خود از اطاعت خلیفه مسلمانان سر باز زند و به بهانه خونخواهی عثمان، خلافت امیرالمؤمنین‌ علی(ع) را به رسمیت نشناسد و با او از در ستیز درآید.




به هر حال او‌ پس‌ از مرگ‌ عثمان‌ تبدیل‌ به‌ فردی‌ شده بود که‌ برای‌ تحقق‌ بخشیدن‌ به‌ آرمان‌های‌ سلطه‌گرانه‌ خود، از نقض ‌هیچ‌ اصل‌ و قانونی‌ ابا نداشت‌. اگر چه‌ در دوران‌ خلفای اول و دوم‌، شخصیتی‌ کاملاً متفاوت‌ داشت‌ و آثاری‌ از سلطه‌طلبی‌ و تعدّی‌ به‌ قانون‌ در رفتارش‌ مشاهده‌ نمی‌شد، اما در دوران‌ عثمان‌، شخصیت‌ باطنی‌ و اصلی‌ خود را بروز داد و نقاب‌ تزویر و ریا از چهره خود برداشت.




جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، قم، معارف، ج1، ص 428-430.
با خلافت‌ امیرالمؤمنین‌ علی(ع) که‌ بیعت‌ با آن‌ حضرت‌، خارج‌ از اراده‌ بنی‌امیه‌ و غالب‌ قریشیان‌ رقم خورد‌، سران‌ بنی‌امیه‌ نخست‌ به‌ مکه‌ گریختند.<ref>- تاریخ طبری، ج4، ص448،433..</ref>‌ آن‌گاه‌ چون‌ عایشه‌ و طلحه‌ و زبیر به‌ بهانه‌ خون‌خواهی ‌عثمان‌، عَلَم‌ مخالفت‌ با حضرت‌ علی‌(ع) را برداشتند،<ref>- الطبقات الکبری، ج5، ص38.</ref>‌ ایشان‌ نیز با پیوستن به اصحاب جمل مجالی‌ برای‌ ضدیت‌ با آن‌ حضرت‌ یافتند.<ref>- تاریخ طبری، ج4، ص449-450.</ref>‌ با این‌ همه‌، اختلافات‌ بنی‌امیه‌ با آنان‌ بر سر خلافت‌ بر جای‌ بود.<ref>- همان، ص453.</ref>‌ حتی‌ بر اساس برخی‌ گزارش‌ها، قتل‌ طلحه ‌در میدان‌ جنگ‌ به‌ دست‌ مروان‌ بن‌ حکم‌ صورت‌ گرفت‌.<ref>- ر.ک : جمل من انساب الاشراف، ج3، ص43، ج10، ص127.</ref>‌ پس‌ از شکست‌ سنگین‌ مخالفان‌ در نبرد جمل‌، بنی‌امیه ‌بخت‌ خویش‌ را در شام‌ و نزد والی‌ پر قدرت‌ آن‌جا یافتند که‌ امام‌ علی‌(ع) از نخستین‌ روزهای‌ خلافت‌ - به‌ رغم ‌توصیه‌ سیاست‌بازانی‌ چون‌ مغیرة‌بن‌ شعبه‌ - عزم‌ خود را در عزل‌ او از ولایت‌ شام‌ استوار کرده‌ بود.<ref>- تاریخ طبری، ج4، ص440-441.</ref>‌ چنان‌ که‌ پیش‌تر گفته‌ شد، معاویه‌ از زمان‌ عمر بر ولایات‌ شام‌ حکمرانی‌ داشت‌ و با قدرت و اختیارات وسیعی‌ که‌ به‌ ویژه‌ از حیث‌ فتوح‌ در زمان‌ عثمان‌ به دست آورده بود،<ref>- ر.ک : فتوح البدان، ص152-153.</ref>‌ می‌توان‌ گفت‌ که‌ خلافت‌ بنی‌امیه‌ در این‌ بخش‌ از جهان‌ اسلام‌ از همان زمان آغاز شده‌ بود. درست‌ است‌ که‌ معاویه‌ به بهانه‌ خون‌خواهی‌ عثمان‌ مخالفت‌ خود را آشکار کرد، اما در واقع‌ او برای‌ اشغال‌ کرسی‌ خلافت‌ می‌جنگید. حتی‌ از زمان‌ محاصره‌ عثمان‌ - که‌ معاویه‌ از یاری‌ رساندن‌ به‌ او دریغ‌ کرده‌ بود - برخی‌ از طمع‌ وی‌ در کسب‌ خلافت‌ سخن‌ به‌ میان‌ آورده‌ بودند.<ref>- تاریخ طبری، ج4، ص434.</ref>‌
 
 
معاویه که به سیاست و تدبیر بیش از ورع و تقوا و تمسک به دین اهمیت می‌داد، دستش در جلب قلوب و کسب طرفداران کارآمد و کاردان، بازتر از امیرالمؤمنین‌ علی(ع) بود که به اهداف و اصول اسلامی سخت پایبند بود.
 
 
امیرالمؤمنین‌ پس از پایان دادن به جنگ جمل در بصره، روی به جنگ با معاویه نهاد و در صفر سال 37 هجری جنگ معروف صفین اتفاق افتاد و معاویه که شکست را آشکار می‌دید، توانست با حیله سیاسی در میان سپاه امام تفرقه بیندازد. فرسایشی‌ شدن‌ جنگ‌ صفین نیز‌ اگر هم‌ هدف‌ معاویه‌ و متحدان‌ او نبود، سرانجام‌ به‌ نفع‌ وی‌ تمام‌ شد و در صفوف‌ سپاهیان‌ امام‌ علی‌(ع) رخنه‌ عمیقی‌ ایجاد کرد و امام را وادار به تن دادن به حکمیت کردند و این به زیان امام تمام شد؛ امیرالمؤمنین‌ مجبور شد تا با مخالفان در سپاه خود بستیزد، در صورتی که معاویه بیش از پیش موقعیت خود را مستحکم‌تر کرد و از یک‌سو دست به اغواء و فریفتن یاران امام زد و از سوی دیگر به قتل و غارت در شهرهای تحت سیطره امام زد و وضعیت دفاعی جبهه امام را تضعیف نمود. علاوه‌ بر ظهور خوارج‌، برخی‌ از سران‌ قبایل‌ پرنفوذ در عراق‌، مانند اشعث‌بن‌ قیس‌ کندی نیز‌ پنهانی‌ با معاویه‌ مراوده‌ داشتند. معاویه‌ پس‌ از جنگ‌ صفین‌، مناطقی‌ از عراق‌ و حجاز را با فرستادن‌ بُسربن‌ ابی‌ارطاة‌ و دیگر عمال‌ خون‌ریز خود تا حدّ ممکن‌ ناامن‌ و آشفته‌ کرده‌ بود<ref>- ر.ک : جمل من انساب الاشراف، ج3، ص197 به بعد؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص231؛ مروج الذهب، ج3، ص211.</ref>‌ و در اختلاف‌افکنی‌ میان‌ قبایل‌ بصره‌ دست‌ داشت‌. به‌ هر حال‌ این‌ دشواری‌ها و اختلافات‌، نخست‌ امام‌ علی‌(ع) وپس‌ از شهادت‌ آن‌ حضرت، امام‌ حسن‌(ع) را از پی‌گیری‌ کار معاویه‌ بازداشت‌ تا آن‌که‌ سرانجام‌ در پی‌صلحی‌، خلافت‌ در سال‌ 61 هجری‌ کاملاً از آن‌ِ معاویه‌ شد.<ref>- جمل من انساب الاشراف، ج3، ص286-287.</ref>‌
 
