حسین حسینی
حسین حسینی، در سال 1296 ه. ش در شهر قم چشم به جهان گشود. پس از اتمام تحصیلات ابتدایی در پانزده سالگی پدر خود را از دست داد.
حسینی تحصیلات متوسطه را ضمن یک شغل آزاد به پایان رسانید و از فرا گرفتن علوم قدیمه نیز غفلت نورزید و در سال 1319 به تهران مهاجرت کرد و در سال 1321 به استخدام بانک ملی درآمد و در همان شهر مشغول کار شد. هنگام سکونت در تهران با جراید همکاری داشت و اشعارش با امضای مستعار به چاپ رسید. وی در آغاز شاعری به جنبههای فکاهی و اجتماعی آن پرداخت.
حسینی پس از چند سال توقف در تهران به زادگاه خود منتقل گردید و سرانجام در سال 1370 شمسی در قم بدرود حیات گفت.
او شاعری خوش ذوق و اجتماعی و شوخ طبع بود. در جوانی با کمک چند تن از شاعران به تشکیل «انجمن ادبی قم» به ریاست «شیوا» همت گماشت. از آثار او سه مجموعه شعر به نامهای «اشک ملّت»، «سیاست روز»، و «سمبولی از شعر و ادب معاصر» به چاپ رسیده است. [۱]
ز تولد شه کربلا، دل خلق گشته منوّرا | خجل از جمال منیر او به فلک بود مه انورا | |
ز صفای قامت سرو او، چه قیامتی که به پا بود | ز گل رخش همه جهان، شده گلستان معطّرا | |
پی دین چون برگسلد ز تن، همه روح گردد و جان شود | چو به راه حق گذرد ز سر، به شهان بود سر و افسرا | |
چو نبی ز راه وفا شها، به گلوی پاک تو بوسه زد | چه گذشت خاطرهای که شد دل ما در تو مکدّرا | |
به میان خلق خدا بود همه چیزت از همه خوبتر | چه ولادتت چه شهادتت، چه ارادت تو به داورا | |
سخن تو شهد و حلاوتی به مذاق جان بشر دهد | دهن تو تنگ شکر بود، دو لب تو قند مکرّرا | |
به صفای عشق جمال تو، همه شب به میکدهها روم | همه مست گردم و پر کنم ز می الست تو ساغرا | |
همه خون ز دیدهی ما رود، چو سرت به راه خدا رود | همه جسم و جان جهانیان، به فدای آن سر اطهرا | |
منم آن «حسینی» دل غمین، که صلای عشق تو میزنم | چو شفیع روز جزایی برهانم از غم محشرا [۲] |
منابع
دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج 2، ص: 1198.