محمود مرادی

از ویکی حسین
نسخهٔ تاریخ ‏۲۷ مهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۱۶:۴۳ توسط T.ramezani (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «'''محمود مرادی،''' در مرداد سال 1360 شمسی در شهرستان مرند متولد شد. او از شاعران م...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

محمود مرادی، در مرداد سال 1360 شمسی در شهرستان مرند متولد شد. او از شاعران معاصر فارسی زبان است که در وصف امام حسین (ع)، اشعاری را سروده است.

محمود مرادی
زادروز مرداد سال 1360 ه.ش
شهرستان مرند
ملیت ایرانی
دانشگاه کارشناسی مدیریت و برنامه‌ریزی آموزشی


زندگینامه

وی دارای مدرک کارشناسی مدیریت و برنامه‌ریزی آموزشی است. مرادی فعالیت شعری خود را از سال 1378 شروع کرده و در انجمن‌های متعدد استانی عضویت داشته و برگزیده جشنواره‌های متعدد داستانی و کشوری از جمله چهار دوره متوالی جشنواره شعر پایداری استانی و راهیابی به مرحله کشوری است. وی هم‌اکنون در زادگاه خود دارای شغل آزاد است. ‏‌‏‏‏‏[۱]

اشعار

دیده بیدار آفتاب

آبی که داشت کوفه، دوباره سراب شد انگار تازه داغ دل «بوتراب» شد
کوفه دوباره بوی خیانت گرفته است پل‌های پشت سر، همه یک یک خراب شد
با برق سکه‌های کریمانه امیر قاضی برای دادن فتوا مجاب شد
یکبار دیگر آتش کین شعله می‌کشد کوفه دوباره دستخوش التهاب شد
بیرق زدند قوم «بنی‌ساعده» به مکر جان رسول، یک شبه کافر حساب شد
مردم! مگر حسین (ع) امام شما نبود؟ قتل امام، از چه در این کوفه باب شد؟
این‌گونه بود حرمت مهمان کربلا؟ از کی بریدن سر مهمان ثواب شد؟
بانوی آب‌های جهان بود مادرش دریا، چه شد که تشنه یک جرعه آب شد؟
با توبه هم گناه شما کم نمی‌شود وجدانتان اگر که دچار عذاب شد
باید خدا میان شما داوری کند خون حسین (ع) بر همه فصل الخطاب شد
آتش زدید یکسره گلزار عشق را حتی دل رسول (ص) از این غم کباب شد
تنها نه حلق کودک شش ماهه را درید تیری که استخوان گلوی رباب شد
این داغ پشت حضرت خورشید را شکست وقتی که ماه آمد و پا در رکاب شد
خون گریه کرد، دیده بیدار آفتاب با خون عشق، چهره هستی خضاب شد


آب

لب تشنه ماند، تا به ابد چون سراب، آب حتی نخورد بعد تو یک جرعه آب، آب
افتاده بود با لب خشکیده‌اش به دشت از سوز دست‌های تو در پیچ و تاب آب
سوزانده بود در عطشی سرخ، آن‌چنان... تا مغز استخوان تو را آفتاب، آب
بانگی چنین رسا! نشنیدند کوفیان این گریه‌های یکسره یعنی که آب..آب..
ای لاله تپیده به خون، در برابرت فردا به روز حشر، چه دارد جواب آب؟
شب تا به صبح خیره به‌ هامون نخفته بود از بس که بود تشنه رویت، رباب، آب
بعد از تو اشک‌های جهان، ابد شد چکید بارید و گشت بر سر دنیا خراب آب
خوابیده است کودک شش ماهه‌ای به خاک دیگر بخواب غائله، دیگر بخواب آب..

منابع

طرحی نو در دانشنامه شعر عاشورایی، مرضیه محمدزاده، ج 2، ص: 1199-1200.

پی نوشت

  1. گفت‌وگوی مؤلف با شاعر.‏