سید رضا مؤید

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو

سیّد رضا مؤیّد (1312 ه.ش) یکی از شاعران معاصر است.

سیّد رضا مؤیّد
سید رضا مؤید.jpg
زادروز 1321 ه. ش
مشهد
کتاب‌ها «گلهای اشک»، «جلوه‌های رسالت» و «نغمه‌های ولایت»
تخلص «مؤیّد»

زندگینامه

سیّد رضا مؤیّد فرزند سیّد محمد متخلص به «مؤیّد» در سال 1321 ه. ش در مشهد در خانواده‌ای مذهبی و علاقمند به امور دینی متولد شد، و پس از تحصیلات ابتدایی به شغل آزاد روی آورد. مؤیّد با مطالعه اثر ادبی و دیوانهای سایر شعرا از آغاز جوانی به سرودن اشعار به ویژه مدایح و مراثی مذهبی پرداخت، وی از شاعران نامور اهل بیت پیامبر (ص) به شمار می‌رود.

از مؤید تاکنون سه دفتر به نام «گلهای اشک»، «جلوه‌های رسالت» و «نغمه‌های ولایت» منتشر شده است.

اشعار

حافظ خون شهیدان

ماجرای کربلا شرح بلای زینب است‌ عصر عاشورا شروع کربلای زینب است
شرح صدرش [۱] در نمی‌آید به فهم اهل دل‌ صبر زینب آیت صبر خدای زینب است
رو «أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ» [۲] بخوان کاین آیه را عشق گفتا بعد پیغمبر ثنای زینب است
باغبان گلشن سرخ ولایت اشک اوست‌ حافظ خون شهیدان گریه‌های زینب است
پرچم سرخی که عاشورا به خاک و خون فتاد بر سر پا باز با صبر و رضای زینب است
کوفه و روز اسیری دیدن زینب دریغ‌ چون در و دیوار کوفه آشنای زینب است
نی همین در شام و کوفه بلکه اندر کوی عشق‌ هرکجا پا می‌گذاری جای پای زینب است
خطبه‌ی او افتخارِ ملّت اسلام شد بانگ «الإسلامُ یَعلُوا» [۳] در ندای زینب است
پرچم‌اش سرهای هفتاد و دو تن بر نیزه‌هاست‌ ای دریغا در کف دشمن لوای زینب است
چون توانایی به ترک جان نبودش سر شکست‌ قتلگاه کوچک محمل منای زینب است [۴]

دریای ولایت

به دریای ولایت، گوهرم من‌ بر اورنگ شهامت، افسرم من
نگینم، گوشوار عرش دین را در انگشت شرف، انگشترم من
به صورت شد علیّ اصغرم، نام‌ به معنی خود ولیّ اکبرم من
علی اکبر، نبی را بود مظهر علیّ مرتضی را مظهرم من
حسین بن علی، فلک نجات است‌ بر این پربار کشتی، لنگرم من
حریم او بهشت آرزوهاست‌ بهشت آرزوها را، درم من
بُوَد حبل المتین، بند قماطم‌ مخوان اصغر، که میر اکبرم من
اگر عیسی، سخن در مهد می‌گفت‌ مسیح عترت پیغمبرم من
لبم سرچشمه‌ی آب حیات است‌ کجا محتاج شیر مادرم من؟
حسین اتمام حجت کرد با من‌ خدای عشق را پیغمبرم من
اگر امروز آب از تیر خوردم‌ به فردا جرعه بخش کوثرم من
ره صد ساله را شش ماهه رفتم‌ ز همراهان در این وادی، سرم من
پدر خون مرا بر عرش پاشید بلی، عرش خدا را زیورم من
چو زهرا پای در محشر گذارد شفاعت را اساس دیگرم من [۵]


شیر زن کربلا

زینب ای جلوه‌ی آیات خدا سر و پا نور عنایات خدا
زینب ای محیی [۶] آیین رسول‌ حامی حکم حقّ و دین رسول
زینب ای زینت سامان علی‌ ناز پرورده‌ی دامان علی
زینب ای آیینه‌ی روی حسن‌ مظهر صبر حسن، خوی حسن
زینب ای خواهر ممتاز حسین‌ همدم و همره و همراز حسین
زینب ای نابغه در فضل و کمال‌ صبر را برده به سر حدّ کمال
صبر از صبر تو بی‌تاب شده‌ آتش از سوز غمت آب شده
زینب ای امّ ابیّها [۷] مامت‌ شده خوش زینِ ابیها [۸] نامت
کمترین وصف تو تسلیم و رضاست‌ قَدَرت امر بر و بنده قضاست
روزها صائم [۹] و شبها قائم‌ بر لبت نغمه‌ی قرآن دائم
باشدت خون خدا در رگ و پوست‌ که سراپای وجودت همه اوست
چشمه‌ی علم تو، جاری از غیب‌ ساحت قدس تو، عاری از عیب
یاد تو زنده کند دلها را حل کند نام تو مشکلها را
زینب ای شیر زن کرب و بلا و ای بلی گفته به پیمان بلا
اندر آن نهضت پر جوش حسین‌ همه جا همره و همدوش حسین
چون حسین بن علی را کشتند دست در خون خدا آغشتند
شدی از حکم قضای ازلی‌ نایب خاصّ حسین بن علی
رُخت از آتش دل چون مرجان‌ داغ هفتاد و دو قربان بر جان
ای بزرگ اسرا قافله را ترک ناکرده شبی نافله [۱۰] را
بر سر نی، سر آن عرش سریر خواند قرآن و تو کردی تفسیر
ای تو بانوی دوم در اسلام‌ بر تو و روح دلیر تو سلام
در مدیح تو سخن بسیار است‌ لیک تقریر سخن دشوار است [۱۱]

