کاظم جیرودی‌

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو

کاظم جیرودی‌ شاعر معاصر ایرانی است.

کاظم جیرودی‌
محمد کاظم جیرودی resize.jpg
زادروز 1328ه.ش
شمیرانات




درباره‌ی شاعر

کاظم جیرودی در سال 1328 ه. ش در یکی از روستاهای شمیرانات به دنیا آمد. به دلیل فقر زیاد خانوادگی، تحصیلات را تا سوم دبیرستان ادامه داد و به کار پرداخت و توانست در ضمن کار علیرغم علاقه به رشته‌ی ادبیات دیپلم ریاضی خود را اخذ نماید.

از نوجوانی به ادبیات و سرودن شعر علاقه داشت و در دوران دبیرستان به شعر و داستان روی آورد. جیرودی سابقه کار اداری در چندین سازمان و شرکت دولتی را دارد و هم اینک مدیر روابط عمومی اتوبوسرانی تهران می‌باشد. جیرودی در طول فعالیت‌های فرهنگی خود با حوزه‌ی هنری تهران، صدا و سیما، سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران و برخی از انجمن‌های ادبی همکاری داشته است.

آثار شاعر

از جیرودی تاکنون آثار متعددی به چاپ رسیده است که از آن جمله: «نامه‌ای از بستر مرگ» (مجموعه داستان)، «گنج بران» (مجموعه داستان)، «شب وصال» (مجموعه داستان)، «داغ عشق» (مجموعه شعر)، «رنگین کمان دلتنگی» (مجموعه شعر)، «گزیده ادبیات معاصر شماره 108» و چند کتاب داستانی برای کودکان و نوجوانان. در زمینه شعر عاشورایی مجموعه‌ای بنام لحظه‌های تب آلود کربلا از وی به بازار نشر راه یافته است.

اشعار

سرو زیبا:

سرو زیبایم میان لاله‌ها افتاده است‌ نوگل من در دل صحرا ز پا افتاده است
هرکجا را چشم دوزم، نوگلی پرپر شده‌ سر جدا افتاده و پیکر جدا افتاده است
شبه روی مصطفی در سرزمین کربلا در کنار جسم مردان خدا افتاده است
سینه می‌سوزد ز داغ لاله‌های باغ عشق‌ در گلستانی که طوفان بلا افتاده است
در کنار چشمه‌ی عشق و امید و آرزو با گلوی تشنه فرزندم چرا افتاده است
من صدای اکبرم را در میان خاک و خون‌ بارها بشنیده‌ام یا رب کجا افتاده است؟
نوجوانم رفت و پشتم از فراق او شکست‌ حنجر خشکم خدایا از نوا افتاده است
زینب محزون زند بر سر ز هجران علی‌ آتشی از داغ او در خیمه‌ها افتاده است
باز «جیرودی» نوای تازه‌ای آغاز کرد این دل تنگم به یاد کربلا افتاده است


'آینه دل‌ها:

ای ماه بنی هاشم، جان‌ها به فدای تو خورشید جهان آرا مفتون لقای تو
پیمان وفا بستی در عرصه‌ی عاشورا آئینه دل‌ها شد میثاق و وفای تو
سر در طبق اخلاص بنهادی و جان دادی‌ ای آیت جانبازی، جان‌ها به فدای تو
آتش به دل و جان زد آن لحظه که بر می‌خاست‌ فریاد برادر جان از گلبن نای تو
آن دم که صدای تو از شطّ فرات آمد خم گشته کمر آمد، مولا به هوای تو
برخیز و برادر را دریاب برادر جان‌ چون فاطمه می‌گرید اینک ز برای تو
یک جرعه ننوشیدی در غیبت طفلان آب‌ شد آب فرات آب از آن شرم و حیای تو
گردیده جدا دستت در راه خدا اما حلّال مسائل شد آن دست جدای تو
هرچند که «جیرودی» در وصف تو می‌گوید کم گفته خدا داند در مدح و ثنای تو


