علاء الدین علی حلی‌

از ویکی حسین
نسخهٔ تاریخ ‏۴ مهٔ ۲۰۱۷، ساعت ۱۰:۳۷ توسط T.ramezani (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «ابو الحسن علاء الدّین شیخ علی بن حسین حلّی شفهینی یا شهیفی معروف به ابن شهفیّ...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

ابو الحسن علاء الدّین شیخ علی بن حسین حلّی شفهینی یا شهیفی معروف به ابن شهفیّه، دانشمندی فاضل و ادیبی کامل بود که در قرن هشتم هجری می‌زیست و معاصر شهید اول محمّد بن مکّی صاحب لمعه مقتول به سال 786 هجری بود.

قصاید او در مورد خاندان رسالت (ع) پر از حجّت و دلیل می‌باشد و از شعرای این خاندان به‌شمار می‌آید. قصاید هفت‌گانه و طولانی او بسیار مشهور است. که این قصاید در مدح امیر المؤمنین علی (ع) و نوحه‌سرایی و سوگواری بر فرزندش حسین (ع) می‌باشد. علاء الدین در نیمه‌ی اول قرن هشتم و به سال 730 هجری در حلّه از دنیا رفت و همانجا به خاک سپرده شد. [۱]

ابن شهفیّه قصیده‌ای با 188 بیت در مدح و رثای علی (ع) و اولاد طاهرش سروده است. ابیاتی را که مربوط به امام حسین (ع) و روز عاشورا می‌باشد در اینجا می‌آوریم: [۲]


