هانی بن عروه

نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ نوامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۲۱ توسط Esmaeili (بحث | مشارکت‌ها)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

هانی بن عروة بن نمران بن عمرو بن قعاس بن عبدیغوث بن مخدش بن حصر بن غنم بن مالک بن عوف بن منبّه بن غطیف بن مراد بن مذحج، مذحجی مرادی قطیفی، ابو یحیی، از طایفه بنی‌ مراد و از قبیله مَذحَج است.[۱] هانی بن عروه در حمایت و یاری مسلم بن عقیل سهم بسزایی داشت.

مرقد هانی بن عروه.jpg
مرقد هانی بن عروه در کوفه
اطلاعات اصحاب امام حسین (ع)
نام کامل هانی بن عروة بن نمران
خویشاوندان
سرشناس

محمد بن اشعث، دوست هانی

اسماء بن حسان خارجه برادرزاده و عمرو بن حجاج زبیدی پدر روعه همسر هانی
محل زندگی کوفه
وفات/شهادت نهم ماه ذی‌الحجه
مدفن ضلع شمال غربی صحن مسلم بن عقیل و متصل به دیوار شرقی مسجد کوفه
از یاران امام حسین(ع)، حضرت علی(ع)
نقش های برجسته حمایت از مسلم بن عقیل

زندگی‌نامهویرایش

هانی بن عروه از تابعین پیامبر(ص)[۲] و از رهبران یمن[۳] بود. داده‌های تاریخ در مورد زندگانی او تا ورود مسلم بن عقیل به کوفه در جریان واقعه کربلا اندک است.

در جنگ‌های جمل،[۴] صفین[۵] و نهروان حضور داشت. در صفین مورد مشورت امام علی(ع) قرار گرفت. هنگامی که امام علی(ع)، اشعث بن قیس از قبیله کنده و ربیعه را برکنار کرد، به امام علی(ع) پیشنهاد داد جانشینی همتای اشعث برای ریاست بر این دو قبیله انتخاب کند.[۵]

در جریان قیام حجر بن عدی، او یکی از ارکان حرکت حجر، علیه عبیدالله بن زیاد بود.[۶]

هانی بن عروه نسبت به قبیله خود تعصب خاصی داشت. زمانی که کثیر بن شهاب مذحجی والی خراسان متهم به دزدی شده بود و به کوفه گریخت، پناه داد و اگر چه مورد عتاب معاویه قرار گرفت، ولی دست از حمایت کثیر برنداشت.[۷]

زمانی که معاویه برای پسرش یزید از مردم کوفه بیعت گرفت، او جزء مخالفین بود و حتی می‌گفت که از معاویه به خاطر انجام چنین کاری تعجب می‌کند و خصوصیات زشت یزید را نام می‌برد.[۸]

هانی بن عروه از شیعیان امام علی(ع)[۹] و از اصحاب آن حضرت بود.[۱۰] بنا به نقل سید محسن امین، امام علی(ع) مرگ او را پیش‌بینی کرده بود.[۱۱]

نقش در جریان مسلم بن عقیلویرایش

نقش هانی در جریان ورود مسلم بن عقیل به کوفه تا شهادت او بسیار پُر رنگ است. مسلم بن عقیل بنا به نقلی در هنگام ورود به کوفه بنا به خواست امام‌ حسین‌(ع) بر هانی‌ بن‌ عروه‌ وارد شد.[۱۲] اما اخبار دیگری‌ اشاره‌ دارد که‌ بر مختار وارد شد.[۱۳]

نعمان بن بشیر حاکم کوفه که دوستدار عافیت بود، مزاحمتی برای مسلم ایجاد نکرد و مسلم توانست از هجده‌ هزار نفر از اهالی کوفه بیعت بگیرد.[۱۴] وقتی‌ استقبال‌ مردم‌ شهر را دید، طی نامه‌ای که توسط‌ یکی‌ از رهبران‌ مورد اعتماد شیعیان‌ کوفه‌ یعنی‌ عابس ‌بن‌ ابی‌ شبیب‌ شاکری به‌ امام‌ حسین(ع) فرستاد، امام را به کوفه فرا خواند.[۱۵]

