زهرا نعمتی
زهرا نعمتی، فرزند فرهاد در سال 1356 شمسی در شهرستان ارسنجان [۱] به دنیا آمد. او از شاعران معاصر فارسی زبان است که در وصف امام حسین (ع)، اشعاری را سروده است.
زهرا نعمتی | |
---|---|
زادروز | 1356 ه.ش شهرستان ارسنجان |
پدر و مادر | فرهاد نعمتی |
ملیت | ایرانی |
دانشگاه | دیپلم |
زندگینامه زهرا نعمتی
زهرا نعمتی دارای مدرک دیپلم انسانی است و از دوران دبیرستان شعر گفتن را شروع کرده است. ایشان هماکنون مشغول جمعآوری شعرهایش برای چاپ کتاب است. [۲]
اشعار
برای علی اکبر (ع) الگو:َشعر
این کیست؟! این جوانِ سراسر شور، این قله شکوه و شکیبایی این قامـتِ بلندِ برازنده، پیغمبر ِ لطافـت و زیبایی این صورتِ شبیه رسول الله، شمشادِ قد کشیده آلالله آیینهدار ِمستِ لقاالله، مستِ هزار باغ شکوفایی قرص قمر، شمایلِ شورانگیز، با آن لبان ِتشنه شِکرریز اصلش به هرچه چشمه و دریا وصل، نامش به هر چه پاکی و پویایی قامت قیام کرده میدان است، مفهوم ِهرچه خوبی و ایمان است جاه و جلال و جلوه جانان است، لبریزِ علم و دانش و دانایی در گیرودارِ زلفِ پریشانش انوار ِعشق و عاطفه میجوشد خُم ِ شراب و شاهد و شِکرهاست با آن جمال و فخر ِ اهورایی آری نَََسَب گرفته از عشق و نور، از تیره رشادت و شعر و شور از نسل ِآب و آیـنه و کوثر، از قله همیشه آقایی میآید و شرار ِشکفتنها در زخمهای واشدهاش پیداست از روشنای ِهر چه گل و گونه تا بیکران ِهر چه تماشایی افتاده بر زمین و چه با هیبت در خاک و خون حادثه میرقصد آخر چگونه این همه دل بردن..!؟ آخر چگونه این همه شیدایی...!؟ نفرین به هرچه زخم و غم و غربت، نفرین به هر چه بغض و شب و کینه این تکهتکههای دل ِ زهراست یا دلبرِ دلاورِ لیلایی؟!
خورشیدهای تشنه
الگو:َشعر
بر پا کنید خیمه داغی عجیب را مرثیه سر دهید غروبی غریب را مرثیه سر کنید که بر نیزه میبرند خورشیدهای تشنه اَمَن یجیب را دارند با غرور لگدمال میکنند تنهای سر بریده نسلی نجیب را چون پنبههای وازده از هم گسسته است زینب، تمام هیبتِ کاخِ فریب را دریا به خون نشسته و پا پَس نمیکشد آری حسین! منّت ناکس نمیکشد آری حسین آمده تا دل، سپر کند لب را به خیزران ِغم و زخم، تَر کند پیغمبریست آمده تا نسل ِ عشق را از معجزات سرختری با خبر کند آقا چقدر زخم تو از دردها پُر است سرنیزههای تشنه نماد تنفر است این نیزهها به قصدِ سَرت تیز میشوند از بغضهای شبزده لبریز میشوند تا تشنهتر کنند بیابانِ ِ تشنه را لبهای خشک و نیزه و گودال و دشنه را آقا بگو حکایت زنجیر و داغ و درد با ما بگو که کوفه به آل علی چه کرد!؟ با ما بگو حکایتِ دردی عمیق را در خیمههای تشنه، جنونِ حریق را از زخم روی زخم، ریاکاری و ستم از کینه و وقاحت و از داغ ِ دم به دم از غارتِ غروب و تپشهای تندِ باد از کوفه اسارت و از طعنه زیاد از غربتی که راوی ِ زخمیست سینهسوز تکرارِ ناتمام ِ وقیحان ِکینهتوز غمنامهایست گسترهاش تا سقیفهها این کینه برده دامنهاش را به کربلا با ما بگو حکایت زنجیر و داغ و درد با ما بگو که کوفه به آل علی چه کرد!؟ روزی که هر چه ماهی و دریا گریستند حتی درندگان ِبه صحرا گریستند روزی که سنگ ضجه زد و خون خروش کرد جن و مَلک به وسعتِ دنیا گریستند مرثیهگوی زخم تو، تنها نه زینب است با هر چه درد، آدم و حوا گریستند دیدی چگونه در خفقان ِشب ِسیاه خورشیدهای تف زده تنها گریستند آقا دعا کن از شبِ گرداب رد شویم از تنگنای نفرتِ مرداب رد شویم ما را دعا کن همقدم و همرکاب تو از کوچههای روشن مهتاب رد شویم بر ما ببخش همنفسی با ترانهها ما را رها کن از قفس دام و دانهها تا پر کنیم از خُم تو جام خویش را در هم تنیده مکتب تو نوش و نیش را آری! هر آنکه همسفر نینوا شود باید به رسم ِ عشق بسوزد، فنا شود هر کس بخواهد از گذرِ نور، بگذرد باید شریکِ درد و غمِ کربلا شود تعیین ِ موضعیست فراروی شیعیان تا آن زمان که وعده حق برملا شود اینگونه است حرمتِ فرهنگ ِعاشقی بر سینه میزنیم اگر سنگِ عاشقی
برای زینب (س)
الگو:َشعر
غمت رنگ غروبی دارد از جنس غزل، بانو تو را پیچیده در خود دردهایی بیمثل، بانو در آغوش تو پیدا کرده دریا ساحل خود را بگیر این کودکان تشنه را هم در بغـل، بانو مجالی نیست برگردی، تو را صحرا به صحرا، غم مجالی نـیست برگردی از این شب لااقـل، بانو غروبی سخت در راه است و در آغوش میگیری تمام دردهای عالـمی را در عـمل، بانو غمت آنقدر سنگین است و داغت آنقدر جانکاه که تا دنیاست غمها را تویی ضربالمثل، بانو
منابع
طرحی نو در دانشنامه شعر عاشورایی، مرضیه محمدزاده، ج 2، ص: 1107-1110.