اسماعیل امینی‌: تفاوت میان نسخه‌ها

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
'''اسماعیل امینی‌''' شاعر معاصر ایرانی است. وی در شعر عمدتا کار کلاسیک را ترجیح می‌دهد و بیشتر تمایل به سرودن غزل و مثنوی دارد.
'''اسماعیل امینی‌''' (١٣٤٢ ه. ش) شاعر معاصر ایرانی است.  
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده
{{جعبه اطلاعات شاعر و نویسنده
| نام                    = اسماعیل امینی  
| نام                    = اسماعیل امینی  
خط ۷: خط ۷:
| زمینه فعالیت          =
| زمینه فعالیت          =
| ملیت                  =
| ملیت                  =
| تاریخ تولد            =1342ه
| تاریخ تولد            =١٣٤٢ ه
| محل تولد                =تهران
| محل تولد                =تهران
| والدین                =   
| والدین                =   
خط ۷۱: خط ۷۱:
|امضا                  =
|امضا                  =
}}
}}
==زندگینامه==
اسماعیل امینی فرزند محمد به سال ١٣٤٢ ه. ش در شهر تهران دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی ارشد ادبیات فارسی از دانشگاه تهران ادامه داد.


وی از نوجوانی شروع به سرودن شعر نمود و اشعارش در روزنامه‌ها و مجلات به چاپ رسیده است.


امینی در شعر عمدتا کار کلاسیک را ترجیح می‌دهد و بیشتر تمایل به سرودن غزل و مثنوی دارد.


 
==آثار==
 
 
 
 
 
 
 
 
==درباره‌ی شاعر==
اسماعیل امینی فرزند محمد به سال 1342 ه. ش در شهر تهران دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی ارشد ادبیات فارسی از دانشگاه تهران ادامه داد.
 
وی از نوجوانی شروع به سرودن شعر نمود و اشعارش در روزنامه‌ها و مجلات به چاپ رسیده است. هم اکنون کارشناس سازمان فرهنگی و هنری شهرداری تهران و مدیر آموزش انجمن شاعران ایران می‌باشد.
 
==آثار شاعر==
تاکنون دو کتاب از امینی یکی بنام «نگاه دیگر» که مجموعه یادداشتهایی درباره تحلیل شعر است و دیگر بنام «گزیده اشعار طنز» به بازار نشر عرضه شده است.
تاکنون دو کتاب از امینی یکی بنام «نگاه دیگر» که مجموعه یادداشتهایی درباره تحلیل شعر است و دیگر بنام «گزیده اشعار طنز» به بازار نشر عرضه شده است.
==اشعار==
==اشعار==


===عصر عاشورا:===
===عصر عاشورا===
{{شعر}}
{{شعر}}


خط ۱۱۴: خط ۱۰۲:
{{ب| با اخترانِ خاک که می‌رفتند|همراه نیزه‌ها و سرِ خورشید  }}
{{ب| با اخترانِ خاک که می‌رفتند|همراه نیزه‌ها و سرِ خورشید  }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
 
===غروبها===
 
===غروبها:===
{{شعر}}
{{شعر}}


خط ۱۳۲: خط ۱۱۸:
{{ب| در چشم‌های دخترکان شوق دیگری‌ست‌|شوقِ دوباره دیدنِ بابا غروبها  }}
{{ب| در چشم‌های دخترکان شوق دیگری‌ست‌|شوقِ دوباره دیدنِ بابا غروبها  }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}