همان‌ زمان ‌یزید در پی درخواست طرفداران بنی‌امیه و شامیان[۱۶] و نیز صلاحدید مشاور رومی خود سرجون، نعمان بن بشیر را عزل و عبیدالله بن زیاد را که‌ والی‌ بصره‌ بود، هم‌زمان به‌ حکومت کوفه‌ منصوب‌ و او را مأمور ساخت تا مسلم بن عقیل را از کوفه بیرون راند یا بکشد.[۱۷]

عبیدالله بن زیاد، به‌طور ناشناس وارد کوفه شد و با ورود به کوفه مردم را مرعوب نمود و از همان روزهای نخست با سخنانی تند و با تهدید و تطمیع ابتدا مردم سرشناس کوفه را با خود همراه کرد و بدین‌ وسیله دیگران را سر جای خود نشاند.[۱۸]

مسلم‌ بن‌ عقیل‌ پس‌ از آگاهی‌ از آمدن‌ عبیدالله بن زیاد و سخنان‌ تهدیدآمیز وی‌، خانه‌ مختار را ترک‌ گفت‌ و به‌ منزل ‌هانی رفت[۱۹] و به‌طور پنهانی با شیعیانش دیدار کرد[۲۰] و خانه او را مرکز فعالیت‌های سیاسی و نظامی خویش قرار داد.[۲۱]

بنا به نقلی هانی بن عروه مایل نبود که مسلم بن عقیل وارد خانه او شود، اما پس از ورود مسلم بن عقیل به خانه‌اش، با تمام وجود از او دفاع کرد.[۲۲] انتخاب خانه هانی بن عروه شاید به این دلیل بود که او از نظر نفوذ و قدرت اجتماعی توانمندتر از مختار بود.

نقشه کشتن عبیدالله بن زیادویرایش

در همان زمان شریک ‌بن‌ اعور که از خواص یاران امام علی(ع)[۲۳] و از بزرگان شیعیان بصره بود و همراه عبیدالله بن زیاد از بصره به کوفه آمده بود، بیمار شد و در‌ خانه‌ هانی بن عروه که از دوستانش بود، اقامت گزید.[۲۴] او هانی بن عروه را به یاری و حمایت مسلم تشویق کرد و در خانه هانی نقشه کشتن عبیدالله بن زیاد توسط شریک کشیده شد تا در هنگام عیادت عبیدالله بن زیاد از او درخانه هانی بن عروه انجام گیرد.[۲۵] البته گاهی سخن از بیماری هانی بن عروه به میان می‌آید و گفته می‌شود نقشه به قتل رساندن توسط او کشیده شد.[۲۶] به هر حال این طرح به جهت این‌که‌ هانی‌ بن عروه مایل نبود مهمانش در خانه‌اش‌ کشته‌ شود، انجام نگرفت.[۲۷] اگر چه گفته می‌شود که هانی به مسلم گفت‌: «اگر او را می‌کشتی‌، فاسقی‌، فاجری‌، ستم‌کاری‌ و مکاری‌ را کشته‌ بودی‌.»

رفتن به دارالامارهویرایش

ابن‌ زیاد که اکنون مردم کوفه را مرعوب نموده بود، به جست‌وجوی مسلم بن عقیل پرداخت و توسط یکی از بردگان شامی خود‌ به‌ نام‌ مَعقِل‌ با ترفندی خاص به مخفی‌گاه او پی برد و خانه او را تحت کنترل گرفت.[۲۸]

او با دانستن‌ مخفی‌گاه‌ مسلم‌ بن عقیل و اطلاع‌ از سران‌ و یاران‌ و هواداران‌ او به‌ کار پرداخت‌. همچنین از روسای قبایل خواست که به دیدارش بیایند. اما هانی بن عروه به دیدار او نرفت و خود را به بیماری زد. عبیدالله بن زیاد از راه مکر و حیله وارد شد تا بتواند به طریقی او را به دارالاماره بکشاند و بین او و مسلم بن عقیل جدایی اندازد.

او محمد بن اشعث، دوست هانی، اسماء بن حسان خارجه برادرزاده[۲۹] و عمرو بن حجاج زبیدی پدر روعه همسر هانی[۳۰] که هر سه از اقوام و دوستان هانی بودند و به دربار عبیدالله بن زیاد رفت و آمد داشتند، خواست تا هانی را وادار کنند که به نزدش بیاید.

