حکیم الهی قمشهای
حکیم، ادیب، عارف، شاعر و مترجم نامور حضرت آیة اللّه محی الدّین میرزا مهدی الهی قمشهای در سال 1283 ه. ش. در «قُمشه» از توابع اصفهان متولد شد. پدرانش از سادات بحرین بودند که در زمان نادر شاه به ایران آمده و در قمشه سکونت گزیدند. دروس مقدماتی را در زادگاه خود فرا گرفت و سپس راهی اصفهان و بعد مشهد گردید و به تحصیل و تکمیل دانش پرداخت و پس از سپری کردن دوران تحصیل به تهران آمد و به عنوان استاد دانشگاه الهیات به تدریس فلسفه و دیگر علوم اسلامی پرداخت و در کنار تدریس و تهذیب نفوس و تربیت شاگردان به تدوین آثار ارزشمند علمی پرداخت و سرانجام در 25 اردیبهشت سال 1352 شمسی مطابق با 12 ربیع الثانی 1393 قمری در حالی که به کار علمی و تحقیق مشغول بود از دنیا رحلت فرمود.
آثار علمی و ادبی حکیم الهی قمشهای را میتوان به سه دسته تقسیم کرد:
1- آثار فلسفی و عرفانی شامل «حکمت الهی»، که متضمن شرح فصوص الحکمة منسوب به فارابی است. «توحید هوشمندان»، «رساله در سیر و سلوک عارفان».
2- آثار دینی و مذهبی شامل ترجمهی قرآن کریم که به علت اشتمال بر نکات مهم تفسیر به «خلاصة التفاسیر» شهرت یافته است. ترجمه و شرح صحیفهی سجادیه (ع)، ترجمه ادعیه مفاتیح الجنان، تصحیح و تحشیه (پاورقی) تفسیر ابو الفتوح رازی.
3- آثار شعری و ادبی شامل «نغمههای الهی» مشتمل بر متن خطبهی همّام از نهج البلاغه بر وزن خسرو و شیرین. «نغمهی حسینی» در شرح زندگانی و شهادت حسین بن علی (ع) که بر وزن مخزن الاسرار نظامی نوشته شده و قطعه مناجات آن حضرت با شاهد یکتای عالم از قطعات برجسته کتاب است. «نغمه عشاق» مجموعه غزلیات، قصاید، رباعیات و ترجیعات الهی است که نقطهی کمال شعری اوست. [۱]
شهادت هانی:
هانی زندانی عشق و وفاچون شد و ز آن شوم چه دید از جفا؟ {{{2}}} گفت کشندش سر بازار زارتا بکشند از دم تیغ شرار {{{2}}} گشت شهید آن شه مهماننوازدرگه رضوان به رُخش گشت باز {{{2}}} کشتهی حق زندهی جاوید گشتذرّهی او غیرت خورشید گشت {{{2}}} کشتهی حق یافت ز سرّ حیاتهستی مطلق که ندارد ممات {{{2}}} کشتهی حق یار هم آغوش اوستملک و ملک جمله فراموش اوست {{{2}}} کشتهی حق برگ گلشن پژمردلطف ازل باغ گلشن پرورد {{{2}}} کشتهی حق جامهی تن بردریدجانش به گلزار ابد برپرید {{{2}}} کشتهی حق هستی مطلق شودنیست فنا باقی بالحق شود [۲] {{{2}}}
کربلا کجاست:
هرکه زند جرعهی جام بلابارگشاید به صف کربلا {{{2}}} کربُ بلا درس وفا میدهدتربت عشق است و شفا میدهد {{{2}}} کربُ بلا قبلهی اهل صفاستبارگه عزّ شهید وفاست {{{2}}} کربُ بلا عرش الهی بودبر شرفش عرش گواهی بود {{{2}}} کربُ بلا مدفن اهل ولاستبزم الست و عرفات بلاست {{{2}}} کربُ بلا وادی سیناستیبارقهی طور تجلّاستی {{{2}}} مهبط جبریل امین کربلاستکعبهی ارباب یقین کربلاست {{{2}}} خاک وی آمیخته با خون حقخون دل عاشق مفتون حق {{{2}}} رونق دیر و حرم از کربلاستجلوهی باغ ارم از کربلاست {{{2}}} هر که سر انداخت در این آستانگشت سرافراز به هر دو جهان [۳] {{{2}}}
