ناسخ التواریخ در احوالات حضرت سیدالشهداء علیه السلام
میرزا محمّد تقی سپهر (لسان الملک). تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1398 ق. اج 398 + ه ه 4 + 398 + 284 ص، وزیری.
در آغاز کتاب، نویسنده خود را «بندهٔ یزدان و چاکر سلطان، محمّد تقی لسان الملک، مستوفی اول دیوان اعلی» نامیده است (ج 1، ص 2). وی این کتاب را، که دورهٔ کاملش شامل تاریخ جهان، از کهنترین روزگاران تا عصر قاجار است، به استظهار محمّد شاه و ناصرالدین شاه قاجار نوشت. جلد ششم کتاب ویژهٔ امام حسین - ع - است که در چاپ حاضر، خود، به چهار جلد (جزء) تقسیم شده. تاریخ تألیف کتاب در عهد سلطنت ناصرالدین شاه قاجار، در سال 1290 - 1291 قمری است. چه، نویسنده به ناصرالدین شاه دعا می کند (ج 4، ص 232) و در جایی میگوید: «اکنون که تاریخ هجری به هزار و دویست و نود و یک می رود» (ج 3، ص 20). کتاب مزبور شامل تفصیل زندگی و ماجرای قیام و شهادت امام حسین و رخدادهای بعد از آن است. تا هنگام تألیف آن، کتابی بدین تفصیل در بارهٔ آن حضرت، بجز اسرار النهادة، تألیف نشده بود. نویسنده عنایت داشته که زندگی امام را بتفصیل بنویسد و در این باره گفته است: «مکشوف باد که من بنده نخست روز بر ذمت نهادم که هر خبری و حدیثی را که دستخوش کلک و بنان سازم، چنان از در استقرار [ استقراء و استیعاب بپردازم که مطالعه کننده را به مراجعهٔ هیچ کتاب حاجت نیفتد. لاجرم واجب می کند که هر قضه را، که در کتب معارف ا معاریف امورّخین و محدثین دیدار کنم، دست باز ندارم و بی توانی بدون سستی و درنگ ابنگارم؛ مگر چیزی که در شمار محالات رود و از حسیز امکان بیرون افتد» (ج 1، ص 378). ناسخ التواریخ، که برخی از سر طعن آن را منسوخ التواریخ خوانند، کتابی توصیفی است و از آنجا که نویسنده عهده دار نگارش تفصیلی زندگی امام بوده، بسا اخبار ضعیفی که از این و آن کتاب آورده است. بدین دلیل، و نیز به دلیل عنوان پرادّعای کتاب، همچنین به دلیل درباری بودن نویسنده، چنانکه باید، این کتاب جدی گرفته نشده است (ر.ک: تحقیق دربارهٔ اون اربعین حضرت سید الشهداء (ع)، سید محمّد علی قاضی طباطبائی، ص 178). با این وصف، کتاب حاضر خالی از مطالب تحقیقی و اجتهادی نیست و تقریباً بیان کنندهٔ نظر رایج شیعه در بارهٔ امام حسین است و تا چند دهه همواره مورد استفادهٔ عموم مردم و اهل منبر بود. فهرست مطالب کتاب بیش از آن است که حتی بتوان بخشی از آن را در اینجا درج کرد؛ ناگزیر به برخی از مسائلی که به آن پرداخته شده است، اشاره می شود: ولادت امام و نامها و کنیه ها و لقبهای او، آیات و روایات در بارهٔ آن حضرت، زندگی آن حضرت تا دورهٔ خلافت یزید، روایات دربارهٔ شهادت آن حضرت، خروج از مدینه به مکه، نامه های مردم کوفه به امام و روانه شدن مسلم بن عقیل به کوفه، خروج از مکه به کوفه و رخدادهای در این مسیر، ورود به کربلا و شهادت آن حضرت و یارانش، ربودن لباس و سلاح امام و غارت خیمه های اهل بیت او، روانه شدن اهل بیت به کوفه و شام و بازگشت آنها به مدینه، دگرگونهای در جهان آفرینش پس از شهادت امام، پاداش گریستن بر آن حضرت، فضیلت زیارت آن حضرت، معجزات آن حضرت، مجازات قاتلان او در دنیا، احادیث و خطبههای او. در لابلای کتاب نکات فراوانی، درست و نادرست، توان یافت. نویسنده در جایی گفته است: «تکلیف پیغمبران و امامان بیرون تکالیف دیگر مردم است» (ج 1، ص 265). و در بارهٔ امام حسین افزوده است: «حسین - علیه السلام - عالماً ادراک شهادت را تصمیم عزم داد. به حکم مصلحتی که سر آن را جز خدای کس نداند.... و نتوان گفت که چرا دانسته خود را به تهلکه افکند؛ زیرا که تکلیف امام بیرون تکالیف خاص و عام است» (ج 1، ص 266).
