زهرا شعبانی

زهرا شعبانی، فرزند رضا در فروردین ماه 1362 در شهرستان هندیجان در استان خوزستان متولد شد. او از شاعران معاصر فارسی زبان است که در وصف امام حسین (ع)، اشعاری را سروده است.


زهرا شعبانی
زهرا شعبانی.jpg
زادروز فروردین ماه 1362 ه.ش
‏‌‏‏‏‏‏‏شهرستان هندیجان در استان خوزستان
پدر و مادر رضا شعبانی
ملیت ایرانی
آثار «حرف‏‌های تنهایی»
مدرک تحصیلی کارشناس علوم و معارف اسلامی










زندگینامه زهرا شعبانی

زهرا شعبانی کارشناس علوم و معارف اسلامی از حوزه علمیه الزهراء هندیجان و مؤلف مجموعه شعر «حرف‏‌های تنهایی» است. ایشان در چندین جشنواره از جمله کنگره ملی شعر رضوی کرمان، شعر عاشورایی زنجان و... برگزیده شده است. ‏‌[۱]

اشعار

باد بر دامنِ فرات افتاد، گریه آب‌ها روان‏تر شد تشنگی چنگ زد بیابان را، زخم شمشیرها گران‏تر شد
آسمان در هجوم دلتنگی، صورت‏اش را به ابرها چسباند دل هر سنگ را به درد آورد، ناله‏هایی که بی امان‏تر شد
داغ بی وقفه بر زمین بارید، لحظه‏ها بیقرار جان دادند ماه کم کم به سمت میدان رفت، قدّ خورشید هی کمان‏تر شد!
رفت و با نیزه رد پایش را...، رفت و یکباره چشم‌هایش را... رفت و بانگ اخا!اخا!یش را...، رفت و بی دست پهلوان‏تر شد!
خنجری قتلگاه را چرخاند، خون تمام قبیله را برداشت بغض پروردگار در هم ریخت چشم هر هفت آسمان، تر شد
کوفه با یک سپاه سردرگم، در تب روسیاهی‏اش جا ماند جام‏های خلیفه در مشت‏اش، لحظه تا لحظه شوکران‏تر شد
گریه‏‌هایم مرا کم آوردند، بار این شعر روی دوش‏ام ماند هرچه بر پای واژه افتادم، دست خودکار ناتوان‏تر شد
عقل از اختیار بیرون رفت، عشق مثل همیشه تاوان داد دشت در خون خود تپید اما، کربلا ماند و جاودان‏تر شد!


برای مسلم بن عوسجه اسدی

‏‌
جز عشق نخواهد غزل نابی از این دست دل برده از این معرکه آدابی از این دست
آه است که با سوز جگر ریخته در آب هر بار که گرد آمده گردابی از این دست
خورشید برآورده سر از خاک و عجب نیست از خاک اگر سرزده مهتابی از این دست
حیف است که از (کوفه) بگیرند وفا را پرورده اگر دامن‏اش اصحابی از این دست [۲]
جنگاوری و زُهد، مرامِ (اسدی)‌هاست با سیره‏اش آمیخته القابی از این دست [۳]‏‌
لب‏های تَرَش بر لب کوثر به من آموخت از دست نباید برود آبی از این دست
عمری‏ست که خوابیده میان حرم دوست ای کاش به ما هم برسد خوابی از این دست [۴]
خوابیده و زانو زده ارباب کنارش عالم همگی نوکر اربابی از این دست...


هیچ فرقی نمی‏کند تا کی، چشم دلدادگان به در باشد بی‏گمان دل به راه باید داد، حکم معشوق اگر سفر باشد
می‏‌رود کاروان و آگاه است، مقصدش (قربه ً الی الله) است تیر دشمن که می‏رسد بایست، سینه دوستان سپر باشد
بین این کاروان قرار یکی‏ست، دل هفتاد و چند یار یکی‏ست گرچه در چهره این شبیه علی(ع) ، آن شبیه پیامبر(ص) باشد
کوفه با لشکری سواره نظام، می‏شتابد به پیشواز امام بلکه با میزبانی‏اش یک عمر، در تمام عِراق سَر باشد!
ناگهان دست می دهد در راه، شهر یکدست با عبیدالله غیرت از دست می‏دهد ناگاه، آنکه مشتاق سیم و زر باشد
می‏رسد لحظه مصاف اما، شرح این قصه در توانم نیست «شور» وقتی که بیکران بشود،«شعر» خوب است مختصر باشد
می‏روم پای بیت‏هایم را، بکشانم به دسته‏های عزا نذر دارم که این غزل با من، چـارده قرن دربدر باشد
راه ما تا حسین(ع) بسیار است، تا حسینیه گر چه راهی نیست چشممان محو منبر است انگار، بلکه قدری خلاصه‏تر باشد!!
بی‏گمان کربلا فقط غم نیست، کربلا نیمی از محّـرم نیست یک جهان جان نداده تا امروز، بغض یک کوچه بارور باشد
وای بر ما اگر ارادتمان، جز همین چند جمله چیزی نیست: ناله‏هایی که با ریا بزنیـم، اشک‏هایی که بی اثر باشد...

منابع

طرحی نو در دانشنامه شعر عاشورایی، مرضیه محمدزاده، ج 2، ص: 1231-1234.

پی نوشت

  1. گفت‏‌وگوی مؤلف با شاعر.‏
  2. مسلم بن عوسجه از معدود کوفیانی بود که به بیعت خود با امام حسین (ع) وفادار ماند.‏
  3. مسلم بن عوسجه اسدی از طایفه بنی‌اسد بود که در پاکی و دلاوری زبانزد بودند.‏
  4. محل دفن این شهید بزرگوار در حرم حضرت سیدالشهداء (ع) است.‏