زندگینامه امام حسین (ع)

از ویکی حسین
نسخهٔ تاریخ ‏۲۶ مهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۱۳:۵۳ توسط Kashani (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «'''زندگینامه امام حسین (ع)''' را در دوبخش پیش از امامت و پس از آن فراهم شده است تا...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

زندگینامه امام حسین (ع) را در دوبخش پیش از امامت و پس از آن فراهم شده است تا شخصیت منحصر به فرد امام حسین (ع) را با دقت بیش‌تر مورد مطالعه قرار دهیم. حسین (ع)، امام، فرزند علی بن ابی طالب (ع) و فاطمه زهرا (ع)، و نوه پیامبر اکرم (ص) [۱]، امام سوم شیعیان و شهید کربلا که قیام و شهادت وی، نقش تعیین کننده‌ای در تاریخ اسلام و شیعه، به ویژه در سده‌های نخست اسلامی داشت. وی پنجمین معصوم و یکی از پنج تن محسوب است و در جایگاه امامت، این مقام را پس از برادر خود، یکی از پنج تن محسوب است و در جایگاه امامت، این مقام را پس از برادر بزرگوار خود، امام حسن (ع)، عهده‌دار گشت. زندگینامه امام حسین (ع) و شهادت ایشان که در یکی از دوره‌های حساس و پر تنش سده نخست بود، با ظلم ستیزی در مقابل جائران اموی، از سویی نام آن بزرگوار را با مفهوم مقاومت و شهادت پیوند زد؛ و از سویی دیگر، آغازگر طیف وسیعی از قیام‌های پسین بود. با رشد ستمگری امویان واقعه کربلا، در نهایت در قالب یکی از شورانگیزترین حماسه‌های تاریخ اسلام –واقعه عاشورا- بر سازنده و عینیت بخش مفهوم آزادگی گشت. مفهومی که حتی بازتاب آن بر لایه‌ها و سطوح مختلفی از اندیشه جوامع شیعی، در قالب گونه‌های متفاوتی از بروز هنری در ادبیات، نگاره‌ها و یادمان‌های گوناگون در طی قرون روی نمود. ‏==جایگاه خانوادگی== امام حسین (ع) نوه‌ی پیامبر اسلام (ص) از حضرت فاطمه (ع) است. پدر وی چهارمین خلیفه‌ی مسلمین و نخستین امام شیعی و وصی پیامبر (ص) بود. حسین (ع) دومین فرزند امام علی (ع)، برادرانی با نام‌های حسن، محمد، عباس و عمر داشت.[۲] وی آخرین کس از مجموعه‌ی پنج نفره‌ی اصحاب کسا است و در روایات ثقلین، به نام او به‌عنوان یکی از مصادیق ثقل دوم تصریح شده است [۳]. روایات مختلفی مبنی بر ابراز علاقه‌ی رسول (ص) نسبت به امام حسین (ع)، بیانگر جایگاه وی نزد نبی اکرم (ص) است. از مهم‌ترین روایات در این‌باره آن است که پیامبر (ص) در قالب دعا، دوست‌داری حسین (ع) و دوست‌داران او را از پروردگار طلب‌نموده، و دوست‌داران حسین (ع) را دوستان خدا خوانده است [۴]. بدین‌ترتیب روایتی از پیامبر (ص) مبنی بر این‌که ناراحتی و گریه‌ی حسین (ع)، سبب آزار و اذیت و ناراحتی وی می‌گردد، قابل درک است [۵]. در دسته‌ای از روایات که به حسنین (ع) اشاره دارد، امام حسین (ع) و امام حسن (ع)، سرور جوانان بهشت خوانده شده‌اند [۶]. شاید بر همین اساس، احادیث و روایات متعددی پیرامون ایشان، به نوعی با بهشت و مصادیق بهشتی ارتباط یافته است [۷]. براساس برداشت‌هایی از متن روایات، حسین بن علی (ع) شباهت، نزدیکی و ارتباط شایان توجهی با پدر داشته است.[۸] دل نگرانی‌های همیشگی مادر برای او و برادرش نیز گاه در منابع بازتاب پیدا کرده است.[۹]، و حتی در نمود و بروزی متفاوت در روایات تفسیری، رشته‌ی این دلواپسی‌ها و نگرانی‌ها به پیش از تولد فرزند برمی‌گردد[۱۰]؛ در میان افراد خانواده، شاید رابطه‌ی تنگاتنگ او با برادرش، امام حسن (ع)، بیش‌تر توجه‌برانگیز است. حتی براساس احادیثی، این دو برادر هر کدام به نیمی از پیکر پیامبر اسلام (ص) شبیه دانسته شده‌اند[۱۱] در واقع در این روایات ضمن بیان هم‌پوشانی شخصیتی ایشان، شباهت هر دو آن‌ها به پیامبر (ص) از نظر روحیات و شخصیت که هر کدام مکمل دیگری است، مورد توجه واقع شده است.

همسر و فرزندان

با بررسی زندگینامه امام حسین (ع) و در نظر گرفتن گرایش به تعدد زوجات در آن زمان، شیوه‌ی همسرگزینی وی و شمار اندک ایشان در حد 4 ‏تن، دست‌کم توجه‌برانگیز است. همسران او که منابع به نام ایشان اشاره کرده‌اند [۱۲]، عبارت‌اند از:

  • رَباب دختر امرؤالقیس
  • شهربانو
  • لیلی دختر ابومره بن عروه‌ی ‏ثقفی
  • ام‌اسحاق دختر طلحه بن عبیدالله

برخی از منابع زنی قضاعی را نیز به این نام‌ها افزوده‌اند [۱۳]. امام از ایشان، صاحب فرزندانی شد که نشانه‌های عظمت را در خاندان او به نمایش گذاردند. امام سجاد (ع) که بنا به غالب روایات از مادری ایرانی به نام شهربانو زاده شد، ادامه‌دهنده امامت شد و دیگر فرزندان، پشتیبان وی در نبرد با ظلم بودند و در کربلا به یاری پدر شتافتند. امام سجاد (ع) در منابع گاه علی اوسط و گاه علی‌اصغر نامیده شده و همین امر سبب تشتت آرا درباره‌ی پسران حضرت گشته است؛ ضمن آن‌که در منابع روایی، میان علی‌اصغر و عبدالله نین خلطی صورت گرفته است. در محافل شیعی، در دوره‌های متأخرتر با برخی دقت‌ها در تشخیص و تمییز ایشان، امام سجاد (ع) را علی‌اوسط، و علی‌اصغر را کودک شیرخوار شهید در کربلا دانسته‌اند؛ در این میان عبدالله که یادکردهای تاریخی و ثبت نامش در وقایع عاشورا، عملا سبب شناسایی‌اش گشته، از مادری قضاعی و برادر تنی وی جعفر، فرزند دیگر امام معرفی شده است. همچنین است فاطمه دختر بزرگ امام از ام اسحاق، که حضرت حسین (ع) پس از شهادت، ودایع امامت را به وی داد و نیز سپس آن را به برادرش، امام سجاد (ع) تحویل نمود.[۱۴] دختر دیگر امام، سکینه، دختر کوچک امام از رباب بود. برخی از منابع به اختلاف بسیار از محمد، زینب و رقیه نیز نام برده‌اند. واقعیت این است که تداوم شخصیت فردی و اجتماعی امام حسین (ع) در قالب تربیت فرزندان را می‌توان در شهادت برخی از ایشان و نیز عملکرد دیگر فرزندان و افراد خاندان در مقطع اسارت به سمت شام ملاحظه نمود.


جایگاه اجتماعی

زندگینامه اامام حسین (ع) پس از حضرت محمد (ص)، و در زمان خلافت ابوبکر و عمر بن خطاب، حضور امام حسین (ع) در برخی مقاطع همچون گواهی دادن پیرامون قضیه فدک، در منابع بازتاب یافته است.[۱۵]. هم زمان با گذار از دوره کودکی به جوانی، خلافت عثمان آغاز گشت. بر پایه روایت برخی از منابع اهل سنت، نخستین ایفای نقش حسین بن علی (ع) در این دوره، در فتح طبرستان ضبط شده است [۱۶] خلافت عثمان که با انتقادهایی تند همراه بود، بسیاری از جمله ابوذر غفاری را نسبت به نوع عملکرد وی و کارگزارانش در مدینه و دمشق به خشم آورده بود. در این میان در طول رخدادهای مرتبط با مخالفت‌های ابوذر که در نهایت به تبعید او به رَبَذه منجر شد. امام حسین (ع) در کنار او بود. هنگام اخراج ابوذر از شهر و به رغم تأکید حکومتیان به اینکه کسی با وی سخن نگوید، امام به همراه پدرش، حضرت علی (ع) و برادرش، امام حسن (ع) به پاسداشت شخصیت و تأیید حقانیت ابوذر، به کنار او رفتند و به سخن پرداختند؛ عملی که سبب درگیری ایشان با عثمان نیز شد.[۱۷]. سخنان شیوای حسین بن علی (ع) با ابوذر هنگام تبعید در منابع آمده است که وی را به صبر و بردباری دعوت نموده، و پیروزی را نزدیک دانسته است.[۱۸]

زندگینامه امام حسین (ع) و بینش نافذ سیاسی و اجتماعی ایشان

در بینش نافذ اجتماعی – سیاسی و امکان تفکیک موضوعات از یکدیگر، شاخه‌ای مهم در رفتار اجتماعی اهل بیت (ع) است و بر همین پایه، به‌رغم ناخرسندی از عملکرد خلیفه عثمان بن عفان، هنگامی که مردم در برابر ظلم خلافت سر به شورش برمی‌دارند و به سمت منزل عثمان برای کشتن او هجوم می‌برند، امام حسین (ع) به همراه برادرش، حسن (ع) و به فرمان امام علی (ع) به محافظت از حریم عثمان می‌پردازد.[۱۹] اگرچه مقابله با شورشیان چندان دشورا بود که در نهایت عثمان کشته شد، اما تلاش برای نجات جان مخالفان، تنها به امر پدر و برای پاسداری از کیان برخی ارزش‌های جامعه از اهمیت بسزایی برخوردار است که نمود آن در عملکرد امام حسین (ع) بروز یافته است.

زندگینامه امام حسین (ع) در زمان خلافت پدر

به خلافت رسیدن امام علی (ع) که با خطبه‌ای پراهمیت توسط امام حسین (ع)خطای یادکرد: برچسب تمام‌کنندهٔ </ref> برای برچسب <ref> پیدا نشد درواقع با این اوصاف می‌توان دریافت که موقع سنجی، امام به فراخور قرارگیری در شرایط مختلف، ملایمت و سختی از خود نشان می‌داده است.

