عمرو بن حجاج زبیدی
عمروبن حجاج زبیدی از سران سپاه عبیداللهبن زیاد و فرمانده جناح راست سپاه عمربن سعد در کربلا بود.
عمروبن حجاجبن عبداللهبن عبدالعزیبن کعببن سلمةبن مالکبن سلمةبن مازنبن ربیعهبن زبید از اشراف و اعیان کوفه بود.[۱]
بنا به نقل ابناسحاق او در زمان پیامبراکرم(ص) اسلام آورد[۲] و معروف به عمروبن فحیل شد[۳] و در جنگ یرموک نیز شرکت داشت.[۴] اما به نظر میآید که عمروبن فحیل و عمروبن حجاج دو نفر میباشند.[۵]
زمانی که زیاد بر ضد حُجربن عَدی، از سران قریش شهادت گرفت، عمروبن حجاج نیز در زمره شهادتدهندگان بود.[۶]
در دوران حکومت یزید، عمروبن حجاج جزء افراد فرصتطلب و سودجویی بود که با سنجیدن توازن قوا موضع خود را مشخص میکردند. چون دید نیروهای امام حسین(ع) هر روز بیشتر و متراکمتر میشوند، او از جمله بزرگان کوفه بود، که به امام حسین(ع) نامه نوشتند و از او دعوت کردند که به کوفه بیاید،[۷] اما چون عبیدالله بر کوفه مسلط شد، به او پیوست.
عمروبن حجاج زبیدی نقش مستقیم در دستگیری هانیبن عروه را داشت:
عبیداللهبن زیاد از رؤسای قبایل خواست که به دیدارش بیایند، اما هانیبن عروه به دیدار او نرفت و خود را به بیماری زد. عبیدالله از راه مکر و حیله وارد شد تا بتواند به طریقی او را به دارالاماره بکشاند و بین او و مسلمبن عقیل جدایی اندازد. عمروبن حجاج زبیدی پدر روعه همسر هانی[۸] را به همراه محمد بن اشعث، دوست هانی و اسماءبن حسان خارجه برادرزاده هانی[۹] که هر سه از اقوام و دوستان هانی بودند و به دربار عبیدالله رفت و آمد داشتند، خواست تا هانی را وادار کنند که به نزدش بیاید. هر سه آنان به نزد هانی رفتند. اگر چه هانی مایل نبود به نزد عبیدالله برود، اما علیرغم میل خود و به تحریک آن سه تن به دارالاماره رفت[۱۰] و همین امر باعث شد تا عبیدالله بتواند بین او و مسلم جدایی اندازد که این جدایی در شکست نهضت مسلم، تأثیر بسیاری داشت.
در دارالاماره بین عبیدالله و هانی گفتوگو بالا گرفت، ولی هانی نپذیرفت که مسلم را تسلیم کند. به همین جهت توسط عبیدالله شکنجه شد و بینی و ابرویش شکست و چهرهاش زخمی شد و صورتش آسیب دید. سپس او را زندانیکرد.[۱۱] شیخ مفید مینویسد: چون عمروبن حجاج دید که با دامادش هانی چنان رفتار ناپسندی کردند، ناراحت شد و طایفه مذحج را خبر کرد.[۱۲] گروهی از قبیله مذحج با دریافت خبر قتل هانی بر در دارالاماره اجتماع کردند و گرد قصر او را گرفتند.[۱۳] اما با گواهی شریح قاضی که به مردم گفت هانی زنده است، متفرق شدند.[۱۴] عمروبن حجاج نیز در متفرق کردن آنان نقش مهمی داشت. بنا به نقل دینوری عمروبن حجاج گفت: اگر هانی زنده است، برای فتنهانگیزی و خونریزی شتاب مکنید و برگردید. آنان نیز برگشتند.[۱۵]
پس از آن نه تنها مردم قبیله مذحج هانی را یاری نکردند، بلکه تن به خواری و سستی دادند تا اینکه هانی در روز نهم ماه ذیالحجه سال 60 به شهادت رسید.[۱۶]
پس از شهادت هانیبن عروه، عمروبن حجاج از طرف قبیله مذحج، به عبیداللهبن زیاد وفادار ماند و همراه چهار هزار سپاهی برای جنگ با امام حسین(ع)، وارد کربلا شد.
