نعمت میرزا زاده‌

از ویکی حسین
نسخهٔ تاریخ ‏۲۴ اکتبر ۲۰۱۷، ساعت ۱۱:۳۳ توسط T.ramezani (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «نعمت میرزا زاده (م. آزرم) در سال 1315 ه. ش، در مشهد به دنیا آمد. او فارغ التحصیل آم...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

نعمت میرزا زاده (م. آزرم) در سال 1315 ه. ش، در مشهد به دنیا آمد. او فارغ التحصیل آموزشگاه پست و تلگراف است. از او مجموعه‌های «پیام»، «لیلة القدر»، «سحوری»، «گلخون»، «گلخشم»، و «به هوای میهن» انتشار یافته است.

میرزا زاده از شاعران مطرح و آگاه معاصر است که در میان قشرهای شعر خوان حرفه‌ای، نامی شناخته شده دارد. وی هم در شیوه‌ی قدیم و هم در زبان شعر نو بخصوص اوزان نیمایی مهارت و توانایی خود را به ثبوت رسانده است. او پایبند شکل و فرم در اشعارش نیست، و شعر را همانند حربه‌ای برای بیان تفکّرات و عصیان خویش به کار می‌گیرد. در کلام و شعر آزرم نوعی ستیز اجتماعی نسبت به بی‌عدالتی‌ها احساس می‌شود که با زبان توانا و استوار بیان می‌گردد. وی در ردیف بهترین شاعران شعر حماسی و اجتماعی قرار دارد و می‌تواند روح حماسی و اجتماعی را در شعر هم در قالب‌های کلاسیک و هم در شکل نو با قدرتی کامل ارائه دهد.

آزرم در اشعار اولیّه‌ی خود بیشتر به مفاهیم مذهبی می‌پرداخت، اما به تدریج شعر خود را از مضمونهای اجتماعی و انسانی، وقایع و حوادث ملّی و تاریخی سرشار ساخته است.

یکی از قصاید او که از نمونه‌های والای قصاید فارسی و از مفاخر ادبیات مذهبی به شمار می‌آید و لطایف شعری و احساس ژرف و تابلوهای زیبا و علوّ مفاهیم در آن فراوان است و از نظر بیان موضع‌گیری‌های تربیتی و فکری در اسلام، در قالب مدیحه- که در کار شاعران سلف شیعه از این نمونه بسیار است- نیز در این قصیده، مقاطع چشمگیری به چشم می‌خورد. قصیده‌ی «پیام» است. این قصیده چنین آغاز می‌شود: «ره آوردی از سیر و تأمّلی در آفاق نبوت و نگرشی در کیفیت و آثار بعثت محمد «ص» ...»

در مجموع او شاعری است پیکار جو و ستیزه‌گر در برابر بی‌عدالتی‌ها، و شعرش با کلامی استوار، همگام با مردم، همواره از ژرفا و عمق قابل تأمّلی برخوردار است. [۱]


شاهد:

اگرچه مانده به بند تو سوگوارانیم‌مباش غرّه که فرزند سربدارانیم برادر و پدر و جدّ من، شهیدانندبدین رسالت حق، جمله بی‌قرارانیم تو ای پلید، بدین چند روزه نازی چندکه در سراسر تاریخ، شهسوارنیم بزرگی و شرف و افتخار، ذاتی ماست‌که خلق را همگی جان به کف گذارانیم نهال دین را خون‌های ما چو باران است‌که دین نهالی و ما نفخه‌ی بهارانیم به چشم تنگ تو گر مانده‌ایم اسیر چه باک‌به چشم خلق و خدا، صاحب اعتبارانیم تو این جلالت ظاهر، ز یمن ما داری‌اگرچه حکم، ترا هست و ما بر کنارانیم نه هیچ‌گاه به زنجیر، شیر گردد خواربه بند جور تو، شیران نه شرمسارانیم به ما گذشت و تو را بگذرد ولی تا حشرتویی به ذلّت و ما با اوج افتخارانیم چو زان ماست رسالت، نصیب ماست شهادت‌بدین رسالت حق هم، پاسدارانیم [۲]




منابع

دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌ 2، ص: 1325-

پی نوشت

  1. دریچه‌ای به دنیای شعر فارسی؛ ص 559 و 560.
  2. لیلة القدر؛ ص 129- 130.