محمدرضا سهرابی نژاد
محمد رضا سهرابی نژاد شاعر معاصر ایرانی است.وی به غیر از سرودن شعر در زمینه نوشتن مقاله و نمایشنامهنویسی نیز فعال است و مسئولیت صفحات شعر روزنامههای جمهوری اسلامی، اطلاعات هفتگی و ماهنامهی کیهان فرهنگی را بر عهده داشته است.
محمد رضا سهرابی نژاد | |
---|---|
زادروز | 1332ه.ش تهران |
لقب | م. پاییز |
دربارهی شاعر
محمد رضا سهرابی نژاد متخلص به «م. پاییز» در سال 1332 ه. ش در تهران متولد شد. دوران کودکی و تحصیلات خود را در آنجا گذراند و به سال 1356 دیپلم گرفت.
سهرابی نژاد از دوران نوجوانی و به سال 1352 به سرودن اشعار پرداخت. شعرهای او تاکنون به صورت پراکنده در نشریات، جنگهای ادبی و مجموعه شعرهای گردآوری شده، انتشار یافته است.
سهرابی نژاد در حال حاضر ویراستار صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران است و سردبیر و گویندهی برخی از برنامههای ادبی صدا نیز میباشد.
آثار شاعر
از آثار منتشر شدهی او میتوان «اشارات اشک»، «گزیده ادبیات معاصر شماره 22» و «این همه باران» که دفتر رباعی و دو بیتیهای اوست، را نام برد.
اشعار
رباعی:
چرا بغض و دورویی کردی ای آب | چه شد که تند خویی کردی ای آب | |
کشد چشم حرم روشن ز رویت | چرا بیچشم و رویی کردی ای آب [۱] |
بسیار گریست تا که بیتاب شد آب | خون ریخت ز دیدگان و خوناب شد آب | |
از شدت تشنه کامیات «ای سقّا» | آن روز ز شرم روی تو آب شد آب [۲] |
از بس که گل و شکوفه پرپر کردی | پیراهن خاک را معطّر کردی | |
وقتی که تنت فتاد از زین به زمین | چشمان حریص مرگ را تر کردی [۳] |
مه دشنهی آب دیده را میماند | شب یاغی آرمیده را میماند | |
غلتیده به خون میان گودال غروب | خورشید سر بریده را میماند [۴] |
هرماه محرم است و روز عاشوراست | هرجا که تویی برادرم، کرب و بلاست | |
برخیز که از قلّهی تاریخ حسین | فریاد زند بیا که قرآن تنهاست |
آن نخل به خون طپیده را، میبوسید | آن مشک ز هم دریده را، میبوسید | |
خورشید، کنار علقمه، خم شده بود | دستان ز تن بریده را، میبوسید |
تا العطش سکینه، بیتابش کرد | زد مشک درون شط و پر آبش کرد | |
آبی که امید تشنگان بود به مشک | تیری بجهید و نقش بر آبش کرد |
زهرای حزین، به اشک و آه آمده بود | جبریل، پریشان به نگاه آمده بود | |
در کنج خرابه در میان طبقی | خورشید به میهمانی ماه آمده بود |
دو بیتی:
خروش و ناله، آوای حرم شد | نگاه مهربانان غرق غم شد | |
و مرگ سرخت ای ماه عطشناک | بمیرم، قامت خورشید خم شد! |
عمریست که راه سرخ تو میپوئیم | با خون حماسههای تو، میروئیم | |
گردی که گرفته قبر شش گوشهی تو | فردا به گلاب دیدگان، میشوئیم |
آن روز، تمام عرشیان آزردند | ز آن قوم، که غنچهی ترا پژمردند | |
قُنداقه طفل تا نهادی بر خاک | تا پیش خدا، فرشتگانش بردند |
پیکار علیه ظالمان پیشهی ماست | جان در ره دوست دادن، اندیشهی ماست | |
هرگز ندهیم تن به ذلّت هرگز | در خون زلال کربلا ریشهی ماست |
منابع
- دانشنامهی شعر عاشورایی، محمدزاده، ج 2، ص: 1483-1484.