حسین مسرور
حسین مسرور که نام خانوادگیش سخنیار و تخلّصش «مسرور» است، در بیستم صفر سال 1308 ه. ق. در «کوپا» از بلوک اصفهان پا به عرصهی وجود گذاشت.
پدرش حاج محمد جواد از نیکوکاران به نام محل بود، علاقهی ملکی و تجارت زندگانی او را مرفّه میداشت معهذا راضی به نظر نمیرسید و مایل بود فرزندانش صاحب علم و دانش شوند و وسایل این کار در بلوک فراهم نبود از این رو با خانواده به شهر اصفهان کوچ کرده و فرزندان را به معلّمین و مربیان آن زمان سپرد. در آن زمان مدارس و حوزههای علم و ادب اصفهان شهرت و رونق به سزا داشت و دیری نپایید که مسرور در سایهی نبوغ ذاتی، تحصیلات مقدماتی را پشت سر گذاشته و به مراکز علم و دانش دست یافت و از درس استادان نامی کسب نور نمود.
مسرور از 9 سالگی اشعاری سرود و در 12 سالگی اشعار خود را در انجمن ادبی اصفهان خواند و در محضر شادروان دهقان سامانی مایه تحسین و تعجب شعرا گشت. پس از چندی عازم شیراز شد و زبانهای قدیم و خطوط باستانی را در محضر فرصت شیرازی آموخت و در مراجعت به اصفهان اشعار انتقادی خود را با امضای مستعار در جراید اصفهان و تهران منتشر ساخت.
وی برای کسب دانش به خراسان و کاشان نیز سفر کرد. دو سال نیز در تهران به خدمت وزارت فرهنگ در آمد و از سال 1302 ه. ش. به مدت 36 سال عهدهدار تعلیم و تربیت مردان امروز بود. استاد مسرور علاوه بر تبحّر در فنون شعر و ادب در ریشهی لغات قدیمی و اشعار و اصطلاحات مشکل شعری غریزهی الهام بخشی داشت. [۱]
بزمگاه شهیدان:
نکوتر بتاب امشب ای روی ماه | که روشن کنی روی این بزمگاه | |
بسا شمع رخشنده تابناک | ز باد حوادث فرو مرده پاک | |
حریفان به یکدیگر آمیخته | صراحی شکسته قدح ریخته | |
به یکسوی ساقی برفته ز دست | به سوی دگر مطرب افتاده مست | |
بتاب ای مه امشب که افلاکیان | ببینند جان بازی خاکیان | |
مگر نوح ببیند کز این موج خون | چسان کشتی آورد باید برون | |
ببیند خلیل خداوندگار | ز قربانی خود شود شرمسار | |
کند جامه موسی به تن چاک چاک | عصا بشکند بر سر آب و خاک | |
مسیحا اگر بیند این رستخیز | صلیب و سلب [۲] را کند ریز ریز | |
محمّد سر از غرفه آرد برون | ببیند جگر گوشه را غرق خون [۳] |
منابع
دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج 2، ص: 1115.