اسماعیل سکاک‌: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷۹: خط ۷۹:
وی بیشتر در زمینه کلاسیک شعر می‌گوید و تمایلش به سرودن غزل و رباعی بیشتر از سایر قوالب شعری است گرچه در مثنوی نیز دستی دارد.
وی بیشتر در زمینه کلاسیک شعر می‌گوید و تمایلش به سرودن غزل و رباعی بیشتر از سایر قوالب شعری است گرچه در مثنوی نیز دستی دارد.


== آثار ==
==آثار==
از اسماعیل سکاک یک مجموعه شعر به نام «با مسافری در ایستگاه من» چاپ و منتشر شده است.
از اسماعیل سکاک یک مجموعه شعر به نام «با مسافری در ایستگاه من» چاپ و منتشر شده است.


خط ۸۹: خط ۸۹:
{{ب| وقتی صدای شوم دشمن را در لحظه‌های جنگ حس می‌کرد|سنگینی بغض نرفتن را بر سینه‌اش چون سنگ حس می‌کرد }}
{{ب| وقتی صدای شوم دشمن را در لحظه‌های جنگ حس می‌کرد|سنگینی بغض نرفتن را بر سینه‌اش چون سنگ حس می‌کرد }}


{{ب| با آن که مشتاق شهادت بود- در آن زمین پر خطر- امّا|یک گام دوری از برادر را انگار صد فرسنگ حس می‌کرد }}
{{ب| با آن که مشتاق [[شهادت]] بود- در آن زمین پر خطر- امّا|یک گام دوری از برادر را انگار صد فرسنگ حس می‌کرد }}


{{ب| یک دشت سرشار از شجاعت بود امّا خجالت می‌کشید از خود|وقتی غریبی برادر را در آن زمان تنگ حس می‌کرد }}
{{ب| یک دشت سرشار از شجاعت بود امّا خجالت می‌کشید از خود|وقتی غریبی برادر را در آن زمان تنگ حس می‌کرد }}


{{ب| اهل حرم وقتی که سقّا را، ماه بنی هاشم صدا کردند|خورشید در چشمان او خود را کوچک‌تر و بی‌رنگ حس می‌کرد }}
{{ب| اهل حرم وقتی که سقّا را، ماه [[بنی‌هاشم]] صدا کردند|خورشید در چشمان او خود را کوچک‌تر و بی‌رنگ حس می‌کرد }}


{{ب| در اوج جانبازی دلش می‌خواست صد جان دیگر هم فدا می‌کرد|یک جان به راه دوست دادن را در جان نثاری ننگ حس می‌کرد }}
{{ب| در اوج جانبازی دلش می‌خواست صد جان دیگر هم فدا می‌کرد|یک جان به راه دوست دادن را در جان نثاری ننگ حس می‌کرد }}


{{ب| دور از حسین تشنه لب هر چند در خاک و خون افتاده بود امّا|آواز «هل من ناصر» ش را با غمگین‌ترین آهنگ حس می‌کرد  }}
{{ب| دور از [[حسین]] تشنه لب هر چند در خاک و خون افتاده بود امّا|آواز [[هل من ناصر]] ش را با غمگین‌ترین آهنگ حس می‌کرد  }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


خط ۱۰۵: خط ۱۰۵:




{{ب| زمین و آسمان کربلا شد وصل با آتش‌|میان خیمه‌ها پیچید بی‌شرمانه تا آتش }}
{{ب| زمین و آسمان [[کربلا]] شد وصل با آتش‌|میان خیمه‌ها پیچید بی‌شرمانه تا آتش }}


{{ب| به همراه عطش راه تو را از چارسو بستند|تمام سنگ‌ها، سر نیزه‌ها و زخم با آتش }}
{{ب| به همراه عطش راه تو را از چارسو بستند|تمام سنگ‌ها، سر نیزه‌ها و زخم با آتش }}
خط ۱۱۵: خط ۱۱۵:
{{ب| و بودی آن چنان تنها، که در آن ظهر دردآلود|پی غمخواری تو شعله‌ور شد هر کجا آتش }}
{{ب| و بودی آن چنان تنها، که در آن ظهر دردآلود|پی غمخواری تو شعله‌ور شد هر کجا آتش }}