 
در زمان خلافت او که نزدیک به 20 سال طول کشید، فتوحات اسلامی در شمال و غرب ادامه یافت و مسلمانان، مکران و سیستان و بلوچستان و قسمتی از سرزمین سند را تصرف کردند و از رود جیحون گذشتند و در میانه راه به سمرقند رسیدند. در غرب از مصر پا فراتر نهادند و به قسمت‌هایی از شمال آفریقا دست یافتند. در آسیای صغیر در زمستان‌ها و تابستان‌ها به بلاد بیزانس می‌تاختند و یک‌بار تا نزدیکی قسطنطنیه پیش رفتند. سیاست داخلی معاویه همچنان به استوار ساختن حکومت خاندان بنی‌امیه و موروثی ساختن آن معطوف بود. مردان کارآمد را با هر وسیله ولو خلاف اصول اسلامی به خود جلب کرد. چنانکه ‌ برای‌ جلب‌ همکاری‌ شخصی ‌مانند زیاد که از کارآمدترین افراد زمان خود بود و به سبب شناخته نشدن نسبش به زیادبن ابیه(پسر پدرش) اشتهار داشت، فرزند ابوسفیان‌ و برادر ناتنی‌ خویش‌ خواند<ref>- ر.ک : جمل من انساب الاشراف، ج5، ص202؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص259-260؛ تاریخ طبری، ج5، ص214-215.</ref> و این خلاف قاعده اسلامی بود‌ گر چه‌ این‌ اقدام(استلحاق زیاد به ابوسفیان)‌، بنی‌امیه‌ را درمعرض‌ توهین‌ و استهزا قرار داد،<ref>- ر.ک : الدولة العربیة و سقوطها، ص100-101. </ref>‌ ولی‌ با انتصاب‌ زیاد به‌ ولایت‌ عراق‌ در سال‌ 45 هجری‌ و به‌ یاری‌ استبداد او، ثبات‌ اقتصادی‌ و اداری‌ را به‌ عراق‌ بازگرداند.<ref>- ر.ک : تاریخ یعقوبی، ج2، ص279؛ تاریخ طبری، ج5، ص292،217.</ref>‌ زیاد با نداشتن اصل و نسب صحیح، با این عمل به یکی از خاندان‌های اشراف عرب منتسب و برادر خلیفه شد. پس تمام تلاش خود را در استوار ساختن حکومت بنی‌امیه به کار انداخت و با آنکه در زمان امیرالمؤمنین‌ علی(ع) از جانب او والی فارس بود، در تظاهر به دشمنی با امام راه افراطی پیمود و از قتل و زجر پیروان آن حضرت دریغ نکرد.
 
 
معاویه‌ چون‌ هدفی‌ غیر از حکومت‌ و اشباع‌ غریزه‌ جاه‌طلبی‌ و کامیابی‌ از لذایذ زندگی‌ نداشت‌، برای‌ رسیدن ‌به‌ هدف‌ شوم‌ خویش‌ از هیچ‌گونه‌ جرم‌ و جنایتی‌ خودداری‌ نمی‌کرد و چون‌ با امام علی (ع) و خاندان‌ وی‌ دشمن‌ بود، از هیچ‌گونه‌ ظلم‌ و تجاوز نسبت‌ به‌ خاندان‌ آن‌ حضرت‌ دریغ‌ نمی‌ورزید. سلفی‌ از عبدالله‌بن‌ احمدبن‌ حنبل‌ نقل‌ می‌کند که‌ از پدرم‌ احمد درباره‌ امیرالمؤمنین علی(ع) و معاویه‌ پرسیدم‌، پدرم‌ گفت‌: علی‌(ع) دشمنان‌ زیادی‌ داشت‌؛ دشمنانش‌ هر چه‌ جستجو کردند بلکه‌ عیبی‌ برای‌ او پیدا کنند، نتوانستند کم‌ترین‌ عیبی‌ در او بینند، لذا مردی‌ را که‌ با او جنگید(معاویه‌)، تعریف‌ کردند و این‌ حیله‌ای‌ بود که‌ به‌ راه ‌انداختند.<ref>- تاریخ الخلفاء، ص199.</ref>‌ معاویه‌ تهاجم‌ گسترده‌ای‌ را آغاز و تلاش‌ نمود تا روح‌ و جسم‌ جامعه‌ را از یاد امیرالمؤمنین علی(ع) و خاندانش‌ تهی‌کند. او احکام‌ صریح‌ و بی‌پرده‌ای‌ به‌ والیان‌ خود نوشت‌ تا سب‌ّ و لعن‌ امیرالمؤمنین در هر شهر و دیار انجام‌ شود.
 
 
معاویه‌ برای‌ ملک‌داری‌ مجموعه‌ای‌ از امکانات‌ و توانایی‌ها را به‌کار گرفت‌ و مرکز خلافت‌ را به‌ دمشق‌ منتقل‌ کرد. زیرا به‌ وفاداری‌ مردم‌ شام‌ به‌ بنی‌امیه‌ اطمینان‌ داشت‌. در طول‌ مدت‌ خلافت‌ بنی‌امیه‌ - جز در یک‌ مقطع‌ زمانی‌ خاص‌ - و حتی‌ طی‌ سالیان‌ پس‌ از آن‌ نیز این‌ وفاداری‌ به‌ طور کلی‌ پا برجا بود. به‌ گفته‌ ولهاوزن<ref>- الدولة العربیة و سقوطها، ص108.</ref>‌ معاویه‌ از دیر باز با مردم‌ شام‌ منافع‌ مشترک‌ ایجاد کرده‌ بود. اگر چه‌ از گذشته‌های‌ دور برخی‌ از قبایل‌ عرب‌ به‌ شام‌ مهاجرت‌ کرده‌ بودند، ولی‌ با توجه‌ به‌ سابقه‌ عموم‌ شامیان‌ در برخورداری‌ از حکومت ‌مرکزی‌، شاید معاویه‌ برای‌ اثبات‌ مشروعیت‌ خود، کم‌تر از دیگر نقاط‌ به‌ حفظ‌ اصول‌ اسلامی‌ نیاز داشت‌.<ref>- همان، ص109.</ref>‌
 
 
با این‌ همه‌، بر خلاف‌ آن‌چه‌ به‌ نظر می‌رسد، دمشق‌ دست‌کم‌ در طول‌ مدت‌ خلافت‌ معاویه‌، اقامتگاه‌ اصلی ‌بنی‌امیه‌ شمرده‌ نمی‌شد. در واقع‌ معاویه‌ با عبرت‌ گرفتن‌ از سرنوشت‌ عثمان‌ در طول‌ خلافت‌ کوشید روابط‌ خود با بنی‌امیه‌ را در جهت‌ حفظ‌ منافع‌ کلی‌ خلافت‌ تنظیم‌ کند. وی‌ مروان‌بن‌ حکم‌ را مدتی‌ به‌ ولایت‌ مدینه‌ گماشت‌، اما بعدها روابط‌ او با خلیفه‌ به‌ سردی‌ گرایید و حتی‌ معاویه‌ میزان‌ سرسپردگی‌ او را در معرض‌ آزمایش‌ قرار داد.<ref>- ر.ک : تاریخ طبری، ج5، ص172، 231-232، 292-295.</ref>‌
 