امامت امام حسن (ع)

با شهادت امام علی (ع) و جانشینی حسن (ع)، فرمانبری از وی در دستور کار امام حسین (ع) قرار گرفت و به عنوان نخستین نمونه عملکرد وی باید به پذیرش کیفیت قصاص ابن ملجم اشاره کرد که به رغم خواسته خود، نظر امام حسن (ع) را عملی نمود.[۲۰] این شیوه فرمانبرداری از آن رو بود که وی هم برادر بزرگ‌تر و هم امام وقت بود. در همین زمان وقتی که مردم برای بیعت به سوی امام حسن (ع) شتافتند، بر پایه روایات تاریخی، آن حضرت بر منبر رفت و به ایراد خطبه‌ای پرداخت؛ برخی آن سخنان را حمل بر تلاشی در راه صلح با معاویه پنداشتند، لذا به سوی امام حسین (ع) شتافتند؛ اما آن حضرت خود را مطیع برادر بزرگ دانست و آنان را به سوی برادرش، حسن (ع)، روانه کرد.[۲۱] از مهم ترین نشانه‌های این بُعد از شخصیت حسین (ع) را می‌توان در قضیه‌ی پذیرش صلح امام حسن (ع) در برابر معاویه مشاهده نمود. در واقع امام حسین (ع) با شنیدن آنچه برادر قصد انجام دادن آن را داشت، خود را به او رساند و مخالفت خویش را ابراز کرد، اما سرانجام هنگامی که با استواری امام حسن (ع) در تصمیم خود مواجه شد، ضمن پذیرش سخن امام خویش، به اصول این صلح حتی پس از شهادت امام حسن (ع) و تا مرگ معاویه پایبند ماند. پس از امضای معاهده‌ی صلح، معاویه در کوفه به ایراد خطبه برای مردم پرداخت و در خلال آن، همه‌ی عهود صلح را زیرپا نهاده تلقی کرد و به امام علی (ع) هم ناسزا گفت. در این زمان، امام حسین (ع) قصد پاسخ دادن کرد، اما باری دیگر به فرمان برادر گوش نهاد؛ چه، امام حسن (ع) او را برحذر داشت و خود در جواب، با خطبه‌ای به معاویه پاسخ داد.[۲۲] احترام به برادر بزرگ‌تر و در کنار آن پایبندی به عهد، چنان در شخصیت حسین بن علی (ع) نمود داشت که حتی در قضیه‌ی به‌خاک‌سپاری امام حسن (ع) نیز تنها به سبب پیمان پیشین با برادر هم‌چنان روی نمود. در واقع بنا به خواست امام حسن (ع)، قرار بر آن بود تا پیکر آن حضرت را در کنار قبر نبی اکرم (ص) و در صورت بروز هر نوع مشکل، مانند حضرت فاطمه (ع) در بقیع دفن نمایند. در مراسم تشییع، امام حسین (ع) که دانست امکان دفن در کنار قبر نبی (ص) ممکن نیست، به همراه یاران، پیکر امام حسن (ع) را برای زیارت قبر جدش آوردند که با مخالفت و ممانعت شدید مروان، والی مدینه، و سپاه او مواجه شدند؛ با خودداری امام حسین (ع) نسبت به این بی‌حرمتی تنها به سبب قولی که به برادر داده بود، ناگزیر پیکر وی را در قبرستان بقیع به خاک سپردند.[۲۳] در ادامه‌ی سخن از ابعاد شخصیت امام حسین (ع)، باری دیگر باید به پایبندی به عهد در وی اشاره کرد.

زندگینامه امام حسین (ع) با شروع امامت

با شهادت امام حسن (ع) و به امامت رسیدن حسین بن علی (ع)، هم مسئولیت امامت شیعیان بر دوش او بود و هم پایبندی به عهد برادر با معاویه؛ لذا امام حسین (ع) به‌رغم نارضایتی از عملکردهای معاویه و نیز درخواست‌های متوالی کوفیان برای مقابله با ستم‌کاری‌های بنی‌امیه، هرگونه قیام و جهادی را به پس از مرگ معاویه موکول نمود [۲۴]. جالب آن است که طی نامه‌نگاری‌هایی، امام حسین (ع) در کنار نامشروع خواندن خلافت معاویه و عدم بیعت با او، این پایبندی به عهد برادر را به معاویه هم انتقال داد [۲۵]. در این میان، در کنار پایبندی به عهد و عملاً عدم قیام به سیف در زمان معاویه، بُعد ظلم‌ستیزی حضرت حسین (ع) سبب می‌شد تا در برخی موارد لب به سخن گشاید، یا در قالب نامه به معاویه، انتخاب یزید برای جانشین خلیفه، نیز عملکردهای مروان و بنی‌امیه را زیر سئوال ببرد و محکوم کند. پس از مرگ معاویه و به پایان رسیدن عهود پیشین و تداوم رفتار ستم‌کارانه‌ی بنی‌امیه، برخی از ابعاد شخصیت امام حسین (ع) مجال بروزی عینی یافت. در واقع در یک سال حد فاصل مرگ معاویه[۲۶] تا شهادت امام، که بخش مفصلی از آن به برنامه‌ریزی و طراحی قیام بر ظلم از سوی آن معصوم شکل می‌گرفت، برخی شاخصه‌های رفتاری و شخصیتی چون عمل به امر به معروف و نهی از منکر، طراحی و برنامه‌ریزی، مدیریت اصحاب در قیام، و بیش از همه حق‌طلبی توأم با شجاعت در آن امام نمودی آشکار یافت که نشانه‌های آن را می‌توان در روایات تاریخی جست.

زندگینامه امام حسین (ع) از مدینه تا کربلا

امام حسین (ع) بیعت با یزید را نپذیرفت و گرچه کسانی چون عبدالله بن زبیر و عبدالله بن عمر و عبدالرحمان بن ابی بکر از بیعت خودداری کرده بودند، اما منزلت و پایگاه هیچ یک از آنان با امام حسین (ع) محل قیاس نبود. خودداری امام حسین (ع) از بیعت با یزید، شعله‌ای از امید در دل مسلمانان برافروخت. چندان که از زمان معاویه، کسانی از مردم عراق و حجاز نزد امام حسین (ع) می‌رفتند و برای یاری آن حضرت اعلام آمادگی می‌کردند، اما گویا مخالفان در انتظار مرگ معاویه بودند.[۲۷] با این همه، رفت و آمد نزد امام حسین (ع) چنان افزایش یافت که مروان، والی وقت مدینه، بر اثر هشدار یکی از پسران عثمان، به معاویه در این خصوص نامه نوشت. اما معاویه به او فرمان داد که به حسن بن علی (ع) گزندی نرساند.[۲۸] گفته‌اند که خلیفه نامه تهدیدآمیزی برای امام حسین (ع) فرستاد و ایشان را از «فتنه» بر حذر داشت و امام حسین (ع) هم در پاسخی به تندی تمام، از جمله برای او نوشت: «من فتنه ای بالاتر از ولایت تو بر این امت نمی شناسم».[۲۹] یزید بلافاصله پس از مرگ پدرش در رجب 60/آوریل 680، در نامه‌ای به ولید بن عتبه، عامل وقت مدینه، مرگ معاویه را اعلام داشت و در نامه محرمانه دیگری، به او فرمان داد بر حسین (ع) و چند تن دیگر که از بیعت خودداری کرده بودند، سخت گیرد و آن‌ها را رها نکند تا بیعت کنند.[۳۰] به همین سبب، ولید امام حسین (ع) را به مقر خویش دعوت کرد و نامه حاوی خبر مرگ معاویه را بر آن خواند. سپس سخن از بیعت در میان آورد، اما امام حسین (ع) بیعت پنهانی را رد فرمود و آن را به بیعت آشکار عمومی موکول کرد. والی مدینه که گویا نمی خواست کار خود او با امام حسین (ع) به نزاع و درگیری بینجامد، پذیرفت. امام مروان که حضور داشت و چنان که خود تصریح کرد، می‌دانست در صورت خروج امام حسین (ع) از آنجا، دستیابی به آن حضرت، بدون جنگ و خونریزی ممکن نخواهد شد، به ولید توصیه کرد امام حسین (ع) را به حبس افکند تا بیعت کند، وگرنه هر چه زودتر و در همان جا ایشان را به قتل آورد.[۳۱] وقتی امام حسین (ع) رو به سوی کوفه نهاد، مروان در نامه ای به عبیدالله بن زیاد، والی جدید کوفه، بر جایگاه حسین بن علی (ع) به عنوان فرزند فاطمه زهرا (ع) و نواده پیامبر (ص) تأکید کرد و در واقع، زیرکانه به او هشدار داد که موعیت رفیع آن حضرت، وی را آشفته نکند.[۳۲] تصادفی نبود که بعدها در 64 ق/684 م، پس از مرگ یزید و پریشانی امویان، همین عبیدالله بن زیاد در جابیه شام به مروان پیشنهاد خلافت داد [۳۳].

زندگینامه امام حسین (ع) در عزیمت به مکه

فردای دیدار امام حسین (ع) با والی مدینه، آن حضرت شبانه، همراه شماری از اعضای خانواده و یاران خود، به مکه عزیمت فرمود.[۳۴] از آن سوی، به کوفیان خبر رسید که معاویه مرده، و امام حسین بن علی (ع) از بیعت با یزید خودداری کرده، و اینک در مکه اقامت گزیده است. شماری از کوفیان در خانه سلیمان بن صرد خزاعی، از اصحاب امیرالمؤمنین علی (ع) گرد آمدند و او در خطابه‌ای، کوفیان را به یاری حسین بن علی (ع) فراخواند و در ضمن تذکر داد که اگر از شکست می هراسند، آن حضرت را به دشواری نیفکنند؛ اما کوفیان حاضر، بر نصرت امام حسین (ع) پای فشردند. سرانجام، نامه‌ای خطاب به آن حضرت نگاشته شد، بدین مضمون؛ معاویه، آن «جبار عنید» که مال امت را غصب کرده، و «مال الله» را سرمایه گردن کشان و زراندوزان قرار داده بود. مرد؛ کوفیان «امام» ندارند و آمدن آن حضرت را انتظار می کشند [۳۵]. نامه‌های متعدد دیگری هم کوفیان در دعوت از امام حسین (ع) نوشتند، که روشن است برخی از آن هابرای همرنگی با جماعت بوده است، مانند نامه نگاری کسانی چون شبث بن ربعی و عمرو ابن حجاج [۳۶] که چندی بعد با امام حسین (ع) در جنگ شدند.[۳۷] امام حسین (ع) در پاسخی کلی، بر مقام «امام» -و نه «خلیفه»- تأکید فرمود و اینکه «امام» کسی نیست جز آنکه عامل به کتاب خداست و برپادارنده «قسط»؛ و خود را در برابر خداوند مسئول می‌داند و سرانجام اینکه، ایشان به زودی پسر عم خود را نزد آنان گسیل خواهد کرد [۳۸]. دقت در کلمات و مضامین این نامه امام حسین (ع) برای درک عمیق تر علل و اسباب حرکت ایشان بسیار مهم است، به ویژه که آن حضرت، کلمات و مضامین نامه گردآمدگان در خانه سلیمان بن صرد را در پاسخ خویش تکرار کردند و به تبیین بیشتر جایگاه «امام» پرداختند. در واقع، چنین به نظر می‌رسد که امام حسین (ع) آن دسته از کوفیان را مخاطب خویش می‌دانستند که در نامه آن‌ها نشانه‌ای از مضامین دینی دیده نمی‌شد، مثل نامه شبث بن ربعی و عمرو بن حجاج، که در آن فقط بر آمادگی شرایط و سپاه برای یاری امام حسین (ع) تأکید شده بود.[۳۹] در بصره نیز دوستداران امام حسین (ع) گرد آمده بودند و امام حسین (ع) در نامه‌ای که برای ایشان نوشت، بر حق اهل بیت (ع) تأکید فرمود و آنان را به کتاب خدا و سنت رسول خدا (ص) دعوت فرمود و آنان را به کتاب خدا و سنت رسول خدا (ص) دعوت فرمود و اینکه «سنت» اینک نابود شده، و «بدعت» است که برپاست.[۴۰]

