تراژدی جهان اسلام

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو

تراژدی جهان اسلام کتابی است درباره عزاداری شیعیان ایران به روایت سفرنامه نویسان، مستشرقان و ایران‌شناسان به قلم محسن حسام مظاهری.

هدف پژوهش

هدف پژوهش حاضر، گردآوری، بررسی و تدوین داده‌های تاریخی و تحلیلی درباره آیین عزاداری شیعه در ایران (از صفویه تا امروز) از خلال آثار سفرنامه‌نویسان، مستشرقان و ایران‌شناسان برای رسیدن به شناخت و فهمی حتی‌الامکان جامع و دقیق از روند پیدایش و تحول آیین مذکور است. به دلیل فقدان رویکرد تاریخ‌نگاری اجتماعی در بین ایرانیان تا دوره معاصر، سفرنامه‌ها و آثار توصیفی و تحلیلی مستشرقان و ایران‌شناسان، منابعی منحصر به فرد و ارزشمند در شناخت جامعه ایرانی خصوصا در قرن‌های دهم تا سیزدهم هجری محسوب می‌شوند. جایگاه «بیگانه» (غیر باورمندِ غیر بومی) موقعیت ممتازی برای پدیدآورندگان این آثار فراهم آورده بوود تا حیات روزمره و فرهنگ عمومی جامعه ایرانی را از بیرون و به مثابه «ابژه» ببینند و بشناسند و گزارش کنند. مشاهده آنان، بالقوه از سه حجاب «عادت»، «تکرار» و «تعلق» عاری بوده و در نتیجه می‌توانسته‌اند چیزی را ببینند که یک ایرانی شیعه در آن روزگار نمی‌توانسته است ببیند. (روشن است که این نتوانستن محصول جایگاه مشاهده‌گر است، نه یک ارزش‌گذاری ذاتی. همچنان که اگر جای این دو عوض می‌شد، نسبت مذکور نیز به صورت معکوس می‌توانست برقرار شود. برای مثال، توصیفات سفرنامه‌های ایرانیانی چون حاج سیاح، ناصرالدین شاه و عزالدوله از دیار فرنگ را می‌توان شاهد آورد.) این البته وجه مثبت منابع مذکور است. در عین حال، این منابع، یا حداقل بخش اعظم آن‌ها که توسط نویسندگان غربی پدید آمده‌اند، وجهی منفی نیز دارند که نباید از نظر دور داشت.

سفرنامه‌ها و دیگر منابع مورد استفاده در پژوهش حاضر، بخشی از میراث «شرق‌شناسی» محسوب می‌شوند. شرق‌شناسی را اجمالا دانشی دانسته‌اند ناظر به مطالعه و بررسی توصیفی و تحلیلی سرزمین‌ها و مردمان مشرق‌زمین و تاریخ، جغرافیا، زبان، فرهنگ و آداب و رسوم ایشان توسط محققان غربی. دانشی که متأثر از خاستگاه جغرافیایی و معرفتی‌اش (اروپای پس از جنگ‌های صلیبی) و با هدف شناختِ «دیگریِ» شرقی از منظر اروپامداری تکوین یافت. شرق‌شناسان متهم شده‌اند که به عنوان «سفیدپوستانِ صاحب علم و تکنولوژی و دین برتر (مسیحیت)» پا به سرزمین‌های شرقی و اسلامی گذاشته‌اند تا با مطالعه و شناخت آن سرزمین‌ها و مردمان‌‎شان مسیر استعمار و استثمارشان را هموار سازند. آن‌ها متهم‌اند که در شناخت و معرفی شرق و اسلام، بی‌طرف و منصرف نبوده‌اند و به نام تحقیق علم و در راستای منافع خود، ابتدا تصویری ناراست و تحریف شده از «دیگریِ» شرقی و مسلمان خود برساخته‌اند و در اثر تکرار در آثار متعدد خویش آن را تثبیت کرده‌اند، سپس به تحلیل آن تصویرِ خودساخته پرداخته‌اند. ماحصل این روند، چنان‌که را تثبیت کرده‌اند، سپس به تحلیل آن تصویرِ خودساخته پرداخته‌اند. ماحصل این روند، چنان‌که ادوارد سعید شرح می‌دهد، پدید آمدن شرق‌شناسی به مثابه یک «گفتمان» در مفهوم فوکویی- است که در شناخت و تحلیل شرق و اسلام هژمونی یافته است.

البته چنان‌که در فصل‌که در فصل‌های آتی خواهیم دید، غلظت رویکرد شرق‌شناسانه در همه منابع مورد اسناد در پژوهش حاضر، به یک میذان و از یک سنخ نیست. در یک دسته‌بندی کلی می‌توان این منابع را بر اساس ایماژها و کلان روایت‌هایشان از ایران و ایرانی به سه گروه تقسیم کرد؛ ایماژهایی که نسبت وثیقی دارند با پیشه و انگیزه و هدف سفر گزارشگران به ایران:

1. «ایرانِ بدوی». در یک دسته از آثار، ایران به مثابه کشوری تاریخی و غنی از حیث منابع طبیعی، اما عقب افتاده و گرفتار در دست حکرانانی فرومایه و مستبد و مردمانی نادان و خرافاتی تصویر شده است. پررنگ‌ترین سویه‌های اروپا مداری را در این آثار -که شمارشان کم نیست- شاهدیم. نویسندگان این آثار، ضمن گزارش مشاهدات و تجربیات خود، ابایی از به کادگیری تعابیری تحقیرآمیز، زننده و موهن در وصف ایرانیان ندارند. در این آثار، به تبع منابع کلاسیک شرق‌شناسی، اسلام دینی مجعول و التقاطی، و تشیع مذهبی خرافی دانسته شده و عزاداری، رفتاری بدوی و جاهلی معرفی می‌شود که نشان‌دهنده فاصله بسیار ایرانیان از مدنی است. میسیونرها، بازرگانان و دیپلمات‌ها در بین پدیدآورندگان این آثار، بیش‌ترین سهم را به خود اختصاص داده‌اند.

2. «ایران افسانه‌ای». در دسته دوم، ایران به عنوان کشوری باستانی و رازآلود با فرهنگی زیبا و مردمانی جذاب تصویر می‌شود. نویسندگان این دسته منابع، متأثر از تصویرسازی‌هایی که از شرقِ دوردست به مثابه سرزمین سحر و راز و زیبایی شده بود، ایران را توأم با نوعی شیفتگی توصیف می‌کنند. زبان شاعرانه و تفسیرهای اغراق‌آمیز و نمادین از تاریخ و فرهنگ و نیز ابنیه و مردم ایران از ویژگی‌های این دسته آثار است. البته خیال‌انگیزی و رازآلودیِ شرقی در نقطه مقابلِ واقع‌گرایی و عقلانیت غربی قرار داده می‌شود و بدین جهت، این آثار نیز با وجود ابزار شیفتگی نسبت به ایران و گاه اسلام و تشیع، خالی از رگه‌های اروپا مداری نیستند؛ گرچه به نسبت دسته نخست زبانی همدلانه‌تر دارند. پدیدآورندگان این دسته آثار، اغلب شاعران و ادیبان و مورخان بوده‌اند.

3. «ایران فرهنگی». سومین دسته از منابع، که متأخرتر از دو دسته دیگرند، متأثر از تحولات جریان شرق‌شناسی و ابزاندیشی در رویکردهای کلاسیک استعماری و نیز ضعف شرق (خصوصا پس از فروپاشی عثمانی) و رفع احساس خطر از این «دشمن»، مطالعات و پژوهش‌های تخصصی و علمی را شامل می‌شوند که کم‌تر سویه‌های ارزش داورانه آشکار دارند. در این آثار، ایران به مثابه بهشت محققان و منبع شناخت و میدان بکری برای پژوهش‌های علمی تصویر شده است. امروزه البته کم‌تر کسی حامی این تلقی ساده‌انگارانه است که میان علم و ارزش مرز مشخص و قاطعی می‌توان رسم کرد. کمابیش پذیرفته شده است که «شرق‌شناسی علمی» نیز شاخه‌ای از استشراق است و نهایتا مانند اسلاف کلاسیک خود در خدمت بسط سلطه و نفوذ غرب در کشورهای شرقی عمل کرده است. دانشمندان و آکادمیسین‌های غربی، البته مانند میسیونرهای ژزوییت علنا با شعار «تغییر مذهب خرافی» (اسلام و تشیع) فعالیت نکرده‌اند؛ با این همه دشوار می‌توان تحقیقات گسترده و متمرکز جغرافیایی دانشمندان روسی در مناطق شمالی ایران یا حفاری‌های باستان‌شناسان فرانسوی در مناطق جنوب و جنوب غربی یا نقشه برداری‌های افسران بریتانیایی از مناطق شرقی و مرکزی را صرفا در جهت ارتقای دانش بشری و خالی از انگیزه‌های سیاسی و استعماری دانست.

در هر حال و با وجود همه نقدهایی که بر مستشرقان و آثارشان وارد شده، برای دست‌یابی به داده‌های دست اول تاریخی از کیفیت حیات اجتماعی و فرهنگی جامعه ایرانی در ادوار پیشین، گریزی از رجوع و استناد به این منابع نیست و نمی‌توان ارزش بالای همین گزارش‌های آمیخته با سویه‌های شرق‌شناسانه را در مطالعات تاریخی تشیع و ایران‌شناسی انکار کرد. گو اینکه ما ناگزیریم برای شناخت خود در آینه‌ای بنگریم که خود نساخته‌ایم. آینه‌ای که می‌دانیم برخلاف ظاهر صیقل یافته و شفاف و جلا دیده‌اش، بی‌زنگار نیست و گاه محدب است و گاه مقعر. البته که باید در مواجهه با آن‌ها، رویکردی نقادانه داشت و در میزان اعتماد و تکیه بر گزارش‌ها و تحلیل‌هایشان محتاطانه عمل کرد. کوتاه سخن آنکه مراجعه و استناد من در پژوهش حاضر به سفرنامه‌ها و دیگر منابع شرق‌شناسانه اولا از سر ناگزیری است و ثانیا با علم به سویه‌های شرق‌شناسانه این آثار و ثالثا با رویکرد نقادانه.

پیشینه پژوهش