 
معاویه‌ ولایت‌ شهرهای‌ حساس‌ عراق‌، بصره‌ و کوفه‌ را با توجه‌ به‌ ساختار شکننده‌ قبیله‌ای‌ آن‌ دو شهر به‌ مردان ‌کارآزموده‌ای‌ چون‌ مغیرةبن‌ شعبه ثقفی‌ و عبدالله‌بن‌ عامر اموی‌ واگذاشت<ref>- ر.ک : همان، ج5، ص171-172، 212-214.</ref> پس‌ از مرگ‌ زیاد نیز همچنان‌ برای‌ شهرهای‌ مهم‌ یاد شده ‌افرادی‌ غیر از بنی‌امیه‌ را برگزید.<ref>- همان، ج5، ص292.</ref>‌
 
 
همچنین با آنکه خلفای راشدین، بیش از هر چیز سعی در پیشبرد اهداف و آرمان‌های اسلامی داشتند، به‌ویژه امیرالمؤمنین‌ علی(ع) که در تقوا و ایمان و علم و دین و پایبندی به اجرای احکام در حدّ اعلی بود و هیچکس قابل مقایسه با او نبود، معاویه با سیاست‌بازی، بی آنکه در تقوا و دیانت از خود حرارتی نشان دهد، توانست مقاصد خود را که با احکام اسلامی منطبق نبود، پیش ببرد: شراب‌خواری‌، پوشیدن‌ لباس‌ ابریشم‌، استماع‌ آواز، قضاوت‌ بر خلاف‌ اسلام‌، به‌ رسمیت‌ شناختن‌ فرزند زنا، جنگ‌ با امیرالمؤمنین علی(ع)، اعزام‌ نیروهای‌ نظامی‌ برای‌ قتل‌ و غارت‌ شیعیان‌ امام در زمان‌ خلافت‌ امیرالمؤمنین، قتل‌ مالک‌ اشتر، اعدام‌ حجربن‌ عدی‌ و یارانش‌، تجاوز به‌ مصر و قتل‌ محمدبن‌ ابی‌بکر والی منصوب امیرالمؤمنین علی(ع)، قتل‌ عام ‌شیعیان‌، جعل‌ احادیث‌ در مذمت‌ امیرالمؤمنین، جعل‌ احادیث‌ در مدح‌ عثمان‌، امر به‌ لعن‌ امیرالمؤمنین درخطبه‌ نماز، قتل‌ امام‌ حسن‌(ع)، خواندن‌ نماز جمعه‌ در روز چهارشنبه‌، همه‌ و همه‌ گوشه‌هایی‌ از این‌ جنایات‌ و اقدامات‌ ضد اسلامی‌ معاویه‌ بودند و او‌ همه‌ این‌ جنایات‌ را بی‌پرده‌ و با کمال‌ جسارت‌ انجام‌ می‌داد و کوچک‌ترین‌ پرده‌پوشی‌ یا ظاهرسازی‌ به‌ جز در مورد شهادت‌ امام‌ حسن‌(ع) در کار وی‌ نبود.
 
 
یعقوبی نیز‌ بعضی‌ کارهایی‌ را از معاویه‌ ذکر می‌کند که‌ پیش‌ از آن‌ سابقه‌ نداشته‌ است‌: معاویه‌ نخستین‌ کس‌ در اسلام‌ بود که‌ نگهبانان‌ و پاسبانان‌ و دربانان‌ گماشت‌ و پرده‌ها آویخت‌ و منشیان‌ نصرانی‌ استخدام‌ کرد و جلو خود حربه‌ راه‌ می‌برد و از مقرری‌ زکات‌ گرفت‌ و خود روی‌ تخت‌ نشست‌ و مردم‌ زیر دست‌ او و دیوان‌ خاتم(اداره‌مهرداری‌) را تأسیس‌ و دست‌ به‌ ساختمان‌ زد و ساختمان‌ را گچکاری‌ کرد(برافراشت‌) و مردم‌ را در ساختنش بی‌مزد به‌ کار گماشت‌ و هیچ‌کس‌ پیش‌ از او چنین‌ نکرده‌ بود و مال‌های‌ مردم‌ را مصادره‌ کرد و آن‌ها را برای‌خویش‌ گرفت‌ و خلافت‌ را به‌ صورت‌ پادشاهی‌ باز گرداند و می‌گفت‌: منم‌ نخستین‌ پادشاه‌. معاویه‌ از هر سرزمینی‌ که‌ فتح‌ می‌شد، املاک‌ آبادی‌ را که‌ پادشاهان‌ خالصه‌ خود قرار می‌دادند، خالصه‌ خود قرار می‌داد و تیول‌ جمعی‌ از بستگان‌ خویش‌ می‌ساخت‌ و نخستین‌ کس‌ بود که‌ در تمام‌ دنیا، خالصه‌هایی‌ داشت‌.
 
 
روزی‌ عبدالله‌بن‌ عمر نزد وی‌ رفت‌، معاویه‌ به‌ او گفت‌: ای‌ ابوعبدالله کاخ‌ ما را چه‌گونه‌ می‌بینی‌؟ گفت‌: اگر از مال‌ خدا باشد، از خیانتکارانی‌ و اگر از مال‌ خودت‌ باشد، از اسرافکاران‌ هستی‌.
عدی‌بن‌ حاتم‌ بر او وارد شد، معاویه‌ به‌ او گفت‌: دوران‌ ما چه‌گونه‌ است‌؟ عدی‌ گفت‌: داد این‌ زمان‌ شما، بیداد زمانی‌ است‌ که‌ گذشت‌ و بیداد این‌ زمان‌ شما، داد زمانی‌ است‌ که‌ خواهد آمد.<ref>- تاریخ یعقوبی، ج2، ص165-166.</ref>
 
 
معاویه‌ با خودکامگی‌ بی‌حدّ و حصر در تصرف‌ اموال‌ مردم‌، بدعتی‌ به‌ وجود آورد که‌ خلفای‌ بعدی‌ آن‌ را به ‌عنوان‌ سیاست‌ دنبال‌ می‌کردند، او معتقد بود: زمین‌ مال‌ خداست‌ و من‌ خلیفه‌ خدا هستم‌ پس‌ هر چه‌ را که‌ از اموال ‌خدا بگیرم‌، مال‌ من‌ است‌ و هر چه‌ را واگذارم‌ برایم‌ مباح‌ است‌. سیاست‌ او چنین‌ بود که‌ دوستداران‌ امام و اهل‌ بیت‌ آن حضرت در تنگنای‌ اقتصادی‌ واقع‌ شوند و به‌ هر بهانه‌ مستمری‌ آنان‌ از بیت‌المال‌ قطع‌ گردد. در برابر آن‌، سیل‌ هدایا و مواهب‌ معاویه‌ به‌ سوی‌ کسانی‌ سرازیر می‌شد که ‌در رساندن‌ بنی‌امیه‌ به‌ حاکمیت‌ و یا در حفظ‌ آن‌ نقش‌ داشتند.
 