روز هفتم محرم عمربن سعد به دستور عبیداللهبن زیاد از دسترسی امام به آب و شریعه فرات جلوگیری کرد.[۱۷] او به عمروبن حجاج زبیدی دستور داد تا به همراه پانصد سوار در کنار فرات موضع بگیرد و میان سپاه امام و فرات حائل گردد. مشاهده استقرار قوای پانصد نفری عمربن سعد در مقابل شریعه فرات امام را به اندیشه انداخت تا بیدرنگ برای ذخیره آب اقدام کند. این مأموریت به عباسبن علی(ع) و نافعبن هلال واگذار شد. به روایت ابومخنف از حمیدبن مسلم، عباس(ع) و نافع با سی سوار و بیست پیاده روانه شدند و چون با مقاومت نیروهای عمروبن حجاج روبهرو گشتند، بر آنان یورش برده و با عقب نشاندن آنان، مشکهای خویش را پر از آب کرده و به حضور امام بازگشتند.[۱۸]
در آن ساعت گفتوگویی بین نافعبن هلال، یار دلاور امام حسین(ع) و عمرو بن حجاج رخ داد که عزم استوار اصحاب امام را نشان میدهد. نافع در حالیکه عَلَم را بهدست گرفته بود، جلو افتاد. عمروبن حجاج که موکل شریعه بود، صدا زد کیستی؟
- منم نافعبن هلال.
- برای چه آمدهای؟
- آمدم برای آشامیدن آبی که ما را از آن منع کردهاید.
- بنوش و گوارا باد بر تو.
- والله تا زمانی که مولایم و یاران او تشنهاند، قطرهای نمینوشم.
- ممکن نیست که این جماعت آب بیاشامند، زیرا که ما مأموریم که مانع آشامیدن آنان شویم.
نافع به پیادگان گفت مشکها را پر کنید. عمروبن حجاج زبیدی و یارانش بر آنان حمله کردند اما آنان دشمن را متفرق کردند.[۱۹]
عمربن سعد شب جمعه نهم محرم 61 با یارانش به سوی امام پیش رفت و فریاد زد: ” یا خَیلَ الله اِرکَبی وَ اَبْشِری بِالجَنَّةِ “[۲۰] ای لشکر خداوند سوار شوید که شما را بشارت به بهشت میدهم. این سخن، یاران عمربن سعد را تحت تأثیر قرار داد. آفتاب تازه داشت غروب میکرد که هجوم به طرف خیام آغاز شد. دشمنان بدون اطلاع قبلی حملهور شدند.[۲۱] امام حسین(ع) برادرش حضرت عباس(ع) را برای گفتگو با دشمنان فرستاد. گفتند: آمدهایم فرمان امیر را به شما ابلاغ کنیم یا تسلیم شوید و یا با شما خواهیم جنگید. عباس(ع) جواب سپاه را به اطلاع امام رساند. امام برای تأخیر جنگ تا صبح مهلت خواست. ایشان فرمود: به آنان بگو اگر موافقت میکنند امشب را به ما فرصت دهند، باشد که برای خدای خود نماز بگزاریم و با او راز و نیاز کرده و به درگاهش استغفار نماییم. خدا میداند که من تا چه اندازه، نمازگزاردن، قرآن خواندن، نیایش و استغفار را دوست میدارم. عباس پیام امام را رساند و توانست یک شب را مهلت بگیرد.[۲۲] عمربن سعد نظر شمر را پرسید. شمر گفت: سالار تویی و رأی، رأی تو است. آنگاه رو به کسان دیگر کرد و رأی آنان را پرسید. عمروبن حجاج گفت: سبحانالله! به خدا اگر دیلمیان بودند و این را از تو میخواستند، میپذیرفتی؛[۲۳] و آنان یک شب به امام مهلت دادند.