خیمه زد آن شاه چو در کربلابا همه اصحاب و سپاه ولا {{{2}}} نامه فرستاد حُرّ آنگاه زودتا به بر ابن زیاد عنود {{{2}}} ابن زیاد از سر بیداد و کینبا عمر آن زادهی سعد لعین {{{2}}} گفت: که گر ملک ریات آرزوستخیز که اینت ز جهاد عدو است {{{2}}} خیز و سوی کربُ بلا کن سفردر طلب زادهی خیر البشر {{{2}}} خطبهای آغاز نمود آن شریرکرد بر اسپاه، عمر را امیر {{{2}}} گفت: که یا بیعت از آن شاه گیریا که شود طعمهی شمشیر و تیر {{{2}}} گفت: عمر زین عملم کن معافنیست مرا با شه ایمان مصاف {{{2}}} سبط رسول است حسین ای امیرکشتن او هست جهان را خطیر {{{2}}} کشتن او کشتن ایمان بودریختن حرمت قرآن بود {{{2}}} ور تو برآنی که کنی کارزارغیر مرا بر سر این کار دار {{{2}}} گفت: دگر بار که یا حکم ریباز بده یا که کن این کار طی {{{2}}} عذر تو بپذیرم اگر مایلیملک ری و قتل حسین علی {{{2}}} گفت: عمر مهلتی امشب که بازفکر کنم نیست شبی بس دراز {{{2}}} شب همه شب زیست به فکر و حسابصبح سیه تافت بر او آفتاب {{{2}}} بعد سخنها و بسی فکر و شورنفس کشیدش به ره ظلم و جور [۴] {{{2}}}
شب عاشورا:
ای فلک امشب شب عاشور ماستخواب مکن گر به دلت شور ماست {{{2}}} شب نه، که آرایش روز الستساقی محفل ز می عشق مست {{{2}}} شب نه، که معراج گه مصطفیلیلهی اسرای سپاه وفا {{{2}}} شب نه، که در دهر بهین روز عشقروز ازل را ز ابد سوزِ عشق {{{2}}} شب نه، که آرایش صبح وصالمعرکهی عشق سپاه جلال {{{2}}} شب نه، که آشوب دو عالم در اوجلوهگه آدم و خاتم در او {{{2}}} شب نه، که صبح ازل از اهترازمشتری و زهرهی او دلنواز {{{2}}} شب عجبا روز قیامت ز شورانجم او مظهر اللّه و نور {{{2}}} چرخ به حیرت که چو غوغاستیشام و یا محشر کبراستی {{{2}}} مهر ز بیمهری اگر خواب کردچرخ نکو طالع مهتاب کرد {{{2}}} زهره به وجد است و نشاط و سرورخنده زند خوش به جهان غرور {{{2}}} مشتری امشب طلب دل کندمنطقهی لعل حمایل کند {{{2}}} چشم عطارد نگران است و بازتا نگرد بر رخ ماه حجاز {{{2}}} دیدهی مرّیخ و زحل زهرهوارشد متحیّر به رخ آن نگار {{{2}}} جلوه آن شاهد ملک ابدرعشه در افکنده به قلب الاسد {{{2}}} عشق فکند از سر اکلیل تاجشوق گرفت از دل جوزا خراج {{{2}}} رونق صد جبهه و کفّ الخضیبمیبرد از پرتوی آن دلفریب {{{2}}} حسن رُخش جلوهی پروین بردبلکه ز مه رونق و تمکین برد {{{2}}} دیدهی شعرا به تماشای اوچشم سها بر رخ زیبای او {{{2}}} این شب عشق است و ندای وثاقنغمهی وصل است و نوای فراق {{{2}}} نیست روا کانجم شبگرد و ماهخواب و بر او دیدهی شاه و سپاه {{{2}}} برشدی از ناله ز شب تا سحرنغمهی عشّاق به عَیوق بر [۵] {{{2}}}
نماز ظهر عاشورا:
خاست حسین بن علی در صلوةبا خطر و خوف سپاه عصاة {{{2}}} وه چه نمازی به سر کوی عشقبا صف عشّاق و هیاهوی عشق {{{2}}} وه چه نمازی همه سوز و گدازناز و نیازی به شه بینیاز {{{2}}} پیش چنین ذکر و نماز احدباد فدا طاعت ما تا ابد {{{2}}} دشمن دون خواست به تیر خدنگوقت دوگانه کند از جور تنگ {{{2}}} در جلو تیر سپاه جفاسینه سپر کرد دو تن با وفا {{{2}}} پیش رخ شاه ستاده دلیرتا نرسد بر تن آن ماه تیر {{{2}}} چون شه دین داد سلام نمازگشت سعید بن وفا سرفراز {{{2}}} پاک روانش ز جهان روی تافتوز الم تیر به جنّت شتافت [۶] {{{2}}}
مناجات حضرت حسین (ع) در قتلگاه:
از بر زین چون شه عشق آفرینکرد زمین مفخر عرش برین {{{2}}} با تن صد چاک و دل سوزناکناله همی کرد به یزدان پاک {{{2}}} گفت الها! ملکا! داورا!پادشها! ذو الکرما! یاورا! {{{2}}} در رهت ای شاهد زیبای منشمع صفت سوخت سراپای من {{{2}}} عشق تو شد جان و تنم فی هواکنیست بود در نظرم ماسواک {{{2}}} جز تو جهان را عدم انگاشتمغیر تو چشم از همه برداشتم {{{2}}} کرد ز دل عشق تو هر نقش پاکساخت غمت جامهی تن چاکچاک {{{2}}} رفت سرم بر سر پیمان تومحو توام واله و حیران تو {{{2}}} گر ارِنی گوی به طور آمدمخواستیَم تا به حضور آمدم {{{2}}} باللّه اگر تشنهام آبم توییبحر من و موج و حبابم تویی {{{2}}} عشق تو شد عقل من و هوش منگشته همه خلق فراموش من {{{2}}} مهر تو ای شاهد زیبای جانآمده در پیکر من جای جان {{{2}}} وادی سینای تو شد سینهامپرتو عکس تو شد آیینهام {{{2}}} ای سر من در هوس روی توبر سر نی ره سپر کوی تو {{{2}}} دید رُخت دیدهی دل بیحجابلاجرم آمد به رهت با شتاب {{{2}}} عشق تو گنجی است به ویرانهامغیر تو کس نیست به کاشانهام {{{2}}} میزنم از نالهی «هَلْ مِنْ مُغیث»من چو نِیَم وز لب توست این حدیث {{{2}}} هست کنون در رگ و شریان منخون تو و شوق تو ای جان من {{{2}}} سرّ غم عشق تو شد رهبرمگو برود در ره وصلت سرم {{{2}}} ای دل و دلدار و دل آرای منای به رخت چشم تماشای من {{{2}}} نیست میان من و رویت حجابتافت به صحرای من آن آفتاب {{{2}}} تشنه لبم تشنهی دریای تولایم و آیینهی الّای تو {{{2}}} تشنه به معراج شهود آمدمبر لب دریای وجود آمدم {{{2}}} چون تو تن آغشته به خون خواهیمحکم تو را از دل و جان راضیم {{{2}}} راه تو پویند یتیمان منکوی تو جوید سر و سامان من {{{2}}} چون نیم از خود ز توام سربه سرسر برود بر سر نی دربهدر {{{2}}} نقش همه جلوهی نقّاش شدسرّ هو اللّه ز من فاش شد {{{2}}} آیینه بشکست و رخ یار ماندای عجب این دل شد و دلدار ماند {{{2}}} منزل معشوق شد این دار مننیست در این دار به جز یار من {{{2}}} هرچه ز من رفت تویی جای آندل به تو پرداخت ز سودای آن {{{2}}} آنچه به جا ماند ز جان و تنمآنِ تو ای خار غمت گلشنم {{{2}}} گر سر من رفت به نوک سنانهست سنان سایهی سرو جنان {{{2}}} من گل بستان رضای توامبلبل دستان قضای توام {{{2}}} رویدی از داغ تو در باغ منشاخ گل و سنبل و سرو و سمن {{{2}}} هرچه که خوشنودی توست ای حبیببا همه خوشنودم و دارم شکیب {{{2}}} تا مگر از لطف شفیعم کنیبا رقم قرب رفیعم کنی {{{2}}} نوح شوم قوم به کشتی کنموز کرمت خلق بهشتی کنم {{{2}}} کفر و گنه را خط باطل کشمکشتی اسلام به ساحل کشم {{{2}}} تا دهم از غصّه به محشر نجاتامّت پیغمبر ختمی صفات [۷] {{{2}}}
