مصطفی معارف

از ویکی حسین
پرش به ناوبری پرش به جستجو

مصطفی معارف (١٣٤٦ ه. ش) از شاعران معاصر ایرانی است.

مصطفی معارف
زادروز شهریور ماه ١٣٤٦ ه.ش
تهران
پدر و مادر محمدرضا معارف

زندگینامه

مصطفی معارف فرزند محمدرضا در شهریور ماه ١٣٤٦ شمسی در تهران متولد شد. او از شاعران معاصر فارسی زبان است که در وصف امام حسین(ع)، اشعاری را سروده است. در سال 1360 در حالی‏ که در کلاس سوم راهنمایی بود، به جبهه رفت و تا آخر جنگ به خدمت مشغول بود.

مصطفی معارف دارای دیپلم انسانی و فوق دیپلم امور فرهنگی از دانشگاه علمی کاربردی تهران است.

خود می‏‌گوید: «مرحوم پدرم شاهنامه و دیوان کبیر شمس را زیاد می‏‌خواند. با آنکه سواد نداشت، دیوان صامت بروجردی را تقریباً از حفظ می‏‌خواند. به واسطه علاقه شدیدی که من به مرحوم پدرم داشتم همیشه با خواندن ایشان من هم زمزمه می‌‏کردم. شاید ایشان به‏ طور نامحسوس مشوق من بودند». در همین زمان دیوان کبیر را دوره کرد و سپس به خواندن مثنوی معنوی پرداخت و پس از آن با آثار عطار نیشابوری آشنا شد.

در سال ١٣٨٠ ه. ش به استخدام وزارت بهداشت در آمد و اکنون کارمند رسمی آن وزارتخانه است.

مصطفی معارف در سال ١٣٨٦ ه. ش با استاد رضا اسماعیلی همکار می‌‏شود و آن را نقطه عطفی در زندگی شاعری خود می‌‏داند. سپس با جامعه شعرا (سایت شاعران پارسی زبان) آشنا شده و با کمک‏‌ها و راهنمایی‏‌های وی دوران جدیدی را در زندگی ادبی‏‌اش شروع کرد. ‏‌‏‏‏

اشعار

مهتاب سرخ

مهتاب سرخ می‌دمد از شـرق ِآفتاب از حوض خون برآمده خورشید بی‌نقاب
از داغ ذبح بلبل زهرای مرضیه عالم به غم نشسته و خــورشید در حجاب
از چشم خیس و مشتعل آسمانیان جاری شده به خاک زمین خون، بجای ِآب
شرم‏‌ات فلک!! که بعدِ هزاران هزار سال دزدت ربود گوهر و ماندی به قعر خواب
اکنون تویی و پرچم سـرخ و غمی بزرگ زنجیر و طبل و سنج و سئوالات بی‌جواب
بر کاغذی که اشک مرا می‌کِشد به دوش نامی معطر است به بوی خـوش ِگلاب
داغی ز قدمت همه اعصار، کـُـهنه‌‏تر اکنون، نشسته بر «دل تنها»ی بوتـُراب
این قطره اشک، هدیه به درگاهِ شاه عشق باشد که دسـتگیر شود، موعد حساب ‏‌‏‏‏

دستان ماه

از اوج ابر، ماه به دریا سـلام کرد دریا به پای قامت دریا، قیام کـرد
آمد فـرات بوسه به دستان ماه زد دستان ماه، خـنده به روی امام کرد
بر مرکبی به وسعت دنیا نشست ماه شیطان ولی، به کشتن او اهتمام کــرد
باران تیر بر سرش آمد ز هر طـرف جنگی دلاورانه به سـوی خیام کرد
دستان ماه حلــقه به دستان مشک زد اما فتاد دست و زمین احـترام کرد
دست خدا به سـوی علمدار شد دراز یک روزه فصل دلشـدگی را تمام کرد
آغوش مرتضی (ع) که به رویش گشوده شد با یک سلام، ختم تمام کـلام کرد ‏‌‏‏‏

رباعی

در مسلخ عاشقی مروت تنهاست دریای شجاعت و فتوت تنهاست
در عرش فرشتگان بگریند که وای مصـداق تمامی اخوت تنهاست


از خـون خـدا شنید هل من ناصـر آشــفته شد و دوید هل من ناصـر
بر صـــورت او مُهر قبولی دیدند آتش شد و سر کشــید هل من ناصر


صحرا همه پر گشت ز بوی اصغر (ع) عالم همه محو گفت‌‏‏وگوی اصغر (ع)
ای کاش که می‌‏شکافت این سینه تنگ تیری که نشست بر گلوی اصغر (ع) ‏‌‏‏‏

منابع