هر سه آنان به نزد هانی رفتند. اگر چه هانی مایل نبود به نزد عبیدالله بن زیاد برود و می‌گفت چون مسلم بن عقیل نزد من است، صلاح نیست که بروم اما آنان از او خواستند تا برای گم کردن راه و حفظ جان مسلم، به دیدن عبیدالله برود. در نزدیکی دارالاماره احساس خطر کرد و به اسماء بن حسان خارجه گفت: «به خدا از این مرد هراسناک و نگرانم.» اما اسماء گفت: «هیچ ترسی به دل راه مده. تو بی‌گناهی.» بالاخره هانی علی‌رغم میل خود به دارالاماره رفت و همین امر باعث شد تا عبیدالله بن‌ زیاد بتواند بین او و مسلم بن عقیل جدایی اندازد که این جدایی در شکست مسلم بن عقیل تاثیر بسیاری داشت.

زندانی شدنویرایش

عبیدالله بن زیاد ابتدا هانی‌ بن عروه را طلبید و از او بازخواست‌ کرد که‌ «چرا مسلم‌ بن عقیل را به‌ خانه‌ خود راه‌ داده‌ است‌. هانی‌ بن عروه ابتدا همه‌ چیز را انکار کرد، ولی‌ با روبه‌رو شدن ‌با معقل‌، درماند.» معقل‌ پیش‌ روی‌ او ایستاد و گفت‌:

«هانی‌ مرا می‌شناسی‌؟» گفت‌: «آری‌، می‌شناسم. بزرگ‌ منافقی‌ که‌ تویی‌!» و چون‌ دانست‌ انکار بی‌فایده‌ است‌، گفت‌: «من‌ مسلم‌ بن عقیل را به‌ خانه‌ام‌ نخوانده‌ام‌. او به‌ خانه‌ من‌ آمده‌ است‌.» عبید الله بن زیاد گفت‌: «تا او را تسلیم‌ نکنی‌، رها نخواهی‌ شد.»[۳۱]

پذیرفتن‌ چنان‌ تکلیفی‌ برای‌ هانی‌ بن عروه غیرممکن‌ بود. شیخی ‌سرشناس‌ و محترم‌، هرگز نمی‌توانست‌ مهمان‌ خود را از سرسفره‌ خویش‌ بردارد و به‌ دشمن‌ او تسلیم‌ کند و ننگی ‌بزرگ‌ را برای‌ خود و بازماندگان‌ و قبیله‌ خود بخرد. گفت‌وگو بسیار شد، ولی‌ هانی‌ بن عروه نپذیرفت که مسلم بن عقیل را تسلیم کند. به همین جهت توسط‌ عبیدالله بن زیاد شکنجه شد و بینی‌ و ابرویش شکست‌ و چهره‌اش‌ ‌زخمی‌ شد و صورتش آسیب دید. سپس‌ او را زندانی‌کرد.[۳۲]

شیخ مفید می‌نویسد:

«چون عمرو بن حجاج دید که با هانی بن عروه چنان رفتار ناپسندی کردند، ناراحت شد و طایفه مذحج را خبر کرد.[۳۳] گروهی از‌ قبیله‌ مذحج با دریافت خبر قتل هانی‌ بن عروه بر در دارالاماره اجتماع کردند و گرد قصر او را گرفتند.»[۳۴] عبیدالله بن زیاد، شریح‌ قاضی‌ را طلبید و گفت‌: «برو و هانی‌ را ببین‌ که‌ زنده‌ است‌، سپس‌ ماجرا را به‌ این‌ مردم‌ بگو! شریح ‌قاضی به‌ زندان‌ رفت‌ و هانی‌ را مجروح‌ و خون‌آلود دید.»

ولی‌ وقتی‌ که‌ با مردم‌ روبه‌رو شد، به‌ آنان گفت‌: «هانی ‌بن عروه زنده‌ است‌. به‌ خانه‌های‌ خود برگردید.» آنان نیز متفرق شدند.[۳۵]

بدین‌ ترتیب‌ با شهادت‌ ناقصی‌ که‌ قاضی‌ داد، فرصتی‌ دیگر از دست‌ هواداران‌ مسلم‌ بن عقیل و هانی‌ بن عروه رفت‌. آن‌ روز که‌ این‌ مردم‌ اطراف‌ قصر را گرفته ‌بودند، جز تعدادی از ماموران‌ عبیدالله بن زیاد، کسی‌ با او نبود. اگر مختصر تدبیری‌ داشتند کار عبیدالله بن زیاد به‌ پایان‌ می‌رسید.