 
معاویه‌ برای‌ سست‌ کردن‌ ریشه‌های‌ اعتقادی‌ مردم، نمادها و شعائر اسلامی‌ را به‌ آرامی‌ تغییر ‌داد. او برای‌ این‌که‌ بهتر حکومت‌ کند، بین‌ مردم‌ اختلاف‌ ‌انداخت‌ و آنان‌ را به‌ درگیری‌ و نزاع‌ بین‌ خویش ‌کشاند. اختلافات‌ دیرینه‌ میان‌ انصار را شعله‌ور کرد و کینه‌های‌ کهنه‌ اوس‌ و خزرج‌ را از نو تازه‌ ‌کرد. او تلاش‌ کرد تا نهادهای‌ جاهلیت‌ جای‌ شعائر‌ اسلامی‌ را بگیرد و اصطلاحاتی‌ از قبیل‌ مهاجر و انصار به‌ انتسابات‌ قبیلگی‌ تبدیل‌ شود به‌ همین‌ دلیل‌ واژگانی‌ مانند عثمانی‌، خارجی‌ و. . .  به‌ وجود آمد. او می‌کوشید تساوی‌ انسان‌ها و اکرام‌ به‌ تقوا و فرمایش‌ رسول‌الله(ص) در مورد حذف‌ امتیازات‌ و تفاوت‌های ‌بین‌ عرب‌ و عجم،‌ به‌ فراموشی‌ سپرده‌ شود. از این‌ رو، غیر عرب‌ به‌ کارهای‌ پست‌ مشغول‌ شدند و مالیات‌های‌ سنگینی‌ پرداختند. او در عقاید دینی‌ تغییر و تزلزل‌ ایجاد کرد. برتری‌ بنی‌امیه‌ را خواست‌ خدا دانست‌. اتصاف‌ معاویه‌ و پیروانش‌ به‌ گروه‌ ستمکار در کلام‌ پیامبراکرم(ص) بسیار معروف‌ است‌: ”یا عمارُ تَقْتَلک الفِئَةِ الباغِیَةِ“<ref>- الفتوح، ص625.</ref>‌‌ ای‌ عمار! تو را گروه‌ ستمکار خواهد کشت‌. عمار از یاران امام‌ علی(ع) بود که‌ در جنگ‌ صفین‌ به‌ دست ‌سپاهیان‌ معاویه‌ کشته‌ شد.
 
 
شاید مهم‌ترین‌ تحولی‌ که‌ در پی‌ خلافت‌ معاویه‌ پدید آمد، تبدیل‌ مفهوم‌ خلافت‌ به‌ سلطنت‌ بود.<ref>- ر.ک : الادارة فی العصر الاموی، ص29-31. </ref>‌ واژه ملک‌(پادشاهی‌) و مشتقات‌ آن‌ بارها از زبان‌ معاویه‌ یا دیگر رجال‌ آن‌ عهد در حق‌ او به‌کار رفته‌ است‌.<ref>- ر.ک : جمل من انساب الاشراف، امویج5، ص54،31،28، 232-233؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص276؛ تاریخ طبری، ج5، ص336،328.</ref>‌ یا حتی‌ گفته‌اند عمربن‌ خطاب‌ او را ”کسرای‌ عرب“‌  می‌دانسته‌ است‌.<ref>- جمل من انساب الاشراف، ج5، ص155؛ تاریخ طبری، ج5، ص330.</ref>‌ خود او می‌گفت‌: زمین‌ از آن‌ خداوند است‌ و من‌ خلیفة‌الله هستم‌.<ref>- جمل من انساب الاشراف، ج5، ص27.</ref>‌ این‌گونه‌ تلقی‌ از خلافت‌ که‌ بعدها خلیفه‌ را به‌ صراحت‌ از پیامبرخدا(ص) هم‌ بالاتر برد، در طول‌ خلافت‌ بنی‌امیه‌ رواج داشت‌ و حتی‌ یکی‌ از پایه‌های‌ مهم‌ و اساسی‌ مشروعیت‌ ایشان‌ محسوب‌ می‌شد. جلال‌الدین‌ سیوطی‌ می‌نویسد: ابن‌ابی‌شیبه‌ از سعیدبن‌ جمهان‌ نقل‌ می‌کند که‌ به‌ سفینه‌ گفتم‌: بنی‌امیه‌ گمان‌ می‌کنند که‌ خلافت‌ در قبیله‌ آنان‌ است‌. گفت:‌ دروغ‌ گویند، بلکه‌ بنی‌امیه‌ از خشن‌ترین‌ ملوک‌ هستند و اولشان‌ معاویه‌ است‌. روی‌ دیگر این‌ سکه‌ برای‌ مردم‌ حفظ‌ جماعت‌ و طاعت‌ است‌ که‌ خروج‌ از آن‌ به‌ مثابه‌ ترک‌ اسلام‌ شمرده‌ می‌شد، تا آن‌جا که‌ صحابی‌ معروفی‌ چون‌ عبدالله‌بن‌ عمر فرزند خلیفه دوم که‌ از بیعت‌ با امام‌ علی(ع) سر باز زد<ref>- تاریخ طبری، ج54، ص428.</ref>‌ و همچون‌ بسیاری‌ دیگر از اشراف ‌از گشاده‌ دستی‌های‌ معاویه‌ برخوردار بود،<ref>- جمل من انساب الاشراف، ج5، ص45.</ref>‌ در دوره‌ یزیدبن‌ معاویه‌ با انتساب‌ حدیثی‌ به‌ پیامبراکرم(ص) از لزوم‌ اطاعت و حفظ‌ جماعت‌ سخن‌ می‌گفت‌.<ref>- سیر اعلام النبلاء، ج3، ص323.</ref>‌
 
 
معاویه‌ برای‌ زمامداری‌ شخصی‌ خود و تبدیل‌ حکومت‌ اسلام‌ به‌ حاکمیت‌ موروثی‌ عرب‌ و تبدیل‌ خلافت‌ به ‌سلطنت‌ و انتقال‌ آن‌ به‌ نسل‌های‌ پس‌ از خود، از تمسک‌ به‌ هرگونه‌ وسیله‌ای‌ خودداری‌ نکرد حتی‌ برای‌ بیعت‌ گرفتن‌ برای‌ فرزند خود یزید دست‌ به‌ اسلحه‌ برد و به‌ زورِ شمشیر برای‌ این‌ کار اقدام‌ کرد. شاید مهم‌ترین‌ واقعه‌ در تاریخ‌ تکوین‌ احساسات‌ ضد اموی شیعیان‌، انتصاب‌ فرزند معاویه،‌ یزید به‌ جانشینی‌ او باشد؛ اگرچه‌ او در اواخر دهه چهل و زمانی‌ که‌ امام‌ حسن(ع) زنده‌ بود، در اندیشه‌ ولایتعهدی‌ یزید بود و امام را مهم‌ترین‌ مانع‌ تداوم سلطنت‌ خود می‌دید که در حیات امام‌ حسن(ع)، نمی‌توانست‌ این‌ نیّت را جامه عمل‌ بپوشاند، بر همین‌ اساس‌ توطئه مسموم‌ ساختن امام را اجرا‌ و بلافاصله‌ پس‌ از شهادت‌ امام فعالانه‌ بر روی طرح جانشینی یزید‌ شروع‌ به‌ کار کرد تا به‌ آرزوی‌ خود که‌ استمرار حکمرانی‌ خاندانش‌ بود، برسد.
 