{{شعر}}
{{شعر}}
خط ۱۵۵: خط ۱۴۰:
{{ب| بسیار رفته‌اند و نیامد پدر هنوز|بسیار رفته‌اند خدایا غروبها  }}
{{ب| بسیار رفته‌اند و نیامد پدر هنوز|بسیار رفته‌اند خدایا غروبها  }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
{| class="" style="margin: 0 auto; "
| class="b" |<span class="beyt"> بعد از هزار سال همان شوق شعله‌ور</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">در چشم‌های منتظر ما غروبها </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> بعد از هزار سال من و کودکان شام‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">تنها نشسته‌ایم همین جا غروبها  </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> اینجا پدر خرابه‌ی شام است کوفه نیست‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">اینجا بیا به دیدنِ ما با غروبها </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> بابا بیا که بر دلمان زخمها زده‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">دیروز تازیانه و حالا غروبها </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> بابا بیا که بغض مرا وا نکرده است‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">نه زخم تازیانه نه حتی غروبها </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> دست تو را بهانه گرفته‌ست بغض من‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">بابا ز راه می‌رسد آنک غروبها </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> دست تو را بهانه گرفته که بشکفد</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">بغضم میانِ دست تو تنها غروبها </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> بابا بیا کنار من و این پیاله آب‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">که تشنه‌ایم هر دو تو را تا غروبها </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> از جاده‌ها بیایی و رفع عطش کنی‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">از جاده‌ها بیایی ... اما غروبها </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> بسیار رفته‌اند و نیامد پدر هنوز</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">بسیار رفته‌اند خدایا غروبها  </span>
|}




خط ۱۶۲: خط ۱۸۸:
{{ب| خاموش گشت و بر سر سنگی نهاد سر|دختر به یادِ زانوی بابا غروبها  }}
{{ب| خاموش گشت و بر سر سنگی نهاد سر|دختر به یادِ زانوی بابا غروبها  }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}
 
{| class="" style="margin: 0 auto; "
| class="b" |<span class="beyt"> کم‌کم پیاله موج زد و چشم روشنش‌</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">چون لحظه‌های غربت دریا غروبها </span>
|-
| class="b" |<span class="beyt"> خاموش گشت و بر سر سنگی نهاد سر</span>
| style="width:2em;" |
| class="b" |<span class="beyt">دختر به یادِ زانوی بابا غروبها  </span>
|}
{{شعر}}
{{شعر}}
{{ب| بعد از هزار سال هنوز اشک می‌چکد|از مشک پاره‌پاره‌ی سقّا غروبها  }}
{{ب| بعد از هزار سال هنوز اشک می‌چکد|از مشک پاره‌پاره‌ی سقّا غروبها  }}
{{پایان شعر}}
{{پایان شعر}}<br />
 
 
 
 
 
 
 
==منابع==
==منابع==


*دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ 2، ص: 1588-1589.
*[http://opac.nlai.ir/opac-prod/search/briefListSearch.do?command=FULL_VIEW&id=700738&pageStatus=1&sortKeyValue1=sortkey_title&sortKeyValue2=sortkey_author دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ 2، ص: 1588-1589.]
 


[[رده:ادبیات]]
[[رده:ادبیات]]
خط ۱۸۲: خط ۲۰۸:
[[رده:شاعران فارسی زبان]]
[[رده:شاعران فارسی زبان]]
[[رده:شاعران معاصر]]
[[رده:شاعران معاصر]]
سلام من اسماعیل امینی هستم. اطلاعات این نوشته دقیق نیست. من نه کارشناس سازمان فرهنگی هنری شهرداری ام و نه مدیر آموزش انجمن شاعران. تحصیلات من دکتری ادبیات است.و تعداد آثار منتشر  شده ام بسیار بیش از اینهاست که در متن آمده.نشانی ایمیل من برای مکاتبهamini4231@gmail.com
<br />

نسخهٔ ‏۲۸ ژوئن ۲۰۲۰، ساعت ۱۵:۴۴

اسماعیل امینی‌ (١٣٤٢ ه. ش) شاعر معاصر ایرانی است.

اسماعیل امینی
اسماعیل امینی.jpg
زادروز ١٣٤٢ ه.ش
تهران

زندگینامه

اسماعیل امینی فرزند محمد به سال ١٣٤٢ ه. ش در شهر تهران دیده به جهان گشود. تحصیلات خود را تا مقطع کارشناسی ارشد ادبیات فارسی از دانشگاه تهران ادامه داد.

وی از نوجوانی شروع به سرودن شعر نمود و اشعارش در روزنامه‌ها و مجلات به چاپ رسیده است.

امینی در شعر عمدتا کار کلاسیک را ترجیح می‌دهد و بیشتر تمایل به سرودن غزل و مثنوی دارد.

آثار

تاکنون دو کتاب از امینی یکی بنام «نگاه دیگر» که مجموعه یادداشتهایی درباره تحلیل شعر است و دیگر بنام «گزیده اشعار طنز» به بازار نشر عرضه شده است.