صبح روز عاشورا، عمربن سعد میمنه سپاه را به عمروبن حجاج سپرد.[۲۴]
عمروبن حجاج در روز عاشورا، سپاهیان را بر ضد امام تحریک میکرد و فریاد میزد: از امیر خود اطاعت کنید و همراه جماعت باشید و از کشتن کسی که از دین خارج شده و با امیرالمؤمنین یزید مخالفت کرده، به خود شکی راه ندهید.
امام حسین(ع) فرمود: وای بر تو ای پسر حجاج! مردم را علیه من تحریک میکنی؟ ما از دین برگشتهایم و شما استوار ماندهاید؟ به خدا قسم اگر جانتان را بگیرند و بر اعمال خویش بمیرید، خواهی دانست که کدامیک از ما از دین برگشته و کداممان در خور این است که به آتش بسوزد.[۲۵]
یک بار دیگر هنگامی که امام حسین(ع) تشنه به سوی فرات حرکت کرد، به امام جسارت کرد و گفت: ای حسین! فرات را میبینی که سگ و خوک از آن آب میآشامند؟ تو هرگز جرعهای از آن را نخواهی آشامید مگر اینکه از حمیم جهنم بیاشامی.[۲۶]
عمروبن حجاج با عدهای از سربازان بهطور ناگهانی بر میمنه سپاه امام حمله آورد و چون نزدیک رسیدند، اصحاب امام روی زانو نشسته، نیزههای خود را به سوی اسبان گرفتند و اسبها از پیشروی مانده سر به عقب برداشتند. اصحاب امام از این فرصت استفاده کرده و آنان را هدف تیرها قرار دادند که در نتیجه جمعی کشته و مجروح شدند.[۲۷]
عمروبن حجاج که دید ممکن است تمام لشکریانش در جنگ تن به تن از پای در آیند، به لشکر ابنسعد توصیه کرد که هماورد نطلبند. به آنان گفت: ای نادانان! میدانید با چه کسانی نبرد میکنید؟ اینان شجاعان شهر و مردمی طالب مرگند. با کسانی که خود را برای هرگونه پیشآمد مهیا کرده و از مرگ هراسی ندارند. هیچکس از شما، تنها به جنگ نرود. اینان عده اندکی هستند و به خدا سوگند اگر آنان را سنگسار کنید، همگی آنان را خواهید کشت. پس بهصورت دسته جمعی حمله برید! عمربن سعد گفت: آری! درست است. سپاهیان عمروبن حجاج از سوی فرات بر سپاه امام حسین(ع) حمله کردند. مدتی با هم درگیر شدند تا آنکه آشوب فرونشست و یاران حجاج بهجای خود بازگشتند. در این یورش، مسلمبن عوسجه بر اثر حمله گروهی دشمنان، بر خاک افتاد. بنا به قولی عمروبن حجاج، مسلم را غافلگیرانه شهید کرد.[۲۸]
پس از شهادت امام حسین(ع)، او جزء کسانی بود که سرهای شهدا را به کوفه نزد عبیداللهبن زیاد بردند و از او جایزه ناچیزی گرفتند.[۲۹]
هنگامی که اسیران خاندان رسالت را به کوفه وارد نمودند و پس از شکستی که عبیداللهبن زیاد در دارالاماره بر اثر سخنان حضرت زینب(س) متقبل شد، ابنزیاد ندای نماز جماعت داد، مردم در مسجد جمع شدند. ابنزیاد بر منبر رفت و گفت: سپاس خدای را که حق و اهلحق را پیروزی داد و امیرالمؤمنین یزیدبن معاویه و گروه او را نصرت بخشید و دروغگوی پسر دروغگو حسینبن علی و شیعیانش را هلاک کرد.[۳۰] از میان جمعیت عبداللهبن عفیف ازدی برخاست و بر ابنزیاد بانگ زد و اهل کوفه را علیه او برانگیخت و گفت: ای پسر مرجانه! دروغگوی پسر دروغگو تو و پدرت هستید و آنکس که تو را امیر کرده است و پدرش. ای پسر مرجانه! پسران پیامبر(ص) را میکشید و سخنی همچون سخن صدیقان میگویید؟[۳۱] ابنزیاد که سخت سراسیمه شده بود، از ترس شورش مردم فریاد زد او را بگیرید! اما عمروبن حجاج گفت فعلاً صلاح نیست زیرا ازدیان در مسجد فراوانند؛ و دستگیری او به شب محول شد.[۳۲]