یادگار پیغمبر (ص)

آفتابی کز تجلّی بی‌قرینش یافتم‌ در فلک می‌جستم امّا در زمینش یافتم
ماه من تا پرده از رخسار نورانی گشود مهر را شرمنده‌ی نور جبینش یافتم
خرمن گیسو پریشان کرد و من عشاق را چنگها بر تار زلف عنبرینش یافتم
کیست این محبوب دل، آرام جان، روح روان‌ که آفرینش را به ذکر آفرینش یافتم
این محمّد صورت و سیرت، علیّ اکبر است‌ آنکه حق را در جمال نازنینش یافتم
جان پیغمبر حسین و او بود جان حسین‌ در دل دریای دین دُرّ ثمینش یافتم
زاده‌ی لیلا و مجنونش دل هر عاقلی‌ست‌ وارث «طاها» سلیلِ «یا» و «سین» ش یافتم
گرچه نامش در شمار چارده معصوم نیست‌ لیک در انگشتر عصمت نگینش یافتم
در وجاهت، در بلاغت، در ملاحت، در کمال‌ یادگار رحمة للعالمینش یافتم
در شجاعت چون علی و در سخاوت چون حسن‌ در عبادت همچو زین العابدینش یافتم
هاشمی و در جلالت بی‌نظیرش دیده‌ام‌ فاطمی و با امامت همنشینش یافتم
گر نبود او را شهادت بُد امامت را سزا کز ولایت چون امیر المؤمنینش یافتم
چون ادب پرورده‌ی دامان علم و حکمت است‌ با علوم اولین و آخرینش یافتم
کیست موسی در حضورش بنده‌ی خدمتگزار کیست عیسی اندر اینجا خوشه‌چینش یافتم
می‌ستاید دشمنش بر همّت و آزادگی‌ همّت او را ز عزم آهنینش یافتم
از نبرد کربلایش با چنان استادگی‌ دست و شمشیر علی در آستینش یافتم
در مسیر کربلا کز «لا نُبالی» [۱۲] گل فشاند پای تا سر عشق و سر تا پا یقینش یافتم
از اذانش صبح عاشورا برای اهل بیت‌ موج تسکین در صدای دلنشینش یافتم
تا زبان بنهاد مولا در دهان اکبرش‌ با چنان لب تشنگی، ماء معینش یافتم
شد روان بر رزم و با او شد روان روح حسین‌ این حقیقت در وداع آخرینش یافتم
من که سر تا پا گناهم دست حاجت می‌برم‌ در حضورش چون شفیع المذنبینش یافتم
من کجا و مدح آن مولا که در توصیف او این همه گفتم، ولی بهتر از اینش یافتم
ای «موید» عزّت و آزادی و اخلاص را از رسول اللّه و آل طاهرینش یافتم [۱۳]


ترک عاشق

بار دیگر بند بندم نی شده است‌ خونم اندر ساغر دل می‌شده است
نی نوای نینوایی می‌زند سینه ساز کربلایی می‌زند
نینوا و ناله‌های نای او کربلا و شور عاشورای او
روز عاشورا هزاران راز داشت‌ رازها در پرده‌ی اعجاز داشت
بود هر رازی نهان در سینه‌ای‌ چون که در ویرانه‌ای گنجینه‌ای
عشق را فصل نوینی دیگر است‌ ناله‌های آتشینی دیگر است
چون جهاد روز عاشورا رسید فرصت یاران سرآمد تا رسید
نوبت جانبازی اندر راه دین‌ بر غلام ترک زین العابدین
«جَون» نام او که بر جانش سلام‌ زشت روی و خوبرویانش غلام
آن ره اندر کوی دلبر یافته‌ تربیت‌ها از ابوذر یافته
با علی دست ارادت داده بود سال‌ها در خدمتش استاده بود
آن چه از عشق و وفا تحصیل کرد در قیام کربلا تکمیل کرد
پاسبان درگه مولا حسین‌ او بلال امّا اذانش یا حسین
از فضیلت اهل دل را قبله‌گاه‌ کعبه عرفان و روپوشش سیاه
رنگ رویش خال روی کربلا خون سرخش آبروی کربلا
معنی و اللیل و همگام سحر کعبه‌ی بی‌عشق حسینی را حَجَر
سنگ جانش در بغل آیینه داشت‌ گوهر عشق خدا در سینه داشت
همّتش سیراب و کامش تشنه بود شعله‌ی شوقش کم از آتش نبود
دیده‌ی مردان حق را مردمک‌ مانده از ایثار او حیران ملک
رسم و راهِ بندگی در کار او شرمساری گرمی بازار او
گرچه شرم از رنگ و خون خویش داشت‌ انقلابی در درون خویش داشت
درگه مولا به مُژگان رُفته بود تُرک عاشق تَرک دنیا گفته بود
کای امام عشق بازان یا حسین‌ پیشوای سرفرازان یا حسین
اذن دیدار شهیدانم ببخش‌ اذن جانبازی ده و جانم ببخش
گم شدم در خویش پیدا کن مرا قطره‌ام واصل به دریا کن مرا
رحمتی تا عقده‌ی دل وا شود ناله‌ام فریاد عاشورا شود
در حریمت گرچه محرم نیستم‌ خاک پای اکبرت هم نیستم؟