1- لو لا الأولی نقضوا عهود محمّدمن بعده و علی الوصی تمرّدوا

2- لم تستطع مدّا لآل امیّةیوم الطفوف علی ابن فاطمة ید

3- بأبی القتیل المستظام و من له‌نار بقلبی حرّها لا یبرد

4- بأبی غریب الدار منتهک الخباعن عقر منزله بعید مفرد

5- بأبی الذی کادت لفرط مصابه‌شمّ الرّواسی حسرة تتبدّد

6- کتبت إلیه علی غرورا امیّةسفها و لیس لهم کریم یحمد

7- بصحائف کوجوههم مسودّةجاءت بها رکبانهم تتردّد

8- حتّی توجّه وانقا بعهودهم‌و له عیونهم انتظارا ترصد

9- أضحی الذین أعدّهم لعدوّهم‌إلبا جنودهم علیه تجنّد

10- و تبادروا یتسارعون لحربه‌جیشا یقادله و آخر یحشد

11- حتی تراءی منهم الجمعان فی خرق‌و ضمّهم هنا لک فدفد

12- ألفوه لا وکلا و لا مستشعرا ذلّاو لا فی عزمة یتردّد

13- ماض علی عزم یفلّ بحدّه‌الماضی حدود البیض حین تجرّد

14- مستبشرا بالحرب علما أنّه‌یتبوّأ الفردوس إذ یستشهد

15- فی اسرة من هاشم علوّیةعزّت أرومتها و طاب المولد

16- و سراة أنصار ضراغمة لهم‌أهوال أیام الوقایع تشهد

17- یتسارعون إلی القتال یسابق‌الکهل المسنّ علی القتال الأمرد

18- فکأنّما تلک القلوب تقلّبت‌زبرا علیهنّ الصفیح یضمّد

19- و تخال فی إقدامهم أقدامهم‌عمدا علی صمّ الجلامد توقد

20- جادو بأنفسهم أمام إمامهم‌و الجود بالنفس النفیسة أجود

21- نصحوا غنوا غرسوا جنوا شادوابنوا قربوا دنوا سکنوا النعیم فخلّدوا

22- حتّی اذا نتهبت نفوسهم الضبامن دون سیّدهم و قلّ المسعد

23- طافوا به فردا و طوع یمینه‌متذلّق ماضی الغرار مهنّد

24- عضب بغیر جفون هامات العدی‌یوم الکریهة حدّه لا یغمد

25- یسطو به ثبت الجنان ممنّع‌ماضی العزیمة دارع و مزرّد

26- ندب متی ندبوه کرّ معادواو الاسد فی طلب الفرایس عوّد

27- فیروعهم من حدّ غرب حسامه‌ضرب یقدّ به الجماجم أهود

28- یا قلبه یوم الطفوف أزبرةمطبوعة أم انت صخر جلمد؟

29- فکأنّه و جواده و سنانه‌و حسامه و النقع داج أسود

30- فلک به قمر وراه مذنّب‌و أمامه فی جنح لیل فرقد

31- فی ضیق معترک تقاعص دونه‌جرداء مائلة و شیظم أجرد

32- فکأنّما فیه مسیل دمائهم‌بحر تهیّجه الرّیاح فیزبد

33- فکأنّ جرد الصافنات سفاین‌طورا تعوم به و طورا ترکد

34- حتّی شفی بالسیف غلّة صدره‌و من الزلال العذب لیس تبردّ

35- لهفی له یرد الحتوف و دونه‌ماء الفرات محرّم لا یورد

36- شزرا یلاحظه و دون ورده‌نار بأطراف الأسنة توقد

37- لقد غشوه فضارب و مفوق‌سهما إلیه و طاعن متقصّد

38- حتّی هوی کالطود غیر مذمّم‌بالنفس من أسف یجود و یجهد

39- لهفی علیه مرمّلا بدمائه‌ترب الترائب بالصعید یوسّد

40- تطأ السنابک منه صدرا طال ماللدرس فیه و للعلوم تردّد

41- ألقت علیه السافیات ملابسافکسته و هو من اللباس مجرّد

42- خضبت عوارضه دماه فخیّلت‌شفقا له فوق الصّباح تورّد

43- لهفی لفتیته خمودا فی الثری‌و دماؤهم فوق الصعید تبدّد

44- فکأنّما سیل الدّماء علی عوارضهم عقیق ثمّ منه زبرجد

45- لهفی لنسوته برزن حواسراو خدودهنّ من الدموع تخدّد

46- هاتیک حاسرة القناع و هذه‌عنها یماط ردا و ینزع مرود

47- و یقلن جهرا للجواد لقد هوی‌من فوق صهوتک الجواد الأجود

48- یا یوم عاشوراء حسبک إنّک‌الیوم المشوم بل العبوس الأنکد

49- فیک الحسین ثوی قتیلا بالعری‌إذ عزّ ناصره و قلّ المسعد

50- و التائبون الحامدون العابدون‌السائحون الرّاکعون السجّد

51- أضحت رؤسهم أمام نسائهم‌قدما تمیل به الرّماح و تأود

52- و السیّد السجّاد یحمل صاغراو یقاد فی الأغلال هو مقیّد

53- لا راحما یشکو الیه مصابه‌فی دار غربته و لا متودّد

54- یهدی به و برأس والده إلی‌لکع زنیم کافر یتمرّد

55- لا خیر فی سفهاء قوم عبدهم‌ملک یطاع و حرّهم مستعبد

56- یا عین ان نفدت دموعک فاسمحی‌بدم و لست أخال دمعک ینفد

57- أسفا علی آل الرّسول و من بهم‌رکن الهدی شرفا یشاد و یعضد

58- منهم قتیل لا یجار و من سقی‌سما و آخر عن حماه یشرّد

59- ضاقت بلاد اللّه و هی فسیحةبهم و لیس لهم بأرض مقعد

60- متباعدون لهم بکلّ تنوفةمستشهد و بکلّ ارض مشهد


1- اگر اوّلی‌ها عهد و پیمان پیامبر را بعد از او نشکسته بودند و بر جانشین و وصی او سرکشی نمی‌کردند.

2- خاندان امیّه نمی‌توانستند روز عاشورا دستی بر فرزند فاطمه (س) دراز کنند.

3- پدرم فدای آن کشته‌ی مظلوم و کسی‌که برای او آتش دلم هرگز حرارتش سرد نشود.

4- پدرم قربان آن غریب آواره که هتک حرمتش شد و از کنج خانه‌اش دور و تنها مانده بود.

5- پدرم فدای آن‌که نزدیک شد برای زیادی مصیبت‌هایش کوههای بزرگ از حسرت ریزریز شود.

6- فریفته‌گان بنی امیه از روی نادانی به او نامه نوشتند و نبود در میان ایشان بزرگواری که ستوده شود.

