تباکى

از ویکی حسین
نسخهٔ تاریخ ‏۹ ژوئن ۲۰۱۶، ساعت ۱۸:۲۸ توسط Admin (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «خود را به گریه زدن،خود را گریان نشان دادن،خود را شبیه گریه‌کننده ساختن،حالت...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

خود را به گریه زدن،خود را گریان نشان دادن،خود را شبیه گریه‌کننده ساختن،حالت گریه به خود گرفتن.در راه احیاى عاشورا و سوگوارى بر عزاى حسین«ع»،هم گریستن، هم گریاندن و هم حالت گریه داشتن ثواب دارد.حتّى اگر کسى نگرید یا گریه‌اش نیاید، گرفتن این حالت،هم در خود شخص حالت اندوه و تحسّر ایجاد مى‌کند،هم به مجلس عزا،چهره و رنگ غم مى‌بخشد.تباکى،همسویى با داغداران سوگ عاشوراست و مثل گریستن و گریاندن است.در حدیث امام صادق«ع»است:«من انشد فى الحسین شعرا فتباکى فله الجنّة» [۱] هر که دربارۀ حسین،شعرى بگوید و تباکى کند،بهشت براى اوست.

در حدیثى هم که سید بن طاووس نقل کرده،چنین است:«من تباکى فله الجنّة» [۲] و در حدیث قدسى آمده است:«یا موسى!ما من عبد من عبیدى فى ذلک الزّمان بکى او تباکى و تعزّى على ولد المصطفى الاّ و کانت له الجنّة ثابتا فیها» [۳] اى موسى هر یک از بندگانم که در زمان شهادت فرزند مصطفى«ص»گریه کند یا حالت گریه به خود گیرد و بر مصیبت سبط پیامبر تعزیت گوید،همواره در بهشت خواهد بود.

البته غیر از تباکى در مصیبت ابا عبد اللّه الحسین«ع»،حالت گریه به خود گرفتن در مناجات و دعا و از خوف خدا نیز مطلوب است و این از نمونه‌هاى روانى تأثیر ظاهر در باطن است.رسول خدا«ص»در این زمینه به ابو ذر غفارى فرمود:«یا ابا ذر!من استطاع ان یبکى فلیبک،و من لم یستطع فلیشعر قلبه الحزن و لیتباک،انّ القلب القاسى بعید من اللّه» [۴] هر که مى‌تواند گریه کند،پس بگرید و هر که نتواند،پس در دل خویش حزن قرار دهد و تباکى کند،همانا قلب قساوت گرفته،از خداوند دور است.امام صادق«ع»دربارۀ گریه بر گناه خویش و از خوف خدا مى‌فرماید:«ان لم یجئک البکاء فتباک،فان خرج منک مثل رأس الذّباب فبخّ بخّ» [۵] اگر گریه‌ات نمى‌آید،خود را به حالت گریه در آور،پس اگر به اندازۀ سر مگسى اشک بیرون آمد،پس مرحبا به تو.



جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، قم، معارف، ج1، ص 103-104.

  1. بحار الأنوار،ج 44،ص 282.
  2. همان،ص 288.
  3. مستدرک سفینة البحار،نمازى شاهرودى،ج 7،ص 235.
  4. مکارم الأخلاق،طبرسى،ص 462؛بحار الأنوار،ج 74،ص 79.
  5. بحار الأنوار،ج 90،ص 344.