حجة الاسلام جواد محدثی به سال 1332 ه. ش در سراب آذربایجان و در خانوادهای مذهبی چشم به جهان گشود.
از آنجایی که پدر و نیای او هر دو روحانی بودند در شهرستان قم به موازات تحصیل در دورهی کلاسیک به فرا گرفتن علوم اسلامی در حوزهی علمیه پرداخت و تا خارج فقه در این زمینه نیز پیش رفت. وی در سال 1354 شمسی به واسطهی ارتباط با آیة اللّه غفاری دستگیر و زندانی شد هم چنین در سال 1356 پس از واقعهی 19 دی قم به دنبال سخنرانی که داشت دستگیر شد و با قیام مردم مسلمان ایران او و دیگر مبارزین آزاد گردیدند.
جواد محدثی بیشتر در مایهی شعر نو کار میکند و تاکنون چند مجموعهی شعر تحت عناوین: «اسیر آزادی بخش»، «قبله این قبیله»، «میثاق»، منتشر شده و کتابهایی هم در زمینههای دیگر نظیر: «آشنایی با اسوهها»، «آشنایی با سورهها»، «آشنایی با علوم قرآن»، «فرهنگ عاشورا» و ... از آثار اوست.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی در زمینه نویسندگی با مطبوعات، جراید، صدا و سیما همکاری داشته است.
هم اکنون در شهر مقدس قم در کنار حوزهی علمیه در سپاه پاسداران است. وی به زبان عربی نیز شعر میسراید. [۱]
ای که آمیخته مهرت با دلکرده عشق تو مرا دریا دل
بذر عشقی که به دل کاشتهامجز هوای تو ندارد حاصل
از می عشق تو عاقل، مجنونوز خُم مِهر تو مجنون، عاقل
کربلا سر زد و پیدا شد حقجلوهای کردی و گم شد باطل
گر شود کار جهان زیر و زبرنشود عشق تو از دل زایل
دارم امید که گردد روزیقابل لطف تو این ناقابل [۲]
فرزند یقین:
الگوی شجاعت و ادب، اکبردردانهی فاطمی نسب، اکبر
فرزند یقین ز نسل ایمان بودپروردهی دامن کریمان بود
آن یوسف حسن، ماه کنعانیدر خلق و خصال، احمد ثانی
آن شاهد بزم، سرو قامت بوددریا دل و کوه استقامت بود
آن دم که لباس رزم، میپوشیداز کوثر عشق، جرعه مینوشید
از فرط عطش، فتاده بود از تابگردید، ز دست جدّ خود سیراب
در راه خدا، ذبیح دین گردیدبر حلقهی عاشقان، نگین گردید
داغش کمر حسین را، بشکستبا خون سرش، حنای خونین بست
دیباچهی داستان حق، اکبرقربانی آستان حق، اکبر [۳]
کدام عاشق در این ره در بلا نیستکدامین دل شما را مبتلا نیست؟
اگر در سوگتان شد دیده نمناکاگر از عشقتان دل گشت غمناک
گواه عشق ما این دیده و دلرساند اشک و غم ما را به منزل
کنون ماییم و درد داغداریکنون ماییم و اشک و سوگواری
هنوز اشک عزا پیوسته جاری استرواق چشممان آیینهکاری است
غدیر ما محرّم دارد امروزمحرّم، بذر غم میکارد امروز [۴]
از عاشورای آن سال به خون آغشته تاکنونهماره؛ هم چنان فریاد «هَلْ مِنْ ناصِر» ش در سینهی تاریخ پابرجاست از آن فریاد دعوتگر که در «متن زمان» جاری است و پیغامش، شعار شور و بیداری است میان حقّ و باطل، «داد» یا «بیداد» نبردی جاودان برپاست در این میدان و این پیکار ندای دعوتش چشم انتظار پاسخی از «ما» ست که حق تنهاست و ... هرجا کربلا، هر روز عاشورا است.» [۵]
«بیاد کربلا دلها غمین است»:
بسوز ای دل که امروز اربعین استعزای پور ختم المرسلین است
مرام شیعه در خون ریشه داردنگهبانی ز خط خون چنین است
بیاد کربلا دلها غمین استدلا خون گریه کن چون اربعین است حسین بن علی سالار دین است
امام و رهبر اهل یقین است
قیام کربلایش تا قیامتسراسر درس، بهر مسلمین است
بیاد کربلا دلها غمین استدلا خون گریه کن چون اربعین است حسین است آنکه با حق همنشین است
خدا را حجت و دین را امین است
حسین است آنکه در خط شهادتامام اولین و آخرین است
بیاد کربلا دلها غمین استدلا خون گریه کن چون اربعین است حسین است آنکه حق را جاودان کرد
حسین است آنکه باطل را عیان کرد
حسین است آن که حکم دین بیان کردحسین است آنکه با قرآن قرین است
بیاد کربلا دلها غمین استدلا خون گریه کن چون اربعین است دلا، کوی حسین، عرش زمین است
مطاف و کعبه دلها همین است
اگر خیل شهیدان حلقه باشندحسین بن علی، آن را نگین است
بیاد کربلا دلها غمین استدلا خون گریه کن چون اربعین است افق، از خون پاکان، لالهگون است
نهال دین حق، محتاج خون است
برای یاری حق، بهترین کارشهادت در ره قرآن و دین است
بیاد کربلا دلها غمین استدلا خون گریه کن چون اربعین است شهادت، زندگی در لامکانی است
شهادت، لطف حق، لطفی نهانی است
شهادت، چون حیات جاودانی استمیان مرگها، زیباترین است
دانشنامهی شعر عاشورایی، محمد زاده ،ج2،ص:1487 بیاد کربلا دلها غمین استدلا خون گریه کن چون اربعین است دل ما در پی آن کاروان است
که از کرب و بلا، با غم روان است
چه زنجیری به دست و بازوان استکه گریان دیدهی روح الامین است
بیاد کربلا دلها غمین استدلا خون گریه کن چون اربعین است پیام خون، خطاب آتشین است
بقاء دین، رهین اربعین است
که تاریخ پر از خون و شهادتسراسر اربعین در اربعین است
بیاد کربلا دلها غمین استدلا خون گریه کن چون اربعین است به دوران سیاه سلطه شب که میدوزند از افشاگران، لب جهاد حضرت سجاد و زینب
بیان خطبههای آتشین است
بیاد کربلا دلها غمین استدلا خون گریه کن چون اربعین است اسیران را چو بر محمل نشاندند
تو گوئی تیر غم بر دل نشاندند
گلی را چیده و در گل نشاندندرقیه آن گل شاداب دین است
بیاد کربلا دلها غمین استدلا خون گریه کن چون اربعین است دیار شام، با غمها قرین است
قلوب شیعیان زان غم، حزین است
مزار زینب و قبر رقیهتجلیگاه عشق عارفین است
بیاد کربلا دلها غمین استدلا خون گریه کن چون اربعین است [۶]
منابع
دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج 2، ص: 1485-
پی نوشت
- ↑ تذکره شعرای معاصر: ص 240 و 241.
- ↑ فرهنگ عاشورا؛ ص 315.
- ↑ همان؛ ص 324.
- ↑ همان؛ ص 384.
- ↑ قبله این قبیله، ص 74.
- ↑ میراث عشق، ص 413- 416.