فرستادن مسلم به سوی کوفه

امام حسین (ع) در مکه پسر عم خود، مسلم بن عقیل را خواست و او را با شماری دیگر، به کوفه گسیل داشت و وی را به رعایت تقوا و کتمان کار خویش توصیه فرمود.[۴۱] مسلم بن عقیل در اوایل شوال 60/ژوئیه 680 به کوفه درآمد و نامه امام حسین (ع) را بر دوستداران آن حضرت خواند و گفته‌اند که کار او چندان بالا گرفت که تا 18000 تن با امام حسین (ع) بیعت کردند و در روایتی، شمار بیعت کنندگان را به ارقام اغراق آمیز 100000 تن نیز رسانده‌اند.[۴۲]. با توجه به چنین اقبال گسترده ای، او در نامه ای از امام حسین (ع) خواست که به کوفه درآید [۴۳] از آن سوی، نعمان بن بشیر، والی وقت کوفه را یارای مقابله با هوادارن انبوه امام حسین (ع) نبود، اما از خطابه او در همین ایام، پیداست که کمابیش از آنچه جریان داشت، بی خبر نمانده بود.[۴۴] هواداران و خدمتکاران بنی امیه در کوفه، حتی لحظه‌ای درنگ را جائز نمی‌شمردند و می‌دانستند که نعمان مرد این میدان نیست، بنابراین، کسانی چون عمر بن سعد بن ابی وقاص، محمد بن اشعث بن قیس و عبدالله بن مسلم باهلی، در نامه‌هایی به یزید، ماجرای آمدن مسلم بن عقیل به کوفه، و بیعت ستاندن او برای حسین بن علی (ع) و نیز ناتوانی نعمان را به خلیفه آگاهی دادند [۴۵].

ملاقات با بزرگان مکه

در مکه، کسانی از بزرگان پیوسته به دیدار امام حسین (ع) می آمدند و شماری از ایشان، مانند عبدالله بن عباس و عبدالله بن عمر و محمد حنفیه[۴۶]، با امام حسین (ع) در باب فریب کاری کوفیان سخن می‌گفتند تا آن حصرت را از عزیمت به آنجا منصرف کنند، اما امام حسین (ع) بر عزم خویش برای حرکت به سوی کوفه تأکید می‌فرمود.[۴۷] البته آن حضرت برای حفظ حرمت مکه و کعبه، با شناختی که از بی رسمی‌های بنی امیه و هوادارانشان موجود بود، برای خروج هر چه زودتر از مکه شتاب داشت.[۴۸]

حرکت به سوی عراق

سرانجام، آن حضرت در 8 ذیحجه 60 ق/10 سپتامبر 680 م با شماری از یاران و اعضای خانواده خویش، از مکه رو به سوی عراق نهادند[۴۹] اندک مدتی پیش از حرکت امام حسین (ع)، ابن زیاد با شتاب تمام خود را به کوفه رسانید و چون روی خود را پوشانده بود، کسانی از مردم کوچه و بازار، به پندار ورود امام حسین (ع)، مقدم او را با شور و شوق بسیار گرامی داشتند و این موضوع خود تا حدی شرایط کوفه را در آغاز کار بر ابن زیاد آشکار کرد.[۵۰] عبیدالله بن زیاد، با شناختی که به احتمال بسیار از هنگام ولایت پدرش، از کوفه داشت، با برنامه ریزی و اجرای انواع و اقسام ترفندهای آمیخته به تهدید و تطمیع و بی‌رحمی و شایعه افکنی، نه فقط کوفه را از دست هواداران امام حسین (ع) درآورد، بلکه با قطع ارتباط میان آن حضرت و یارانشان، توانست سپاهی از کوفیان را به نبرد با امام حسین (ع) گسیل دارد و به هدف اصلی سران خاندان اموی، که نه حفظ و تسلط بر امام حسین (ع)، بلکه به شهادت رساندن آن حضرت تحت هر شرایط بود، دست یابد. او نخست به جست و جوی مسلم بن عقیل برآمد و چون از طریق جاسوسان خود در میان شیعیان[۵۱]، از هواداران فعالیت های امام حسین (ع) کمابیش اطلاع داشت، می‌دانست که هانی بن عروه شخص مناسبی برای دستیابی بر مسلم است. البته در نخستین روزهای ورود، ابن زیاد برای عیادت شریک بن اعور، از بزرگان شیعه بصره، به خانه هانی –نهانگاه مسلم- آمد و با آنکه امکان قتل او وجود داشت و میان شریک و مسلم در این باب هماهنگی هم شد، اما مسلم سرانجام، برنامه قتل والی را احرا نکرد، زیرا حدیثی از رسول خدا (ص) به یاد آورد که مسلمان کسی را به غفلت نمی‌کشد.[۵۲]

ابن زیاد با نیرنگ و با واسطه یکی دو تن از شیوخ کوفه، مانند اسماء بن خارجه ، هانی را نزد خود آورد و خواهان مسلم شد، اما چون هانی مقاومت کرد و سخنان درشت گفت، ابن زیاد سخت به سر و روی او کوفت و دستور داد وی را به زندان افکنند [۵۳]. از روایات بر جای مانده کنونی به درستی نمی توان دریافت که مسلم و هواداران امام حسین (ع) چه برنامه ای برای مقابله با ابن زیاد داشتند، اما اگر والی کوفه، با ضرب و جرح و حبس هانی قصد داشت مسلم و هوادارانش را پیش از ورود امام حسین (ع) به میدان مبارزه بکشاند، تا آن ها را بهتر شناسایی و سپس سرکوب کند، به مطلوب خود رسید و مسلم، پس از دریافت خبر ضرب و حبس هانی، گویا فقط یک روز در شمار آن ها اختلاف هست [۵۴]- در کوفه قیام کرد [۵۵] و 4 تن از یاران خود را بر قبایل مهم کوفه گماشت تا اندک اندک شهر را در اختیار گیرند.[۵۶]

شهادت مسلم بن عقیل

با وجود شتابی که در کار جنبش پدید آمد، در آغاز، مسلم و یاران، پیشرفت‌هایی به دست آوردند؛ از جمله توانستند مسجد کوفه را که کنار قصر والی بود[۵۷]، در اختیار گیرند و کار را در قصر بر ابن زیاد و نگهبانان و شماری از سران و شیوخ قبایل و تیره های شهر، سخت کنند[۵۸]، اما از نفوذ به درون باز ماندند، زیرا این قصر، به ویژه به سبب حصار خاص اطراف آن، از آغاز به گونه ای طراحی و ساخته شده بود که در برابر تعرض و حمله مصون باشد.[۵۹] البته نگهبانان و دیگر همراهان ابن زیاد، تا حدی از قصر دفاع کردند تا آنکه شب فرا رسید.[۶۰] در این هنگام، ابن زیاد فرصت را غنیمت شمرد و در ترفندی، کمابیش شبیه آنچه پدرش هنگام جنبش حجر بن عدی به کار گرفت و موفق شد[۶۱]، به سران قبایل و تیره‌های کوفی –که گویا از در فرعی دیگر قصر هنوز می توانستند رفت و آمد کنند- فرمان داد هر یک از ایشان، اعضای قبیله و تیره خود را از همراهی مسلم بازدارد.[۶۲]؛ حتی فرمان داد همان سران و شیوخ کوفه درفش هایی هم بر پا کنند تا به خواهندگان امان دهند.[۶۳] مجموعه این ترفندها و نیز شایعه برساخته شخص ابن زیاد مبنی بر حرکت سپاه گرانی از شام برای سرکوب کوفیان.[۶۴] سخت مؤثر افتاد و همراهان مسلم که از شمارشان هم کاسته شده بود، از گرد او بیشتر پراکنده شدند، جندان که شب هنگام، او تنها در کوجه های کوفه راه می سپرد.[۶۵] سرانجام، اندکی بر نیامد که نهانگاه او – خانه زنی طوعه نام- آشکار شد و او پس از درگیری مختصری و جراحت، به جنگ مزدوران ابن زیاد افتاد.[۶۶] مسلم نزد ابن زیاد با دلیری تمام سخن گفت [۶۷] و در آغاز دستگیری از محمد بن اشث [۶۸] و نیز در مجلس ابن زیاد، ضمن اعلام وصایای خود، ناچار از عمر بن سعد خواست تا خواهش او را به امام حسین (ع) برسانند تا آن حضرت از آمدن به کوفه منصرف شوند.[۶۹] به فرمان ابن زیاد، مسلم را گردن زدند و پیکر او را بنابر روشی که ابن زیاد به طور کلی با مخلفان داشت.[۷۰]، از بالای دارالاماره به زیر افکندند [۷۱]