{{ب| نمی‌پرسی چگونه خواهرت مردانه پیموده‌ست‌|مسیر خیمه تا گودال و، از گودال تا آتش }}
{{ب| نمی‌پرسی چگونه خواهرت مردانه پیموده‌ست‌|مسیر خیمه تا گودال و از گودال تا آتش }}


{{ب| چه می‌شد خشک می‌شد دست‌های فتنه‌ی آن قوم‌|همان‌هایی که می‌بردند سوی خیمه‌ها آتش  }}
{{ب| چه می‌شد خشک می‌شد دست‌های فتنه‌ی آن قوم‌|همان‌هایی که می‌بردند سوی خیمه‌ها آتش  }}
خط ۱۲۲: خط ۱۲۲:
==منابع==
==منابع==


*[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=700738&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ ص: 1645.]
*[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=700738&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ ۲، ص: ۱۶۴۵.]


[[رده:ادبیات]]
[[رده:ادبیات]]

نسخهٔ ‏۲۷ مارس ۲۰۲۱، ساعت ۲۱:۱۱

اسماعیل سکاک (١٣٤٦ ه.ش) شاعر معاصر ایرانی است.

اسماعیل سکاک‌
اسماعیل سکاک.jpg
زادروز ١٣٤٦ ه. ش
قزوین

زندگینامه

اسماعیل سکاک فرزند ابو الفضل در سال ١٣٤٦ ه. ش در شهر قزوین به دنیا آمد. تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی ادبیات فارسی در دانشگاه قزوین سپری نمود.

سکاک از سال ٦٧ بطور جدی به سرودن شعر پرداخت و در انجمن‌های ادبی شهر خود حضوری فعال یافت. شعرهای او تاکنون به صورت پراکنده در روزنامه‌ها، جنگ‌های ادبی و مجموعه شعرهای گردآوری شده انتشار یافته است.

وی بیشتر در زمینه کلاسیک شعر می‌گوید و تمایلش به سرودن غزل و رباعی بیشتر از سایر قوالب شعری است گرچه در مثنوی نیز دستی دارد.

آثار

از اسماعیل سکاک یک مجموعه شعر به نام «با مسافری در ایستگاه من» چاپ و منتشر شده است.

اشعار

ماه بنی هاشم

وقتی صدای شوم دشمن را در لحظه‌های جنگ حس می‌کرد سنگینی بغض نرفتن را بر سینه‌اش چون سنگ حس می‌کرد
با آن که مشتاق شهادت بود- در آن زمین پر خطر- امّا یک گام دوری از برادر را انگار صد فرسنگ حس می‌کرد
یک دشت سرشار از شجاعت بود امّا خجالت می‌کشید از خود وقتی غریبی برادر را در آن زمان تنگ حس می‌کرد
اهل حرم وقتی که سقّا را، ماه بنی‌هاشم صدا کردند خورشید در چشمان او خود را کوچک‌تر و بی‌رنگ حس می‌کرد
در اوج جانبازی دلش می‌خواست صد جان دیگر هم فدا می‌کرد یک جان به راه دوست دادن را در جان نثاری ننگ حس می‌کرد
دور از حسین تشنه لب هر چند در خاک و خون افتاده بود امّا آواز هل من ناصر ش را با غمگین‌ترین آهنگ حس می‌کرد


خیمه تا گودال

زمین و آسمان کربلا شد وصل با آتش‌ میان خیمه‌ها پیچید بی‌شرمانه تا آتش
به همراه عطش راه تو را از چارسو بستند تمام سنگ‌ها، سر نیزه‌ها و زخم با آتش
تو در یک سوی میدان، اشتیاق مرگ هم با تو و در آن سوی دیگر لشکر و یک کربلا آتش
به جز آتش چه کس می‌کرد یاری کودکانت را نمی‌شد با غریبان گر به صحرا آشنا آتش
و بودی آن چنان تنها، که در آن ظهر دردآلود پی غمخواری تو شعله‌ور شد هر کجا آتش
نمی‌پرسی چگونه خواهرت مردانه پیموده‌ست‌ مسیر خیمه تا گودال و از گودال تا آتش
چه می‌شد خشک می‌شد دست‌های فتنه‌ی آن قوم‌ همان‌هایی که می‌بردند سوی خیمه‌ها آتش

منابع