ناصر الدین شاه قاجار
[زندگینامه]
وى پس از پدرش محمد شاه با کاردانى میرزا تقى خان امیر کبیر در سال 1264 ه.ق به سلطنت رسید.ولى این پادشاه خودکامه و جوان بر اثر سعایت بدخواهان هنوز چهار سال از صدارت امیر کبیر نگذشته بود که او را از سمت خود خلع و به فین کاشان تبعید کرد و پس از گذشت چهل روز به قتل وى فرمان داد و بارقۀ امیدى که در دل ملت براى آبادانى و ترقى کشور پدید آمده بود به خاموشى گرایید.وى به شعر و نقاشى علاقهمند بوده و به رسم تفنن در این دو مقولۀ هنرى آثارى پدید آورده است که چندان اوجى ندارد.وى در هفدهم ذیقعدۀ سال 1313 توسط میرزا رضا کرمانى کشته شد. [۱]
سبک شعرى او
آثار منظوم معدودى که از وى در تذکرههاى فارسى آمده است عموما در سبک عراقى سروده شده و از ضوابط این سبک شعرى پیروى مىکند.
دامنۀ تأثیر آثار عاشورایى وى
به جز مثنوى ماتمى او در رثاى حضرت على اصغر(ع)که بازتاب نسبتا فراگیرى داشته است، اثر منظوم دیگرى از او به ثبت نرسیده و در زمینۀ شعر مناقبى نیز آثار درخور توجهى ندارد.
تذکرهنویسان این رباعى را به او نسبت دادهاند که به هنگام تشرف به حرم مطهر حسینى بالبداهه سروده است:
اسکندر و من،اى شه معبود صفات در سیر جهان صرف نمودیم اوقات بر همت من کجا رسد همت او؟ من خاک درت جستم و او آب حیات [۲]
رویکرد امثال او که در رأس هرم قدرت و حکومت قرار داشتهاند به مقولههاى آیینى، موجب پدید آمدن آثار منظوم بسیارى در دو زمینۀ ماتمى و مناقبى شده و در طول دورۀ ناصرى نیز(حدود 50 سال)اشعار آیینى فراوانى به ثبت رسیده که سرانیدگان آنها غالبا با دربار ناصرى بىارتباط نبودهاند.
برگزیدۀ آثار عاشورایى او
تنها مرثیۀ عاشورایى که از وى در اختیار داریم،مثنوى کوتاهى است که در رثاى حضرت على اصغر(ع)سروده شده که داراى صبغۀ بیدلانه و عرفانى است:
عشقبازى کار هر شیاد نیست این شکار دام هر صیاد نیست عاشقى را قابلیت لازم است طالب حق را،حقیقت لازم است عشق از معشوق اول سرزند تا به عاشق جلوۀ دیگر کند تا به حدى که برد هستى از او سر زند صد شورش و مستى از او شاهد این مدعا خواهى اگر بر حسین و حالت او کن نظر روز عاشورا در آن میدان عشق کرد رو را جانب سلطان عشق بار الها!این سرم،این پیکرم این علمدار رشید،این اکبرم این سکینه،این رقیه،این رباب این عروس دست و پا در خون خضاب این من و این ذکر یا رب یا ربم این من و این نالههاى زینبم پس خطاب آمد ز حق کاى شاه عشق اى حسین،اى یکه تاز راه عشق گر تو بر من عاشقى اى محترم پرده برکش من به تو عاشقترم غم مخور که من خریدار توام مشترى بر جنس بازار توام هرچه بودت دادهاى در راه ما مرحبا صد مرحبا خود هم بیا خود بیا که مىکشم من ناز تو عرش و فرشم جمله پاانداز تو لیک خود تنها میا در بزم یار خود بیا و اصغرت را هم بیار خوش بود در بزم یاران بلبلى خاصه در منقار او برگ گلى خود تو:بلبل،گل:على اصغرت زودتر بشتاب سوى داورت
محمد علی مجاهدی، کاروان شعر عاشورا،زمزم هدایت، ج1، ص 408-410.