7- به نامه‌ها و کتابهایی که مانند چهره‌هایشان سیاه بود و قاصدهای آنها با آن نامه‌ها رفت‌وآمد می‌کردند.

8- تا آن‌که به اعتماد پیمانها و نامه‌های آنان متوجه کوفه شد و جاسوسان آنها به انتظار او در کمین بودند.

9- کسانی‌که آنها را دوست به حساب می‌آوردند یکپارچه گردیدند و برای دشمنانشان لشکر بزرگی بر علیه او متشکّل و بسیج کردند.

10- و برای جنگ با او شتاب و عجله کردند و لشکری جلو فرستاده و گروه دیگری از پی آنان جمع شدند.

11- تا آن‌که دو گروه از ایشان در درّه‌ای با هم برخورد نمود و سربازان بسیاری در آن مکان به دشمنان می‌پیوست.

12- او را غیر متکی به غیر خدا، و نه رونده زیر بار مذلّت و خواری و نه آنکه در قصدش مردّد باشد یافتند.

13- او با عزمی که به تیزی لبه‌ی شمشیر برهنه محکم بود به سوی مقصد خویش عازم گشت.

14- به جنگ مسرور و خرسند بود. چون می‌دانست که وقتی که کشته شود جایش فردوس برین و بهشت است.

15- در میان گروهی از علویان از اولاد هاشم که نژادشان اصیل و زادگاهشان پاک بود.

16- و بزرگان انصار شیران شرزه‌ای بودند که هراس و بیم روزهای جنگ را دیده بودند.

17- آنان به سوی کارزار و میدان جنگ شتاب می‌کردند و پیران کهن‌سال بر جوانان و نونهالان پیشی می‌گرفتند.

18- پس مثل این‌که این دلها برگشته و یک قطعه آهن ضخیم شده که بر آنها شمشیر پهن می‌خورد.

19- و خیال می‌شد که در پیشروی آنان قدم‌هایشان استوانه‌ایست که بر سنگ سخت خورده و جرقه می‌زد.

20- آنان جانهای خود را در جلوی امامشان فدا کردند و بخشیدن جان عزیز بهترین بخشش‌هاست.

21- در حال رجزخوانی و توانگری اندرز دادند و بستان و نهالهای تازه‌ای کشتند و خانه‌ای بنا کردند و جواری را نزدیک شدند و بهشت پرنعمت را ساکن شدند پس مخلّد و جاودانی شدند.

22- تا آنجا که سوسماران در پیش آقا و سرورشان جانهای آنان را به غارت بردند (مردان پست و سوسمار صفت آنان را شهید کردند) و خوشبخت و سعادتمندان اندک بودند.

23- دور او را که تنها بود گرفتند و دست او را با شمشیر تیزی که از آهن هندی ساخته شده بود بریدند.

24- شمشیر برندّه‌ای بدون غلافی که سرهای دشمنان را در روز جنگ می‌برید و تیزی آن کند نمی‌شد.

25- این سخت‌دلان بر کسی که عزم قاطعی داشت و زره‌ی فولادین بر تن نموده بود، حمله کردند، و مانع او شدند.

26- کسی را که در جواب دادن وقتی او را می‌خواندند سریع بود و حمله‌کننده بود و شیرها در طلب شکار حمله کننده‌اند.

27- پس می‌ترسیدند از تیزی عجیب شمشیر او، ضربتی را که با آن سرهای یهودصفتان بریده می‌شد.

28- ای دلی که در روز عاشورا چون پاره‌های آهن سرشته شده یا تو سنگ سختی هستی؟

29- پس مثل اینکه او و مرکبش و نیزه‌اش و شمشیرش چون شب تار و تاریک بود.

30- آسمانی که ماهی به آن و پشت سر آن ستاره دنباله‌داری بود و در پیش روی آن در تاریکی شب ستاره‌ای رخشنده.

31- در تنگنای میدان جنگ کناره گرفت و به زمین خالی و بی‌آب و علفی رفت.

32- گویا جاری شدن خونش در آن محل بود دریایی که بادها آن را موّاج نموده و کف می‌کرد.