شهادتویرایش

همین‌ که‌ خبر دستگیری‌ و زندانی‌ شدن‌ هانی‌ بن عروه در شهر منتشر شد، مسلم‌ دست به قیام زد. اما بنا به دلایلی شکست خورد و به شهادت رسید.[۳۶]

پس‌ از شهادت‌ مسلم‌ بن عقیل، عبیدالله بن زیاد دستور داد که‌ هانی بن عروه را دست‌ بسته‌ به‌ بازار قصابان برند تا بدین‌ وسیله‌ در دل‌ مردم‌ ترس‌ افکندند. هانی‌ بن عروه پیوسته‌ فریاد می‌زد و افراد قبیله‌ مذحج‌ را به‌ کمک‌ می‌طلبید که‌: «آل‌ مراد کجایند؟ افراد قبیله‌ مذحج‌ کجایند؟ چرا به‌ یاری‌ من ‌نمی‌آیند؟»[۳۷]

سپس‌ با قوت‌ بسیار بندها را از دست‌ باز کرد و در جستجوی‌ ابزاری‌ بود که‌ با دشمنان‌ ستیز کند، ولی‌ مزدوران‌ عبیدالله بن زیاد به‌ وی‌ امان‌ ندادند و او را گرفتند. یکی‌ از غلامان‌ عبیدالله بن زیاد به‌ نام‌ رشید ترکی‌، هانی‌ بن عروه را به‌ قتل ‌رساند و سرش را از تن جدا کرد.[۳۸] در آن‌ روز مردم‌ قبیله‌ مذحج‌ تن‌ به‌ خواری‌ و سستی‌ دادند و از یاری‌ هانی‌ بن عروه دست‌ برداشتند. هانی‌ بن عروه در روز نهم ماه ذی‌الحجه به شهادت رسید. در‌ هنگام ‌شهادت‌ هشتاد و نه‌ سال‌ سن‌ داشت‌.[۳۹]

بنا به نقل مسعودی، هانی بن عروه هرگاه قبیله بنی‌ مراد را به یاری می‌خواند، چهار هزار مرد زره‌پوش سواره و هشت هزار نظامی پیاده با او حرکت می‌کردند و اگر قبایل هم‌پیمان خود را دعوت می‌کرد، سی هزار زره‌پوش نظامی در رکابش بود و اما هنگامی که به سوی قتلگاه ‌رفت، از آن همه مردان جنگی که از آنان استمداد کرد، هیچ‌کس اجابت نکرد.[۴۰]

عبیدالله بن زیاد سپس دستور داد تا طناب‌ به‌ پای‌ هر دو نعش‌ ببندند و در بازارهای‌ کوفه بر زمین بکشند.[۴۱] آن‌گاه‌ جسد مطهر این‌ دو شهید را در محله‌ کناسِه به‌ دار بیاویزند.[۴۲] ‌سپس‌ سر این‌ دو شهید را توسط هانی بن ابی‌ حیه همدانی و زبیر بن اَروَج (اروح) تمیمی به نزد‌ یزید فرستاد[۴۳] و گزارش‌ کار را ارائه‌ نمود.[۴۴]

یزید سر این‌ دو شهید را بر دروازه‌ دمشق‌ آویخت[۴۵] ‌و از قهر و غلبه‌ عبیدالله بن زیاد، خرسند شد و در نامه‌ای‌ از او سپاسگزاری‌ نمود.[۴۶]

پس از شهادتویرایش

خبر شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه در میانه راه کوفه به امام حسین(ع) رسید.[۴۷] امام حسین(ع) بر مرگ آن‌ دو گریست و آیه استرجاع را خواند و چندین مرتبه از خداوند برای آنان طلب رحمت کرد.[۴۸]

سه روز پس از شهادت هانی بن عروه، روعه همسرش به کمک همسر میثم تمار، تن بی سر هانی بن عروه را در کنار دارالاماره کوفه به خاک سپرد. اکنون مزارش به مسجد معروف کوفه متصل است و پشت قبر مسلم بن عقیل و در جهت شمال آن قرار دارد.[۴۹] آستانه هانی بن عروه هم اکنون یکی از مراکز مهم و زیارتگاه‌های مشهور شیعیان جهان است.