زندگینامه امام حسین (ع) در خروج از مکه

اندکی پس از خروج امام حسین (ع) از مکه، فرستادگان عمرو بن سعید بن عاص، والی شهر، راه را بر کاروان آن حضرت بستند و حتی قصد داشتند ایشان را بازگردانند.[۷۲] گویا عبدالله بن جعفر، پسر عم امام حسین (ع) برای آن حضرت، از عمرو بن سعید امان نامه گرفته بود، اما امام حسین (ع) نپذیرفت و فرمود: «رسول خدا (ص) در رؤیا مرا به کاری فرمان داده استو من در طی آن راه می سپرم».[۷۳] سپس کاروان آن حضرت به راه ادامه داد و در یکی از منزلگاه های نجد، بطن الرمه، امام حسین (ع) در نامه‌ای به مردم کوفه، از نامه مسلم بن عقیل و اجتماع کوفیان بر نصرت ایشان، به نیکی تمام یاد فرمود و نامه را با قیس بن مسهر صیداوی به کوفه فرستاد.[۷۴] در کوفه، گام بعدی ابن زیاد، که نقش بسیار مهمی در پیشبرد اهداف او داشت، نظارت دقیق بر راه های وصول به شهر بود، به نحوی که در واقع رفت و آمد به آسانی ممکن نمی‌شد.[۷۵] و بدین ترتیب، رابطه امام حسین (ع)، با یاران و دوستاران در کوفه قطع گردید. حتی فرستاده امام حسین (ع)، قیس بن مسهر در قادسیه، به جنگ مزدوران ابن زیاد افتاد و چون در کوفه دلیرانه ایستاد و آشکارا در برابر مردم، از آمدن «خیر خلق الله»، به سوی کوفه سخن گفت و به ابن زیاد و پدرش نفرین فرستاد، به فرمان والی، او را از فراز به زیر افکندند.[۷۶] از آنجا که مسیر کاروان امام حسین (ع) نیز می‌باید در اختیار و نظارت مزدوران ابن زیاد قرار می‌گرفت، فرمانده گماشتگان والی عراق، حصین تمیمی، حر بن یزید ریاحی را با شماری سوار، به سوی مسیر امام حسین (ع) گسیل داشت و به او فرمان داد تا آن حضرت را سخت تحت نظر گیرد و هرگز از ایشان جدا نشود.[۷۷] حر و سپاهیانش در منزلگاه ذی حسم، نزدیک کوفه، با کاروان امام حسین (ع) رو به رو شدند و در برخورد نخست، حتی از لطف آن حضرت برخوردار گردیدند و به امامت ایشان نماز گزاردند. امام حسین (ع) پیش و پس از نماز، در خطابه‌ای نامه نگاری کوفیان را یادآوری فرمود و حر اظهار بی‌اطلاعی کرد.[۷۸] سرانجام، چون امام حسین (ع) عزم بازگشت فرمود، حر مانع شد و چنان که خود تصریح کرد، او فرمان داشت آن حضرت را تحت نظر داشته باشد تا سرانجام، ایشان را به کوفه و نزد ابن زیاد ببرد.[۷۹]، اما با پاسخ خشمگینانه امام حسین (ع) رو به رو شد.[۸۰] البته از گفتار و رفتار حر پیدا بود که مایل به درگیری نیست و با امام حسین (ع) با ادب تمام سخن می گفت.[۸۱] در یکی از منزلگاه‌ها امام حسین (ع) بار دیگر به خطابه ایستاد و از جمله فرمود: من مرگ را جز شهادت، و زندگی با ستمگران را جز آزردگی و دشواری نمی بینم. پس از سخنان امام حسین (ع)، زهیر بن قین، با شور و شوق تمام از پایداری در نصرت آن حضرت سخن گفت.[۸۲] در منزلگاه دیگری، امام حسین (ع)، ضمن اعلام سبب مخالفت با حاکمان، به معرفی خود پرداخت و از بیعت شکنی کوفیان با پدر و برادر خویش به تلخی یاد کرد و از جمله فرمود: این قوم گردن به طاعت ازشیطان نهاده اند و طاعت خدای رحمان را رها کرده‌اند.[۸۳] در میانه راه، امام حسین (ع) پیشنهاد عزیمت به جایگاه قبیله طی را نپذیرفت و به پیمان خود با حر، مبنی بر عدم بازگشت اشاره فرمود.[۸۴] پس از عبور از منزلگاه قصر بنی مقاتل در کناره فرات، به روایت عقبة بن سمعان –که در کربلا حضور داشت، اما جان به سلامت برد[۸۵]- امام حسین (ع) بر اثر رؤیایی که در خوابی کوتاه مدت دیده بود، 2 یا 3 بار استرجاع و حمد خدای بر زبان آورد و علی بن حسین، اسب به سوی پدر راند و سبب پرسید. امام در پاسخ، از خوابی که دیده بود و به نحوی، از شهادت قریب الوقوع اصحاب خویش سخن گفت. در ادامه گفت و گو، چون علی بن حسین (ع)، از بر حق بودن چنین مرگی اطمینان یافت، به نحوی از آن استقبال کرد و امام حسین (ع) او را دعای خیر فرمود.[۸۶]. در منزلگاهی نزدیک قریه نینوا، در شرق کوفه، نامه ای از ابن زیاد به حر رسید که به او فرمان میداد کاروان امام حسین (ع) را در جایی خشک و بی آب و پناه فرود آورد و نگاه دارد.[۸۷] به نظر برخی از اصحاب امام حسین (ع) مانند زهیر بن قین، جنگ با سپاه حر، به سبب شمار اندک آنان، نتیجه مطلوب تری برای کاروان امام حسین (ع) داشت، تا سپاهیان بعدی؛ اما امام حسین (ع) تأکید فرمودکه آغازگر جنگ نخواهد بود.[۸۸]

واقعه‌ی کربلا در زندگینامه امام حسین (ع)

زندگینامه امام حسین (ع) و واقعه کربلا شخصیت پرجاذبه‌ی امام حسین (ع) را مورد توجه بسیاری قرار داده است. سرانجام، کاروان امام حسین (ع) در 2 محرم 61 ق / 2 اکتبر 680 م، در شرق کوفه، بر سر راه شام، در سرزمین کربلا فرود آمد.[۸۹] پشت اردوگاه کاروان امام حسین (ع)، نیزار بود و گونه ای پوشش گیاهی داشت و بدین گونه، دسترسی به اردوگاه آن حضرت، تنها از رو به رو میسر بود و محاصره آنجا برای دشمنان عملاً ممکن نمیشد.[۹۰] از آن سوی در کوفه، ابن زیاد می‌دانست امام حسین (ع) نباید به کوفه برسد، در تدارک سپاهی برای مقابله با آن حضرت بود و این کار را نیز با ترفندی پیچیده ممکن کرد: می‌دانیم که ولایات ایران در آن عهد، زیر نظر والی کوفه و بصره قرار داشت؛ از تعیین حاکم گرفته تا هرگونه فعالیت دیگر، از آن جمله، برای هرگونه تحرک نظامی، مانند ادامه فتوح در مرزها و نگهداری و اداره سرزمین‌های به دست آمده، یا سرکوب شورش‌ها و از این قبیل، جنگجویان از مناطق عراق آن روزگار، به ویژه از کوفه به مناطقی از ایران مانند آذربایجان و ری و خراسان، گسیل می‌شدند.[۹۱] و هر یک از جنگجویان، بنابر رسمی از زمان عمر، با مراتبی خاص، از سهم غنایم و خراج، حقوق و مقرری سالیانه که به آن «عطا» گفته می‌شد، دریافت میکردند.[۹۲] ابن زیاد که می‌دانست تدارک سپاهی، تنها برای مقابله با امام حسین (ع) به زودی ممکن نیست و ضمناً پرداخت مزد به جنگجویان، دست کم در ظاهر باید بهانه ای مناسب داشته باشد، نخست عمر بن سعد بن ابی وقاص را بر ولایت ری و همدان گماشت[۹۳]، تا با جنگجویان کوفی، شورشی را که گفته می‌شد در ناحیه دستبی –دشت وسیع حاصلخیزی میان ری و همدان[۹۴]- جریان داشت، سرکوب کنند.[۹۵]. شورش با خودداری از پرداخت خراج و مانند آن، در آن ناحیه پیش تر بارها روی داده بود و سابقه داشت [۹۶] ابن سعد در بیرون کوفه اردو زده بود[۹۷] که ابن زیاد به او فرمان داد به نبرد با امام حسین (ع) رود[۹۸] و ابن سعد، گرچه نخست خود را مردد نشان داد، اما چون ابن زیاد خواست فرمان ولایت ری را از او پس گیرد[۹۹]، یا او را تهدید به تخریب منزل و حتی قتل کرد، سرانجام پذیرفت.[۱۰۰] بعید نیست که عمر بن سعد پذیرش فرماندهی سپاهی برای مقابله و نبرد با حسین بن علی (ع) را همان زمان یا بعدها، از روی اکراه و اجبار جلوه داده باشد، اما او به هر حال، همه فرمان های ابن زیاد را بی کم و کاست و بدون آثار آشکاری از ناخشنودی اجرا کرد. گرچه شاید تمایل چندانی به درگیری با امام حسین (ع) نشان نمی ‌داد.[۱۰۱] نکته قابل توجه اینجاست که به نظر می رسد، تشکیل این سپاه برای شورش در دستبی – صرف نظر از صحت و سقم خبر شورش در آنجا- از آغاز فریبی بیش نبود، زیرا ابن سعد و سپاهیان او، یک روز پس از واقعه کربلا، به کوفه بازگشتند[۱۰۲] و از آن پس، از مأموریت ری و دستبی، در روایات موجود سخنی در میان نیست و این سپاه هرگز به آنجا نرفت. جالب است که در واقعه کربلا، نام «دیلم» را سران و اعضای سپاه کوفه به مناسبت‌های گوناگون، چندین بار بر زبان آوردند[۱۰۳]، زیرا دستبی، ثغر[۱۰۴] دیلم بود و از دستبی به نواحی دیلم یورش برده می‌شد[۱۰۵] و اشاره های مکرر به دیلم، در واقع تعریضی به دستاویز تشکیل این سپاه است. 