 
بنا بر پاره‌ای‌ از روایات‌، وی‌ از حدود سال‌ 50 هجری‌ و پس از شهادت امام حسن(ع) کوشش‌هایی‌ در این‌ راه‌ به‌ عمل‌ آورد. یزید از جهت تمسک به اصول و فروع دین شهرت خوبی نداشت. معاویه‌ در ولایت‌عهدی‌ یزید بعد از شهادت‌ امام‌ حسن(ع) با دو مشکل‌ عمده‌ روبه‌رو بود. اول‌ منش‌ و کردار یزید و دوم‌ حضور امام‌ حسین(ع) و فرزندان‌ صحابه بزرگ‌ چون‌ عبدالله‌بن‌ عمر، عبدالله‌بن‌ زبیر، عبدالله‌بن‌عباس‌ و عبدالرحمن‌بن‌ ابی‌بکر. معاویه در وادار ساختن مردم به بیعت با یزید از هیچ چیزی فروگذاری نکرد. او نخست‌ از مردم‌ شام‌ و دیگر متحدان‌ خویش ‌برای‌ یزید بیعت‌ گرفت‌.<ref>- تاریخ خلیفة بن خیاط، ج1، ص251؛ تاریخ طبری، ج5، ص301-302، 322.</ref>‌ اگر چه بیشتر رجال با او بیعت کردند،<ref>- تاریخ یعقوبی، ج2، ص271؛ تاریخ طبری، ج5، ص303.</ref> اما اختلافات درون‌ حاکمیت‌ و وجود افرادی‌ چون‌ زیادبن‌ ابیه و مروان‌بن حکم‌ که‌ از ولایتعهدی‌ یزید ناخشنود بودند، باعث می‌شد که معاویه با احتیاط‌ فراوان‌ حرکت‌ کند و تمام‌ وسایل‌ مخصوص‌ حکمرانی‌ خود را که‌ عبارت‌ بودند از سیاست‌بازی‌، بخششِ‌ هدایا، پرداختِ رشوه‌، تطمیع‌ و سرانجام‌ تهدید و سرکوبی‌ به‌کار گیرد. مروان‌بن حکم که شاید در خلافت طمع بسته بود، موضوع جانشینی یزید را با ناخشنودی تلقی کرد.<ref>- مروج الذهب، ج3، ص218-219.</ref>‌ زیاد نیز در نامه‌ای‌ به‌ معاویه‌ چنین‌ ‌نوشت: ای‌ امیر، همانا نامه‌ات‌ با دستوری‌ که‌ در آن‌ بود به‌ من‌ رسید. مردم چه‌ خواهند گفت‌ وقتی‌ که‌ آنان‌ را به‌ بیعت‌ یزید دعوت‌ کنیم‌، در حالی‌ که‌ او با سگ‌ها و میمون‌ها بازی‌ می‌کند و جامه‌های‌ رنگین‌ می‌پوشد و پیوسته‌ شراب‌ می‌نوشد و شب‌ را با ساز و آواز می‌گذراند و هنوز حسین‌بن‌ علی(ع) و عبدالله‌بن‌ عباس‌ و عبدالله‌بن‌ عمر و عبدالله‌بن‌ زبیر در میان‌ مردمند. لیکن‌ می‌شود که‌ او را دستور دهی‌ تا یک‌ سال ‌یا دو سال‌ به‌ اخلاق‌ اینان‌ در آید. شاید بتوانیم‌ امر را بر مردم‌ مشتبه‌ سازیم‌. معاویه‌ به‌ زیاد پرخاش‌ کرده‌ بود که‌ گمان‌ کرده‌ پس‌ از من‌ امیر می‌شود. به‌ خدا سوگند که‌ او را به‌ مادرش‌ سمیه ‌و پدرش‌ عبید باز می‌گردانم‌.<ref>- مقدمه مرآة العقول، ج2، ص147.</ref>‌‌
 
 
این‌ ویژگی‌ سلطنت‌ استبدادی‌ و نظام‌ جائر است‌ که‌ عناصر اصلی‌ سرکوب‌ و حکومت‌ خود را از عناصر مسأله‌داری‌ که‌ نقطه‌ ضعف‌ اساسی‌ دارند، انتخاب‌ می‌کند تا زمانی‌ که‌ آن‌ کارگزار چنان‌ که‌ سلطان‌ امر می‌کند اطاعت ننماید، سلطان‌ بر نقطه‌ ضعف‌ او انگشت‌ بگذارد.
 
 
معاویه‌ پس‌ از تمهیدات‌ دقیق‌ از طریق‌ حکام‌ خود، ترتیب‌ جمع‌آوری‌ نمایندگانی‌ را از اکثر ولایات فراهم کرد و این‌ نمایندگان‌ آن‌چنان‌ که‌ نقشه‌ بود، باید بیعت‌ خود را با‌ یزید به‌ عنوان‌ وارث‌ مطلق‌ معاویه‌ اعلام می‌کردند.<ref>- برای آگاهی بیشتر ر.ک : تاریخ طبری، ذیل سالهای 56-60؛ مروج الذهب، ج3، ص27 به بعد.</ref>‌‌
 
 
اما حوادث‌ بعدی‌ نشان‌ داد که‌ حل‌ مسالمت‌آمیز این‌ ” بدعت“‌ تا حدّ بسیاری‌ به‌ عملکرد شخص‌ یزید بستگی‌ داشت‌. شاید غالب‌ مخالفان‌ در عراق‌ و حجاز تعیین‌ تکلیف‌ خود با شیوه‌ جانشینی‌ و به‌طور کلی‌ با خلافت‌ یزید را به‌ آینده‌ و پس‌ از مرگ‌ معاویه‌ موکول‌ کرده‌ بودند.
 
 
معاویه‌ طرفداران‌ یزید را حمایت‌ می‌کرد و به‌ عنوان‌ کارگزاران‌ اصلی‌ نظام‌ به‌ آنان حکم‌ می‌داد. او ضحاک‌بن‌ قیس‌ را والی‌ کوفه‌ و عبدالرحمن‌بن‌ عثمان‌ ثقفی‌ را والی‌ حجاز کرد. والیان‌ جدید می‌دانستند که‌ مأموریت ‌اصلی‌ آنان‌ تدارک‌ ولایت‌عهدی‌ و حکومت‌ یزید است‌.
 
 
معاویه‌ در شام‌ هیچ‌گونه‌ مشکلی‌ نداشت‌. شام‌ کاملاً در اختیار او بود. در عراق‌ هم‌ از سیاست‌ سرکوب ‌استفاده‌ می‌کرد. مصر هم‌ در شرایطی‌ نبود که‌ تأثیری چندان مهم در ولایتعهدی‌ یزید داشته‌ باشد. مشکل‌ اصلی ‌معاویه‌، حجاز و به‌ ویژه‌ مدینه‌ بود. حجاز محلی‌ بود که‌ در آن‌ نخبگان‌ شرافت‌ اسلامی‌ و فرزندان‌ اصحاب ‌برجسته‌ پیامبراکرم(ص) زندگی‌ می‌کردند. معاویه‌ از مروان‌بن‌ حکم‌ حاکم‌ مدینه‌ خواست‌ که‌ زمینه‌ چینی‌ کند و یزید را به‌ عنوان‌ ولیعهد معرفی‌ نماید. مروان‌ این‌ موضوع‌ را در مسجد مطرح‌ کرد اما با مخالفت فرزندان صحابه روبه‌رو شد. از این‌ رو معاویه‌ تصمیم‌ گرفت‌ خود شخصاً با تعدادی از سربازان شامی‌، برای‌ رویارویی‌ با مخالفت‌های ‌شدید آنان‌ به‌ مدینه‌ برود. او به‌ بهانه سفر حج‌ و در واقع‌ برای‌ گرفتن‌ بیعت‌ از مردم‌ مدینه‌ و مکه‌ در رجب‌ سال‌ 56 به‌ مدینه‌ آمد.
 