پس از مرگ یزید و تسلط زبیریان بر کوفه، به آنان پیوست و درجنگ عبداللهبنمطیع(والی منصوب از طرف عبداللهبن زبیر بر کوفه) با مختار، از مشاوران ابنمطیع بود و مردم را علیه مختار بسیج میکرد.[۳۳]
چون مختار قصد داشت وارد کوفه شود، یاران ابنمطیع با تیرباران راه را بر او بستند، اما مختار با سپاهیانش به طرف کوفه حرکت کرد. ابنمطیع ترسید اما عمروبن حجاج او را به جنگ با مختار تحریض کرد و به او گفت: مردم را فرا خوان و دوباره حمله کن. ابنمطیع، عمروبن حجاج را با دو هزار سپاهی و دیگر سران سپاه از قبیل شمربن دیالجوشن و نوفلبن مساحق به جنگ مختار فرستاد، اما ابراهیمبن مالک اشتر فرمانده سپاه مختار بر آنان حمله کرد و آنان شکست خورده مجبور به عقبنشینی شدند. مختار وارد دارالاماره شد و بر کوفه مسلط گردید و قاتلین امام حسین(ع) را دنبال کرد.[۳۴]
در زمان قیام مختار او به همراهی شبثبن ربعی و محمدبن اشعث و گروهی از اشرافِ کوفه، راه بصره را پیش گرفتند تا به مصعببن زبیر بپیوندند.[۳۵]
به دستور مختار خانهاش را ویران کردند.
ابومخنف به روایت مجالدبن سعید آورده است که او بعد از اینکه مدتی در کنار مخالفان مختار علیه او جنگید، سرانجام به شراف و واقصه گریخت و از سرنوشت او اطلاعی در دست نیست،[۳۶] اما ابناثیر پس از ذکر همین گزارش افزوده که: گفته شده است به هنگام فرار، یاران مختار به او رسیدند و در حالی که از شدت تشنگی بیحال شده بود، سرش را بریدند و پنهان داشتند.[۳۷]
بنا به نقل دینوری عمروبن حجاج به قصد بصره گریخت اما از سرزنش اهل بصره ترسید و کنار آبی به نام سَراف رفت. مردم آنجا به او گفتند: ما از مختار در امان نیستیم، از پیش ما برو. او حرکت کرد و رفت، اما گروهی از مردم آنجا پشیمان شدند و سوار بر اسب به تعقیب او رفتند، تا او را برگردانند. عمروبن حجاج همینکه آنان را از دور دید، پنداشت لشکریان مختار هستند که به تعقیب او آمدهاند. در شدت گرمای تابستان در منطقهای به نام” بُییضِه“ که میان سرزمینهای قبایل کلب و طی بود، به صحرای شتزاری رفت و در گرمای نیمروزی خود و همراهانش از تشنگی مردند.[۳۸] او که بیش از همه در ریختن خون مقدس امام حسین(ع) پای میفشرد، این چنین در دنیا مجازات شد.
منبع
مرضیه محمدزاده، دوزخیان جاوید، نشر بصیرت، ص 154-161.
پی نوشت
- ↑ - جمهرة انساب العرب، ص412.
- ↑ - اسدالغابه، ج3، ص710؛ الاصابه، ج5، ص111.
- ↑ - اسدالغابه، ج3، ص710.
- ↑ - اسدالغابه، ج3، ص710؛ الاصابه، ج5، ص111.
- ↑ - الاصابه، ج4، ص555.
- ↑ - انساب الاشراف، ج5، ص255-256؛ تاریخ طبری، ج5، ص270.
- ↑ - الطبقات الکبری، ج5، ص462؛ الاخبار الطوال، ص 229؛ تاریخ طبری، ج5، ص353؛ الفتوح، ج5، ص30؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص20-21؛ تجارب الامم، ج2، ص40.
- ↑ - تاریخ طبری، ج5، ص364؛ الفتوح، ج5، ص45؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص28؛ اعلام الوری، ج1، ص440.
- ↑ - الاخبار الطوال، ص236.