باری، پس از گرد آمدن سپاهی در نخلیه، بیرون کوفه به سمت شام [۱۰۶]، ابن زیاد به منبر رفت و در این روایت، بی آنکه نامی از امام حسین (ع) به میان آورد، نخست از نیکویی های معاویه سخن گفت و اینکه او «اعطیات» را منظم و پیوسته پرداخته می کرده است؛ سپس به ستایش از یزید پرداخت و گفت که او بر میزان عطا افزوده و با لحن تهدیدآمیزی افزود: هیچ کس نباید از پیوستن به این سپاه خودداری کند. آن گاه برای آنکه بر اوضاع نظارت کافی داشته باشد، خود به اردوگاه نخلیه رفت [۱۰۷] و به مزدوران خویش، مانند محمد بن اشعث بن قیس و اسماء بن خارجه، دستور داد در کوفه، مردم را به «طاعت» بخوانند و آن ها را از عواقب «فتنه» بر حذر دارند و پیوستن به این سپاه را تشویق کنند.[۱۰۸] سپس دستور پرداخت «عطا» را به جنگجویان صادر کرد‏[۱۰۹] و البته باید دانست که عطا غالباً در ماه محرم پرداخت می‌شد[۱۱۰]، یعنی آغاز سال که حداکثر یکی دو روز دیگر فرا می‌رسید. چنان‌که ملاحظه می‌شود، افزایش و پرداخت «عطا»، نقش مهمی در تشکیل این سپاه داشت و بعدها شماری از سپاهیان کوفه، آشکارا گفتند که از بیم قطع «عطا» به نبرد با امام حسین (ع) آمده‌اند [۱۱۱]. بدین ترتیب در واقع، «عطا» که مزد نبرد جنگجویان «مسلمان» با سرکشان غالباً «‏نامسلمان» بود، برای جنگ و مقابله با امام حسین (ع) – نواده‌ی پیامبر (ص) - اختصاص یافت. البته چنین اقدامی بدون تبلیغ گسترده‌ی زمینه‌های فکری مناسب - که پایه‌های آن کمابیش از زمان معاویه نهاده شده بود - ممکن نمی‌شد: خروج بر «خلیفه» و «ترک طاعت»، از اجزاء اصطلاح «‏فتنه»، با «کفر» یکسان بود و با همین دستاویزها، مخالفان از سر راه برداشته می‌شدند؛ چنان که در دوره‌ی خلافت معاویه، با تمسک به همین الفاظ، حجر بن عدی و یارانش به قتل رسیدند[۱۱۲] و در جای جای واقعه‌ی کربلا نیز، کارگزاران بنی‌امیه و همفکران ایشان، این قبیل الفاظ را گاه با ناسزاهای شگفت‌انگیز، به امام حسین (ع) و خاندان و یاران‌شان نسبت می‌دادند [۱۱۳]. ‏به هرحال، حتی پس از عزیمت عمر بن سعد نیز، ابن‌زیاد شبانه‌روز، هم‌چنان به گردآوری و فرستادن سپاهیان بیش-تر برای پیوستن به ابن‌سعد ادامه داد.[۱۱۴]. احتمالاً پس از رفتن عمر بن سعد، کمابیش آشکار شده بود که مأموریت اصلی این سپاه، نبرد با حسین بن علی (ع) است، زیرا پرداخت و افزایش عطا هم در شماری از مردم برای پیوستن به سپاه و نبرد با حسین بن علی (ع) مؤثر نیفتاد و کسانی از دسته‌های سپاهیان جدا می‌شدند و به همین سبب، ابن‌زیاد به تهدید روی آورد و سپس برای عبرت متخلفان، از قتل بی‌گناهی نیز خودداری نکرد.[۱۱۵] او مزدورانی را هم به دیدبانی و مراقبت بر کوفه گماشته بود تا کسی از سپاهیان به اردوگاه امام حسین (ع) نپیوندد و سوارانی خاص هم مأموریت داشتند پیوسته اخبار وقایع را به ابن‌زیاد برسانند[۱۱۶]. مجموعه‌ی این اقدامات، که به سرعت روی داد، رابطه‌ی معدود یاران باقی‌مانده در کوفه را با امام حسین (ع) به کلی قطع کرد و از وضعیت آن‌ها اطلاعی در دست نیست. گرچه دست کم یکی دو تن یا بیش‌تر، سرانجام، خود را به اردوگاه امام حسین (ع) در کربلا رساندند [۱۱۷]، مانند عمار بن ابی سلامه‌ی دالانی، از اصحاب امیرالمؤمنین علی (ع)، که گفته‌اند در نخیله درصدد قتل ابن‌زیاد برآمد، اما نتوانست[۱۱۸]؛ یا مسلم بن عوسجه‌ی اسدی که یکی از 4 ‏فرمانده جنگجویان مسلم بن عقیل بود.[۱۱۹] یکی از مشهورترین بیعت‌کنندگان با مسلم، مختار بن ابی عبید ثقفی، روز قیام مسلم بر سر زمین شخصی خود در بیرون کوفه به سر می‌برد و چون در هنگامه‌ی تشکیل سپاه به شهر بازگشت، گرچه سرانجام، از ضرب و جرح ابن‌زیاد بی‌نصیب نماند و به زندان افتاد، اما اشتیاقی هم برای پیوستن به امام حسین (ع) نشان نداد.[۱۲۰] ‏یک روز پس از آن‌که کاروان امام حسین (ع) در دشت کربلا اردو زد، عمر بن سعد با سپاه خود در آن‌جا فرود آمد [۱۲۱]. او نخست فرستاده‌ای به نزد امام حسین (ع) گسیل کرد تا به ظاهر از مقصود آن حضرت از آمدن به کوفه اطلاع یابد.[۱۲۲] امام حسین (ع) در پاسخ، دعوت کوفیان را یادآور شدند و ابن‌سعد، در نامه‌ای که برای ابن‌زیاد فرستاد، در ضمن، از تمایل آن حضرت برای بازگشت سخن به میان آورد. ابن‌زیاد در پاسخ، به ابن‌سعد دستور داد که حسین (ع) و یارانش را به بیعت با یزید بن معاویه بخواند و اگر امام حسین (ع) پذیرفت، آن‌گاه در انتظار فرمان بعدی بماند.[۱۲۳] با توجه به تأیید ابن‌زیاد، عمر بن سعد میان دو سپاه، یک یا چند نوبت با امام حسین (ع) دیدار و گفت‌وگو کرد و با آن‌که این دیدارها، بنابر روایت، کاملاً خصوصی بود، شایعاتی از جزئیات گفت‌وگوها، به ویژه از زبان امام حسین (ع) رواج یافت، از جمله این‌که آن حضرت به عنوان راه‌حل، پیشنهاد کرد به مدینه باز گردد یا به شام نزد یزید رود و دست در دست او نهد، یا او را به یکی از مناطق مرزی گسیل دارند.[۱۲۴] سرچشمه‌ی این‌گونه شایعات شخص ابن سعد بود که می‌توانست چنین سخنانی را ‏به عنوان حاصل دیدارها به امام حسین (ع) نسبت دهد و همین مضامین را در نامه‌ای برای ابن‌زیاد نوشت[۱۲۵]، اما این احتمال هست که نامه‌ی مذکور، در واقع بخشی از یک توطئه، از جمله برنامه‌ی شایعه پراکنی برضد امام حسین (ع) و تخریب وجهه‌ی آن حضرت بوده است، زیرا بسیار بعید به نظر می-رسد که ابن‌سعد در باب این موضوع، تا این درجه، به ابن‌زیاد گزارش دروغ داده باشد. البته شایعات دیگری هم انتشار داشت، چنان‌که مدتی پس از واقعه‌ی کربلا، حتی سلیمان بن صرد خزاعی نیز، شایعه‌ی امان‌خواهی امام حسین (ع) را در نامه‌ای به یکی از بزرگان شیعه در مداین آورد [۱۲۶]. در حالی که گذشته از پاره‌ای ملاحظات دیگر، حتی در همان روزگار هم، عقبه بن سمعان [۱۲۷] گواهی داد که در سراسر مدت همراهی امام حسین (ع) هرگز چنین سخنانی از آن حضرت نشنید[۱۲۸] و بنابر روایت دیگری، امام حسین (ع) پس از ملاحظه‌ی اصرار ابن‌زیاد بر بیعت با یزید، در پاسخ نخست او به نامه‌ی ابن‌سعد، به صراحت از مرگ استقبال کردند.[۱۲۹] ‏شمار همراهان امام حسین (ع)، خاندان و یاران، از هنگام حرکت آن حضرت به سوی مکه و سپس کوفه، تا سرزمین کربلا، ثابت نبود، گرچه گویا هیچ‌گاه حداکثر از 100 ‏تن افزون نشدند. کسانی از یاران ایشان، در کربلا به اردوگاه آن حضرت پیوستند و حتی در کربلا و در گرماگرم نبرد نیز، کسانی با کسب اجازه از امام حسین (ع) راه جدایی در پیش گرفتند، مانند ضحاک بن عبدالله مشرقی و فراس بن جعده‌ی مخزومی.[۱۳۰] با توجه به شمار اندک یاران امام حسین (ع)، حبیب بن مظاهر اسدی به آن حضرت پیشنهاد کرد خود نزد اعراب بنی‌اسد رود و از ایشان یاری بخواهد و امام حسین (ع) پذیرفت. گرچه بر اثر کوشش‌های حبیب، سرانجام 70 ‏مرد اسدی دعوت او را پذیرفتند، اما چون ابن‌سعد از موضوع اطلاع یافت، شماری از سپاهیان خود را فرستاد و از پیوستن آن گروه به اردوگاه امام حسین (ع) ممانعت کرد.[۱۳۱] ‏در 7 ‏محرم، ابن‌زیاد در نامه‌ای به عمر بن سعد، به او فرمان داد اجازه ندهد حتی قطره‌ای آب به اردوگاه امام حسین (ع) برسد، چنان‌که با «‏التقیُّ الزکیُّ المظلوم» عثمان بن عفان چنین کردند، ابن‌سعد، عمرو بن حجاج، از دعوت-کنندگان امام حسین (ع) [۱۳۲] را با 500 ‏سوار بر سر شریعه‌ی آب فرستاد. جلوگیری از رسیدن آب، با ناسزاگویی‌های شگفت‌انگیز شماری از مزدوران ابن‌زیاد، به ساحت امام حسین (ع) همراه بود. چون عطش بر خاندان و یاران امام حسین (ع) روی آورد، آن حضرت برادرش، ابوالفضل عباس (ع) را با شماری سواره و پیاده، با 20 ‏مشک آب، بر سر شریعه گسیل داشت. آن‌ها شبانه در پی مأموریت خویش رفتند و گرچه درگیری مختصری روی داد، اما سرانجام، توانستند مشک‌های آب را به اردوگاه برسانند.