چون که در افتاد شه بیمعیناز زبر اسب به روی زمین {{{2}}} خواهر غمدیدهی زار و فگارزینب محزون ز حرم اشکبار {{{2}}} رو به عمر کرد که ای بیحیامینگری قتل امام هدی {{{2}}} مینگری زار چنین میکشندسبط نبی را و نداری گزند {{{2}}} وای بر آیین تو ای سنگدلای ز تو ذرّات جهان تنگدل {{{2}}} نالهی زینب دل او کرد زارگشت ز غم چشم عمر اشکبار {{{2}}} روی ولی جانب دیگر فکندسنگدلی کرد لعین تا به چند {{{2}}} گشت عمر زار و ندادش جواببار دگر کرد به لشکر خطاب {{{2}}} گفت که ای قوم تبه روزگارای گُرُه سنگدل نابکار {{{2}}} زین همه خلق ای سپه کج نهادنیست یکی مسلم نیک اعتقاد {{{2}}} مسلمی ای وای میان شمانیست یکی تا نگرد حال ما {{{2}}} آه که آهش دل گردون فروختوز سپه شوم یکی دل بسوخت {{{2}}} آن گُرُه سنگدل دوزخیوه که ندادند به وی پاسخی [۸] {{{2}}}
خیل ستم سوی حرم تاختندغارتیان ولوله انداختند {{{2}}} در حرم عزّت پیغمبریدست گشودند به غارتگری {{{2}}} شاه که از ضعف حیاتی نداشتبر قدم خویش ثباتی نداشت {{{2}}} مظهر غیرت که نبودش تواناز الم ضربت تیغ و سنان {{{2}}} از صف لشکر که چنین جور دیدچند قدم خویش به زانو کشید {{{2}}} سخت برآشفت از آن قوم دونگفت که ای مردم زشت و زبون {{{2}}} دین و فتوّت نه، حمّیت کجاست؟غیرت و شرم عربیّت کجاست؟ {{{2}}} آخر اگر اهل هدی نیستیدپیرو آیین خدا نیستید {{{2}}} هیچ نترسید ز روز جزا؟هیچ ندانید بدی را سزا؟ {{{2}}} از عربید آخر اگر بتگریدبر حسب خویش همی بنگرید {{{2}}} با من اگر هست شما را مصافنیست زنان را سر جنگ و خلاف {{{2}}} شمر که دل سنگتر از سنگ بودوز ستمش قلب جهان تنگ بود {{{2}}} سوخت تو گویی دل بیباک اوگشت غمین گوهر ناپاک او {{{2}}} گفت حسین است علی النسبراست سخن گفت کریم الحسب {{{2}}} نا به تن وی رمق جان بودآینهی غیرت یزدان بود {{{2}}} باز شوید از حرم عزّتشدست کشید از سلب و غارتش {{{2}}} باز شدند آن سپه پرگناهاز حرم شاه سوی قتلگاه {{{2}}} حرمله و خولی و شمر و سنانجمله پی قتل شه انس و جان {{{2}}} با سپر و تیغ و سنان تاختندهیئت شه دیده و دل باختند {{{2}}} عاقبت آن شمر شقاوت نژادبرد سر از پیکر شاه رشاد {{{2}}} بود در آن حال شه تشنهلببر لب او العطش و ذکر رب {{{2}}} فوج ملک محو تماشای اوچشم فلک بر رخ زیبای او {{{2}}} کرد خدا فخر که ای قدسیانآنچه نهان بود کنون شد عیان {{{2}}} سرّ بشر بر ملک اظهار کردحادثهی عشق نمودار کرد {{{2}}} ای قلم از عشق مکن گفتوگونیست خرد را ره این های و هو {{{2}}} طبع الهی و دم آتشیننقش برآب است سخن بعد از این {{{2}}} دهر یکی داشت چو آن عشق بازگشت به او هر دو جهان سرفراز [۹] {{{2}}} اهل حرم با دل پر انتظارتا که شه آید ز صف کارزار {{{2}}} شیههزنان اسب بیامد ز راهچشم حرم بود به امیّد شاه {{{2}}} ناله برآمد چو رسید آن کمیتاز دل هشتاد و دو تن اهل بیت {{{2}}} زین فرس چون که نگون یافتندیال و تنش غرقه به خون یافتند {{{2}}} اهل حرم گرد فرس ریختندز آه و فغان شورشی انگیختند {{{2}}} گفت یکی کای فرس با وفاکرد چه با شاه سپاه جفا؟ {{{2}}} ای فرس آخر چه شد آن شهسوار؟شاه چه شد؟ کو پدر تاجدار؟ {{{2}}} گفت یکی کودک شیرین زباننالهی او سوخت دل انس و جان {{{2}}} کی فرس آیا ز سپاه عربداد یکی آب بدان تشنهلب؟ {{{2}}} یا که بدان حال که لبتشنه بودشمر دغا دست به خنجر نمود؟ {{{2}}} یک طرف اطفال ز مرگ پدراشک فشان دیده و خونین جگر {{{2}}} وز طرفی لشکر کفر و عنودسوی حرم دست به غارت نمود {{{2}}} یک طرف اطفال و زنان از خیامرفت برون سر به بیابان تمام {{{2}}} تا چه ستم کرده سپاه پلیدبر حرم عزّت شاه شهید {{{2}}} شرح چنین حال بر اهل حرمسوخت قلم را که نگردد رقم {{{2}}} گر قلم این سوی عنان کش زندبر دو جهان نقش وی آتش زند [۱۰] {{{2}}}
خطبهی امام سجّاد:
چون که رسیدند اسیران عشقتا به بر تخت امیر دمشق {{{2}}} ابن اثیر این سخن آرد پیامشاد شد و داد یزید اذن عام {{{2}}} گفت علی: شاد دلت زین جفاستتا چه گمانت به رسول خداست {{{2}}} گر نِگَرد عترت مظلوم خویشدر غل و زنجیر تو، زار و پریش {{{2}}} شرم نداری ز رسول خداای به ضلالت همه را مقتدا {{{2}}} گوش بدان شاه نکرد آن شریربود ز بس غَرّه به تاج و سریر {{{2}}}
حضرت سجّاد (ع) در خطبهای مفصّل و مشروح در مسجد شام، مقامات عالیهی آل علی (ع) را بیان فرمود و خلق را از جلالت خویش آگاه کرد:
گفت پس از حمد و ثنای خداکی گُرُه شامی دور از هدی {{{2}}} گر نشناسید شما گمرهانکیستم این لحظه نمایم بیان {{{2}}} من که در این سلسله در آتشمزادهی وحیم ملک دانشم {{{2}}} سبط رسولم، شرف عالممنسل علی فخر بنی آدمم گر نشناسید انَا بْنُ الصَّفا قبلهی دین کعبهی اهل وفا {{{2}}} قبله منم کعبه منم حج منمخسرو دین شاه متوّج منم {{{2}}} عمره منم طوف منم حق منمدر دو جهان والی مطلق منم {{{2}}} زمزم عشق آبروی روی منسعی صفا سرّ منی سوی من {{{2}}} زادهی طاها شهِ اسراستم [۱۱] راهرو مسجد اقصا ستم {{{2}}} زمزم عشقم به صفا محفلمسرّ منایم، عرفات دلم گر نشناسید شناسا شوید جهد کنید از پی عیسی شوید {{{2}}} نوح منم آدم اوّل منمشش صحف وحی مأؤّل منم {{{2}}} موسی و عیسای ملک فرّ منمروح قدس بنده و قیصر منم {{{2}}} در فلک عشق مسیحا ستمطور تجلّی گه موسا ستم {{{2}}} محرم و احرام و حرم خانهامشاهد و شمع و شه کاشانهام {{{2}}} نور خدا شمس هدایت منمحجّت حق هادی امت منم {{{2}}} روح القدس محرم اجلال منبوسه زنان بر حجر خال من گر نشناسید بدانید هان خسرو اسلام منم در جهان {{{2}}} میوهی عصمت منم از باغ وحینور دل و دیدهی ما راغ وحی {{{2}}} بلبل