- ↑ - ر.ک : الاخبار الطوال، ص236؛ تاریخ طبری، ج5، ص349؛ الفتوح، ج5، ص45-46؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص27؛ اعلام الوری، ج1، ص440؛ تجارب الامم، ج2، ص40.
- ↑ - ر.ک : انساب الاشراف، ج2، ص337؛ الاخبار الطوال، ص237-238؛ تاریخ طبری، ج5، ص365-367؛ مروج الذهب، ج2، ص252؛ الفتوح، ج5، ص46-47؛ مقاتل الطالبیین، ص102.
- ↑ - ارشاد، ج2، ص47؛ البدایه و النهایه، ج8، ص154.
- ↑ - الاخبار الطوال، ص238؛ تاریخ طبری، ج5، ص367؛ الفتوح، ج5، ص48.
- ↑ - الاخبار الطوال، ص238؛ تاریخ طبری، ج5، ص367؛ الفتوح، ج5، ص48؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص28.
- ↑ - الاخبار الطوال، ص238.
- ↑ - تاریخ طبری، ج5، ص379.
- ↑ - انساب الاشراف، ج2، ص481؛ الاخبار الطوال، ص255؛ تاریخ طبری، ج5، ص414-415؛ ارشاد، ج2، ص228.
- ↑ - انساب الاشراف، ج2، ص481؛ الاخبار الطوال، ص255؛ تاریخ طبری، ج5، ص414-415؛ تذکرة الخواص، ص223؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص54
- ↑ - الاخبار الطوال، ص255؛ تاریخ طبری، ج5، ص412-413؛ الفتوح، ج5، ص92؛ تذکرة الخواص، ص223؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص54.
- ↑ - وقعة الطف، ص193؛ ارشاد، ج2، ص220.
- ↑ - ارشاد، همانجا.
- ↑ - وقعة الطف، ص195-196؛ الاخبار الطوال، همانجا؛ تاریخ طبری، ج5، ص418-419؛ ارشاد، ج2، ص440؛ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص250-251.
- ↑ - انساب الاشراف، ج3، ص391-392؛ تاریخ طبری، ج5، ص417؛ الفتوح، ج5، ص98؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص57؛ البدایه و النهایه، ج8، ص176.
- ↑ - انساب الاشراف، ج3، ص395،389؛ الاخبار الطوال، ص302-303؛ تاریخ طبری، ج4، ص430،422؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص59-60؛ البدایه و النهایه، ج8، ص178.
- ↑ - تاریخ طبری، ج5، ص435؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص30؛ البدایه و النهایه، ج8، ص182.
- ↑ - انساب الاشراف، ج3، ص390.
- ↑ - انساب الاشراف، ج3، ص190؛ تاریخ طبری، ج5، ص230؛ ارشاد، ج2، ص228؛ نهایة الارب، ج7، ص186.
- ↑ - ر.ک : تاریخ طبری، ج5، ص435-439؛ ارشاد، ج2، ص455-456؛ نهایة الارب، ج7، ص188.
- ↑ - انساب الاشراف، ج3، ص412؛ تاریخ طبری، ج5، ص456؛ المنتظم، ج5، ص139.
- ↑ - تاریخ طبری، ج5، ص459؛ اللهوف، ص195؛ ارشاد، ج2، ص474؛ نهایة الارب، ج7، ص201.
- ↑ - اللهوف، ص196.
- ↑ - انساب الاشراف، ج3، ص413؛ الفتوح، ج5، ص125.
- ↑ - البدایه و النهایه، ج8، ص267.
- ↑ - تاریخ طبری، ج6، ص28-30؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص223-224؛ المنتظم، ج6، ص54؛ تجارب الامم، ج2، ص157-158.
- ↑ - الاخبار الطوال، ص301.
- ↑ - تاریخ طبری، ج6، ص52؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص236؛ البدایه و النهایه، ج8، ص270؛ تجارب الامم، ج2، ص157.
- ↑ - تاریخ طبری، ج4، ص334؛ الکامل فی التاریخ، ج4، ص236.
- ↑ - الاخبار الطوال، ص302-303.