اشعار

عصر عاشورا

آنگاه آسمان به زمین کوچید غلتید روی خاک تن خورشید
تصویرِ ماهِ تشنه در آب افتاد از شرم و بُهت رود به خود پیچید
و آنگه نصیب آب نشیب افتاد آنجا که ماه تشنه به خون غلتید
گهواره‌ای شکسته، سراسیمه‌ در آتش محاصره می‌لرزید
آتش دریده چشم، چو گرگی هار خون از زمینِ تف زده می‌لیسید
آتش نشست و باد به پادافره‌ خاکی به چشم آب روان پاشید
آتش نشست و باد هما وا شد با مویه‌های قافله‌ی تبعید
با اخترانِ خاک که می‌رفتند همراه نیزه‌ها و سرِ خورشید

غروبها

از راه می‌رسند پدرها غروبها دنیای خانه روشن و زیبا غروبها
از راه می‌رسند، پدرها و خانه‌ها آغوش می‌شوند سراپا غروبها
از راه می‌رسند و به آغوش می‌کشند با اشتیاق کودک خود را غروبها
از راه می‌رسند و هیاهوی بچه‌هاست‌ زیباترین ترانه‌ی دنیا غروبها
در چشم‌های منتظران گرگ و میش عصر محو است در شکوهِ تماشا غروبها
در چشم‌های دخترکان شوق دیگری‌ست‌ شوقِ دوباره دیدنِ بابا غروبها
بعد از هزار سال همان شوق شعله‌ور در چشم‌های منتظر ما غروبها
بعد از هزار سال من و کودکان شام‌ تنها نشسته‌ایم همین جا غروبها
اینجا پدر خرابه‌ی شام است کوفه نیست‌ اینجا بیا به دیدنِ ما با غروبها
بابا بیا که بر دلمان زخمها زده‌ دیروز تازیانه و حالا غروبها
بابا بیا که بغض مرا وا نکرده است‌ نه زخم تازیانه نه حتی غروبها
دست تو را بهانه گرفته‌ست بغض من‌ بابا ز راه می‌رسد آنک غروبها
دست تو را بهانه گرفته که بشکفد بغضم میانِ دست تو تنها غروبها
بابا بیا کنار من و این پیاله آب‌ که تشنه‌ایم هر دو تو را تا غروبها
از جاده‌ها بیایی و رفع عطش کنی‌ از جاده‌ها بیایی ... اما غروبها
بسیار رفته‌اند و نیامد پدر هنوز بسیار رفته‌اند خدایا غروبها
بعد از هزار سال همان شوق شعله‌ور در چشم‌های منتظر ما غروبها
بعد از هزار سال من و کودکان شام‌ تنها نشسته‌ایم همین جا غروبها
اینجا پدر خرابه‌ی شام است کوفه نیست‌ اینجا بیا به دیدنِ ما با غروبها
بابا بیا که بر دلمان زخمها زده‌ دیروز تازیانه و حالا غروبها
بابا بیا که بغض مرا وا نکرده است‌ نه زخم تازیانه نه حتی غروبها
دست تو را بهانه گرفته‌ست بغض من‌ بابا ز راه می‌رسد آنک غروبها
دست تو را بهانه گرفته که بشکفد بغضم میانِ دست تو تنها غروبها
بابا بیا کنار من و این پیاله آب‌ که تشنه‌ایم هر دو تو را تا غروبها
از جاده‌ها بیایی و رفع عطش کنی‌ از جاده‌ها بیایی ... اما غروبها
بسیار رفته‌اند و نیامد پدر هنوز بسیار رفته‌اند خدایا غروبها


کم‌کم پیاله موج زد و چشم روشنش‌ چون لحظه‌های غربت دریا غروبها
خاموش گشت و بر سر سنگی نهاد سر دختر به یادِ زانوی بابا غروبها
کم‌کم پیاله موج زد و چشم روشنش‌ چون لحظه‌های غربت دریا غروبها
خاموش گشت و بر سر سنگی نهاد سر دختر به یادِ زانوی بابا غروبها
بعد از هزار سال هنوز اشک می‌چکد از مشک پاره‌پاره‌ی سقّا غروبها


منابع