به نظر نویسنده، «اسب سید الشهداء را، که در کتب معتبره به نام نوشته اند، افزون از دو مال [چهار پای اسواری نیست: یکی اسب رسول خدا-صلی الله علیه و آله -که مرتجز نام داشت، و دیگر شتری که مسنات می نامیدند. و اسبی که ذوالجناح نام داشته باشد، در هیچیک (r*V-rジジしY こ) »...از کتب احادیث و اخبار و تواریخ معتبره من بنده ندیدهام نویسنده در بارهٔ تعداد افراد دو سپاه در کربلا می نویسد: «سپاه امام حسین - علیه المشلام - از یکصد و چهل و پنج تن به زیادت نبوده، و لشکر ابن زیاد از بیست هزار کمتر نبوده. و اگر پذیرای روایات مختلفه شویم، منتهای پذیرایی پنجاه و یک هزار است... از اجتهاد بنده چنان برمی آید که ابن زیاد پنجاه و یک هزار تن لشکری را عرضش داد و سرهنگان بگماشت و از پس یکدیگر روان می داشت، اما افزون از سی هزار کس حاضر کربلا نشد. چون حسین - علیه الشلام - شهید شد، حاجت به دیگران نیفتاد. و العلم عند (YW 2 Y こ} »الله همچنین نویسنده در بارهٔ تعداد شهدای روز عاشورا نوشته است: «شهدای یوم عاشورا افزون از هفتاد و دو تن بودهاند... و اینکه در السنه و افواه معروف به هفتاد و دو تن آمده، این عدد شمارهٔ آنانند که از مدینه در رکاب حسین - علیه الشلام - کواج دادند و ملازمت رکاب داشتند. لکن در عرض راه و مدتی که در مکه اقامت داشتند، جماعتی کثیر ملازمت حضرتش را اختیار کردند... و در شب عاشوراسی تن از سپاه ابن سعد به لشکرگاه آن حضرت درآمدند» (ج 2، ص 308- 309). به نظر نویسنده، تعدادی از اصحاب امام در شب عاشورا از وی جدا شدند: «چون شب عاشورا فرا رسید و تاریکی جهان را فرو گرفت، دیگر باره حسین - علیه الشلام - مردم خویش را ممتحن داشت و... با لشکر خویش فرمود: من بیعت خود را از گردن شما فروگذاشتم. بشتابید و با خویشاوندان و دوستان خود پیوسته شوید.... لشکر او مفارقت اختیار کردند و پراکنده شدند و خویشاوندان و خاضان او از تفرق ابا نمودند و بپاییدند» (YYr-rry - r ) در کتاب شهید جاوید، ذیل عنوان «شایعهٔ بی اساس» (ص 270 - 271)، آمده است: «متفرق شدن یاران امام حسین - ع - در شب عاشورا در هیچیک از منابع تاریخی، از قبیل 000 ذکر نشده است.» آنگاه نویسنده می افزاید که در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری عبارت مبهمی وجود دارد و نویسندهٔ ناسخ التواریخ، عبارت این کتاب را «با شب عاشورا تطبیق کرده و توجه نکرده است که اگر این مطلب درست باشد که در شب عاشورا همهٔ اصحاب امام، غیر از اهل بیت آن حضرت، رفتند، پس باید شهدای کربلا منحصر باشد به همان خویشان و اهل بیت امام؛ در حالی که بیشتر شهدا از غیر اهل بیت امام بودند. می توان گفت این مطلب که اصحاب امام حسین - ع - در شب عاشورا از وی جدا شدند، بعد از تألیف ناسخ التواریخ بین مردم شایع شده است...» (ص 274- 275). همچنین استاد مطهری در کتاب حماسهٔ حسینی (ج 2، ص 107)، میگوید: «تنها صاحب ناسخ التواریخ این اشتباه تاریخی را کرده و نوشته است وقتی امام حسین در شب عاشورا برای اصحاب خود صحبت کرد، عدّهای از آنان از سیاهی شب استفاده کرده و رفتند، ولی این مطلب را هیچ تاریخی تأیید نمی کند.» ناسخ التواریخ با همین عنوان، به قلم سید علی جمال اشرف، به عربی ترجمه شده است (چاپ اول: قم، انتشارات مدین، 1427 ق).
منابع
کتابشناسی تاریخی امام حسین علیهالسلام، محمد اسفندیاری، ص 86-89.