شیداى گراشى
محمد جعفر خان | |
---|---|
زادروز | 1296 ه.ق گراش لارستان واقع در استان فارس |
پدر و مادر | حاج رستم خان گراشى |
مرگ | 1338 ه.ق بلوک صحراى باغ لارستان |
لقب | مقتدر الممالک |
سبک نوشتاری | عراقى |
تخلص | شیدا |
زندگینامه
نامش محمد جعفر خان تخلص شعرىاش«شیدا»ملقب به مقتدر الممالک که در سال 1296 ه.ق در گراش لارستان واقع در استان فارس به دنیا آمد و در سن 42 سالگى در جریان یک جنگ محلى به سال 1338 ه.ق در بلوک صحراى باغ لارستان کشته شد.نام پدرش حاج رستم خان گراشى و نام نیایش فتحعلى خان گراشى،بیگلر بیگى لارستان و بنادر بوده است.
در مقدمه دیوان چاپى وى آمده است:
«...مرحوم شیداى گراشى خود نوحه مىسروده و در روزهاى عزادارى خود سر و پا برهنه در میان مردم گراش به سینهزنى و نوحهخوانى مىپرداخته و خود نوحهخوانى براى دستههاى سینهزنى را با اشعار خود به عهده مىگرفته است و مردمان گراش با سروده و نوحهها و نواهاى او آشنا بودهاند.در ایام سوگوارى خانهاش و خانه دامادش-مرحوم قهرمان خان اقتدارى-در گراش محل روضهخوانى بوده است و دستههاى سینهزنى را اطعام مىکرده است.شیدا مردى آشنا به موسیقى بوده...شیدا در اخلاق و آداب اجتماعى،مردمى خلیق و مهربان بوده و با دلسوزى به حال مردم و حراست آنها و نگهدارى حقوق مردم و شرکت در غم و شادى مردمان نهایت علاقهمندى به آنها را نشان مىداده است...» [۱]
و در جایى دیگر از مقدمه دیوان وى در سرگذشت دیوان شیدا آمده است:
«...نوحههاى سروده خویش را با نواى حزینى مىخوانده و مىگریسته و عزاداران را به گریستن مىآورده و سر و پا برهنه عاشق شیداى حسینى در ایام سوگوارى بوده است.ندیمان او و دوستان و کسان نزدیکش مىگفتند کاتب و یا کاتبانى داشته و سرودههایش را به وسیله آنان ثبت مىکرده است...» [۲]
سبک شعرى
شیداى گراشى داراى طبع توانا و روانى بوده و در انواع قالبهاى شعرى طبعآزمایى مىکرده ولى به سرودن غزل علاقه بیشترى داشته است و غزلیات پرشور او از بخشهاى خواندنى دیوان اوست.وى با پیروى از سبک عراقى و شیوه بیانى ساده و عارى از غموضى که داشته، موفق به آفرینش آثارى شده است که مطالعه آنها براى اهل ادب مغتنم مىباشد.
دامنه تاثیر آثار عاشورایى
همانگونه که در شرح حال وى آمد سرودههاى ماتمى او همراه با آواى حزین وى مخاطبان بسیارى داشته و مردم زادگاهش از علاقهمندان آثار ماتمى او بودهاند.صفا و اخلاص و ارادت بىشایبه شیداى گراشى به ساحت سالار شهیدان و شهداى کربلا و بیقرارىهاى او در ایام سوگوارى و همراهىاش با مردم عزادار از وجود او چهرهاى مردمى و دوست داشتنى در خاطر مردم زادگاهش باقى گذارده است.
برگزیده آثار عاشورایى
دیوان چاپى شیداى گراشى در هفت بخش تدوین یافته است:غزلیات،مراثى و نوحه،قصاید و مدایح،ترجیعبند،ترکیببند،قطعات و پند و اندرز.دو بخش مربوط به مراثى و مدایح آن، از بخشهاى خواندنى دیوان اوست و مراثى پرشورى که درباره واقعه کربلا و شهداى عاشورا دارد از آثار موفق عاشورایى در سده اخیر به شمار مىرود.براى نمونه به نقل منتخبى از آثار ماتمى او بسنده مىکنیم:
مرثیه عاشورایى به شیوه قاآنى
گرید که؟شیعه،بهر که؟مظلوم کربلا | نور خدا شفیع امم،شاه اولیا | |
جدّش که بُد؟رسول خدا،مام؟فاطمه | نامش بگو که بود؟حسین خامس عبا | |
مقصود حق،شهید عدو،سومین امام | بابش که بُد؟على ولى،شاه لافتى | |
چون شد بگو؟شهید بشد او چه رو؟ز کین | بر حکم که؟یزید مرآن نطفه زنا | |
آوخ کجا شهید بشد؟دشت ماریه | پنهان شهید گشت؟نه و اللّه برملا | |
همراه داشت او سپه و جیش و لشکرى؟ | آرى که بود؟قاسم و اصحاب و اقربا | |
دیگر برادر و پسرى داشتى؟بلى | عباس و عون و اکبر و عثمان باوفا | |
همراه او بُدند به دشت بلا؟نعم | بر جانِشان بگو که کسى رحم کرد؟لا | |
پس چون شدند؟راست بگو خاک بر سرم: | گشتند جمله کشته به شمشیر اشقیا | |