پسرش یحیی، محدث و از راویان اصح و ثقه شمرده می‌شود.[۵۰]

زیارتنامهویرایش

هانی بن عروه دارای زیارت مخصوصی است که در آن زیارت او را عبد صالح و از اصحاب امام علی (ع)، امام حسن (ع) و امام حسین (ع) می‌دانند:

سَلامُ اللهِ العَظیمِ وَ صَلَواتُهُ عَلَیکَ یا هانِی بنَ عُروَةَ اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیهَا العَبدُ الصّالِحُ النّاصِحُ لِلّهِ وَلِرَسُولِهِ وَلِاَمیرِالمُؤمِنینَ وَ الحَسَنِ وَ الحُسَینِ عَلَیهِمُ السَّلامُ اَشهَدُ اَنَّکَ قُتِلتَ مَظلُوماً فَلَعَنَ اللهُ مَن قَتَلَکَ وَ استَحَلَّ دَمَکَ وَ حَشی قُبُورَهُم ناراً اَشهَدُ اَنَّکَ لَقیتَ اللهَ وَ هُو راضٍ عَنُکَ بِما فَعَلتَ وَ نَصَحتَ وَ اَشهَدُ اَنَّکَ قَد بَلَغتَ دَرَجَةَ الشُّهَداءِ وَ جُعِلَ رُوحُکَ اَرواحِ السُّعَداءِ بِما نَصَحتَ لِلّهِ وَ لِرَسُولِهِ مُجتَهِداً وَ بَذَلتَ نَفسَکَ فی ذاتِ اللهِ وَ مَرضاتِهِ فَرَحَمِکَ اللهُ وَ رَضِی عَنکَ وَ حَشَرَکَ مَعَ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطاهِرینَ وَ جَمَعَنا وَ اِیاکُم مَعَهُم فی دارِ النَّعیمِ وَ سَلامٌ عَلَیکَ وَ رَحمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ[۵۱]

درود و رحمت خداوند بر تو ای هانی بن عروه. درود بر تو ای بنده شایسته و خیرخواه برای خدا و پیامبر(ص) و امام علی(ع) و امام حسن(ع) و امام حسین(ع) بر آنان درود باد. گواهی می‌دهم به این‌که تو به ستم کشته شدی. پس لعنت خداوند بر آن‌که تو را کشت و خون تو را حلال شمرد. پس خداوند قبرهای آنان را از آتش پر کند. گواهی می‌دهم که تو خداوند را ملاقات کردی درحالی‌که او از تو به واسطه کردارت و خیرخواهی‌ات خشنود بود؛ و گواهی می‌دهم که تو به مرتبه شهیدان رسیدی و روحت با روح شهدا سعادتمندانه قرار داده شد به واسطه اینکه خیرخواه نسبت به خداوند و رسولش بودی و در این راه تلاش کردی و جانت را در راه خدا و خشنودی‌اش بخشیدی. پس رحمت خداوند بر تو باد و از تو راضی است و تو را با پیامبر (ص) و خاندان پاکیزه‌اش محشور کند و ما و شما را با آنان در خانه نعمت محشور کند و درود و رحمت و برکات خداوند بر تو باد.

شعر عبدالله‌ بن‌ زبیر اسدی‌ویرایش

عبدالله‌ بن‌ زبیر اسدی‌ در قطعه شعری شهادت مظلومانه آن دو را به تصویر کشیده است: [۵۲]

فَاِن‌ْ کنت‌ِ لا تَدْرین‌َ مَا الْمَوْت‌ُ فَانْظُری اِلی بَطَل‌ٍ قَدْ هَشَّم‌َ السَّیف‌ُ وَجْهَه‌ُ
اَصابَهُما فَرخُ البغی فَاصبَحا تَری جَسَداً قد غیر الموت لونه
‌اِلی هانِی‌ءٍ فِی‌ السُّوق‌ِ وَ ابْن‌ِ عَقیل‌ٍ وَ آخَرُ یهْوِی‌ مِن‌ْ طَمارِ، قَتیل‌ِ
احادیث من یسری بکل سبیل و نضح دم قد سال کل مسیل

ترجمه :

اگر نمی‌دانی‌ مرگ‌ چیست‌ به‌ هانی‌ و پسر عقیل‌ در بازار بنگر.