 
در مسجد النبی‌ جلسه‌ای‌ تدارک‌ شد. در آن‌ مجلس‌ و در حالی‌که‌ نظامیان‌ در میان‌ مردم‌ با شمشیرهای‌ برهنه‌ پخش‌ شده‌ و موضع‌ گرفته‌ بودند، معاویه‌ گفت‌: مردم‌! من‌ با مشورت‌ شما و بزرگان‌ شما، یزید را به‌ عنوان‌ ولیعهد معرفی‌ می‌کنم‌. پس‌ با نام‌ خدا با او بیعت‌ کنید و مردم‌ را مجبور به‌ بیعت‌ کرد. اما چهار فرزند صحابه بیعت نکرده بودند. به ظاهر مسأله‌ مدینه‌ حل‌ شده‌ و معاویه‌ به‌ جهت‌ اعمال‌ حج‌ به‌ سوی‌ مکه‌ حرکت‌ کرد.
 
 
در مکه‌ معاویه‌ موضع‌گیری‌ خود را تغییر داد و ابتدا کوشید تا با آن چهار تن رفتاری‌ به‌ غایت‌ دوستانه‌ داشته باشد و آرزوی‌ خود را به‌ حمایت‌ آنان‌ از یزید بیان‌ داشت‌ و این‌ موضوع‌ را توضیح‌ داد که‌ تقاضای‌ زیادی‌ از آنان ‌نداشته‌ و یزید حکمران‌ رسمی‌ خواهد بود و در حقیقت‌ آنان هستند که‌ در زیر نام‌ یزید، تسلط‌ واقعی‌ بر حکومت ‌را دارا خواهند بود. اما آنان‌ مخالفت‌ کردند<ref>- تشیع در مسیر تاریخ، ص150.</ref>‌‌ و تمامی‌ تلاش‌ معاویه‌ از رفتن‌ به‌ حجاز به‌ منظور کوشش‌ به‌ ترغیب ‌این‌ اشخاص‌ بود که‌ با یزید مخالفت‌ نکنند. معاویه‌ در سایه شمشیر شامیان‌ وارد مسجدالحرام‌ شد و  طوری‌ وانمود کرد که‌ هر چهار نفر با یزید بیعت‌ کرده‌اند.<ref>- برای آگاهی بیشتر ر.ک : الفتوح، ص799-807؛ الکامل فی التاریخ، ج3، ص508-511.</ref>‌‌ سپس به شام برگشت.
 
 
معاویه‌ بعد از سفر مکه‌ فرصت‌ زیادی‌ پیدا نکرد، رنجور و بیمار شد. میراث‌ پادشاهی‌ او دگرگونی‌ کامل‌ در خلافت‌ اسلامی‌ بود. او بدون‌ آن‌که‌ بتواند همه مخالفان‌ را آرام‌ کند و موافقت‌ آنان‌ را با بیعت‌ فرزندش‌ جلب‌ کند، در نیمه رجب سال 60 هجری از دنیا رفت.
 
 
معاویه‌ اولین‌ کسی‌ است‌ که‌ حکومت‌ عادلانه‌ اسلامی‌ را به‌ طور کامل‌ به‌ سلطنت‌ ظالمانه‌ فردی‌ و امپراطوری ‌استبدادی‌ تبدیل‌ کرد. او اولین‌ کسی‌ است‌ که‌ لعن‌ بر امام را جزء خطبه‌ نماز جمعه‌ قرار داد و احکام‌ اسلام‌ را در باب‌ سرقت‌، قضاوت‌ و انساب‌ و نماز جمعه‌ و. . .  بدون‌ پرده‌پوشی‌ زیر پا گذاشت‌. او اولین‌ کسی‌ است‌ که‌ بر ضد حکومت‌ امیرالمؤمنین علی(ع) شروع‌ به‌ تحریکات‌ کرد و جنگ‌ را به‌ راه‌ انداخت‌ و با تحمیل‌ ولیعهدی‌ پسرش‌ یزید، حکومت‌ و خلافت‌ اسلامی‌ را در خاندان ‌خود موروثی‌ کرد؛ و او بنیان‌گذار این‌ همه‌ بدعت‌ها و انحرافات‌ در دین‌ بود. به‌ همین‌ علت‌ امام‌ حسین‌(ع) در نامه‌ای به ‌معاویه‌ می‌نویسد: ” وَ اِنّی‌ لا اَعْلَم‌ُ فِتْنَة‌ً اَعْظَم‌ُ عَلی‌ هذِه‌ِ اَْلاُمَّة‌ِ مِن‌ْ وَلایَتِک‌َ عَلَیْها“‌ من‌ هیچ‌ فتنه‌ای‌ را برای‌ این‌ امت‌، بزرگ‌تر و خطرناک‌تر از ولایت‌ و حکومت‌ تو نمی‌دانم.
 
 
ابوالاعلی‌ مودودی‌ نظام‌ پادشاهی‌ معاویه‌ را که‌ در دهه‌ آخر حکومت‌ معاویه‌ به‌ اوج‌ خود رسید، چنین‌ ترسیم می‌کند:
 
 
1- دگرگونی‌ درباره نحوه‌ جای‌گزینی‌ حاکم‌: معاویه‌ اولین‌ کسی‌ بود که‌ در شرایط‌ سلامت‌ برای‌ پسرش‌ یزید با استفاده‌ از قدرت‌ و نیروی‌ نظامی‌ بیعت‌ گرفت و توانست‌ خلافت‌ را به‌ سلطنت‌ تبدیل‌ کند.
 
 
2- دگرگونی‌ در روش‌ زندگی‌ حاکم‌.
 
 
3- دگرگونی‌ در کیفیت‌ نگه‌داری‌ و برداشت‌ از بیت‌المال‌ به‌ طوری‌ که‌ بدون‌ حساب‌ و کتاب‌ از بیت‌المال هزینه‌ می‌شد، گویی‌ این‌ ثروت‌ اموال‌ شخصی‌ حاکم‌ است‌.
 
 
4- پایان‌ آزادی‌ اندیشه‌، فکر، نظر و رأی‌.
 
 
5- پایان‌ آزادی‌ امر قضا، به‌ طوری‌ که‌ قاضی‌ هرگونه‌ که‌ حاکم‌ می‌خواست‌ قضاوت‌ می‌کرد و حکم‌ قتل‌ هرکس‌ را که‌ خلیفه‌ اراده‌ می‌کرد، می‌داد.
 
 
6- پایان‌ حکومت‌ شورایی‌.
 
 
7- ظهور و بروز عصبیت‌های‌ قومی‌ و نژادی‌ و قبیله‌ای‌.
 
 
8- نابودی‌ قانون‌.<ref>- انقلاب عاشورا، ص139-140 به نقل از خلافت و ملوکیت.</ref>‌‌
 
 
اختلافات‌، فتنه‌گری‌ها، سیاست‌ بازی‌ها، بی‌عدالتی‌ها، نفاق‌ و پیمان‌شکنی‌ سال‌های‌ آخر خلافت‌ خلیفه‌ سوم‌ و سپس‌ در تمام‌ دوران ‌معاویه‌، روان‌ جامعه‌ را دچار بحران‌ و درهم‌ ریختگی‌ نمود و اصحاب‌ خالص امیرالمؤمنین علی(ع)‌ در اقلیت‌ واقع ‌شدند.
 
 
معاویه‌ با تمام‌ توان‌ خود توانست‌ اسلام‌ را آن‌گونه‌ که‌ خود می‌شناخت، معرفی‌ کند تا جایی‌ که‌ در پایان‌ دوره ‌حکومت‌ او از اسلام‌ جز اسم‌ و از قرآن‌ جز رسم‌ باقی‌ نمانده‌ بود. در واقع‌ در این‌ دوران‌، اسلام‌ در حقیقت‌ِ امر، به‌ کناری‌ نهاده‌ شده‌ بود و با آن‌ مبارزه‌ می‌شد و جمهور مردم‌ نیز از صحنه‌ حکومت‌ غایب‌ بودند.
 