چون کشته شد؟چه وقت؟که او کشت؟وقت ظهر | ببرید شمر رأس همایونش از قفا | |
دیگر پسر نداشت؟چرا داشتى،دو تن | اصغر که خورد آب ز سر چشمه فنا | |
دیگر که بود؟سید سجاد،آنکه بود | غمدیده و علیل و به هر رنج مبتلا | |
بر جاى تعزیت غُلِ جامع به گردنش | بنهاد شمر آن سگ برگشته از خدا | |
کس سر سلامتیش به سوگ پدر بگفت؟ | آرى که گفت؟خولىِ بیدین بیحیا | |
دیگر که؟ابن سعد که بُد بر سپه امیر | بعد از عمر که؟شمر ستمکار پرجفا | |
گفتند سر سلامتى؟آرى،چسان؟بگو: | آتش زدند خیمه سلطان نینوا | |
در کربلا بماند؟نه و اللّه ابن سعد | بر سوى شام برد اسیرانه از جفا | |
دیگر کسى اسیر نشد غیر او؟چرا | هشتاد و چار زن همه با نوحه و بُکا | |
دیگر که بود همرهش؟اطفال خردسال | دیگر که بود؟زینب و کلثوم بینوا | |
بردندشان به کوفه اسیرانه و غریب | نزدِ که؟نزد زاده مرجانه دغا | |
(شیدا)تو خون ببار ز چشمان و دم مزن | کآنش فتاد بر همه ارکان ما سوا [۳] |
به مناسبت تقارن ماه محرم با نوروز
این چه شادى است که با درد و غم آمیختهاند | روز نوروز به ماه الم آمیختهاند | |
حالیا اى دل شوریده چه واقع شده است | غم و شادى ز چه این سان به هم آمیختهاند؟... | |
باد نوروز بُدى تلخى دى را تریاق | از چه امساله به تریاق سم آمیختهاند؟... | |
جاى تبریک چنین روز،چرا خلق همه | شعله آه به هم دم به دم آمیختهاند... | |
عوض تهنیت و چشم تو روشن بادا | دیده خلق ز حسرت بدنم آمیختهاند | |
قمرى و سار و چکاوک ز چه امساله چنین | نالههاى الم از زیر و بم آمیختهاند... | |
به دل لاله چرا داغ گرفته است ز غم؟ | چشم نرگس ز چه این سان دژم آمیختهاند؟ | |
صور ماتم بدمیده است مگر؟کاین نوروز | ماتمش از نفس صبحدم آمیختهاند... | |
مگر این عید خبر داشته از قتل حسین؟ | که چنین روز و شبش را به غم آمیختهاند... | |
لب فروبند تو(شیدا)سپس دم درکش | که به عالم ز جهان مدح و ذم آمیختهاند... [۴] |
قصیده عاشورایى
باز این چه شیون است که در دور عالم است؟ | هر محفلى که مىروى اسباب ماتم است | |
باز این چه شورش است؟که ارکان ماسوا | روز و شبان به ناله و فریاد همدم است... | |
غوغا و شور و ولوله بر عرش اکبر است | فریاد و آه و غلغله بر هفت طارم است | |
عالم چرا ز غلغله چون روز محشر است؟ | خاک غم از چه بر سر اولاد آدم است؟... | |
نوحهکنان به کوچه دوان مرد و زن به هم | گیسوىِشان تمام پریشان و درهم است... | |
گویا شده است موسم جانبازى حسین | روزى که وعده کرد به حقگویى این دم است... | |
گویا که روز عمر على اکبر است ختم | کاندر دهان اکبر ناشاد خاتم است... | |
گویا که روز بیکسى شاه عالم است | گویا که روز تشنگى فخر زمزم است | |
گویا که عیش قاسم ناشاد شد عزا | کاسباب درد و غم به همهجا فراهم است | |
گویا هلال نو بدمیده است در جهان | کز دل فغان برآمده کاین مه محرم است... | |
(شیدا)بنال در غم اولاد مصطفى | کاین نالهها نعیم بهشتش مسلم است... [۵] |
غزل مرثیه کربلا
خون شو دلا ز داغ جوانان کربلا | غربت گزیدگان بیابان کربلا | |
در حیرتم که با چه زبانى کنم بیان | حال سهى قدان گلستان کربلا... | |
خورشید سر برهنه شد از خاوران پدید | تا دید سر برهنه اسیران کربلا... | |
تاج تقرّب از سر خود برگرفت زار | روح الامین شنید چو افغان... | |
آه از دمى که رفت سرِ نعشِ اکبرش | لیلاى غمپژوهِ پریشان کربلا... | |
شد ناله و فغان ز دل انس و جان بلند | اصغر چو آب خورد ز پیکان کربلا | |
چون برکشید ناله هل ناصر از جگر | گلگون قباى عرصه میدان کربلا | |
جنّ و ملک وحوش طیور آمدند جمع | لبیّک گو به خسروِ خوبان کربلا | |
(شیدا)به این مراثى جانسوز روز حشر | مىکن شفیع خویش تو سلطان کربلا [۶] |
منابع
محمد علی مجاهدی، کاروان شعر عاشورا،زمزم هدایت، ج1، ص 486-490.