[۱۳۳] ‏بنابر روایت مشهوری، از آن سوی در کوفه، نامه‌ی ابن‌سعد، مشتمل بر پیشنهادهایی که او به امام حسین (ع) نسبت داده بود، به دست ابن‌زیاد رسید. او نخست خشنود شد و با ستایش از ابن‌سعد، به‌طور کلی مفاد نامه را پذیرفت. اما شمر بن ذی الجوشن کلابی که در خدمت والی بود، به او توصیه کرد، حسین بن علی (ع) را رها نکند، مگر آن‌که دست در دست شخص ابن‌زیاد نهد و در برابر حُکم وی سر تسلیم فرود آورد.[۱۳۴] احتمالاً همه‌ی این صحنه‌سازی‌ها صورت گرفت تا ابن‌زیاد در راه هدف خود، یعنی قتل امام حسین (ع)، گامی جلوتر بردارد و موضوع اختلاف و نزاع را از بیعت با یزید، به تسلیم در برابر خود تبدیل کند، زیرا پیشاپیش پاسخ امام حسین (ع) را می دانست. اقدامات وی، تا آن زمان و پس از دریافت نامه‌ی ابن‌سعد، نشان داد که او به توصیه‌ی امثال شمر نیازی ندارد، زیرا با خشم تمام نامه‌ای برای ابن‌سعد فرستاد که مضامین آن حاکی از کینه‌ی عمیق او نسبت به امام حسین (ع) است. او در این نامه از جمله به ابن‌سعد فرمان داد که حسین بن علی (ع) و اصحابش را رها نکند تا سر تسلیم در برابر حکم وی فرود آورند؛ اگر پذیرفتند که ایشان را به سلامت نزد او گسیل دارد، وگرنه تیغ در میان آنان نهد و پیکرهای‌شان را پاره پاره کند و بنابر عهد و «‏نذری» که کرده است، چون حسین (ع) را به قتل آورد، سپاهیان را وادارد تا اسب بر پشت و سینه‌ی او بتازند، اگر این فرمان‌ها را اجرا کرد، پاداش خواهد یافت، وگرنه کار سپاه و نبرد را به شمر بن ذی الجوشن بسپارد [۱۳۵]. سپس به شمر فرمان داد نامه را به نزد ابن‌سعد بَرَد و بر اجرای آنچه دستور داده است، نیک بنگرد؛ وگرنه خود امیر سپاه باشد و ابن‌سعد را گردن زند.[۱۳۶] شمر در نهم محرم به کربلا رسید و نامه‌ی ابن‌زیاد را به ابن‌سعد تسلیم کرد. عمر بن سعد می‌دانست که امام حسین (ع) هرگز تسلیم ابن‌زیاد نخواهد شد، و به شمر گفت که کار را تباه کردی و امید می‌داشتیم که صلح شود، اما سرانجام پذیرفت که فرمانده سپاه بماند و دستور ابن زیاد را اجرا کند.[۱۳۷] شمر با مردی هم‌قبیله‌ی خود، به نام عبدالله بن ابی محل کلابی به کربلا آمد و این مرد، از والی برای عباس بن علی (ع) و 2 ‏یا 3 ‏برادر دیگر آن حضرت، که مادر همگی آن‌ها ام‌البنین، همسر امیرالمؤمنین علی (ع) بود، امان‌نامه گرفته بود، زیرا هم او و هم شمر با ام‌البنین نسبت نزدیک داشتند. ابن ابی محل و شمر به‌محض ورود به کربلا، امان‌نامه‌ی ابن زیاد را به عباس بن علی (ع) و دیگر برادران آن حضرت عرضه کردند، اما با پاسخ تند ایشان روبه‌رو شدند که به امان ابن‌زیاد نیازی ندارند.[۱۳۸] ‏اندکی پس از وقت نماز عصر نهم محرم، ابن‌سعد به سپاه خویش با خطاب «یا خیل‌الله» فرمان داد آماده‌ی نبرد شوند. در واقع اصحاب امام حسین (ع) در برابر سپاه کوفه از نظر شمار چنان اندک به نظر می‌رسیدند که درنگ تا روز دیگر لزومی نداشت و افزون بر این، ابن‌سعد می‌خواست تا حد ممکن خود را گوش به فرمان والی کوفه نشان دهد. از آن سوی، امام حسین (ع) در برابر خیمه‌ی خویش، در حالی که شمشیری پیش روی داشت، سر بر زانو نهاده بود. سپاه انبوه کوفه با هیاهو پیش می‌آمد که امام حسین (ع) به خواهر خود زینب فرمود: اینک رسول خدا (ص) را در خواب دیدم که به من گفت: تو نزد ما خواهی آمد. آن‌گاه برادرش عباس (ع) را خواند تا نزد سپاه کوفه رود و از قصد ایشان بپرسد. اندکی پس از پاسخ سپاهیان، مبنی بر تسلیم به ابن‌زیاد یا نبرد، امام حسین (ع)، بار دیگر عباس بن علی (ع) را نزد ایشان فرستاد تا بامداد فردا درنگ کنند، زیرا قصد داشت آن شب را به نماز و دعا بگذراند و چنان‌که خود فرمود، به دعا و نماز و تلاوت قران دلبستگی تمام داشت.[۱۳۹] ‏شب هنگام امام حسین (ع) اصحاب و مردان از خاندان خویش را گرد آورد و در خطابه‌ای فرمود: من خاندان و یارانی نیکوتر از شما نمی‌شناسم و چون فردا روز نبرد است، از من بر شما ذمتی نیست، پس اجازه می‌دهم که در تاریکی شب ره خویش پیش گیرید، اما نخست عباس بن علی (ع) و سپس دیگر اعضای خاندان، با شور و اشتیاق بسیار از همراهی با امام حسین (ع) سخن گفتند و این‌که حاضرند با کمال میل جان و مال و خانواده‌ی خود را فدای آن حضرت کنند. سپس دیگر اصحاب امام حسین (ع) نیز، هم‌چون مسلم ابن عوسجه و زهیر بن قین، از نبرد و یاری امام حسین (ع) تا سرحد شهادت، سخن گفتند. حتی زهیر بن قین که هنگام عزیمت امام حسین (ع) به سمت کوفه، قدری با ناخشنودی به دیدار آن حضرت رفته[۱۴۰]، و پس از دیدار، با اشتیاق تمام به ایشان پیوسته بود، ضمن اعلام وفاداری، گفت که دوست می‌دارد خود را هزار بار فدای امام حسین (ع) کند.[۱۴۱] پس از آن هم جلوه‌های شگفت‌انگیزی از وفاداری و استقبال از شهادت از یاران امام حسین (ع) دیده شد.[۱۴۲] هم در آن شب، امام حسین (ع) در برابر فرزندش، امام سجاد (ع)، خواهر خود، حضرت زینب را به شکیبایی و بردباری دعوت فرمود.[۱۴۳] بخشی از آن شب را، امام حسین بن علی (ع) و یارانش، به دعا و نماز و ذکر و تلاوت به بامداد رساندند.[۱۴۴] ‏اندکی پیش از آن‌که خورشید 10 ‏محرم 61 ‏ق/10 ‏اکتبر 680 ‏م، روز عاشورا، بر دشت کربلا بتابد، امام حسین (ع) با اصحاب نماز گزارد و دست به دعا برداشت[۱۴۵]، آن‌گاه سپاه اندک خویش بیاراست: 32 ‏تن پیاده و 40 ‏تن سواره؛ زهیر بن قین را بر سمت راست و حبیب بن مظاهر را بر سمت چپ گماشت و رایت سپاه به برادرش عباس سپرد.[۱۴۶] شب پیش، اصحاب امام حسین (ع)، به فرمان آن حضرت، در پشت خیمه‌ها، در گودالی چوب و هیزم ریختند تا در وقت لزوم، از یورش سپاه کوفه از آن سو جلوگیری کنند و ضمناً خیمه‌ها نیز در امان باشند.[۱۴۷] هم به فرمان آن حضرت، خیمه‌ها را به یکدیگر نزدیک‌تر کرده بودند[۱۴۸] و از همان صبح یا شاید کمی دیرتر، سه چهار تن از اصحاب، لابه‌لای خیمه‌ها مراقب بودند تا از دشمن کسی نزدیک آن‌جا نشود و چند نفری از سپاه کوفه همان‌جا از پای در آمدند.[۱۴۹]. از آن سوی، عمر بن سعد پس از نماز صبح، کسانی را بر جناح‌های چپ و راست و سوارگان و پیادگان سپاه گماشت.[۱۵۰] ‏ناحیه‌ی پشت اردوگاه تازه به فرمان امام حسین (ع) افروخته شده بود و آتش زبانه می‌کشید که شمر بن ذی الجوشن، سواره و با جنگ‌افزار کامل پیش آمد و به امام حسین (ع) ناسزا گفت. با آن‌که مسلم بن عوسجه به او نزدیک بود و آمادگی خود را برای تیراندازی به شمر اعلام کرد، اما امام حسین (ع) فرمود که خواهان آغاز نبرد از جانب خود نیست. آن‌گاه امام حسین (ع) در برابر سپاه کوفه به خطابه ایستاد تا حجت بر ایشان تمام کند. آن حضرت پس از یاد و حمد خدای، نخست خود را معرفی فرمود که فرزند دختر پیامبر (ص) و وصی و پسر عم اوست و حمزه سیدالشهدا و جعفر طیار عموهای ایشان بوده‌اند؛ سپس به حدیثی از پیامبر (ص) اشاره کرد که فرمود: حسن (ع) و حسین (ع) سرور «‏شباب اهل الجنه»اند و اصحاب زنده‌ی پیامبر (ص) را گواه گرفت. سپس در ضمن خطابه، رو به فرماندهان سپاه کوفه، شبث بن ربعی و حجار بن ابجر و قیس بن اشعث بن قیس، نامه‌نگاری‌های ایشان را با همان عبارات، به یاد آن‌ها آورد که البته همگی انکار کردند و سخن از تسلیم به میان آوردند و امام حسین (ع) پاسخ داد: نه، به خدا سوگند که هرگز دست ذلت به سوی ایشان پیش نمی‌برم.