محمد آزادگان (واصل)
محمد آزادگان | |
---|---|
پرونده:اندازه تصویر = | |
زادروز | 1300 ه.ش قم |
تخلص | واصل |
مدرک تحصیلی | ششم ابتدایى |
«محمد آزادگان متخلص به(واصل)فرزند حسین در سال 1300 هجرى شمسى در شهر قم قدم به عرصۀ حیات گذاشت.تحصیلات خود را تا ششم ابتدایى بیشتر نتوانست ادامه دهد و از تحصیل باز ماند و به شغل آزاد پرداخت و به درودگرى و مبلسازى اشتغال ورزید و مدت دو سال در این حرفه کار کرد و مهارت یافت و در ضمن کار روزانه به فراگرفتن مقدمات عربى پرداخت و پس از خدمات نظام به همان کار مشغول شد و در حال حاضر با چوب، کارهاى ظریف و هنرى مىسازد.(واصل)در 38 سالگى ذوق و قریحۀ شعرى در او بیدار گشت و با شرکت در انجمنهاى ادبى طبع شعرش شکوفایى یافت.وى در انواع شعر طبع آزمایى مىکند و بیشتر اشعارش در مدایح و مراثى ائمّۀ اطهار(ع)است و غزلیاتش جنبۀ اخلاقى و پندآمیز دارد.» [۱]
وى مردى است به معناى واقعى کلمه متدین و متعهد به مبانى اسلام و انقلاب و در اشعار آیینى او مفاهیم ارزشى موج مىزند.«خونهایى که تا رستاخیز مىجوشد»از مجموعه شعرهایى است که تاکنون از او چاپ و منتشر شده است.واصل را باید از پیشکسوتان شعر آیینى معاصر به شمار آورد اگرچه در شعر مقاومت نیز داراى تجربههاى موفّقى است.
مقصود شاه دین
فکر تو واژگونه و پندار تو خطاست | کرده عبادت بت و پنداشتى خداست | |
تو بندۀ هوى و حسین عاشق خدا | آزادگى،عزیز من!از بندگى جداست | |
از نهضت حسین بخوان مقصد حسین | کان رادمرد را چه ازین کار مدّعاست | |
جان داد و،تن نداد به ذلّت که تا ابد | این نکته را بداند هرکس به هر کجاست: | |
تن دادنِ به ذلت و تعظیم زور و زر | از دین ما جدا و به آیین ما خطاست | |
تکریم طاغیان و پرستش به غیر حق | معمول جاهلیّت و خود سیر قهقراست | |
در بندِ بندگى و کشى بارِ ظلم و زور | فریاد یا حسین کشى کاین حسین ماست! | |
خود مىکُشى مرام حسین و،همى زنى | زنجیر و طبل و بوق که مقتول اشقیاست... | |
از آن بزرگ نهضت و از این مهین قیام | مقصود شاه دین نه همین ماتم و عزاست | |
آرى حسین زادۀ آزادۀ علىست | آرى حسین مقصد و منظور مصطفىست | |
در راه راحت بشر از یوغ بندگى | شاهنشهى که رأس شریفش به نیزههاست | |
بگذشت زان چه بود سِوى اللّه و،زد علَم | آنجا که از مقام علا فوق ماسواست... | |
(واصل)!بسست اگرچه نمىخشکد این قلم | از شعلۀ زبان تو هم آتشى به پاست [۲] |
منابع
محمد علی مجاهدی، کاروان شعر عاشورا،زمزم هدایت، ج1، ص 528-529.