جواد اسلامی
جواد اسلامی فرزند عبدالرسول در فروردین ماه 1354 شمسی در شهرستان چناران متولد شد. وی تحصیلات خود را تا سطح دیپلم در زادگاهش گذراند و سپس کارشناسی خود را در رشته زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه پیام نور مشهد به اتمام رساند و به زادگاه خود مراجعت نمود و به شغل آزاد روی آورد. آثار: «عقلم اگر نمیکشد، عشقم که میکشد» مجموعه شعر ایشان است که در جشنواره فجر سال 1385 به عنوان کتاب سال خراسان انتخاب شد.«بهاری به نام عشق» گردآوری و«منظومه عشق» که وصیتنامه امام خمینی را در 6400 بیت به نظم سروده ولی هنوز به چاپ نرسیده است. ایشان در جشنوارههای مختلف استانی و کشوری شرکت کرده و در چندین جشنواره چون شعر دانشجویان کشور، هشت دوره شعر رضوی و سرودهای بومی خراسان به عنوان شاعر برتر و یکبار هم به عنوان فیلمنامه نویس برتر کشور انتخاب شده است.
٭ ٭ ٭
دشنه را تیز کرد ابراهیم تیغ رفت و گُسیل گردن شد قبلِ کُشتن دو جُرعه آبش داد حلق، آماده بُریدن شد دشنه را هر چه میکشید اما گوییا حلق نیست این، سنگ است راحتم کن، بِبُر، خلاصم گن جگرم خسته، عرصهام تنگ است وحی آمد همین قَدَر کافی است قَمهات را غلاف کن حاجی خواستم تا زمان نظاره کند که شما چند مَرده حلّاجی بر زبان فرشتگان خدا قصه حلق و تیغ میچرخید چون عقابی شهیر، ابراهیم عرش را بر ستیغ میچرخید ناگهان آسمان تَرَک برداشت با ملائک کسی سخن میگفت سخن از آزمون بعدی عشق از مقامات تیغ و تن میگفت کاروانی که مثل او از حج راهی امتحان زیبایی است امتحانی که در نهایت امر عاشقانهترین شکیبایی است و کسی گفت: اینکه می آید عشق را ابتدا و خاتمه است به مقامت مناز ابراهیم دُور ، دُورِ حسینِ فاطمه است تیغ اینبار اهل شوخی نیست که به تاراج ریشه میآید چشم بگشا که ایل قربانی سبزتر از همیشه میآید وُسع هرکس به قدر طاقت اوست تیغ اینبار تیز و خونریز است وقتی آل حسین قربانی است دَمِ شمشیر امتحان تیز است آه، ای آیت شگفت خدای نمرهات در ورق نمیگنجد درک آزادگی و عاشقیات جز در ادراک حق نمیگنجد
٭ ٭ ٭
ای سبز سربلند
ای جاری هماره تاریخ برگ و باد باران گرفته یا ...
این ابر اشکزاد
داغ مرا به باغ تو پیوند میزند؟ بوی بهار و پنجره بر من حرام باد بی یاد غنچههای پرپر نشکفتهات اگر پلکی به چشمواره گل و آیینه وا کنم
بنگر:
درخت هم در ازدحام باد عزایی که میوزد سوگ شکوهمند تو را سینه میشود
تا در تن درخت
جانی برای سوختن از ماتم تو هست هر سال و هر بهار این سایه بر سر جگرم مستدام باد ٭ ٭ ٭
با گلویم زخمی امشب همنوایی میکند بغض مجروح مرا هر دم هوایی میکند طبع شعرم میزبان نور عِین فاطمه است شاه بیت مثنویهایم حسین فاطمه است با حضور عشق مولا، دل هوایی میشود کربلا نادیده آدم کربلایی میشود چشمههای بیعت کوفه فرو خشکیده است کربلا یعنی گلو پشت گلو خشکیده است کربلا یعنی کمال عاشقی در یک نگاه عشق یعنی حضرت زینب کنار قتلگاه قتلگاه عشق در پس کوچههای بی سری است کوچههای عاشقی را شور و حال دیگری است مردم این کوچهها شش ماهه عاشق میشوند در غیاب آب هم اینان شقایق میشوند عشقها در حلقهای تشنه چادر میزنند پُشت درهای مصیبت کِش تلنگر میزنند از سبوی دشنه هرکس آب نوشد عاشق است حضرت عباسی مقام عاشقی را لایق است طَیبَ الله، عشق هفتاد و دو دلبر ساخته مرحبا، از کودکی شش ماهه اصغر ساخته هیچ هنگامی برای مرد بودن زود نیست در مسیر عشقبازی، بی سری کمبود نیست بعد عاشورا سبو در دستهای زینب است لب اگر با تشنگی در هم بیامیزد لب است در مسیر عشق، هفتاد و دو سر باید گذاشت مایه از جان و دل و خون جگر باید گذاشت با حضور عشق مولا، دل هوایی میشود کربلا نادیده، آدم کربلایی میشود در شبستان کویر کوفه، قحط بیعت است اهل بیت عشق امشب غرق مظلومیت است
منابع
طرحی نو در دانشنامه شعر عاشورایی، مرضیه محمدزاده، ج 2، ص: 1047-1050.