به‌ دلاورمردی‌ که‌ شمشیر بینی‌ او را در هم‌ شکسته‌ و به‌ دلیری‌ دیگر که‌ از بلندی، مقتول و شهید بر خاک افتاد.

تقدیر روزگار و زمانه آنان را قصه و داستان رهگذران ساخته است.

پیکری‌ می‌بینی‌ که‌ مرگ‌ رنگ‌ آن‌ را دگرگون‌ ساخته‌ است‌ و خون او در هر جویبار و رهگذری جاری ‌است.

منبعویرایش

جستارهای وابستهویرایش

مسلم بن عقیل

محمد بن اشعث

اسماء بن حسان خارجه

قیس بن اشعث

پی‌نوشتویرایش

  1. العقد الفرید، ابن عبدربه، احمد بن محمد، چاپ علی شیری، بیروت: داراحیاء اتراث العربی، 1409 ه ق.، ج3، ص363؛ جمهرة انساب العرب، ص406.
  2. رجال طوسی، ص82.
  3. قاموس الرجال، ج10، ص490.
  4. الفتوح، ج5، ص40.
  5. ۵٫۰ ۵٫۱ وقعة الصفین، ص137.
  6. انساب الاشراف، ج5، ص255.
  7. الاعلام، ج8، ص68.
  8. تجارب الامم و تعاقب الهمم، ج2، ص32؛ شرح نهج البلاغه، ج18، ص427؛ قاموس الرجال، ج10، ص491.
  9. اعیان الشیعه، ج7، ص344.
  10. رجال طوسی، ص85.
  11. اعیان الشیعه، ج8، ص713.
  12. البدء و التاریخ، مقدسی، مطهر بن طاهر، پاریس: چاپ کلمان هوار، 1899 – 1919 م، چاپ افست تهران: 1962 م.، ج6، ص9؛ ترجمة الامام الحسین (ع)، ص64.
  13. الاخبار الطول، دینوری، ابو حنیفه احمد بن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره : 1960 م.، ص231؛تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: 1382 – 1387 ﻫ ق / 1962– 1967 م.، ج5، ص355؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص22.
  14. انساب الاشراف، ج2، ص338؛ الاخبار الطول، ص235؛تاریخ الطبری، ج4، ص30؛ امتاع الاسماع، ج5، ص363؛ العبر و دیوان المبتدأ و الخبر (تاریخ ابن خلدون)، ج3، ص29؛ المنتظم فی التاریخ الملوک و الامم، ج5، ص326.
  15. تاریخ طبری، ج5، ص375؛ ابصار العین فی انصار الحسین، ج1، ص80؛ شهداء اهل البیت(ع)، ص15.
  16. الامامه و السیاسه، ج2، ص4.
  17. الاخبار الطول، ج5، ص356-357؛ الفتوح، ج5، ص36-37.
  18. ر.ک: انساب الاشراف، ج2، ص335-336؛ الاخبار الطول، ص232؛تاریخ الطبری، ج5، ص356-357، 348؛ الفتوح، ج5، ص36-37؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ج3، ص251؛ ارشاد، ج2، ص42-43؛ مقاتل الطالبیین، ص96.
  19. انساب الاشراف، ص336؛ الاخبار الطول، ص233؛ تاریخ الطبری، ج5، ص362؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ج3، ص252؛ الفتوح، ج5، ص40؛ اعلام الوری، ج1، ص438.
  20. انساب الاشراف، ج2، ص336؛ الاخبار الطول، دینوری، ص233؛ الفخری، ص117.
  21. الاخبار الطول، ص233؛ مقاتل الطالبیین، ص96-97.
  22. تاریخ طبری، ج5، ص362؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص25.
  23. الغارات، ثقفی، ج2، ص793.
  24. الغارات، ج2، ص793-794؛ انساب الاشراف، ج2، ص337؛ الاخبار الطول، ص233-234؛تاریخ الطبری، ج5، ص360.
  25. ر.ک: انساب الاشراف، ج2، ص337؛ الاخبار الطول، ص234-235؛تاریخ الطبری، ج5، ص363؛ الفتوح، ج5، ص42-43؛ مقاتل الطالبیین، ص98-99.
