یا لیتنا کنا معک

نسخهٔ تاریخ ‏۳۰ ژوئیهٔ ۲۰۱۶، ساعت ۱۸:۵۸ توسط Admin (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای تازه حاوی «آرزوى رستگار شدن و رسیدن به فوز و فیض شهادت در رکاب ولىّ خدا،براى کسانى که در...» ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)

آرزوى رستگار شدن و رسیدن به فوز و فیض شهادت در رکاب ولىّ خدا،براى کسانى که در معرکۀ کربلا نبوده‌اند،آرزوى شیرینى است.شهادت را رستگارى دانستن و آرزومندى براى درک آن فیض،هم خطّى با سید الشهدا«ع»است.این آرزو در زیارتنامه‌هاى آن حضرت با عبارتهاى مختلفى بیان شده است.از قبیل:«فزتم و اللّه فلیت انّى معکم فأفوز فوزا عظیما»، [۱] «یا لیتنى کنت معکم فأفوز فوزا عظیما»، [۲] «فیا لیتنى کنت معکم فأفوز معکم». [۳] جلوۀ این آرمان والا،در هر عصرى مى‌تواند آشکار شود،چرا که وقتى هر روز عاشورا و همه جا کربلا باشد و خط جهاد و شهادت به روى پیروان حق گشوده باشد،صداقت زائر در این ادّعا،در جبهه‌هاى نبردش با ستمگران دیده مى‌شود و این آرزو به عمل مى‌رسد.نمونۀ آن در جبهه‌هاى دفاع مقدس در جمهورى اسلامى مکرّر دیده شد.

آنان که عمرى خطاب به مولایشان«یا لیتنا کنّا معکم...»گفته و بر غربت و تنهایى و مظلومیّت حسین«ع»گریسته بودند،وقتى کربلاى جبهه‌هاى حق،براى حسین زمان ناصر و یاور مى‌طلبید،به میدانهاى رزم شتافتند و جان فدا کردند و نشان دادند که اگر در عاشورا هم بودند،همچون اصحاب شهید آن امام،عاشقانه جان نثار مى‌کردند.جملۀ«یا لیتنا...» هم اعلام موضع و جانبدارى از برنامه و حرکت عاشورایى شهداى کربلاست،هم اعلام آمادگى براى حضور در کربلاهاى مکرّر تاریخ.شعار شهادت طلبان است و آرزوى وارستگان از تعلّقات دنیوى.چرا که نوع شهادتى که حسین«ع»و اصحابش در کربلا پذیرا شدند،غبطۀ همۀ انسانهاى آزاده در دورانهاست.در حدیث مفصّل امام رضا«ع»خطاب به ریّان بن شبیب آمده است:«یا ریّان!ان سرّک ان یکون لک من الثّواب مثل ما لمن استشهد مع الحسین«ع»فقل متى ما ذکرته:یا لیتنى کنت معهم فأفوز معهم فوزا عظیما» [۴] .اگر دوست دارى که ثواب شهیدان کربلا را داشته باشى، هرگاه به یاد آن حادثه افتادى بگو:کاش من نیز با آنان بودم و با آنان به رستگارى بزرگ مى‌رسیدم.این آرزو،نشان دهندۀ زمینۀ تفکرات عاشورایى در دل انسان است.





جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، قم، معارف، ج1، ص 479-480.

  1. مفاتیح الجنان،زیارت اوّل امام حسین،ص 424.
  2. همان،زیارت ششم،ص 427.
  3. همان،زیارت وارث،ص 430.
  4. بحار الانوار،ج 44،ص 286.