[۱۵۱] ‏از اصحاب امام حسین (ع) زهیر بن قین نیز با سپاه کوفه در باب فضایل امام حسین (ع) سخن گفت[۱۵۲]، گرچه از میان سپاهیان، شمر چنان‌که خود در میانه‌ی خطابه‌ی امام حسین (ع) تصریح کرد، از این سخنان چیزی نمی‌فهمید [۱۵۳] و سخنان زهیر را هم با ناسزاگویی پاسخ داد[۱۵۴]؛ یا عمرو بن حجاج، در میدان نبرد، به سپاه کوفه توصیه کرد بر «طاعت و جماعت» ‏بمانند و در کشتن از «دین برکشتگان» ‏درنگ و تردید نکنند و امام حسین (ع) با خشم و شگفتی به او پاسخ دادند که آیا ما از دین برگشته‌ایم و شما بر دین ثابت مانده‌اید؟ آنان که از دین برگشته‌اند، در روز قیامت شناخته خواهند شد [۱۵۵]؛ اما از سپاه کوفه، حر بن یزید ریاحی، که بیش‌تر از دیگران با سخنان و سلوک امام حسین (ع) آشنایی حاصل کرده بود، سرانجام، امام حسین (ع) را برگزید و به آن حضرت پیوست.[۱۵۶]. جالب است که برادر یکی از اصحاب امام حسین (ع) در سپاه دشمن بود و پس از شهادت برادرش، قصد داشت انتقام وی را از امام حسین (ع) بگیرد.[۱۵۷] نبرد آن‌گاه آغاز شد که عمر بن سعد، تیری در کمان نهاد و رها کرد و گفت: گواهی دهید که نخستین تیر را من افکندم [۱۵۸]. نبرد در کربلا، هم تن‌به‌تن بود و هم گروهی و در هر صورت، اصحاب اجازه نمی‌دادند از سپاه دشمن کسی به امام حسین (ع) نزدیک شود.[۱۵۹] ‏نخستین تن از اصحاب امام حسین (ع) که به شهادت رسید، مسلم ابن عوسجه بود[۱۶۰] و صحنه‌ای که از حضور حبیب بن مظاهر بر بالین او در دم واپسین روایت شده، حاکی از مراتب بالای ایمان و یقین در میان بسیاری از اصحاب امام حسین (ع) است [۱۶۱]. چنین به نظر می-رسد که همه‌ی سپاه کوفه در درگیر نبرد نبودند و در صورت لزوم وارد میدان کارزار می‌شدند، زیرا گفته‌اند سواران سپاه امام حسین (ع) با وجود شمار اندک، پایداری بسیار نشان می‌دادند و سپاهیان کوفه از برابرشان می-گریختند[۱۶۲]، به همین سبب، ابن‌سعد ناچار شد 500 ‏سوار به جنگ ایشان گسیل کند [۱۶۳]. تا هنگام ظهر نبرد با شدت تمام ادامه داشت و سپاهیان کوفه به سبب آتش پشت خیمه-ها، ناچار بود از روبه‌رو با امام حسین (ع) و اصحاب رویارویی کنند[۱۶۴] در میان فرماندهان سپاه کوفه، کمتر کسی مانند شمر بن ذی ا‏لجوشن به جنگ اشتیاق نشان می‌داد و حتی از عزم قتل زنان و آتش‌زدن خیمه‌ی امام حسین (ع) در حضور آن حضرت خودداری نکرد.[۱۶۵] ‏چون آفتاب عاشورا به هنگام ظهر رسید، یکی از اصحاب امام حسین (ع)، عمرو بن عبدالله صائدی، از آن حضرت خواست تا پیش از دیدار پروردگار، واپسین نماز را با ایشان بگزارد و امام حسین (ع) با خشنودی بسیار و دعا در حق او پذیرفت و چون امام حسین (ع) برای اقامه‌ی نماز مهلت خواست، یکی از سپاهیان کوفه با جسارت تمام به آن حضرت گفت که نماز ایشان قبول نیست [۱۶۶]. اصحاب امام حسین (ع) برای کسب اجازه از آن حضرت و نبرد، اشتیاق بسیار نشان می‌دادند و برخی سخنان ایشان در برابر امام حسین (ع)، یادآور عبارات زیارت-نامه‌های سیدالشهدا ست به‌ویژه سلام بر آن حضرت که دو تن آن را تکرار کرده‌اند: ‏«السلام علیک اباعبدالله، صلی الله علیک و علی اهل بیتک و عرف بیننا و بینک فی جنّته»خطای یادکرد: برچسب تمام‌کنندهٔ </ref> برای برچسب <ref> پیدا نشد. سرانجام پس از اصحاب، اهل بیت امام حسین (ع) برای نبرد پیش آمدند. نخستین تن از اهل بیت آن حضرت، علی بن حسین (ع) [۱۶۷]، پس از کسب اجازه از پدر[۱۶۸]، پا به میدان نبرد نهاد و امام حسین (ع) در دعایی، او را از هر حیث، شبیه‌ترین مردم به رسول خدا (ص) دانست.[۱۶۹] علی بن حسین (ع) در رجزی که حین یورش به سپاه کوفیان می‌خواند، به انتساب خویش به پیامبر (ص) و امیرالمؤمنین علی (ع) افتخار کرد [۱۷۰]. به احتمال بسیار، افتخار او از آن‌جا ناشی می‌شد که جدّه‌ی علی بن حسین (ع)، از طرف مادر، میمونه دختر ابوسفیان[۱۷۱] بود[۱۷۲] و گفته‌اند، مردی از سپاه دشمن، با یادآوری نسبت وی با خلیفه یزید، او را به طلب امان خواند. اما علی بن حسین (ع) در پاسخ بر قرابت خویش با پیامبر (ص) تأکید کرد.[۱۷۳] علی بن حسین (ع) چندین بار بر صف دشمن هجوم آورد، اما سرانجام، به دست مُرّه ابن مُنقذ عَبدی به شهادت رسید و دیگر سپاهیان تیغ بر پیکر وی نهادند.[۱۷۴] امام حسین (ع) چندان محزون شد که بر بالین او فرمود: «علی الدنیا بعدک الفعا»، و حضرت زینب (ع) در کنار پیکر او حاضر شد.[۱۷۵] ‏دیگر برادران امام حسین (ع)، پیش از عباس بن علی (ع) به شهادت رسیدند[۱۷۶] و ابوالفضل عباس (ع) که از سوی امام حسین (ع) مأموریت یافت تا از شریعه آب بیاورد، در همان‌جا در نبرد با نگهبانان شریعه، نخست دستان خود را از دست داد و سپس به شهادت رسید.[۱۷۷] شماری از عموزادگان و دیگر اعضای خاندان امام حسین (ع) نیز که به احتمال بسیار همگی جوان و نوجوان بودند، مانند قاسم بن حسن (ع)، در یورش‌های سپاه کوفه یا در نبرد تن به تن به شهادت رسیدند و امام حسین (ع) خود پیکر ایشان را در برابر خیمه‌ها در کنار دیگر شهیدان قرار می‌دادند.[۱۷۸] ‏اینک امام حسین (ع) تنها مانده بود، اما از سپاه کوفه تا مدتی کسی برای رویارویی با آن حضرت پا پیش نمی‌نهاد. یک‌بار که امام حسین (ع) قصد نوشیدن آب کرد، به دهان آن حضرت تیری افکندند و گفته‌اند چون اسب به سوی شریعه راند، راه را بر ایشان بستند.[۱۷۹] اندکی پس از شهادت اصحاب و خاندان، امام حسین (ع) جامه‌ی دیگری پوشید و به عمد چند جای آن را از هم گسیخت تا پیکر ایشان پس از شهادت، از دستبرد اوباش سپاه کوفه مصون ماند، گرچه همین جامه‌ها هم دست‌خوش غارت شد.[۱۸۰] نخستین ضربت را، مردی از قبیله‌ی کنده، بر سر امام حسین (ع) فرود آورد[۱۸۱]، آن‌گاه شمر بن ذی الجوشن با 10 ‏تن از پیادگان سپاه کوفه، به سوی خیمه‌های امام حسین (ع) یورش آورد، اما امام حسین (ع) با عتاب تمام به او فرمود: «وای بر شما! اگر دین ندارید و از روز معاد نمی‌هراسید، باری در کار دنیای خویش آزاده باشید».‏[۱۸۲] پیادگان تحت امر شمر، امام حسین (ع) را احاطه کردند و با آن‌که به احتمال بسیار برای چنین مرحله‌ای، گزینش شده بودند، هم‌چنان پیش نمی‌آمدند و شمر ناچار آن‌ها را تشویق می‌کرد [۱۸۳] و عمر بن سعد بسیار نزدیک صحنه‌ی نبرد بود.[۱۸۴] امام حسین (ع) با وجود زخم‌های بسیار، هم‌چنان چون روی به هر سو می‌کرد، پیادگان از برابرش می‌گریختند.[۱۸۵] سرانجام، با فریاد شمر، نخست بر آن حضرت ضربه‌های تیغ فرود آمد و در حالی که هنوز سخت می‌جنگید، سنان بن انس نخعی، با ضربت نیزه به سینه‌ی ایشان، امام حسین (ع) را افکند و سپس در حالی که دیگران تیغ بر پیکر ایشان نهاده بودند، سنان بن انس سر آن حضرت را از بدن جدا کرد و به خولی بن یزید اصبحی سپرد.[۱۸۶] اندکی پس از پایان نبرد، عمر بن سعد، در اجرای فرمان ابن‌زیاد، به 10 ‏تن داوطلب از سپاهیان، دستور داد تا بر پیکر امام حسین (ع) اسب بتازند، آن‌گاه بر جنازه‌های کشتگان لشگر خود که 88 تن بودند، نماز گزارد و ایشان را دفن کرد، اما پیکر امام حسین (ع) و اصحاب ایشان را فردای عاشورا، گروهی از بنی‌اسد، به خاک سپردند.[۱۸۷]