آیات محکم:

ذریّه‌ی رسول که پاکان عالمند اسطوره‌های پاکی اولاد آدمند
از کوچک و بزرگ فروغ هدایتند در روی آسمان و زمین نور باهمند
زان طفل شیرخوار علی اصغر شهید تا شیر حق علی همه حق مسلمند
از درس مکتب گل ششماهه‌ی حسین‌ بهره‌پذیر عشق همه خلق عالمند
پروردگان بزم شهیدان کوی عشق‌ زن‌های پاک جمله به مانند مریمند
خون گلوی اصغر و باب شهید او بر زخم‌های عشق چو دارو و مرهمند
اینان نشانه‌های خدایند و در زمین‌ چون سوره‌ی الهی و آیات محکمند
داده ندا به خون علی عاشقان حق‌ پویندگان راه خداوند اعظمند
روز جزا سروش و همه‌ی دلشکسته‌گان‌ مهمان خاندان رسول مکرمند


آیه عشق:

بی‌تو من در ظلمت شب راه را گم کرده‌ام‌ چهره‌ی نورانی آن ماه را گم کرده‌ام
پیش رویم بر فراز نی تو می‌رفتی و من‌ در مسیر کاروان همراه را گم کرده‌ام
یک گلستان لاله با من بود هنگام سفر در بیابان‌های غربت راه را گم کرده‌ام
بی‌حسینم می‌روم منزل به منزل با شتاب‌ کربلا، آن دلبر دلخواه را گم کرده‌ام
در اسارت از میان نور چشمان حسین‌ آیه‌ای از عشق ثار اللّه را گم کرده‌ام
با بلای کوی جانان ساختم تا سوختم‌ دم زدم از عشق و سوز آه را گم کرده‌ام


قیامت گشته بر پای ای دل ای دل‌ در این دامان صحرا ای دل ای دل
ز سوز تشنگی جان می‌سپارد عزیز جان زهرا، ای دل ای دل


گلی زیبا در آغوش حسین است‌ نه گل، یک غنچه بر دوش حسین است
علی اصغر تبسم بر لبش ماند تحیر نطق خاموش حسین است


حسین بن علی غوغا به پا کرد کلاس عشق و آزادی بنا کرد
ز خون پاک هفتاد و دو لاله‌ گلستانی بنا در کربلا کرد


حسین از خون اصغر تا وضو کرد وصال روی جانان آرزو کرد
نماز از حرمت خون شهیدان‌ خدا داند که کسب آبرو کرد


قیامت قامتی قامت به پا کرد به میثاق خدای خود وفا کرد
کنار لاله‌های باغ ایثار نماز عشق را در خون ادا کرد


کنار دجله تا مهتاب گل کرد به پیش چشم مستش آب گل کرد
فراسوی نگاهش در دل آب‌ گلوی تشنه‌ای بی‌تاب گل کرد


ترک دیدار تو کردم، پی دیدار دگر تا ببینم رخ زیبای تو را، بار دگر
جز تو ای دوست مرا مونس و غمخواری نیست‌ نپسندد دل من، غیر تو دلدار دگر
حرمت کعبه‌ی عشق است و دل من هرگز نزند پر به هوای حرم یار دگر
من خریدار بلا در سر بازار توام‌ نفروشم دل خون را به خریدار دگر
شهره‌ی شهر شدم در طلب وصل تو من‌ جز وصال تو نباشد، به سر افکار دگر
کربلا قبله‌ی عشق است و منم در محراب‌ لبم آماده‌ی ذکر است به گفتار دگر
تا حسین (ع) است مرا روی سخن «جیرودی» نکنم غیر ثنایش به جهان کار دگر [۱]




منابع

  • دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ 2، ص: 1446-1448.

پی نوشت

  1. میراث عشق؛ ص 256.