  26. ر.ک: انساب الاشراف، ج2، ص337؛ الامامه و السیاسه، ج2، ص4؛ تاریخ یعقوبی، ج2، ص243؛ تاریخ الطبری، ج5، ص360 عمارة بن عبید سلولی پیشنهاد دهنده بود.
  27. ر.ک: انساب الاشراف، ج2، ص337؛ الاخبار الطول، ص234-235؛ تاریخ الطبری، ج5، ص363؛ الفتوح، ج5، ص42-43. قس مقاتل الطالبیین، ص99، همسر هانی بن عروه موافق نبود.
  28. ر.ک: انساب الاشراف، ج2، ص336-337؛ الاخبار الطول، ص235-236؛ تاریخ الطبری، ج5، ص362،348؛ الفتوح، ج5، ص41-42؛ ارشاد، ج2، ص45-46.
  29. لاخبار الطوال، ص236.
  30. تاریخ طبری، ج5، ص349؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، ج5، ص45؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص28؛ اعلام الوری، ج1، ص440.
  31. الاخبار الطول، ج5، ص366.
  32. ر.ک: انساب الاشراف، ج2، ص337؛ الاخبار الطول، ص237-238؛ تاریخ الطبری، ج5، ص365-367؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ج2، ص252؛ الفتوح، ج5، ص46-47؛ مقاتل الطالبیین، ص102.
  33. ارشاد، ج2، ص47.
  34. الاخبار الطول، ص238؛تاریخ الطبری، ج5، ص367؛ الفتوح، ج5، ص48.
  35. الاخبار الطول، ص238؛ تاریخ الطبری، ج5، ص367؛ الفتوح، ج5، ص48؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص28.
  36. ر.ک: مسلم بن عقیل.
  37. تاریخ طبری، ج5، ص379؛ الفتوح، ج5، ص48؛ اعلام الوری، ج1، ص444.
  38. الطبقات الکبری، ج5، ص122؛ تاریخ الطبری، ج5، ص379؛ الفتوح، ج5، ص61؛ اعلام الوری، ج1، ص444.
  39. تاریخ طبری، ج5، ص379.
  40. مروج الذهب و معادن الجوهر، ج3، ص255؛ الفتوح، ج5، ص61؛ قاموس الرجال، ج10، ص493.
  41. البدایه و النهایه، ج8، ص157.
  42. العبر و دیوان المبتدأ و الخبر (تاریخ ابن خلدون)، ج3، ص29.
  43. انساب الاشراف، ج2، ص341-342؛ الاخبار الطول، ص240-241؛ تاریخ الطبری، ج5، ص380.
  44. ر.ک: انساب الاشراف، ج2، ص339؛ الاخبار الطول، ص241؛ تاریخ الطبری، ج5، ص376؛الفتوح، ج5، ص56.
  45. انساب الاشراف، ج2، ص339.
  46. ر.ک: انساب الاشراف، ج2، ص339-342؛ الاخبار الطول، ص241-242؛ تاریخ الطبری، ج5، ص376-381؛ مقاتل الطالبیین، ص103-108.
  47. ر.ک: الاخبار الطول، ج2، ص243؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ج3، ص256؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص42.
  48. الاخبار الطول، ص241؛ تاریخ الطبری، ج5، ص469.
  49. تاریخ الکوفه، ص84.
  50. الطبقات الکبری، ج1، ص330؛ حوادث و وفیات، ج8، ص302، اسدالغابه، ج2، ص15؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، ج6، ص188.
  51. کلیات مفاتیح الجنان، زیارت نامه هانی بن عروه.
  52. الطبقات الکبری، ج4، ص42؛ انساب الاشراف، ج2، ص340؛ البدء و التاریخ، مقدسی، ج6، ص9؛ مقاتل الطالبیین، ص108؛ ابن حبیب (المحبر، ص245) او را عبدالرحمن بن زبیر اسدی و ابن طقطقی (الفخری، ص114) او را فرزدق ذکر کرده است.