جستارهای وابسته

پیوند به بیرون

منبع

پی نوشت

  1. 3 شعبان 4-10 محرم 61 ق/8 ژانویه 625-10 اکتبر 680 م
  2. ابن‌عنبه، 64‏
  3. نک: ﻫ د، 17/73
  4. محب‌الدین، 122‏
  5. ذهبی، سیر، 3/282
  6. نسایی، 76؛ ابن‌عساکر، 14/136‏
  7. مسند ... ، 467؛ ابن‌بابویه، الامالی، 197؛ فتال، 153-154؛ قندوزی، 2/200؛ برای تفصیل، نک: ﻫ د، امام حسن (ع)، بخش ابعاد شخصیت
  8. نک: طبرانی، 20/269؛ ابن‌شهرآشوب، 3/158؛ ذهبی، تاریخ ... ، 5/99
  9. ابن ابی‌عاصم، 5/370؛ قاضی‌نعمان، 2/374؛ حسین بن عبدالوهاب، 52-53 ابن‌بابویه، همان‌جا؛ طبرانی، 22/423؛ راوندی، سعید، 1/240
  10. برای نمونه، نک: کلینی، 1/464‏
  11. مفید، 2/27؛ ابن‌شهرآشوب، 3/165؛ طبرسی، فضل، 1/425؛ فتال، 165‏
  12. نک: مفید، 2/135؛ اربلی، 2/244-249؛ مجلسی، 45/329-332‏
  13. مفید، همان‌جا
  14. صفار، 182-183؛ کلینی، 1/303
  15. ابن رستم، 507-506؛ عاملی، 55-53
  16. طبری، 3/323
  17. نک: ه د، 5/477
  18. برای نمونه، نک: مجلسی، 22/436؛ امینی، 8/301
  19. همانجا؛ بلاذری،3/206-217؛ الامامة، 1/40 بب ؛ مالقی، 194-119؛ مقدسی، 5/206؛ عاملی، 140 بب
  20. نک : بلاذری، 3/504
  21. الامامه، 1/140-141 مفید، 2/7 بب؛ ابن‌اعثم، 4/283
  22. طبری، 4/124-125، 128-129؛ ابوالفرج، 45 بب؛ ابن‌شعبه، 232 ‏بب؛ عبدالقا‏در، 29 ‏بب
  23. نک : خلیفه، 203‏، 209؛ ابن-اعثم، 4/319-320؛ ابوالفرج، 48-49؛ ابن‌عنبه، 67؛ نیز قس: مفید، 2/16-20؛ ابن‌عبدالبر، 1/389؛ بحرانی، هاشم، 3/377
  24. نک: طبرسی، احمد، 2/19-21‏
  25. همو، 2/20؛ مجلسی، 44/212-214‏
  26. 60 ‏ق/680 ‏م
  27. بلاذری ، انتساب ... . 3/366؛ دینوری، 221-222
  28. بلاذری، همان، 3/367
  29. همانجا، نیز 5/1128-129؛ نیز نکـ: ابن سعد، 6//423؛ دینوری، 224-225؛ ذهبی، تاریخ ... ، 2/572، سیر ... ، 33/294، به نقلاز واقدی
  30. طبری، 5/338؛ نیز نکـ: یعقوبی، 2/215
  31. طبری، 5/339-340؛ نیز نکـ : خلیفه، 1/282-283؛ دینوری228؛ یعقوبی، همانجا؛ مفید، 2/32؛ بیهقی، 1/90، به نقل از ابومعشر سندی؛ ذهبی، تاریخ، 2/470
  32. ابن سعد، 6/429؛ ذهبی، همان، 2/575
  33. برای تفصیل، نکـ : ابن سعد، 7/44-45؛ بلاذری، همان، 6/263، 272، 280-281
  34. طبری، 5/341؛ نیز نکـ : ابن سعد، 6/424؛ بلاذری، همان، 3/374-375؛ مفید، 2/34
  35. طبری، 5/351-352؛ نیز نکـ : ابن سعد، 6/429؛ بلاذری، انتساب، 3/369؛ دینوری، 229-230
  36. طبری، 5/353
  37. بلاذری، همان، 3/369-370؛ طبری، 5/352
  38. همانجا
  39. بلاذری، همان، 3/379؛ طبری، 5//353
  40. همانجا، نیز 357؛ نیز نکـ : بلاذری، همان، 2/335؛ دینوری، 231، که نامه ای متفاوت از امام حسین (ع) آورده است
  41. طبری، 5/354؛ نیز نکـ : ابن سعد، 6/431؛ بلاذری، همان، 3/370
  42. ابن سعد، 6/432
  43. بلاذری، همان، 2/342؛ طبری، 5/347، 355؛ نیز نکـ : دینوری، همانجا؛ مسعودی، 3/248
  44. طبری، همانجا؛ نیز نکـ : بلاذری، انتساب، 2/334-335
  45. طبری، 5/356؛ نیز نکـ : بلاذری، دینوری، همانجاها
  46. برای بیعت او با یزید از زمان معاویه، نکـ : بلاذری، همان، 3/469
  47. همان، 3/373-375؛ طبری، 3/383؛ نیز نکـ : دینوری، 243؛ ابوالفرج، 110؛ مسعودی، 3/249-250؛ ابن جوزی، 251، به نقل از واقدی
  48. طبری، 5/384
  49. همو، 5/381؛ نیز نکـ : بلاذری، همان، 3/371
  50. همان 2/335-336؛ طبری، 5/358؛ نیز نکـ : ابن سعد، همانجا؛ مسعودی، 3/251-252
  51. بلاذری، همانجا؛ طبری، 5/360، 364؛ دینوری، 235
  52. ان الایمان قید الفتک، برای تفصیل، نکـ : طبری، 5/360-363؛ نیز نکـ : بلاذری، انساب، 2/337؛ دینوری، 234-235
  53. طبری، همانجا، 368؛ نیز نکـ : بلاذری، همان، 2/337-338؛ دینوری، 238؛ مسعودی، 3/252
  54. طبری، 5/369؛ بلاذری، همان، 2/338؛ قس؛ ابن سعد، 6/433
  55. همو، 5/381، 391؛ نیز نکـ : ذهبی، همان، 2/471، به نقل از واقدی
  56. دینوری، 238؛ ابوالفرج، 100
  57. جنابی، 135؛ نیز نکـ : علی، 70
  58. طبری، 5/368-369؛ نیز نکـ : ابن سعد، همانجا؛ بلاذری، همان، 2/338؛ دینوری، 238؛ ابوالفرج، 101
  59. برای تفصیل در خصوص این قصر و بقایای آن، نکـ : جنابی، 138؛ نیز 148
  60. ابن سعد، دینوری، همانجاها
  61. نکـ : هـ د، حجر بن عدی
  62. بلاذری، طبری، همانجاها؛ نیز نکـ : دینوری، 239؛ مفید، 2/239
  63. طبری، 5/369
  64. همو، 5/370-371؛ نیز نکـ : بلاذری، همانجاها
  65. همان، 2/338؛ طبری، 5/350، 371-372؛ نیز نکـ : دینوری، همانجا؛ مسعودی، 3/67
  66. بلاذری، همان، 2/338-339؛ طبری، 5/373؛ مسعودی، 3/252-253؛ نیز نکـ : ابن سعد، همانجاها؛ ابوالفرج، 102؛ خوارزمی، 1/208
  67. طبری، 5/376؛ نیز نکـ : بلاذری، انساب، 2/339-340
  68. طبری، 5/374
  69. بلاذری، همان، 2/339؛ طبری، 5/375؛ ابوالفرج، 106؛ نیز نکـ : ابن سعد، 6//433؛ ابن عبد ربه، 4/378-379؛ بیهقی، 1/95، به نقل از ابومعشر
  70. بلاذری، همان، 5/410
  71. ذیحجه 60 / سپتامبر 680
  72. بلاذری، همان، 3/375؛ دینوری، 244
  73. طبری، 5/387-388؛ نیز نکـ : دینوری، 244؛ ابن عبد ربه، 4/377؛ مفید، 2/68
  74. طبری، 5/394-395؛ نیز نکـ : بلاذری، همان، 3/378؛ دینوری، 245
  75. طبری، 5/392؛ نیز نکـ : بلاذری، همان، 3/377-378؛ دینوری، 243
  76. طبری، 5/395؛ نیز نکـ : بلاذری، همانجا؛ دینوری، 246؛ برای قتل دیگر فرستاده امام حسین (ع)، نکـ : بلاذری، همان، 3/379؛ طبری، 5/398؛ مفید، 2/75؛ خوارزمی، 1/229
  77. طبری، 5/401؛ نیز نکـ : بلاذری، همان، 3/380؛ یعقوبی، همانجا
  78. همانجا؛ طبری، 5/402
  79. طبری، 5/401-402؛ نیز نکـ : مفید، 2/80
  80. بلاذری، همانجا؛ دینوری، 249
  81. طبری، 5/402-403؛ نیز نکـ : بلاذری، همان، 3/380-381؛ دینوری، همانجا
  82. طبری، 5/403
  83. همانجا؛ نیز نکـ : بلاذری، انساب، 3/381
  84. طبری، 5/406
  85. نکـ : بلاذری، 3/410؛ طبری، 5/407
  86. همو، 5/407-408
  87. همو، 5/404-405؛ نیز نکـ : بلاذری، همان، 3/385؛ دینوری، 251-252
  88. طبری، 5/409؛ نیز نکـ : بلاذری، همانجا
  89. طبری، 5/408؛ نیز نکـ : دینوری، 251؛ مفید، 2/82
  90. طبری، 5/389،در روایتی به نقل از حضرت باقر (ع)
  91. برای تفصیل، نکـ : علی، 118-125، 404
  92. همو، 165، 192-193؛ نیز نکـ : خماش، 256
  93. ابن سعد، 6/435، 7/167؛ بلاذری، همان، 3/385؛ دینوری، 253؛ ابوالفرج، 112؛ برای سابقه پدرش در نبرد با دیلم در 25 ق، نکـ : بلاذری، فتوح ... ، 319
  94. نکـ : همان، 321
  95. همو، انساب، همانجا؛ طبری، 5/409
  96. بلاذری، فتوح، همانجا
  97. همانجا؛ ذهبی، همان، 2/576
  98. ابوالفرج، همانجا
  99. بلاذری، انساب، همانجا
  100. ابن سعد، 6/435
  101. نکـ : دنباله مقاله
  102. نکـ : بلاذری، همان، 3/411؛ طبری، 5/455؛ دینوری، 259
  103. مثلاً نکـ : بلاذری، همان، 3/392؛ طبری، 5/417؛ ابوالفرج، 114
  104. =مرز
  105. بلاذری، فتوح، 319
  106. یاقوت، 5/278
  107. ابن سعد، 6/436
  108. بلاذری، انساب، 3/386-387
  109. ابن‌سعد، 6/435؛ نیز نک : ذهبی، سیر، 2/471
  110. علی، 200-201
  111. ابن‌سعد، 6/436‏
  112. برای تفصیل، نک : ﻫ د، حجر بن عدی؛ برای اطلاق «رؤساء فتنه» از سوی معاویه به حجر و یارانش، نک : دینوری، 224
  113. نک : دنباله‌ی مقاله
  114. بلاذری، همان، ‏3/387-388‏
  115. همان، 3/387-388‏‏؛ دینوری، 254- 255‏
  116. بلاذری، همان‌جا
  117. ابن‌سعد، 6/436‏
  118. بلاذری، همان، 3/388؛ درباره‌ی او، نک : کلبی، 2/519؛ نیز نک : طوسی، 103؛ برای سلام بر او در یکی از زیارات، نک : مجلسی، 45/73‏، 98/273
  119. طبری، 5/369؛ برای حضور او در کربلا، نک : همو، 5/419‏، 424
  120. برای تفصیل، نک : همو، 5/569-570
  121. طبری، 5/410
  122. همان‌جا؛ نیز نک : دینوری، 253
  123. طبری، ‏5/411؛‏ نیز نک : دینوری، 254‏
  124. بلاذری، انساب، 3/390؛ طبری، 5/413؛‏ نیز نک : ابن‌سعد، 6/436؛ ابن عساکر، 14/220‏
  125. طبری، 5/414‏
  126. نک : طبری، 5/555-556
  127. نک : سطرهای پیشین
  128. طبری، همان-جا
  129. دینوری، همان‌جا؛ نیز نک: دنباله‌ی مقاله
  130. مثلاً نک : بلاذری، همان، 3/388؛ طبری، 5/444-445‏
  131. بلاذر‌ی، همان‌جا
  132. نک : سطرهای پیشین
  133. طبری، 5/412-413؛ نیز نک: بلاذری، همان، 3/389؛ دینوری، 255؛ ابوالفرج، 17
  134. بلاذری، انساب، 3/390؛ طبری، 5/414
  135. بلاذری، همان، 3/390-391؛ طبری، 5/414؛ برای مضامینی از این نامه، نک : دینوری، همان‌جا
  136. همان-جاها
  137. طبری، 5/416‏
  138. طبری، 5/415-416
  139. همو، 5/416-417؛ نیز نک : بلاذری، همان، 3/391-392؛ دینوری، 256
  140. نک : بلاذری، همان، 3/378-379؛ طبری، 5/369‏
  141. طبری، 5/419-420؛ نیز نک : بلاذری، همان، 3/393؛ ابوالفرج، 117
  142. مثلاً نک : طبری، 5/429-430‏
  143. همو، 5/420-421؛ نیز نک : بلاذری، همان‌جا؛ ابوالفرج، 112-113
  144. طبری، 5/421؛ بلاذری، همان، 3/394
  145. طبری، 5/423‏
  146. همو، 5/422؛ نیز نک : بلاذری، 3/395؛ دینوری، 256
  147. طبری، 5/422؛ نیز نک: بلاذری، همان‌جا؛ دینوری، همان‌جا
  148. طبری، 5/421؛ نیز نک: بلاذری، همان‌جا
  149. طبری، 5/438؛ نیز نک: بلاذری، 3/394‏
  150. همو، 3/395؛ طبری، 5/422
  151. طبری، 5/425-426؛ نیز نک: بلاذری، همان، 3/396
  152. طبری، همان‌جا
  153. همو، 5/425
  154. بلاذری، همان، 3/397؛ ‏طبری، 5/426‏
  155. همو، 5/435‏
  156. برای تفصیل، نک : ﻫ د، حر بن یزید
  157. بلاذری، همان، 3/399-400؛ طبری، 5/434
  158. بلاذری، همان، 3/398؛ طبری، 5/429
  159. همو، 5/430
  160. بلا‏ذری، همان، 3/400‏
  161. طبری،‌ 5/435-436
  162. همو، 5/436‏
  163. همو، 5/437
  164. همو، 5/437-438‏
  165. همو، 5/438-439‏
  166. همان‌جا
  167. بلاذری، انساب، 3/406؛ نیز نک: ابوالفرج، 80‏
  168. ابن‌نما، 68؛ ابن‌طاووس، 49
  169. ابوالفرج، 115-116‏
  170. طبری، 5/446؛ نیز نک: بلاذری، همان، 3/361، 362
  171. ﻫ م
  172. طبری، 5/468؛ ابوالفرج، 80
  173. نک: زبیری، 57؛ برای تفصیل در خصوص نبرد او، نک: ابوالفرج، 115-116؛ نیز نک: ابن‌شهرآشوب، 3/257؛ ابن‌طاووس، همان-جا
  174. زبیری، همان‌جا؛ طبری، 5/446؛ ابوالفرج، 114-115؛ مفید، 2/106-107؛ برای روایت دیگری از نحوه‌ی ‏شهادت او، نک: ابوالفرج، 115-116
  175. طبری، 5/446؛ نیز نک: زبیری، همان‌جا؛ ابن‌نما، 69
  176. طبری، 5/448-449؛ ابوالفرج، 81-86
  177. برای تفصیل، نک: ﻫ د، عباس بن علی
  178. طبری، 5/447، 448؛ نیز نک: ابن‌سعد، 6/440، 442؛ دینوری، 256-257؛ ابوالفرج، 89-95
  179. بلاذری، همان، 3/407؛ طبری، 5/449-450؛ نیز نک: ابن‌سعد، 6/440؛ دینوری، 258‏
  180. بلاذری، همان، 3/409؛ طبری، 5/451-453‏
  181. بلاذری، همان، 3/408؛ طبری، 5/448
  182. بلاذری، همان، 3/407؛ طبری، 5/450؛ نیز نک: ابن‌سعد، 6/440؛ ابوالفرج، 118
  183. بلاذری، همان، 3/407-408‏
  184. طبری، 5/450، 453‏
  185. بلاذری، همان، 3/408
  186. ابن‌سعد، 6/441‏، نیز 3/409؛ طبری، 5/453؛ ابوالفرج، همان‌جا؛ مسعودی، 3/258؛ قس: دینوری، 258‏
  187. بلاذری، 3/411؛ طبری، 5/455؛‏ مسعودی، 3/259؛ برای جزئیات بیش‌تر و حوادث بعدی، نک: ﻫ د، کربلا، واقعه