33- مثل این‌که زره و زین اسبها کشتی‌هایی هستند که سیر می‌کند به تندی و گاهی هم از رفتن کند می‌شود.

34- تا آنکه به سبب شمشیر جوشش فروافتاد و آب گوارایی که سرد نیست.

35- افسوس من برای او که از دنیا می‌رفت و در پیش او آب فرات بر او حرام شده و او را منع می‌کردند.

36- نظری با گوشه چشمی به فرات نمود و نزدیک به او آتشی بود به سبب سرنیزه‌های افروخته شده.

37- و هر آینه دور او را فراگرفتند پس بعضی با شمشیر به او می‌زدند و برخی با تیر و بعضی هم با نیزه قصد او را می‌کردند.

38- تا آن‌که مثل کوهی بر زمین افتاد و از غصّه جان می‌داد و جهاد می‌کرد.

39- افسوس من بر او که آغشته به خون بر روی خاک گرم کربلا افتاده بود و سر روی زمین گذارده بود.

40- اسبها با سم‌هایشان سینه‌ی وی را پامال کردند سینه‌ای که مدتها برای درس گفتن و علوم با آن رفت‌وآمد می‌شد.

41- بادها از خاک نرم پوشیه بر او افکندند و او را پوشانیدند در حالی‌که برهنه از لباس بود.

42- خون چهره‌اش را رنگین نمود و گمان می‌شد که چهره‌اش گلگون است.

43- افسوس من بر جوانانی که خاموش بر خاک افتاده و خونشان بالای خاک جاری گشته است.

44- پس مثل اینکه جریان خون بر گونه‌هایشان عقیق و بعضی از آن زبرجد است.

45- افسوس من بر زنان و بانوان او که سربرهنه دویدند و رخسارشان از اشکشان مجروح شده بود.

46- آن یکی از پوشیه سربرهنه بود و این یکی را به خواری عبا از سرش می‌کشیدند.

47- و به مرکب او فریاد زده و می‌گفتند: هر آینه از بالای تو بخشنده‌ترین بخشندگان سقوط کرد.

48- ای روز عاشورا بس است تو را که روز نامبارک بلکه روز زشت و پرمحنتی هستی.

49- در روز تو حسین کشته و روی ریگ مکان گرفت وقتی که یاورش نایاب و سعادتمند کم شده بود.

50- وقتی که توبه‌کنندگان سپاسگزار خداپرست، شب زنده‌دار، رکوع و سجودکنندگان نبودند.

51- سرهای مقدس آنان در پیش روی و برابر چشم زنانشان نمایان شد در حالی‌که بر نیزه‌ها سنگینی می‌کرد و آنها را خم نموده بود.

52- و سید سجّاد را با خواری در غلها و زنجیرها حمل می‌نموده در حالی‌که پاهایش را با زنجیر بسته بودند.

53- نه دلسوزی در شهر غریب داشت که مصیبت خود را به او شکایت کند و نه دوستی که از او دیدن کند.

54- او را و سر شریف پدرش را برای مرد پست گنهکار کافر سرکش هدیه و پیشکش می‌بردند.

55- در مردان نادان خیری نبود و قومی که غلامشان پادشاه فرمانروا و آزادشان در قید بندگی و اسارت بود.

56- ای دیده اگر اشکت تمام شود پس خون ببار و خیال نمی‌کنم که اشکت تمام شود.

57- افسوس و اندوه بر خاندان رسالت و کسانی‌که پایه و زیربنای هدایت شرفش به ایشان و به سبب آنان ساخته و محکم بود.

58- که بعضی از ایشان را کشته و پناه ندادند و برخی را هم مسموم و دیگری هم از منزل و شهرش آواره و دربدر نمودند.

59- شهرهای خدا برایشان تنگ شد و حال آن‌که زمین خدا وسیع بود اما برایشان زمینی که نشیمن کنند نبود.

60- ایشان را به هرجای بی‌آب و مونسی تبعید و شهید می‌نمودند و برای همین بهر زمین مشهد و زیارتگاهیست.






منابع

دانشنامه‌ی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج‌1، ص:320-323.

پی نوشت

  1. ادب الطف؛ ج 4، ص 146.
  2. الغدیر؛ ج 6، ص 361- 363.