 
پس از مرگ معاویه، یزید به حکومت رسید. وی در دوران کوتاه حکومتش دست به جنایات بزرگی زد. او نزدیک به چهار سال زمام حکومت امویان را در دست داشت و سرانجام در ربیع الاول سال 64 هجری مُرد.<ref>- تاریخ خلیفة بن خیاط، ج1، ص320؛ تاریخ طبری، ج5، ص499؛ مروج الذهب، ج3، ص281.</ref>‌‌
 
 
آشفتگی‌هایی که پس از مرگ یزید در حجاز و عراق و شام پدید آمد، نشان داد که پذیرش انتقال خلافت در خانواده معاویه، نه فقط از سوی مخالفان دیرین بنی‌امیه، بلکه حتی در میان اعضای مهم این خاندان نیز چندان آسان نبوده است.
 
 
یزید فرزندی به نام معاویه داشت که به هنگام مرگ پدر حدود 20 سال سن داشت.<ref>- جمل من انساب الاشراف، ج5، ص379.</ref>‌ یزید پیش از مرگ با مشورت دایی خود حسان‌بن مالک‌بن بجدل کلبی، که در آن زمان والی فلسطین بود، او را به جانشینی خود برگمارد.<ref>- همان، ص380.</ref>‌ معاویه پس از مرگ پدر بر منبر رفت و در سخنانی شگفت‌انگیز مبنی بر انتقاد از خاندان خود، خویش را از خلافت خلع کرد. او گفت از آنجا که در خود توانایی خلافت نمی‌بینم، ترجیح می‌دهم تا در زمینه جانشینی طریقه عمربن خطاب را پیش گیرم، اما کسی را چون آنان نمی‌شناسم، پس کارِ گزینشِ خلیفه را به مردم وامی‌نهم. او همچنین خلافت آل‌ابوسفیان را به نحوی پایان یافته تلقی کرد.<ref>- ر.ک : الطبقات الکبری، ج5، ص39؛ انساب الاشراف، ج5، ص380-381؛ الامامه و السیاسه، ج2ف ص17-18؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص302-303.</ref> آنگاه پس از مدت کوتاهی بر اثر بیماری و یا شاید خوراندن سم درگذشت.<ref>- تاریخ خلیفة بن خیاط، ص321؛ تاریخ طبری، ج5، ص530-531.</ref> بدین‌سان خلافت بنی‌امیه از شاخه سفیانی به پایان رسید. حکومتی که معاویه برای حفظ آن دست به جنایات بی‌شماری زد، پس از مرگ او بیش از چهار سال دوام نیاورد و خلافت به شاخه مروانی رسید و در ذی‌القعده سال 64 در جابیه با مروان‌بن حکم‌بن ابی‌العاص به خلافت بیعت کردند،<ref>- تاریخ خلیفة بن خیاط، ص326؛ الطبقات الکبری، ج5، ص41؛ تاریخ طبری، ج5، ص534.</ref> اما حکومت او نیز بسیار کوتاه بود و سرانجام در رمضان سال 65 به دست همسرش اُم‌ّخالد کشته شد.<ref>- ر.ک : انساب الاشراف، ج6، ص280،275، 297-300؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص257؛ تاریخ طبری، ج5، ص610-611؛ مروج الذهب، ج3، ص289. ام‌خالد همسر یزید بود که بعد از مرگ او به همسری مروان در آمد. حاضران در جابیه با این فرض با مروان بیعت کردند که پس از او خالد به حکومت برسد، اما مروان برای پسرش عبدالملک بیعت گرفت و خالد نه تنها از خلافت محروم شد، بلکه خلیفه از تحقیر او نیز خودداری نمی‌کرد، به همین جهت ام‌خالد بر او خشم گرفت و او را کشت.</ref>
 
 
پس از مرگ مروان‌بن حکم ده تن از فرزندانش با نام‌های: عبدالملک‌بن مروان، ولیدبن عبدالملک، سلیمان‌بن عبدالملک، عمربن عبدالعزیز، یزیدبن عبدالملک، هشام‌بن عبدالملک، ولیدبن یزیدبن عبدالملک، یزید بن ولیدبن عبدالملک، ابراهیم‌بن ولیدبن عبدالملک و مروان‌بن محمدبن مروان به مدت 68 سال حکومت کردند تا بالاخره در ذی‌الحجه سال 132 با مرگ مروان‌بن محمد(معروف به مروان‌الحمار) آخرین خلیفه اموی، حکومت بنی‌امیه به پایان رسید.<ref>- انساب الاشراف، ج9، ص322-323؛ تاریخ طبری، ج7، ص442.</ref> جمعاً حاکمان بنی‌امیه از دو شاخه سفیانی و مروانی 92 سال حکومت کردند.
 
 
امویان در طول خلافت، مشروعیت خویش را بیش از آنکه بر پایه‌های مفاهیم دینی استوار سازند، از طریق غلبه سیاسی و نظامی و با تکیه بر روابط و اتحادهای قبیله‌ای و خانوادگی به‌دست می‌آوردند. راه و رسم بنی‌امیه در بی‌اعتنایی به مبانی دینی، به مخالفان ایشان فرصت داد تا با دعوت سازماندهی شده به احیای دین به‌ویژه تأکید بر حق اهل‌بیت پیامبراکرم‌(ص) در خلافت بر مسلمین، حکومت آنان را ساقط کنند.
 
 
افزایش نارضایتی مسلمانان از حکومت امویان در پی فاصله گرفتن آشکار آنها از اسلام،گسترش ظلم و تعدی حاکمان اموی، بروز کشمکش‌های داخلی و ضعف و از هم گسستگی ارکان حکومت و به‌ویژه وقوع حادثه جانسوز کربلا، به پیدایی جنبش‌ها و حرکت‌های ضد اموی در نیمه اول قرن دوم هجری انجامید. گرایش روز افزون مردم به اهل‌بیت پیامبراکرم‌(ص) و امتناع اهل‌بیت از پذیرش درخواست آنان برای قیام، فرصتی برای افرادی از فرزندان عباس، عموی پیامبر که داعیه حکومت داشتند، پدید آورد. عباسیان با توجه به حرمت اجتماعی بنی‌هاشم و با استناد به برخی احادیث که از پیامبراکرم‌(ص) در تکریم بنی‌هاشم روایت شده بود، از همان آغاز در بزرگ‌نمایی انتسابشان به هاشم کوشیدند و از سال 111 تحت لوای دعوت هاشمی فعالیت کردند.<ref>- تاریخ یعقوبی، ج2، ص319.</ref>‌ زمینه‌های اجتماعی نزاع بنی‌امیه و بنی‌هاشم نیز که امویان به آن دامن زده بودند، در مطرح کردن این عنوان مؤثر بود.
 