دوست می‌دارم که قربانت شوم‌ یا بلا گردان یارانت شوم
من که از غم‌ها فتادم از نفس‌ تا به کی پرپر زنم در این قفس؟
بذل جان و ترک سر خواند مرا تیغ و خنجرها به برخواند مرا
گفت مولا، ای به ما خدمتگزار وی تو را در وادی همّت گذار
من تو را با خویش وا بگذاشتم‌ بیعتم از گردنت برداشتم
عافیت بگزین و زین جا درگذر سوی سامان شو ز صحرا درگذر
جون گفت: ای بهتر از جان و تنم‌ منّت آقایی‌ات بر گردنم
این که فرمودی که آزادی برو دست و پا برچین از این وادی برو
این سخن در کام جان شیرین نبود مزد عمری خدمت من این نبود
سر نسایم بر سرای دیگری‌ غیر این جا نیست جای دیگری
بنده‌ام من بنده‌ی این بارگاه‌ نیستم هرگز رفتین نیمه راه
ای مرا عشقت به دار آویخته‌ رحمتی کاین جا شود آمیخته
تیره خون من به خون‌های شما اسم ناچیزم به اسمای شما
ریزه‌خوارت را به خواری رد مکن‌ باب رحمت را به رویم سد مکن
چون حبیب و حُرّ سعیدم کن حسین! روسیاهم، رو سپیدم کن حسین!
لابه کرد و فیض رحمانی گرفت‌ در منایش اذن قربانی گرفت
آمد و جنگید و کشت و کشته شد پیکرش در خاک و خون آغشته شد
آسمان بر آن رشادت بوسه زد بندبندش را شهادت بوسه زد
خواست تا خواند امامش را به بر کاید و گیرد غلامش را به بر
گفت وای من جسارت تا کجا! من کجا و زاده‌ی زهرا کجا!
در وداع آخرینش با حسین‌ زیر لب آهسته گفتا یا حسین
ناگهان حس کرد روی صورتش‌ گرمی لب‌های خشک حضرتش
کین دعا می‌خواند ای حیّ مجید برای او نیکو کن و رویش سفید
در جوار رحمتت جاییش ده‌ با رسول اللّه شناساییش ده
آن دعا کز حجّت معبود بود در منای عاشقان مشهود بود
صورت او چون قمر تابنده شد کربلا از عطر او آکنده شد
برگ زرینی دگر امضا زدند بر کتاب سرخ عاشورا زدند
دل نوازی بین که ننهاد آن امام‌ امتیازی بین فرزند و غلام
جون را تودیع با لبخند کرد کرد کاری را که با فرزند کرد
جزء هفتاد و دو تن شد در مقام‌ آن کش از هفتاد و دو ملّت سلام [۱۴]

منابع

پی نوشت

  1. شرح صدر: گشادگی سینه که کنایه از صبر و طاقت بسیار است.
  2. اشاره به آیه 2 از سوره انشراح که خداوند متعال به پیامبر گرامیش می‌فرماید: «آیا سینه‌ات را گشاده نکردیم؟».
  3. اشاره است به حدیث معروف نبوی «الاسلام یعلوا و لا یعلی علیه» اسلام برتری دارد و هیچ دین و آئینی را بر آن برتری نیست.
  4. گلهای اشک؛ ص 104.
  5. تجلی عشق در حماسه عاشورا؛ ص 245.
  6. محیی: احیاء کننده، زنده کنند.
  7. ام ابیها: مادر پدرش. این لقب را رسول اللّه (ص) به دختر بزرگوار خود فاطمه (س) داد.
  8. زینب: زینب مرکّب از زین (زینت) و اب (پدر).
  9. صائم: روزه‌دار.
  10. نافله: نمازهای مستحبی، تهجّد و نماز شب منظور است.
  11. جلوه‌های رسالت؛ ص 64.
  12. اشاره است به سخن علی اکبر (ع) در جواب پدرش که: «اذا لا نبالی بالموت ان نموت محقّین» مرگ چه اعتباری دارد وقتی که ما بر حق هستیم؟.
  13. سخنوران نامی معاصر ایران؛ ص 3428 و 3429.
  14. رستاخیز لاله‌ها؛ ص 159- 161.