سید محمود توحیدى (ارفع کرمانی)

از ویکی حسین
نسخهٔ تاریخ ‏۲۶ اکتبر ۲۰۱۶، ساعت ۱۷:۱۱ توسط Admin (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سید محمود (ارفع) توحیدى
زادروز 1322 ه.ش
کرمان
مرگ 1379 ه.ش
دیوان سروده‌ها یاس‌ها و داس‌ها و در شهر قصه هیچ عجیبى عجیب نیست
تخلص ارفع

از زندگینامۀ این شاعر تواناى کرمانى جز این نمى‌دانیم که در سال 1322 در کرمان به دنیا آمده و به سال 1379 در 57 سالگى بدرود حیات گفته است.آقاى سید محمد على گلاب‌زاده در مقدمه مجموعۀ شعرى او«یاس‌ها و داس‌ها»مى‌نویسد:

«...آنچه شعر(ارفع)را از سایر شاعران معاصر متمایز مى‌سازد این است که او همان قدر به زیبایى کلام اهمیت مى‌دهد که به محتوى و معانى.به عبارت دیگر وى آن چنان در تلفیق این دو توفیق داشت که حتى اهل نظر مى‌ماندند که او در سرایش آن شعر،اولویّت را به زیبایى کلام و هماغوشى دلنشین و شیرین واژه‌ها داده،یا به صلابت و سنگینى و محتوایى مولاناگون؟». [۱] و خانم پروین سلاجقه دربارۀ او مى‌نگارد:

«تأثیر غزل پیشینیان به ویژه نزدیکى به زبان سعدى در عاشقانه‌ها،مولانا در عارفانه‌ها، بیدل و صائب در مضمون‌پردازى،تعبیرات و ترکیبات شاعرانه در آثار او مشهود است ولى در نهایت مى‌توان گفت که سبک شخصى اوست که با آمیزش تجربه‌هاى گذشته و دغدغه‌هاى زمانۀ نو و نظر به آفاق شعر معاصر حرف اوّل را مى‌زند،همچنین واژگان و فضاى نمادین اشعار به بسیارى از غزلها،خاصیّتى«فرازمانى»بخشیده و چاشنى عشق و عرفان در این میان بر غناى محتوایى اشعار او افزوده است.شعر(ارفع)آینه‌اى است که در صداقت خویش،زشتى و زیبایى را آن گونه که هست مى‌نمایاند و در ژرفْ ساخت خود عالمى عارى از دورنگى و پلیدى را به نمایش بگذارد،عالمى که جلوه‌هاى معشوق ازلى در هر گوشۀ آن پدیدار است». [۲]

در این غزل ناب و پرشور عاشورایى که سرشار از جلوه‌هاى بدیع خیال و لبریز از فضاى زیباى تصویرى است،توانایى‌هاى این شاعر غزلسراى کرمانى را مى‌توان به تماشا نشست و بر این حقیقت تلخ اعتراف کرد که در گوشه و کنار این خاک پهناور سخنوران بزرگى زندگى مى‌کنند که آثارشان از آثار مطرح شعراى پرآوازۀ روزگار ما چیزى کم ندارد و تنها گناه‌شان این است که در تهران زندگى نمى‌کنند و نامشان بر سر زبانها نیست!

سرخیل عشّاق

مهتاب دیشب رنگ و بویى آشنا داشت سُکر دعا،شوق لقا،عطر خدا داشت
آرام همچون خلسه در دامانِ اشراق سیر و سلوکى تند،اما بى‌صدا داشت
مهتاب دیشب حرف از خورشید مى‌زد گویا خبر از کهکشان نینوا داشت
گفتم:چه آمد بر سرِ سرخیل عشاق؟ گفتا:بپرس از نیزه،پرسیدم،حیا داشت!
گفتم:تبسّم زد گلوى غنچه بر خون گفتا:شقایق راز آن را بر ملا داشت
گفتم:به نخل تشنه بر دریا،چه آمد؟ گفتا:عطش بر همتش صد مرحبا داشت
آبى که میراب از کنار لب به شط ریخت یک شط نشان از مردى و جود و سخا داشت
گفتم:گلى افتاده زیر بوته‌اى خار گفتا:به یادت هست روزى جا کجا داشت؟
گفتم:سرى بر نیزه رو بر کاروان کرد گفتا:یتیمى دادِ«انْظُرْ یا ابا»داشت
گفتم:چرا خون مى‌چکید از چوب محمل؟ سر کوفت بر دیوار و از گفتن ابا داشت
مهتاب دیشب تا طلوع صبح(ارفع)! واکربلا!واکربلا!واکربلا داشت [۳]

چاپ اوّل مجموعۀ شعرى ارفع کرمانى،با عنوان«در شهر قصه هیچ عجیبى عجیب نیست»در سال 1378 و چاپ دوم آن با الحاق تعدادى از غزلهاى جدید او به مناسبت سالگرد درگذشت وى به نام«یاس‌ها و داس‌ها»به سال 1380 چاپ و منتشر شده است.


منابع

محمد علی مجاهدی، کاروان شعر عاشورا، زمزم هدایت، ج1، ص 560-562.

پی نوشت

  1. یاس‌ها و داس‌ها،سید محمود توحیدى(ارفع)،ص 15.
  2. همان،ص 51 و 52.
  3. همان،ص 158 و 159.