 
عبدالله‌بن محمدبن علی‌بن عبدالله‌بن عباس‌بن عبدالمطلب معروف به ابوالعباس سفّاح، اولین خلیفه عباسی، برای پایان دادن به کار آخرین خلیفه اموی عموی خود عبدالله‌بن علی‌بن عبدالله‌بن عباس، به جنگ وی فرستاد. عبدالله‌بن علی‌ پس از درهم شکستن سپاه مروان‌بن محمد در کنار رود زاب در سرزمین موصل، سر در پی او نهاد و در کنار نهر ابی‌فطرس از نواحی فلسطین، مروان‌بن محمد را به عقب راند و به دستور خلیفه در رمضان سال 132 دمشق را تصرف کرد.<ref>- تاریخ خلیفة بن خیاط، ص264؛ انساب الاشراف، ج5، ص342؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص356؛ تاریخ طبری، ج7، ص440.</ref>
 
 
عبدالله‌بن علی به دستور ابوالعباس،‌ برادرش صالح‌بن علی را به تعقیب مروان فرستاد.<ref>- تاریخ خلیفة بن خیاط، ص264؛ الکامل فی التاریخ، ج5، ص426. </ref> این تعقیب و گریزِ تا ذی‌الحجه 132 ادامه داشت تا سرانجام بر مروان‌ دست یافتند و سرش را بریدند و خاندانش را اسیر کردند و نزد خلیفه عباسی، ابوالعباس سفّاح در کوفه فرستادند.<ref>- ر.ک : انساب الاشراف، ج4، ص144؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص351؛ تاریخ طبری، ج7، ص440-442؛ الوافی بالوفیات، ج16، ص265؛ فوات الوفیات، ج4، ص127؛ تاریخ الخلفاء، ص255.</ref>
 
 
گفته‌اند عبدالله‌بن علی در کنار نهر ابی‌فطرس، در حالی‌که گروهی نزدیک به 100 تن از امویان را امان داده بود، فرمان قتل‌عام آنان را صادر کرد و سپس بر پیکرهای نیمه‌جان آنان سفره چرمین بگسترد و به طعام نشست.<ref>- ر.ک : انساب الاشراف، ج3، ص190، ج7، ص664؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص355-356؛ تاریخ طبری، ج7، ص443؛ مروج الذهب، ج3، ص246؛ ص212؛ تاریخ الموصل، ص138.</ref> آنگاه دستور داد تا گور خلفای اموی چون معاویه، یزید، عبدالملک، هشام و دیگران را بشکافند. هشام‌بن عبدالملک که جسدش سالم مانده بود<ref>- چون جسدش در کنار نمکزار قرار داشت، بدنش استحاله شده بود.</ref> را تازیانه زدند و بر دار کردند و سپس سوزاندند(هشام‌ همین کار را با جسد زیدبن علی‌بن حسین(ع) انجام داده بود). باقیمانده اجساد خلفای اموی را نیز سوزاندند و خاکسترشان را به رودخانه ریختند. گورهای بنی‌امیه را در دیگر شهرها نیز جستجو کردند، شکافتند و استخوان‌هایشان را به آتش کشیدند و خاکسترشان را بر باد دادند. فقط به قبر عمربن عبدالعزیز جسارت نشد.<ref>- ر.ک : الطبقات الکبری، ج5، ص326؛ انساب الاشراف، ج2، ص537؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص356-357؛ مروج الذهب، ج3، ص207-208؛ المنتظم، ج7، ص212؛ الکامل فی التاریخ، ج5، ص430؛ تاریخ الموصل، ص138.</ref>
 
 
قتل‌عام امویان در دستور کار قرار گرفته بود. در عراق و دیگر شهرها هر کجا آنان را یافتند، کشتند و عده‌ای که از دسترسی مصون ماندند، مخفی شدند.<ref>- ر.ک : الاغانی، ج4، ص351؛ طبقات الشعراء، ص39-40.</ref> به دلیل کشتارهای وسیع به عبدالله‌بن علی‌ لقب سفّاح به معنی خونریز دادند.<ref>- ر.ک : اخبار الدولة العباسیه، ص148؛ کتاب نسب قریش، ص29؛ انساب الاشراف، ج3، ص72؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص322؛ البدء و التاریخ، ج6، ص74.</ref>
 
 
همچنین در کوفه نیز به حکم خلیفه نیز بر لاشه نیمه‌‌جان امویان گستردنی افکندند و خوان‌ها چیدند و خلیفه تازه درحالی به خوردن نشست که ناله مجروحان از زیر فرش به گوش می‌رسید.
به دلیل مشابهت رفتار عبدالله‌بن علی‌ و خلیفه وقت عباسی ابوالعباس در کشتار امویان به هر دو لقب سفّاح داده شد که این مسأله در متون تاریخی باعث خلط مبحث گردیده است.<ref>- ر.ک : البدء و التاریخ، ج6، ص74؛ العقد الفرید، ج4، ص97.</ref> 
 
 
روایت‌های مشابهی نیز از کشتار امویان در مکه و مدینه توسط داودبن علی‌بن عبدالله‌بن عباس، گزارش شده است. داودبن علی به سال 132 امیرالحاج بود.<ref>- تاریخ خلیفة بن خیاط، ص264؛ الطبقات الکبری، ج7، ص471؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص362. </ref> پس از آن در سال 133 عده‌ای از بنی‌امیه را که در مکه و مدینه بودند، کشت و تعدادی را به زنجیر کشید و به طائف فرستاد تا در آنجا کشته شدند. گروهی را به زندان فرستاد تا در حبس بمیرند.<ref>- ر.ک : الامامه و السیاسه، ج2، ص131؛ انساب الاشراف، ج3، ص96؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص352؛ تاریخ طبری، ج7، ص459؛ الفتوح، ج8، ص338؛ الاغانی، ج4، ص347-348؛ المنتظم، ج7، ص321؛ الکامل فی التاریخ، ج5، ص448.</ref> عبدالله‌بن حسن مثنی نواده امام حسن(ع) از او خواست که از کشتار بنی‌امیه دست بازدارد اما او نپذیرفت.<ref>- الکامل فی التاریخ، ج5، ص448. </ref> تلاش داودبن علی برای محو آثار بنی‌امیه چندان بود که گفته شده وی قنات‌ها و برکه‌هایی را که هشام‌بن عبدالملک خلیفه اموی در راه مکه ساخته بود، را ویران کرد.<ref>- مروج الذهب، ج4، ص41.</ref>
 
 
کشتارهایی در بصره نیز توسط سلیمان‌بن علی‌بن عبدالله‌بن عباس، صورت گرفت. وی جماعتی از بنی‌امیه را کشت و اجساد آنان را بر خاک انداخت تا خوراک سگان شوند.<ref>- ر.ک : الاغانی، ج3، ص95، ج4، ص349.</ref> او پس از قتل بنی‌امیه در خطبه‌ای به آیه 105 سوره انبیاء استناد نمود و خداوند را بر این پیروزی سپاس گفت!<ref>- برای متن کامل خطبه ر.ک : العقد الفرید، ج4، ص91.</ref> 
 
 
در موصل نیز که اهل آن به ولایت محمدبن صول گردن ننهاده بودند، خلیفه برادر خود، یحیی‌بن محمد را به ولایت آن دیار فرستاد و به گفته ازدی، قتل‌عام بسیار سختی در مسجد صورت گرفت.<ref>- ر.ک : تاریخ الموصل، ص146-149.</ref>
 
 
سرانجام کارنامه سیاه امویان با روی کار آمدن عباسیان و راه افتادن سیلی از خون و قتل‌عام‌های وسیع بسته شد.
 
 
==منبع==
 
مرضیه محمدزاده، دوزخیان جاوید، نشر بصیرت، ص 47-64.
 
==پی نوشت==
[[رده: تاریخ]]
[[رده: قاتلان کربلا]]
[[رده: بنی‌امیه]]
۱۰٬۰۷۲

ویرایش

منوی ناوبری