عرشم دم رحمان منمشاخهی طوبی گل رضوان منم {{{2}}} روی من است آیت صبح ولاموی من است آفت شام بلا {{{2}}} صبح ازل چشم جهان بین منشام ابد طرهی مشکین من {{{2}}} میر منم لیلهی اسرا منمصور منم محشر کبری منم {{{2}}} جنّت فردوسم و رضوان رخمخلد برین بزمِ ملک پاسخم {{{2}}} مهر من است آیت مهر خداقهر من است آتش قهر خدا گر نشناسید که من کیستم زین گُرُه خاکنشین نیستم {{{2}}} عرش خدایم قلم قدرتملوح قضایم رقم دولتم {{{2}}} سدره منم طوبی و کوثر منمبر سر شاهان حق افسر منم {{{2}}} معنی تورات و زبور حقّممظهر قرآن و ظهور حقّم {{{2}}} قاب دو قوسم فَتَدَلّاسْتَماین همه لایند من الّاسْتَم {{{2}}} خضر منم رهبر آب حیاتمعطی جان هادی راه نجات {{{2}}} طائر قدسم ملک رحمتمهر دو جهان زیر پر همّتم گر نشناسید نژاد مرا پاک نیاکان ز نهاد مرا {{{2}}} هاشمیام مصطفوی دولتمفاطمیام مرتضوی صولتم {{{2}}} در حسبم شاهد اهل وفادر نسبم نور دل مصطفی {{{2}}} شعشعهی زهرهی زهرا ستمبارقهی محشر کبرا ستم {{{2}}} من گهر و نُه صدفم آسمانمن عَلَم و حجت اهل زمان {{{2}}} مِنطقهی [۱۲] چرخ مقرنس [۱۳] منمگوهر نُه قلزم [۱۴] اطلس منم {{{2}}} من کیام ای مردم بیعقل و دینقائمه عزّت عرش برین {{{2}}} خارجیام خواند یزید از عناددین منم ای مردم بیدین و داد گر نشناسید منم در نسب سبط نبی نجل علی وجه رب {{{2}}} زادهی آن خشک لبم کز جفاتشنه بریدند سرش از قفا {{{2}}} جسم شریفش هدف تیر گشتپاک سرش بر نی تقدیر گشت {{{2}}} از غم او قلب ملائک شکستنظم جهان رشتهی ایمان گسست گر نشناسید انَا ابْنُ الْشَهید آن که چو او کشته به عالم که دید {{{2}}} آن که سرش رفت به شهر و دیاربر سر نی در کف قوم شرار گر نشناسید انَا ابْنُ الْغَریب آن که جهان شد ز غمش بیشکیب {{{2}}} آن که به مظلومی او آسماندر همه آفاق ندارد نشان {{{2}}} آن که غمش شعله بر افلاک زدداغ ابد بر جگر خاک زد گر نشناسید انَا ابْنُ الْحُسَیْن زادهی حیدر شه بدر و حُنَین {{{2}}} آن که سزد کز دل چرخ برینخون چکد از غصهی او بر زمین {{{2}}} گشت شهید آن شه قدسی صفاتتشنهلب اندر لب شطّ فرات گر نشناسید منم در جهان شیر خدا صید شما روبهان {{{2}}} ما که اسیران عراقیم و شامآل رسولیم و بر امّت امام {{{2}}} قلب جهانیم و خدا مظهریمسرّ وجودیم و شه کشوریم {{{2}}} حالی اگر عترت ختم رسلزار بود بسته به زنجیر و غل {{{2}}} بستهی زنجیر قضاییم ماخسرو اقلیم رضاییم ما گر نشناسید منم کز نفاق شد پدرم کشتهی دین در عراق {{{2}}} خیمهی آن شاه به تاراج رفتوز بدنش سر ز سرش تاج رفت {{{2}}} ما ز کجاییم بدانید بازقافلهی حق ز دیار حجاز {{{2}}} قافلهی غم سپه اشتیاقآمده مهمان به دیار عراق {{{2}}} مردم کوفه به فسون یزیدوز ستم ابن زیاد پلید {{{2}}} بر سر ما تیغ جفا آختندآل رسولیم که نشناختند [۱۵] {{{2}}}
منابع
دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج 2، ص: 1092-1101.